رد پای احساس ...

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
گنجشگان لاف می زنند:

جیک جیک ، جیک جیک....

جیک هیچ یک شان در نیامد

تو که دور می شدی
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم:
درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي قدم بگذار!
خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو! کلبه ي غريبي ام را پيدا کن،
کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب آرزوهاي رنگي ام!
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را کنار بزن!
مرا مي يابي...
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگه از تمام دیالوگ های عاشقانه خسته شدم …
دلم فقط یه سلام ، یه دوستت دارم خشک و خالی از لبانی با صداقت میخوام !
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بغضهايم را
به ابرها مي دهم
و قلبم را
از نام تو پر مي کنم
باران که ببارد
آواز قلبم شنيدني است...
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها احساس میکنم چقدر شبیه سکوتم …
با کوچکترین حرفی میشکنم …
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
گفتم
برای پایان عشق تو در ذهن من
تو با معشوق جدیدی
و من با محبوب دیگری
چهار نفری
ضیافت شامی میهمان من
ضیافت برقرار شد
او با مرد دیگری آمد
و من دست در دست شعر
ما تنها
سه نفر بودیم.
 

product man

عضو جدید
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم
گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم
گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم
گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم
گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم






 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آدم هـا می آینـد زنـدگی می کننـد می میـرنـد و می رونـد ..[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]

امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ آن هـنگـام آغـاز می شـود

کـه آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود کـه تـــو می میـری
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در حالـی کـه زنــده ای...[/FONT]
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر نمی خواهم بازیچه ی دستانی شوم که خود روزی سرگردان بوده اند...
دیگر نمیخواهم از آغوش گرم بگذرم و خود را به دستانی سرد بسپارم...
ودیگر نمیخواهم دکلمه ی بی احساسی که به دست سرنوشت نوشته شده است در روی صحنه ی زندگی اجرا کنم.....
حال من دیگر خسته شده ام و از بازی در زندگی انصراف میدهم...
آری ...بس است من دیگر بازی نمیکنم!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
بعد از مرگم ...
قلبم راجدا از من خاک کنید ...
من ودلم
هیچ گاه آبمان توی یک جوی نرفت . . .!!!
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گريــــــه شايد زبان ضعـــف باشد
شايد کودکــانه ..شايد بي غــرور …
اما هر وقت گونه هــــايم خيس مي شـــود
مي فهمــــم نه ضعيفم ..نه کودکم.. بلکه پر از احساســـم …
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
رفتم از یاد توهم یار دبستانی من ...

رفتم از یاد توهم یار دبستانی من ...



وقتی کسی را دوست داریم

بدترین حالت احساس تنفرش به ما نیست

بدترین حالت این است

که هیچ احساس خاصی

به ما نداشته باشد ...
 

product man

عضو جدید
سالهاست که رد پای احساس را دنبال می کنم ؛ آه خدای من این که رد پای من است ...!!!!!!!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
نمیـــــــدانَــــم

دل دل کَــــــردَنتــــ بَــــرای چیستــــــ ؟

بَـــــرای دل دادن،

دل بُــــــردن،

یــــــا دل بُــــــریدَن؟
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق يعــني :
سـرت را بگــيـرد در آغــوش ..
و موهـاي ِ سپـيدت را ، بشمـارد دانـه دانـه !
و تـــو حـــــيرت کنــي !
کـه از کـي ، اينــقدر پـــير شــده اي !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوابم نمي آيد
سپاه خيالت حمله ور شده اند به چشم هايم
بي خوابي شب ها
غرامت عشق هميشگي توست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شمـــایـــی کــــه کســــی دوستتـان دارد

بــــله

بـــا شـــما هستـــم

هیچـــی


فــقـــط خــــوش بـــحالتـــان

....!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـآور مـے ڪنـمـ دوسـتـمـ دآرے !

بـآور مـے ڪنـمـ

تمـآمـ حـرف هـآیـت رآ

فـقـط محـض رضـآے خـُـدآ

حـداَقـل بہ سـآدگیمـ نـخـنـد!
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
سالها...
پنهانت کرده بودم
در سبزینه آن گیاهی که در
کالی احساسم روئیده بود
احساسم را کشتم
در هیاهوی نوبری بلوغ
و دچارت شدم در ناهوشیاری تنم
خواستنم ریشه در ابدیت داشت
سالها...
من ندانستم تو
عشق از " گلشن امروز " میخواهی
و بودن از " خوشه الان " میچینی...



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بایدکسی راپیداکنم
کـه دوسـتـم داشـتـه بـاشـــــد
آنـقـدر کـه یـکــــی از ایـن شـب هـای لـعـــنـتـــــــی
آغـوشـــش را بـرای مـن و یـک دنـیـا خـسـتــــگـی ام بـگـشــــایـد
هـیـــــچ نـگـویـد .
هـیـــــچ نـپـرسـد .
فـقـــــط مـرا در آغـوش بـگـیـرد
بـعـد هـمـانـجـا بـمـیــرم
تـا نـبـیـنـم روزهـای آیـنــده را
روزهـایـی کـه دروغ مـی گـویـد
روزهـایـی کـه دیـگـر دوسـتـم نـدارد
روزهـایـی کـه دیـگـر مـــرا در آغـوش نـمـی ـگـیـرد
روزهـایـی کـه عـاشـق دیـگـری مـی ـشـود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میخــــواهمـــت

ولـــی


دوری


خیلی خیلی دور


نه دستم به دستانـــــــت میرسد


نه چشمــانــــم به نــــگــــــاهـت
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آهسته گفت خدا نگهدارت و در را بست و رفت ،
آدمها چه راحت مسئوليت خود را به گردن “خدا” مي اندازند
 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز
قاصـــ ـدک

برو آن گوشـــ ـه باغ

سمت آن نرگـــ ـس مســـ ـت و

بخوان در گوشـــ ـش:یک نفر گوشـــ ـهء باغ

یاد تــ ـو را بوی تــ ـورا


. . . لحظــ ـه ای از یاد نخواهــ ـد برد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا