دلم تنگ شده برای...

حامدیا

اخراجی موقت
اشکالی نداره
چون شما کخ نمیدونین ما دخترا زیرپوستی چه کارایی میکنیم وگرنه شاخ درمیارین الانم نمیگم چون ممکنه آسیب ببینی از شدت تعجب:biggrin:
من هم میدونم خیلی کارها میکنید

برای این با ابزار تعجب وارد شدم که بگم جالب نیست

ولی وقتی گفتن اگه نرقصن میمیرن
دیگه واقعا عذر میخوام
تعجب میکنم
برای خودم که هفتمین سال هستش زندگی دانشجویی رو تجربه میکنم
وخلاف سنگینمون جشن تولد گرفتن برای دوستان بود اونم تو خوابگاه یا خونه دانشجویی
ولی همین امسال خودم برای یکی از دوستان جشن تولد گرفتم که صدای همسایه در اومد و هی میکوبید به در و میگفت فردا با مامور می یام در خونتون یعنی جشن و بهم زد

ولی تو کلاس .....نه ..
 

تک ستاره*

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هم میدونم خیلی کارها میکنید

برای این با ابزار تعجب وارد شدم که بگم جالب نیست

ولی وقتی گفتن اگه نرقصن میمیرن
دیگه واقعا عذر میخوام
تعجب میکنم
برای خودم که هفتمین سال هستش زندگی دانشجویی رو تجربه میکنم
وخلاف سنگینمون جشن تولد گرفتن برای دوستان بود اونم تو خوابگاه یا خونه دانشجویی
ولی همین امسال خودم برای یکی از دوستان جشن تولد گرفتم که صدای همسایه در اومد و هی میکوبید به در و میگفت فردا با مامور می یام در خونتون یعنی جشن و بهم زد

ولی تو کلاس .....نه ..

باعث تعجبه که شما رقصیدن خلاف میدونید.
 

حامدیا

اخراجی موقت
من اصلا از تعجب شما ناراحت نشدم نیازی به عذر خواهی هم نیستم.
گفتم که دخملارو بیشتر بشناسی دوست عزیز.
من خانوم اطرافم کم نیست
ولی نمیدونم به این شدت طرفدار رقص نیستن
خوب هر کس طرز فکری داره

من در باره رفتارهای خانوما خیلی تحقیق کردم چون دونستن برخی چیزها در مورد خانوما رو برای خودم لازم دونستم

ولی به این صورت که شما میگین ...من به این نتیجه نرسیدن ......

بازم میگم هر کس طرز فکری داره ولی نه به این شدت که شما گفتین

من عروسی های مختلفی رو دیدم ولی آیا همه خانوما نشستن میرقص ...نه این طور نیست
 

sahar29

عضو جدید
من هم میدونم خیلی کارها میکنید

برای این با ابزار تعجب وارد شدم که بگم جالب نیست

ولی وقتی گفتن اگه نرقصن میمیرن
دیگه واقعا عذر میخوام
تعجب میکنم
برای خودم که هفتمین سال هستش زندگی دانشجویی رو تجربه میکنم
وخلاف سنگینمون جشن تولد گرفتن برای دوستان بود اونم تو خوابگاه یا خونه دانشجویی
ولی همین امسال خودم برای یکی از دوستان جشن تولد گرفتم که صدای همسایه در اومد و هی میکوبید به در و میگفت فردا با مامور می یام در خونتون یعنی جشن و بهم زد

ولی تو کلاس .....نه ..

خوب شما پسری ما دختر خیلی فرق میکنه
 

samras

عضو جدید
ma mariخییییییییییییییییییییییییلی امضات قشنگه
 
آخرین ویرایش:

*دختر باران*

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای اونی که نمیدونم چرا یه اس ام اس محض رضای خدا نمیده؟!
نمیگه این تو قبله،دله،نه سنگ؟!
 

oshahande

عضو جدید
دلتنگ غروبی خفه بیرون زدم از در
در دست گرفته مچ دست پسرم را
یا رب، به چه سنگی زنم از دست غریبیاین کلهء پوک و سرو مغز پکرم را
هم دروطنم بار غریبی به سرو دوش
کوهیست که خواهد بشکاند کمرم را
من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز
چون شدکه شکستند چنین بال و پرم را؟
رفتم که به کوی پدر و مسکن مالوف
تسکین دهم آلام دل جان بسرم را
گفتم به سر راه همان خانه ومکتب
تکرار کنم درس سنین صغرم را
گرخود نتوانست زودودن غمم از دل
زان منظره باری بنوازد نظرم را
کانون پدر جویم و گهوارهء مادر
کان گهرم یابم و مهد پدرم را
با یاد طفولیت و نشخوار جوانی
می رفتم و مشغول جویدن جگرم را
پیچیدم ازان کوچهء مانوس که در کام
باز آورد آن لذت شیر وشکرم را
افسوس که کانون پدر نیز فروکشت
از آتش دل باقی برق وشررم را
چون بقعهء اموات فضایی همه خاموش
اخطار کنان منزل خوف و خطرم را
درها همه بسته است و به رخ گرد نشسته
یعنی نزنی در که نیابی اثرم را
در گرد و غبار سر آن کوی نخواندم
جز سرزنش عمر هبا و هدرم را
مهدی که نه پاس پدرم داشت ازین پیش
کی پاس مرا دارد و زین پس پسرم را
ای داد که از آنهمه یار و سر وهمسر

یک در نگشاید که بپرسد خبرم را
یک بچه همسایه ندیدم به سرکوی
تا شرح دهم قصهء سیر و سفرم را
اشکم به رخ از دیده روان بود ولیکن
پنهان که نبیند پسرم چشم ترم را
میخواستم این شیب وشبابم بستانند
طفلیم دهند و سر پر شور و شرم را
چشم خردم را ببرند و به من آرند
چشم صغرم را نقوش و صورم را
کم کم همه را درنظر آوردم و ناگاه
ارواح گرفتند همه دور و برم را
گویی پی دیدار عزیزان بگشودند
هم چشم دل کورم و همه گوش کرم را
این خندهء وصلش به لب آن گریهء هجران
این یک سفرم پرسد و آن یک حضرم را
این درد شبم خواهد و آن نالهء شبگیر
وان زمزمهء صبح و دعای سحرم را
تا خود به تقلا به درخانه رساندم
بستند به صددایره راه گذرم را
یکباره قرار از کف من رفت و نهادم
برسینهء دیوار درخانه سرم را
صوت پدرم بود که میگفت "چه کردی،
در غیبت من عایلهء دربدرم را؟"
حرفم به دهان بود ولی ***که نگذاشت
تا بازدهم شرح فضا و قدرم را
فی الجمله شدم ملتمس از در به دعایی
کز حق طلبم فرصت صبر و ظفرم را
اشکم به طواف حرم کعبه چنان گرم
کز دل بزدود آنهمه زنگ و کدرم را
ناگه، پسرم گفت: " چه میخواهی ازین در؟"
گفتم، "پسرم، بوی صفای پدرم را!"
 

oil girl

عضو جدید
ترم اول دانشگاه ودوستی های بی ریاوخنده های ازته دل وسوتی هایی که میدادیم واحساسای خوبمون...خدایا!!!چرااین شدیم ؟؟؟؟:cry:
 

sasa.electronic

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندکی فکر کن ...


به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند

به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد


به بچه هایی فکر کن که گفتند :
مامان زود برگرد ، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند

به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد

من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری می کنم

من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،
گریه می کنم

به افراد دور و بر خود فکر کنید ...

کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید
قدر لحظات خود را بدانید

حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !

"دیروز"
گذشته است؛

و

"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد
لحظه "حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داریاندکی فکر کن ...



 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا