برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]حالا تو برایم بگو...![/h] این روزها...

بیشتر از قبل حال همه را می پرسم...

سنگ صبور غم هایشان می شوم...

اشک های ماسیده روی گونه هایشان را پاک می کنم...

اما...

یک نفر پیدا نمی شود

که دست زیر چانه ام بگذارد...

سرم را بالا بیاورد و بگوید:

حالا تو برایم بگو...!





 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]کجاست عدالت ؟[/h] دلتنگی هایم بزرگ است

غصه هایم بزرگ تر

شانه هایم کوچکند

دلم کوچکتر

کجاست عدالت ؟




 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]خوش به حال سیندرلا...[/h]
خوش به حال سیندرلا...

لنگه کفشش را جا گذاشت...

یه لشکر آدم به دنبالش گشتن...

ما دلـــــــــــــــــمان را جا میگذاریم....

هیچکس از مــــــــــــــا سراغی نمیگیرد...

انگار که هیچوقت نبوده ایـــــــــــــــــم...!!!​

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
مدتیست دلم شکسته،

از همان جای قبلی...!

کاش میشد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شــــروع نشوی...!

کاش میشد فریاد بزنم :

" پایــــــان "

دلم خیلی گرفته است ...

اینجا نمیتوان به کسی نزدیک شد،

آدمها از دور دوست داشتنی ترند





 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
بـه مـَن میگـویند شـ ـآد بـنویس ؛
نوشــته هـایت دَرد دارَنـد ...!
و مـَن به یـادِ مَـردی می افــتَم ،
که بـا ســآزش ،
گوشــه خیـابان شـاد مـی زد ؛
امـا بـا چـِشـم های خیـس ...
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم![/h] من زندگی را دوست دارم

ولی از زندگی دوباره می ترسم !


دین را دوست دارم


ولی از کشیش ها می ترسم !


قانون را دوست دارم


ولی از پاسبان ها می ترسم !


عشق را دوست دارم


ولی از زن ها می ترسم !


کودکان را دوست دارم


ولی از آئینه می ترسم !




سلام را دوست دارم


ولی از زبانم می ترسم !


من روز را دوست دارم



ولی از روزگار می ترسم!



 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]حـالا بـدو تـا برسیــــ ـ ـ ـ[/h] خیـلی دنبالـمــــ دویـدی،


امــا نمـیرسیـدی


تـا سرعتـمو کـم کردمــ که بـه مـن بـرسی


هوا بـرت داشـت!


فـکر کردی میــتونی بـه اونـایی کـه تند تــر از مــن هـستن بـرسی!


رد شــدی و رفتیــــــ


حـالا بـدو تـا برسیــــ ـ ـ ـ


 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=6]از آدم ها بت نسازید،[/h] [h=6]این خیانت است،[/h] [h=6]هم به خودتان، هم به خودشان،[/h] [h=6]خدایی می شوند که خدایی کردن نمی دانند،[/h] [h=6]و شما در آخر می شوید سر تا پا کافر خدای خود ساخته...[/h]



 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
مَستـ از تو

مــے رقصمـ تا سرگیـــجــہ

تا تار شدטּ اتاقـ

تا سیاهـ تر شدטּ چشممـ

تا نبینمـ

نبودنـ بــے دلیلتـ را...



 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]✖ ما جوابی هم از عشق نگرفتیم...[/h] ✖ ما گول خوردیم ✖

✖ وقتی گفتند: ✖

✖ "سلام - سلامتی میاورد" ✖

✖ از همان روز ✖

✖ که به عشق گفتیم: "سلام" ✖

✖ تا به امروز ✖

✖ تب کرده ایم! ✖

✖ چه سلامی-چه علیکی ✖

✖ خدا خیرتان دهد! ✖

✖ ما جوابی هم از عشق نگرفتیم... ✖
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]سالها رفت و هنوز...[/h] سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی...



 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تنهایی یعنی من.... آغوش خالی من....بغض....[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] و سری که روی شانه های تو نیست[/FONT]


 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
گاه یک سنجاقک
به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر
می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک
همه ی معنی یک زندگی است

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو آرامش یافته ام
كه هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو امنیت را احساس كرده ام
كه در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس كرده ام
كه در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست
پس امانم بده
كه تا ابد در دل این زیبایی
آرامش یابم


 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
مرگ...


آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم


مرگ آن است..


که از خاطر تو


با همه ی خاطره ها محو شوم ..
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن شب که تو پرسیدی:[/FONT][/FONT] [FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] غیر از تو کسی دارم؟[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] خندیدنِ من شاید[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] پایانِ سئوالت بود[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]انگار که فهمیدی[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تنها کسِ من هستی[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] اما شبِ کوچِ تو[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] من هیچ ندانستم[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] تنها کسِ من دیگر[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] از کوچ نمی آید[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] ای کاش که آن شب، من[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] تنها کسِ تو بودم..[/FONT][/FONT]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
خسته شدم ؛

از بس به آدمایی که میخوان جای تو رو توی قلبم بگیرن


گفتم :


ببخشید اینجا جای دوستمه ،


الان برمیگرده ...


 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]ای کاش خــُــــــــــدا کاری بُکُنَد ....![/h] بَرای ِتُو ...

بَرای ِ چِشمهایَت !


بَرای ِمَنْ ...


بَرای ِدَرْدهایَم !


بَرای ِما ...


بَرای ِاینْ هَمـِـﮧ تَنهایـــی


ای کاش خــُــــــــــدا کاری بُکُنَد ....!
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]فکرش رو بکن ....[/h]
فکرش رو بکن ....
این همه حرف رو کیبرد باشه
اما آدم نتونه حرف دلش رو بزنه!!!!!!!!!!!!
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت


کلافه شدن یعنی :

دلتنگ کسی باشی که نیست و حوصله ی کسی را نداشته باشی که

هست !..
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]تـ ـ ـ ــو مے رو ے و مـטּ ...[/h] تــ ـ ـ ــو مے رو ے و مـטּ فـقـط تـمـاشـایـﭞ مـے کـنـم

نـﮧ اینکـﮧ بے تـفـاوﭞ بـاشـم نـﮧ !!

ولـے مے دانم آنـکـﮧ خـیـال ِ رفـتـن دارد عـاقـبـﭞ خـواهـد رفـﭞ

نـﮧ بـا اصـرار مے مـانـد نـﮧ بـا اشـک نـﮧ بـا دُعــآ و نـﮧ ...

تـ ـ ـ ـو می رو ے و مـטּ بـﮧ فرداهاے ِ سختـے فکـــر مـے کنم کـﮧ بے تو بـایـد بـگـذرد ...

تـ ـ ـ ــو مے رو ے و مـטּ ...


 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]دل خوشی ها کم نیست زندگی باید کرد...[/h]

روزگارا ! که چنین سخت به من میگیری! باخبر باش که پژمردن من آسان نیست


،گرچه دلگیرتر از دیروزم، گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند، لیک باور دارم،


دل خوشی ها کم نیست زندگی باید کرد...
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برگـَـــرد..

يادتـــــ ــ ـ را جا گذاشتــــ ـــ ـي..
[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمي خواهم عُــمري به اين اميد باشَـــ ـــ ـم

كه براي بُردنَش بر مي گردي ..
[/FONT]

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
وقتي كه نيستي

باديدن هر صحنه عاشقانه اي

احساس يك پرانتز را دارم

كه همه ي اتفاقات خوب خارج از آن مي افتد





 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
چه تقدير بديست !


من اينجا بي تو مي سازم

و تو، آنجا با او مي سازي...!!!

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
رفت و آمد ،


رفت و آمد ،

اينقدر رفت و آمد

كه از ياد برد ، چيزي به نام ماندن هم وجود دارد!



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

از هجوم دلتنگی هایم باز هم به بالشم پناه بردم...

باز همان با همان نرمی سیل اشکهای من را در خود حل کرد

من را بغل کرد

نگاهم کرد

دستی بر گونه های من کشید

دیگر فقط صدای هق هقم در آغوش بالش به گوش میرسید

صبورانه مرا در آغوش گرفتو تا آخرین قطره ی اشکم را ربود

بعد گم در هق هق من گفت چرا چشمها همیشه جور دل را میکشند؟؟؟

بعد چشمانم را بست

و آرام گرفت

و به چشمانم گفت بخواب که فردا هم کار داریم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید تو…

سکوت میان کلامم باشی!

دیده نمیشوی

اما من تو را احساس می کنم!

شاید تو ….

هیاهوی قلبم باشی!

شنیده نمیشوی

اما من تو را نفس می کشم!
.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
دفتري بود كه گاهي من و تو
مي نوشتيم در آن
از غم و شادي و روياهامان
از گلايه هايي كه ز دنيا داشتيم
من نوشتم از تو:
كه اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بي خواب نخواهد آمد
كه اگر دل به دلم بسپاري
و اگر همسفر من گردي
من تو را خواهم برد تا فراسوي خيال
تا بدانجا كه تو باشي و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتي از من:
من كه تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گريه كردم
با تو خنديدم و رفتم تا عشق
نازنيم اي يار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترين انسانم…
ولي افسوس
مدتي هست كه ديگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!


 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا