آن چه عقل دارد ولی دل به آن عشق نمی ورزد

Kamyar.Azizzadeh

عضو جدید
مقدمه
یکی از روزهای تیر ماه 1386 یکی از خویشانم از من پرسید که تو به چه اعتقاد داری گفتم معرفت، علم،دلیل و نظم . از من توضیح خواست خوب نتوانستم او را توجیح کنم چون چنین مسأله ی ساده ای برای من که در این راه تازه کار بودم جواب داشت،ولی بیان آن برای من سخت و دشوار بود.با این وجود سعی کردم در اوّلین فرصت با استفاده از تفکر و مطالب فلاسفه و بزرگان دین و فکر و مطالب درونی خودم طرز رسیدن به جواب را که از جواب مهمتر است در مقاله ای بنویسم تا با استفاده از آن بتوان به مسائل بالا تر از آن هم رسید.که اگر در آن مسائل تفکر شود به تدریج به جواب های زیبا و دلنشین می رسیم .
به امید ظهور آقا امام زمان (ارواحنا فدا) و ترویج اسلام ، مطابق سنت و علم کلام.
با تشکر و سپاس فراوان از خدا و این دوست
ارجمند که مرا به نوشتن این متن رهنمون ساخت.
کامیار عزیززاده مرداد 1386

یکی از سؤال های مهم بشر که امروزه در کتاب های ابتدایی و مدارس کم و بیش به چشم می خورد و بعضی کودکان از بزرگتر ها دارند این است که چرا خدا یکی است.
البته این سؤال زیاد به چشم نمی خورد ولی حکم آن در جاهایی می آید و این عامل باعث می شود که انسان تنها این حکم را حفظ کند و پی آن تفکر نکند چون آموزش دهندگان که باید ما را ترغیب به چنین تفکرهایی بکنند این وظیفه ی مهم خود را به جا نیاورده و ما دچار یک نوع دوگماتیسم(1)خفیف می شویم.
از تک تک ما بپرسند:خدا چند تا است،می گوییم:یکی،می گویند:چرا؟ اکثر ما جوابی نداریم ولی در دل و باطن می گوییم:چون عرف این است و والدین ما این گونه بودند. این بدین دلیل است که در ذهن ما چنین سؤالی بوده ولی ما آن را ضروری احساس نمی کردیم و به دنبال جواب نمی رفتیم. انسان در کتب درسی خود با برهان علیّت آشنا می شود ولی یاد نگرفته و حفظ می کند و به این دلیل نمی تواند آن را به کار برد. این سؤال و سؤال ها ی دیگر که با چرا آغاز می شوند مانند؛چرا من باید مسلمان باشم؟ چرا جهان نظم دارد؟ چرا شیطان وجود دارد؟ چرا ما خدا داریم؟ وبرای هر چیز عینی چرا بیاوریم. سؤالاتی اند که در ذهن همه ی انسان ها است ولی فکر پیرامون آن را برای مدّت کوتاهی در ذهن داریم و زود خسته شده و رها می کنیم.
یکی از مشکلات امروز جوامع این است که وقتی بزرگ تر از یک چیزی خوشش نمی آید کوچک تر برای جلب رضایت بزرگ تر همین دیدگاه را برای خود اختیار می کند و می توان بزرگ تر را به قوی تر و کوچک تر را به ضعیف تر تعویض کرد.
مثلا ًقوی تر می گوید این مکتب حرف مفت می زند و با شروع حرفی در تمجید آن مکتب در مجلس، آن مجلس را ترک می کند ضعیف تر برای جلب رضای او آن مجلس را ترک می کند و سعی نمی کند ببیند آن سخنور چه می گوید و من خود برای خود تصمیم بگیرم و از همه مهم تر من باید خدا را راضی کنم نه بنده اش را. اگر چنین طرز فکری به وجود نیاید و دوباره به این طرز رفتار قوی تر چرا وصله زده نشود همان دوگماتیسم برقرار شده و علم آدمی در وجهه ی تفکر عرفانی و منطقی و فلسفی نزول پیدا می کند و یا حداقل تضاد طبقاتی شدیدی حکم فرما می شود. امروزه با تبلیغات منفی علیه اسلام،اگر یک ملّا یک کتاب فلسفی بنویسد جاهلانی که به افتخارات دنیوی اکتفا می کنند با دیدن نام مؤلف بدون رجوع به فهرست و متن اصلی از آن کتاب دوری می کنند. و این جا آن سخن ارزشمند به یادم آمد که می فرماید:

(1) پدیرش بدون دلیل و برهان


« به مطلب باید توجّه کرد نه به گوینده ی آن »
اگر فرد به این چند موضوع متوصل شود و از آن پیروی کند با این چرا های اوّلیه و یافتن جواب آن،چراهای دیگر به ذهن آن می رسد و همین طور ادامه تا درجات مختلف را طی کرده،آن وقت است که با نظر به ادیان الهی می تواند یکی را برگزیند و اگر خوب عمل کرده باشد و مراحل و درجات را با تجارب مثبت طی کرده باشد می تواند بهترین و قوی ترین و غنی ترین دین را انتخاب کند.
 

Kamyar.Azizzadeh

عضو جدید
ادامه....

ادامه....

حال به چند چرا جواب می دهیم:

چرا خدایی وجود دارد؟
این نظر بین فلاسفه و عموم مردم مشترک است که انسان برای هر اثری یک مؤثر در ذهن خود نیاز دارد وقتی نوری ببیند به دنبال منبع آن است،اگر میزی ببیند می داند که نجاری آن را ساخته،اگر ساختمانی ببیند می داند که کسی آن را طرّاحی کرده و بنّایی آن را ساخته،اگر این نظام بزرگ و پیچیده را ببیند می گوید که سازنده ای دارد و اگر بگوید تصادفی است دیدش بر نظام کم است چون به این فکر نکرده که چه تصادفی می تواند مغز انسان با آن همه پیچیدگی مادی و اختیارات و فرامین با کدام تصادف (که بدون کنترل است) به وجود آمده است پس نتیجه می گیریم که وجودی جهان را ساخته است و آن خداست و حال اگر بگوییم ما برای خدا سازنده نمی یابیم پس خدایی نیست،اصل بالا نغز شده است و اگر بگوییم همه چیز ازماده است و بگوییم ماده خود از قدیم بوده (طبق نظر یکی از فلاسفه ی غرب) این سؤال پیش می آید که چرا خدا از قدیم نبوده است در حالی که ماده از خداست و این طور می توان آن را اثبات کرد.
سؤال دیگر؛ چرا خدا یکی است
شما چند مهندس عمران را جمع کنید و یک نقشه را به تعداد آن ها تقسیم کنید و هر قسمت را به کسی بدهید درحالی که اندازه ها درج نشده باشند به آن ها بگویید که طبق آن نقشه همان مقدار از ساختمان را بسازند به نظر شما آیا امکان دارد که با جمع ساختمان های ساخته شده به یک ساختمان معقول برسیم مسلّما ًخیر یک مثال دیگر شبیه مثال یکی از علما؛یک میله ی فلزی را در صفحه ای رسم کنید بعد صفحه را به تعداد افراد تقسیمش کنید و به هر یک بگویید قسمی را برداشته و آن را طراحی کند بعد قسم ها را به هم بچسبانید آیا یک میله ی عادی می شود خیر پس اگر این جهان خالق های متفاوت داشت دیگر چنین نظمی در جهان نمی بود از طرفی اگر چند خالق باشند اگرهمه محدود باشند دیگر خدا که نامحدود است نیستند اگر همه نامحدود باشند دیگر چند قدرت نیستند در واقع یکی اند مثلا ً(یکی از مثال های یک دانشمند) اگر به کسی بگویند یک خانه با زیر بنای بی نهایت بسازد دیگر جایی برای خانه ی دیگر نمی ماند در نتیجه خدا یکی است و نامحدود نیست و...


نتیجه آن که همیشه نباید مطلقا ً طابع جمع بود بلکه می توان فکر کرد که چرا جمع این طور رفتار می کند و آیا درست است یا نه اگر درست بود که هیچ اگر نه کمک کنیم و ارشاد کنیم تا رفتار دیگران عوض شود. اگر ما پیرامون چیز هایی که به ما می گویند و یا در کودکی می گفتند تفکر کنیم و بعد تصمیم بگیریم،نتیجه اش همیشه بهتر است.
اگر ما تفکر کنیم و بعد پی بردیم که خدا یکی نیست یا وجود ندارد اگر با تفکر باشد خدا بیشتر می پسندد
تا اینکه انسان بی چون و چرا چیزی را قبول کند.

پایان
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيا برهان از اثر پي به موثر بردن برهان كاملي است

آيا برهان از اثر پي به موثر بردن برهان كاملي است

يكي از براهين اثبات وجود خدا كه الهيون از آن ياد ميكنند برهان اثبات وجود خدا از آثار اوست شما از مشاهده خودرويي پي ميبريد كه كارخانه اي آنرا ساخته اگر آرم سايپا را داشته باشد نام كارخانه را هم ميتوانيد بگوييد اگر ساخت و ساز را يكي از براهين اثبات وجود جهان ماورا بدانيم آنگاه بايد بگوييم دچار خيالات در اثبات شده ايم شما يك موضوع مادي را مثال ميزنيد و از آن پي به وجود يك موجود مادي ديگر ميبريد ، اين استدلال كاملا درست است ولي نميتوانيد از وجود آسمانها و زمين كه پديدهاي مادي است پي به وجود يك موجود غير مادي ببريد اينها محمولشان مشابه نيست و درواقع مبتلا به تضاد گويي شده ايد . بيا اينطور فكر كنيم :
نيستي چيست؟ آيا نيستي وجود دارد؟ آگر نيستي وجود دارد پس خود نوعي هستي است و اگر نيستي وجود ندارد پس هرچه هست هستي است .
اصلا بحث اين نيست كه خالق ماده كيست و يا خالق خدا كيست !اينها قصه هاي كتب ديني است ببينيد وقتي اعداد را ميشماريد به جايي ميرسيد كه قادر نيستيد ادامه دهيد به همين علت از واژه بينهايت استفاده ميكنيد ولي همين بينهايت در هر مورد بطور مجزا اعتبار پيداميكند فرض كن موجودي بينهايت دور از شما در ديگر كهكشانها و به فاصله ميليونها سال نوري از تو در حال زندگي است براي او نيز درك بينهايت مشكل است ولي تو همون موجود بينهايت دور از موجودي هستي كه آرزوي ديدن ترا دارد ولي چون سالهاي نوري از تو دور است قبل از اينكه ترا ببيند ممكنست مرده باشد.. در واقع بينهايت دور خلقت آنقدر به تونزديك است كه الكتروني به هسته اش نزديك است و در عين حال فاصله اش به شما آنقدر دور است كه الكتروني از هسته اش فاصله دارد بعبارتي هر چه هست هستي است و بدنبال ازل يا ابد هستي نرو كه خودت همون ازل و ابد هستي.ازل هستي چون هم نسلهاي تو ميليونها سال است كه در زمين زندگي كرده اند و ابد هستي چون مجموع انرژي مواد جهان ثابت و لايتغير است.
خرد نگهدارت باد
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام با تشکر از جناب عزیز زاده:
حقیقتا موضوع خوبی رو ÷یش کشیدید الان در بیشتر جاها بخواین وجود خدا رو اثبات کنید اگر غیر از دین و...بخواین جواب بدین اونهایی که گرفتار تعصبات محدود خودشون هستن مقابله میکنن و کتب الهی و... رو ÷یش میکشن واقعا این که خدا کی و چی هست ذهن منو هم به خودش مشغول کرده بود طبق همون رابطه علت و معلولی که در ÷ست های بالا هم بهش اشاره شده بود شما اگه بخواین از نقطه اغاز جهان یعنی بیگ بنگ شروع کنید باز هم به خدا نمیرسین!میدونین چرا چون باز قبل از بیگ بنگ هم علت دیگه ای بوده البته علم نجوم تنها تا ثانیه ای قبل از بیگ بنگ همه چیز رو اثبات کرده ولی من یک نظریه دادم که اگر نظریه من هم درست باشه برای قبل از بیگ بنگ بااااااز هم علت دیگه ای ÷شتش نهفته میمونه و همین طور علت و علت های دیگه ای بشر هروقت نتونه با علم جلو بره دست به گریبان فلسفه و.... میشه دین کارو راحت کرده بارها شده نشستم به صحبتهای دینی اقایون گوش دادم و سوال کردم هرجا میموندن میگفتن خدا خواسته!کار خدا بوده و باز هم خدا و خدا...اینکه افریدگاری هست و علت اولیه بوده هیچ شکی ندارم اما باید با منطق جلو رفت و اثبات کرد یکمی قضیه رو نجومیش کردم که بیشتر مناسبت با این تالار داشته باشه البته امیدوارم نظر سایر دوستان رو هم ببینیم چون هرچی بیشتر به این مسایل دقت کنیم ....بیشتر اطراف رو میشناسیم و زندگی بهتری هم خواهیم داشت
به امید روزی که انسان نه با تعصبات قدیمی بلکه با ذهنی باز به جلو بره:gol:
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
با درود بر شما
شايد در براهين اثبات وجود خدا برهان "پي بردن به موثر از اثر" مهمترين انها باشد ،اگر در مثالهايي كه تا كنون آورده شده توجه نماييد در هر مورد اثر از عناصري است كه در مجموعه عناصر مادي جاي دارد و منبع انهم يعني موثر در همان مجموعه قرار دارد ولي در نتيجه گيري كه گفته ميشود از ديدن جهان خلقت پي به موثر ميبريم اشكالي بروز ميكند و ان اينستكه اگر موثر را غير مادي بدانيم و انرا راه اثبات خدا بيان كنيم دچار عدم ارتباط منطقي موضوع و محمول شده ايم ولي اگر خالق را هم از عناصر مجموعه ماده بدانيم در اينصورت هيچ عدم انطباقي بوجود نمي ايد .
حال به چند چرا جواب می دهیم:

چرا خدایی وجود دارد؟
این نظر بین فلاسفه و عموم مردم مشترک است که انسان برای هر اثری یک مؤثر در ذهن خود نیاز دارد وقتی نوری ببیند به دنبال منبع آن است،اگر میزی ببیند می داند که نجاری آن را ساخته،اگر ساختمانی ببیند می داند که کسی آن را طرّاحی کرده و بنّایی آن را ساخته،اگر این نظام بزرگ و پیچیده را ببیند می گوید که سازنده ای دارد و اگر بگوید تصادفی است دیدش بر نظام کم است چون به این فکر نکرده که چه تصادفی می تواند مغز انسان با آن همه پیچیدگی مادی و اختیارات و فرامین با کدام تصادف (که بدون کنترل است) به وجود آمده است پس نتیجه می گیریم که وجودی جهان را ساخته است و آن خداست و حال اگر بگوییم ما برای خدا سازنده نمی یابیم پس خدایی نیست،اصل بالا نغز شده است و اگر بگوییم همه چیز ازماده است و بگوییم ماده خود از قدیم بوده (طبق نظر یکی از فلاسفه ی غرب) این سؤال پیش می آید که چرا خدا از قدیم نبوده است در حالی که ماده از خداست و این طور می توان آن را اثبات کرد.
سؤال دیگر؛ چرا خدا یکی است
شما چند مهندس عمران را جمع کنید و یک نقشه را به تعداد آن ها تقسیم کنید و هر قسمت را به کسی بدهید درحالی که اندازه ها درج نشده باشند به آن ها بگویید که طبق آن نقشه همان مقدار از ساختمان را بسازند به نظر شما آیا امکان دارد که با جمع ساختمان های ساخته شده به یک ساختمان معقول برسیم مسلّما ًخیر یک مثال دیگر شبیه مثال یکی از علما؛یک میله ی فلزی را در صفحه ای رسم کنید بعد صفحه را به تعداد افراد تقسیمش کنید و به هر یک بگویید قسمی را برداشته و آن را طراحی کند بعد قسم ها را به هم بچسبانید آیا یک میله ی عادی می شود خیر پس اگر این جهان خالق های متفاوت داشت دیگر چنین نظمی در جهان نمی بود از طرفی اگر چند خالق باشند اگرهمه محدود باشند دیگر خدا که نامحدود است نیستند اگر همه نامحدود باشند دیگر چند قدرت نیستند در واقع یکی اند مثلا ً(یکی از مثال های یک دانشمند) اگر به کسی بگویند یک خانه با زیر بنای بی نهایت بسازد دیگر جایی برای خانه ی دیگر نمی ماند در نتیجه خدا یکی است و نامحدود نیست و...


نتیجه آن که همیشه نباید مطلقا ً طابع جمع بود بلکه می توان فکر کرد که چرا جمع این طور رفتار می کند و آیا درست است یا نه اگر درست بود که هیچ اگر نه کمک کنیم و ارشاد کنیم تا رفتار دیگران عوض شود. اگر ما پیرامون چیز هایی که به ما می گویند و یا در کودکی می گفتند تفکر کنیم و بعد تصمیم بگیریم،نتیجه اش همیشه بهتر است.
اگر ما تفکر کنیم و بعد پی بردیم که خدا یکی نیست یا وجود ندارد اگر با تفکر باشد خدا بیشتر می پسندد
تا اینکه انسان بی چون و چرا چیزی را قبول کند.

پایان
 

Similar threads

بالا