مِی خواهم و معشوق و زمینی و زمانیسیه مست جنونم وادی منزل نمیدانم
کناردشت رااز دامن ساحل نمیدانم
کاو باشد و من باشم و اغیار نباشد
مِی خواهم و معشوق و زمینی و زمانیسیه مست جنونم وادی منزل نمیدانم
کناردشت رااز دامن ساحل نمیدانم
تا گنج غمت ذر ذل ذیوانه مقیم استدلها کدرند و جانمان چرکین است
بی عشق تو حال و روزمان غمگین است
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اولتشنه ی وصل وی ام آتش دل کارم ساخت
شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت
تارهای سرزلف تو چو پیوست بهمتا گنج غمت ذر ذل ذیوانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
لذت تنگدلی باد بر انچه غنچه حرامتحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل
دور است کاروان سحر زینجا / شمعی بباید این شب یلدا رادوباره شب شد و در من ترانه ها رویید
از این درخت تناور جوانه ها رویید
دور است کاروان سحر زینجا / شمعی بباید این شب یلدا را
از آستان صورت تا پیشگاه معنی
بیش از هزار منزل شیب و فراز داری
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تو خورشیدی و میخواهی که ناپیدا شوی از من
به مشتی گل کجا بتوان که خورشیدی بینایی؟
یادباد آن که چو آغاز سخن میکردی با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا تشکرام تموم شده |
یادباد آن که چو آغاز سخن میکردی
با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا
تشکرام تموم شده
اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست
خبر ندارم از ایشان که در جهان هستند
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست / خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
تو سرناز برآری ز گریبان هر روز
ما ز جورت سر فکرت به گریبان تا چند
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت بشکست عهد و ز غم ما هیچ غم نداشت |
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد و ز غم ما هیچ غم نداشت
تا که بودیم نبودیم کسی،
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند،
خفته ایم و همه بیدار شدند
در بحث دل و عشق تصرف نتوان کرد در خون کشد این مساله برهان حکم را |
ای دل کجا... عشق است و پایانی ندارد
پا از گلیم خود فرا مگذار این بار...
دل من صبر ندارد که بسازد بی دوست
عشق هر گوشه که بنشست شکیبا برخاست
توخود ای گوهر یکدانه کجایی آخر کز غمت دیده مردم همه دریا باشد |
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
توخود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تذویر کنم
من ندانم با كه گويم شرح درد قصه ي رنگ پريده ، خون سرد ؟ هر كه با من همره و پيمانه شد عاقبت شيدا دل و ديوانه شد |
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل
من ندانم با كه گويم شرح درد
قصه ي رنگ پريده ، خون سرد ؟
هر كه با من همره و پيمانه شد
عاقبت شيدا دل و ديوانه شد
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل
نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم |
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نا بستن از آن به که ببندی و نپایی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس |
سالها پیروی مذهب رندان کردم
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |