معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا نیمه ی فردا شب

قصه تمام می شود ...

گفتی سنگی که بر گردنت آویزان کرده ای

بازی کودکانه ای است که سرت را خواهد شکست !

تا نیمه ی فردا شب

من می مانم و دردی

که با قرص ماه کامل می شود ...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لحظه ای تشویش

لحظه ای کامیابی

این است احساسات بی هویت من

این است حالات و احوال بی رمق مـــــــــــــن

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
غم نگاه آخرت تو لحظه ی خدافظی..... گریه ی بی وقفه ی من تو اون

روزای

کاغذی

قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار چه بی دووم بود قول ما جدا

شدیم آخر

کار

تو حسرت نبودنت من با خیالتم خوشم .... با رفتنم از این دیار آرزوهامو

میکشم

کوله بارم پر حسرت تو دلم یه دنیا درده .... مثل آواره ای تنها تو خیابونی که

سرده

تا خیالت به سرم میزنه گریم میگیره ........ آروم آروم دل تنگم داره بی تو

میمیره

گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم ..... بی تو اینجا رو نمیخوام میرم و

بر نمیگردم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
تلخ است علاقه ای عادت شود ....
عادتی باور شود ...
باوری خاطره شود ...
و خاطره ای " درد " شود ...
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسوس که عشق واژه ای بی محتوا شده
مثل مترسکی ست که آدم نما شده
بی خود نگفته اند که شعر شنیدنی ست
وقتی تمام حنجره ها بی صدا شده
فریاد می زنم به خدا عشق و عاشقی
در چهار راه فاجعه تنها رها شده
آیا با نام عشق گدایی نکرده اند ؟
آن قلب های بسته که با سکه وا شده
آن جا که حرف حرف الفبای عاشقی
بازیچه کلاس هوس های ما شده
باور نمیکنم که به پا شوق عاشقی ست
شاید کفش های دلم تا به تا شده
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزگار
میخندی ..؟؟؟؟

کمی حرمت نگه دار لعنتی .... !!!!
مگر نمی بینی سیاه پوش تمام ارزوهایم هستم ....
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا ...
امروز را مهمانم باش ... !
به یک فنجان قهوه تلخ ...
وقتش رسیده طعم دنیایت را بدانی...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایـن شــعرهـــا
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
که قــــلبت…
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند….

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعد از مـرگـم
قـلــبـم را جــدا از مـن خـــاک کنید
من و دلـــم هیچ گاه
آبـمـان توی یک جـوی نرفت…

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لبخندت
به اتشم می کشد
قاه قاهت
به مرگ...
هیچ شعری نمانده
من چگونه گویم : شاعرم
وقتی نمی توانم از ((
تو ))
از تو که بر دلم جا مانده ای ....
سخن بگویم....


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزهـــایــی کـــه مـی بینمت،نفســـــم مــی گیـــــــــرد...

و روزهــــایـــــی کـــــه نیستـــــی،
دلـــــــــــــــــم...

اما

تـــــــــــــو بـــــاش...!

تحمـــــل اولـــی آســان تـــر است...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم تنگ است................




دلم اندازه حجم قفس تنگ است



سکوت از کوچه لبریز است



صدایم خیس و بارانی است


نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب

رهگذر خاطره ها

درکوچه باغ یاد توسیر می کند.


او

از پنجره چشمان تو

شادی را

آرزو را

امید را

احساس می کند.


دنیا زیباست

پنجره چشمانت را بازبگذار

بگذار که این رهگذر خسته

در هوای باغ امیدت

نفسی تازه کند.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صــبر
هيـــچ وقــــت
انتــخاب نــيســت
اجبــار اســت...اجــبـــار..
مـــن از يــــــــــــادت نمـيکاهـــم
تــــــــــــو را هر لحظه چــــــــــــون احساس نيــــــــــــما
چــــــــــــشم در راهــــــــــــم…

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد دارد “امروز” حرفی برای گفتن نداشته باشی با کسی که تا “دیروز” تمام حرف هایت را فقط به او می گفتی …
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به هر دری زدم یه بار دیگه بیام ببینمت اما نشد

برای ثابت کردن عشقم تلاش کردم ولی بازم نشد

به هر دری زدم بهت بفهمونم میخوامت اما باز نشد

هر چی تلاش کردم با چشمام بهت بگم دوست دارم اما نشد...
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
می دانی بهترین روز زندگیم کی می تواند باشد ؟
روزی که تو در میان ناباوری هایم می آیی
و دستم را می گیری ...
و آرام زمزمه می کنی :
♥ دوستت دارم ♥
و خواهی گفت که برای همیشه آمده ای ...
آمده ای تا بمانی ...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقـتــی دلتنگ تـــو مــی شـــوم ..

وقــتــی عـطـر تـنـتــــ را مـیخـــواهــــم ..

مـن بــه بـــاد هــــم الـتـمـاس مـــی کــــنـم ..

خــــــدا کـــه جـــاي خـــــود دارد ! ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفتــــــی؟ امــــــــا...!


رفتی؟ با خاطراتت؟ با محبتهای دلت؟ با چشمان خیس؟

رفتی اما خیلی زود رفتی . بدون خداحافظی ، بدون یه کلام حرف ناگفته!

می دانستم می روی اما نه به این زودی!

خاطراتت تا ابد در قلبم نگه خواهم داشت مطمئن باش!

خاطره هایی که با هم بودیم مثل لیلی و مجنون.

خاطره هایی که با هم درد و دل می کردیم مثل عاشق و معشوق.

خاطره هایی که با هم اشک می ریختیم مثل ابر پریشون.

تمام خاطرات با هم بودنمان در قلبت از یاد بردی؟

افسوس که گذشت…هرچه خاطره خوب بود گذشت…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دل آرام را بی تاب میکنی!
دل بی تاب را آرام !
آخرش نگفتی:
تو ،
دردی یا درمان؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـــرای دلــــــم دعــا کنیــد ...
دلـــــــم خـواب بــی کـابـوس میخـــــواهـد ...
دلــــــم کمــی خـــدا مـــــی خـواهـد ...
کمـــــی سکــــوت ...
کمــــــی اشــک ...
کمـــــی بهـــت ...
کمــــی آغـــوش آسمــــانـــی ...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﻫﯿﭽﮑﺲ،
ﺑﺮ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﭘﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﻧﻤﯿﻨﺸﯿﻨﺪ!
ﯾﺎ ﯾﺎﺭ ﺩﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺖ، ﯾﺎ ﯾﺎﺩ ﯾﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﺮ
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
شـــــراب هــــم به مستــــی ام حسادت می کنــــد !

آنگـــــاه کــــه خمار یک لحظــــه

دیـــــدن "
تــــــو " مـــــی شــــوم... !!!





 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز می بوسمت !
یک روز که باران می بارد،
یک روز که چترمان دو نفره شده
یک روز که همه جا حسابی خیس خیس است ،
یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ شده ،
ارامتر از هر چه تصورش کنی ،
...... اهسته می بوسمت....!!!
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
باور کن خیلی حرف است...


وفادار دستهایت باشم که یک بار هم


لمسشان نکرده ام..!!
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
باختم !


غمگینــم...


مثــــه عکسـی در اعــــلامیــــه ی تــــرحیـــــم !


کـــه "لـــبخنــــــدش" ..


دیگــــــران را "مـی گــریــــــانـد" ...!
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دردِ مـن تـنــهــآیـیــم نـیـسـت !


دردِ مـن ایـن اســت کـه


هـر روز از خـودم مـی پـرسـم :


" مــَـگــَـر خــودَش مــَـرا انـــتـِــخـــآب نــَـکــَـرد !؟! "
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز


و قسم به خدای که در این نزدیکی است...





که یادش آرام دل ها و آرامش دل ها با یاد او است..




خسته ام از جنس قلابی آدما ..



هی فلانی راهت را بگیر و برو...



حوالی من توقف ممنوع است...




هر که آید گوید:




گریه کن، تسکین است




گریه آرام دل غمگین است




چند سالی است که من می گریم




در پی تسکینم




ولی ای کاش کسی می دانست




چند دریا




بین ما فاصله است




من و آرام دل غمگینم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی خواستم نبودنت




از شمارش انگشتانم بیشتر شود .






اما این روزها ...






کاری از دستانم بر نمی آید ...!
 
بالا