دختر خانم، اگر قصد ازدواج داريد از اين مردان 8 گانه پرهيز كنيد

محسن2115

عضو جدید
کاربر ممتاز
کی مخالفت بوده؟
بگو تا برم پست خلاف بزنم!
نه جدی متوجه نشدم کی خلاف حرفت زده
تازه من پسرم نباید تشکر می کردم
اما دوستیه و هزار دردسر!!;)
هييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي.امان از دست شما زن(دختر)ذليل ها.بابا يه سرچ بزن قديما.نيني به لالا نذار واقعيت رو ببين.;):D:biggrin:
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه گفته هاي پسره راست باشه نامرديه

اگه گفته هاي پسره راست باشه نامرديه

جدايى 3 ساعت پس از ازدواج
نوعروس جوان پس از برگزارى جشن متوجه شد كه داماد، همسر مناسبى براى زندگى و آينده اش نيست. بنابراين با بخشيدن مهريه ۱۲۸ سكه طلا و همه حق و حقوق قانونى اش از شوهرش جدا شد.
به گزارش خبرنگار ما چندى قبل دختر ۲۴ ساله اى با مراجعه به دادگاه خانواده با ارائه دادخواست طلاق به قاضى دادگاه گفت: حدود ۵ ماه پيش با اين جوان در يكى از بوستان هاى تهران آشنا شدم. چند روز بعد هم او پيشنهاد ازدواج داد و با خانواده اش به خواستگارى آمد.در آن مراسم قرار شد با مهريه ۱۲۸ سكه طلا نامزد شويم. وى در ادامه گفت: چند روزى از مراسم نامزدى نگذشته بود كه متوجه رفتارهاى نامناسب اجتماعى و اخلاقى همسرم شدم. او بى دليل بشدت عصبى مى شد كه برايم قابل هضم نبود به محض اين كه ناراحتى خود را از اين رفتارها به او بروز مى دادم در كمال تعجب اشك هايش از گونه هايش سرازير مى شد.دختر جوان ادامه داد: روزها به سرعت سپرى مى شد تا اين كه سرانجام روز موعود فرا رسيد.بعد از مراسم عقدكنان متوجه شدم كه اصلاً نمى توانم با چنين شخصى زندگى كنم و به خاطر همين به دادگاه مراجعه كردم تا بدون در نظر گرفتن تمامى حق و حقوقم از او جدا شوم.براساس اين گزارش داماد ۳۴ ساله كه به دستور قاضى به دادگاه احضار شده بود با شنيدن اظهارات همسرش از جا برخاست و گفت: آقاى قاضى: در ۵ ماهى كه با اين خانم آشنا بودم براى من مدام نامه هاى عاشقانه مى نوشت و ابراز علاقه مى كرد.يك روز به من گفت كه ديگر نمى تواند ادامه بدهد و ازمن خواست تا به خواستگارى اش بروم. من هم همراه خانواده ام به خواستگارى مژگان رفتم.همه چيز خوب به نظر مى رسيد تا اين كه بعد از گذشت تنها ۳ ساعت از مراسم عقدكنان ناگهان متوجه شدم كه همسرم پشيمان شده و طلاق مى خواهد. هنوز هم نمى دانم چرا اين اتفاق افتاد.تازه داماد كه عصبانى به نظر مى رسيد مكث كوتاهى كرد و گفت: اگر من را نمى خواست، چرا با من ازدواج كرد؟اينها با احساسات من بازى كردند و من را به بازى گرفتند. به خدا من نمى خواهم طلاقش بدهم. يك هفته هم با اين موضوع مبارزه كردم. اما او به هيچ وجه حاضر به زندگى با من نيست.قاضى دادگاه پس از شنيدن اظهارات دوطرف و با توجه به اين كه زن در هيچ شرايطى حاضر به ادامه زندگى با مرد نبود سرانجام حكم طلاق را صادر كرد.
 

درگاهي

عضو جدید
ای کاش این آقای دکتر آدامز خصوصیات خوب مردا را مینوشت تا میدیدییم شرایط دیگه ای هم وجود داره
 

درگاهي

عضو جدید
به حرف دلت گوش كن .تنها كسي كه بهت ركب نميزنه دلته،امممممممممممممممممما يادت باشه آنچه عقلاني است ماندني است.:hypocrite:


دوست عزیز نوشتی به حرف دلت گوش كن و بعدش گفتی آنچه عقلاني است ماندني است
حالا ما کدام یکی از اینا را گوش بدیم:gol::gol::gol:
 

تندباد

عضو جدید
تو زندگی همه چیز با عشق دوست داشتن حل می شه.
.
.
.
.
.
راستی اگه یه همچین مردی باشه منم زنش می شم. :biggrin:
 

SerpentoR

عضو جدید
کاربر ممتاز
اکثر مردا خب این صفتا رو دارن. این اقا راجب زنا نظر نداده؟؟؟
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
جدايى 3 ساعت پس از ازدواج
نوعروس جوان پس از برگزارى جشن متوجه شد كه داماد، همسر مناسبى براى زندگى و آينده اش نيست. بنابراين با بخشيدن مهريه ۱۲۸ سكه طلا و همه حق و حقوق قانونى اش از شوهرش جدا شد.
به گزارش خبرنگار ما چندى قبل دختر ۲۴ ساله اى با مراجعه به دادگاه خانواده با ارائه دادخواست طلاق به قاضى دادگاه گفت: حدود ۵ ماه پيش با اين جوان در يكى از بوستان هاى تهران آشنا شدم. چند روز بعد هم او پيشنهاد ازدواج داد و با خانواده اش به خواستگارى آمد.در آن مراسم قرار شد با مهريه ۱۲۸ سكه طلا نامزد شويم. وى در ادامه گفت: چند روزى از مراسم نامزدى نگذشته بود كه متوجه رفتارهاى نامناسب اجتماعى و اخلاقى همسرم شدم. او بى دليل بشدت عصبى مى شد كه برايم قابل هضم نبود به محض اين كه ناراحتى خود را از اين رفتارها به او بروز مى دادم در كمال تعجب اشك هايش از گونه هايش سرازير مى شد.دختر جوان ادامه داد: روزها به سرعت سپرى مى شد تا اين كه سرانجام روز موعود فرا رسيد.بعد از مراسم عقدكنان متوجه شدم كه اصلاً نمى توانم با چنين شخصى زندگى كنم و به خاطر همين به دادگاه مراجعه كردم تا بدون در نظر گرفتن تمامى حق و حقوقم از او جدا شوم.براساس اين گزارش داماد ۳۴ ساله كه به دستور قاضى به دادگاه احضار شده بود با شنيدن اظهارات همسرش از جا برخاست و گفت: آقاى قاضى: در ۵ ماهى كه با اين خانم آشنا بودم براى من مدام نامه هاى عاشقانه مى نوشت و ابراز علاقه مى كرد.يك روز به من گفت كه ديگر نمى تواند ادامه بدهد و ازمن خواست تا به خواستگارى اش بروم. من هم همراه خانواده ام به خواستگارى مژگان رفتم.همه چيز خوب به نظر مى رسيد تا اين كه بعد از گذشت تنها ۳ ساعت از مراسم عقدكنان ناگهان متوجه شدم كه همسرم پشيمان شده و طلاق مى خواهد. هنوز هم نمى دانم چرا اين اتفاق افتاد.تازه داماد كه عصبانى به نظر مى رسيد مكث كوتاهى كرد و گفت: اگر من را نمى خواست، چرا با من ازدواج كرد؟اينها با احساسات من بازى كردند و من را به بازى گرفتند. به خدا من نمى خواهم طلاقش بدهم. يك هفته هم با اين موضوع مبارزه كردم. اما او به هيچ وجه حاضر به زندگى با من نيست.قاضى دادگاه پس از شنيدن اظهارات دوطرف و با توجه به اين كه زن در هيچ شرايطى حاضر به ادامه زندگى با مرد نبود سرانجام حكم طلاق را صادر كرد.
ده سال اختلاف!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چقدر زیاد
بعدم خدا واقعا شفاشون بده، نتیجه ی نداشتن شناخت کامل بهتر از اینم نمیشه
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
پس اینجوری با هیشکی نمیشه ازدواج کرد..!!:cool:
 

Similar threads

بالا