قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
کاش به خواب من بیایی
کاش تو باشی ارامش ان جدا افتاده از
کاروان
کاش صدایت را بشنوم که می خواند
دعوت می کند
به نور
به هدایت
کاش شبهایم چراغی داشت
وان تو بودی
می دانم هستی و به من می نگری
می دانم
ادامه نمی دهم
ساکت باشم بهتر است
اما ........
کاش......
 

akbar.hajebi

عضو جدید
ترانه

ترانه

انتظار
ز خورشید زمین رو گرفته دوباره
دوباره شده همنشین ستاره
زمین دس به دست زمون داده انگار
که اشک منو بازم امشب درآره
چرا امشب این ساعت روی دیوار
شتابی برای رسیدن نداره
نمیشماره چوب خط ثانیه ها رو
گمونم که اون طفلی ام بی قراره
خبر از دل زارم امشب که داری
کجایی که مرحم به زخمم بذاری
کجایی که مرحم به زخمت بذارم
که میدونم ای گل تو هم بیقراری
شبا تا سحر میکشم انتـظـــــارت
نداری چرا از من هیچ انتظاری
چه شبها که یادت به جایت دوا کرد
دلم را ز زخمای شب زنده داری
ا.ح(بی نیاز)
8/6/1391

:cool:
 

baharsalehi

عضو جدید
روز شعر و ادب فارسی

روز شعر و ادب فارسی

روز شعر و ادب فارسی را به همه شعرای آینده تبریک میگویم.
موفق و پیروز باشید
انشا.. کتاب شعرهاتونو تو کتابفروشی بببینم.
من شعرهاتونو میخونم اما خودم بلد نیستم شعربگم.

این گل تقدیم به همتون
 
آخرین ویرایش:

چاووش

عضو جدید
دو راهــــــــــــــــــــــ ـــــــــی...


مثل فرصت گاه می آیی بدستم گاه نه
گاه میگویی که من دیوانه هستم گاه نه

من هنوزم مانده ام در حیرت افکار تو
گاه می گویی به عشقت دل نبستم گاه نه

در دوراهی مانده ام با این پریشانی چرا
گاه میگویی که عهدم را شکستم گاه نه

از چه رو باور کنم این ادعا را اینکه تو
گاه می گویی که امشب با تو هستم گاه نه

یا خیا لاتی شدم من یا تو افسونگر شدی
گاه میگویی که از عشق تو مستم گاه نه

گاه کافر میشوی گاهی مسلمان از چه رو
گاه می گویی که من عاشق پرستم گاه نه

بی جهت در راه تو افتان و خیزان می روم
گاه گویی در ره عشقت نشستم گاه نه

گاه می خوانی مرا گاهی جوابم میکنی
گاه می گویی که من بیگانه هستم گاه نه

گاه با من مهربانی می کنی اما چه سود
گاه می گویی که مهرم را گسستم گاه نه

از چه رو با من چنین رفتارها را می کنی
گاه هستم گاه بستم گاه مستم گاه نه



24. 7 . 91




 

چاووش

عضو جدید
كابوس ...

از نگاهم قطره قطره مي چكد
التماس خواهش بيجاي من
فكر ميكردم كه بهتر ميشود
بعد ازين امروزها فرداي من

اه اگر ميماندي امشب با دلم
تا سپيده صبر ميكردم يقين
زير نور ماهتاب چشم تو
غنچه ميزد خنده بر لبهاي من

خوب ميدانم كه بي من ميروي
لاجرم بار سفر را بسته اي
كاش ميشد باورم بعد از تو هم
مثل حالا ميشود دنياي من

نه تو اصلا فكر رفتن نيستي
اين فقط كابوس يك شب خواب بود
نه تو ديگر در كنارم نيستي
در خيالم مانده اين روياي من

حس من اين است گويا نيستم
در ميان خاطراتت بعد از اين
مايلم اما بدانم كيست اين
مينشيند بعد ازين در جاي من

باز كن چشم پر از خورشيد را
كوله بار من پر از تاريكي است
باز هم دلواپس تاريكي ام
تا كه روشن مي كند شبهاي من
 

چاووش

عضو جدید
خواب..و..خیال..و..رویا


راهی برایم نمانده جز دل سپردن به دریا
آواره ام تا سپیده ما بین یک خواب و رویا

یا من خیالاتی ام یا دریا برایم سراب است
گویا فقط نقش دریا از چشمت افتاده اینجا

من قایقی را ساختم از برق چشمانت امشب
تا در سراب نگاهت پارو زنم تا به فردا

با خود کلنجار رفتم تا نصف شب بلکه شاید
پیدا کنم راه حلی تا حل شود این معما

سر در گمم چند وقت است مشکل فقط زندگی نیست
اینکه چرا ناگهانی خالی شد از عشق دنیا

از بس دلم زخم خورده از نا کسیها در اینجا
حتی اگر من بخواهم باور ندارد کسی را

من را اگر دوست داری با این دلم هم قدم باش
تا نیمه راه آمد با التماس و تمنا

رفتی و رفتی و رفتی تا گم شدی ار نگاهم
تا بی نهایت که دیگر حتی نشد هیچ پیدا

در امتداد نگاهم گم شد و دیگر ندیدم
حالا فقط رد پایی از بودنش مانده بر جا

امشب دوباره شروع شد خواب و خیالات و رویا
من ماندم و طفلکی دل در حسرت موج دریا
 

tarazi

عضو جدید
دعا کنید به کتاب شعری که دارم مینویسم مجوز چاپ بدن همه شعر هامو براتون میزارم تو این تاپیک...
با من بگو به درد دلم گوش میکنی/در بی کسی مرا تو در آغوش میکنی
آتش گرفته قلب من از داغ عشق تو/این شعله را بگو که تو خاموش میکنی
هر قدر بی وفایم و عاشق نبوده ام/اما تو عاشقی و فراموش میکنی...
...
 

بهنام فتحی

عضو جدید

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دوستان
خوشحالم که در جمع شما هستم
این شعر یکی از آخرین سروده های منه
تقدیم به شما....


بي پناه


کجايي ببيني که رنگم پريده
که مي نالم از درد و پشتم خميده

دو چشمم به در منتظر تا بيايي
تو با زلف زيباي در هم تنيده

نگارم چرا چشم ِ ديدن نداري؟
کسي ناز ِ چشمانِ نازت خريده؟

چه شبها که من بي تو مُردم،نديدي؟
که در گور عشقت تنم آرميده؟

از اين بغض سرکش رهايي ندارم
که چون گرگ حاري گلو را دريده

که اين گرگ بي رحم از آن سوي دنيا
به دنبال يک مرد تنها دويده

غمم با که گويم در اين سوز غربت
که هر آشنايي به کنجي خزيده

منم کودکي مانده در بي پناهي
جماعت کسي مادرم را نديده؟

 

baharsalehi

عضو جدید
...

...

از عشق تو این دل شد،دیوانه ی دیوانه / برخیز و وساطت کن، آتش زده برخانه
 
آخرین ویرایش:

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر رونق گرفته این بخش. شعر های خوبی خواندم. ممنون دوستان.
 

پژگاچ

عضو جدید
با درود به همه دوستان.
میخواستم بپرسم ک اگر شعری ضد مذهب یا ضد اسلام یا 30یا30 باشه هم میشه اینجا گذاشت؟؟؟؟:que:
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
این رباعی جدید از من: از رنگ درخت باغ ها می ترسند//از نور سحر چراغ ها می ترسند// از بس که به حق هم سیاهی کردیم// از سایه ی ما کلاغ ها می ترسند.
عالی بود یه عالمه حرف تو چند تا کلمه
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام من رشتم مهندسیه اما خیلی شعر رو دوست دارم اینو خودم گفتم البته شعرش طولانیه یه تیکشو میذارم


آری من خوشبختم
چون خدایی دارم که پر از احساس است
و مرا می بیند ، و مرا می فهمد
درد دل های مرا می شنود
نه به من می خندد که چرا میگریم
نه من میتازد که چرا خندانم
او برایم کا فیست
او پر از زیباییست
 

چاووش

عضو جدید
در دلم افتاده گویا بخت من وا میشود
آنچه را گم کرده بودم در تو پیدا میشود

کرده ام من بارها این ماجرا را ا متحان
هر که با چشمت در افتد زود رسوا میشود

مانده ام انگشت برلب از چه رو این روزها
هرکه می بیند تورا بسیار شیدا میشود

عشق تو خاصیتی دارد به هرکس دست داد
قلب او هر چند کوچک زود دریا میشود

تا درون کوچه می آیی کمی آهسته تر
ترسم از این است اینجا باز غوغا میشود

دستی از روی محبت روی چشمانم بکش
با دم عیسایی ات این چشم بینا میشود

مانده ام در حسرت فردا و فرداهای تو
با نگاه خسته ام امروز فردا میشود

باورم این است دنیا بی تو اصلا خوب نیست
با تو این دنیا برایم خوب و زیبا میشود

خوب میدانم که قلبت خالی از احساسهاست
من یقین دارم که عشقم در دلت جا میشود

فصل شور و شادی و بوئیدن و بوسیدن است
زندگی با واژه های عشق معنا میشود
 

چاووش

عضو جدید
ترانه ای برای او ...


ریشه کرده تو نگاهم حس دل بریدن تو
ترسی افتاده به جونم .ترس پر کشیدن تو

نمی شه بی تو بمونم .تو دلم ریشه دوونده
روزایی که بی تو باشم.لحظه ندیدن تو

آسمون ابری من .چشاتو بهونه کرده
که بباره قطره ها شو.دلمو دیوونه کرده

من بهت نگفتم اما از نگام باید می خوندی
تو که نیستی خاطراتت .توی سینه خونه کرده

تو که رفتی. توی کوچه من هنوز نشسته بودم
شب رسیده بود ولی من چشامو نبسته بودم

وقت رفتن گریه ها مو تو چشام ندیده بودی
خنده هامو دیدی اما از درون شکسته بودم

می دونی برام چه سخته .خبری ازت ندارم
حسرت روزی رو دارم .سر رو شونه هات بذارم

من تو این خونه نشستم که دلم هواتو کرده
برای رسیدن تو لحظه ها رو می شمارم
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دلم افتاده گویا بخت من وا میشود
آنچه را گم کرده بودم در تو پیدا میشود

کرده ام من بارها این ماجرا را ا متحان
هر که با چشمت در افتد زود رسوا میشود

مانده ام انگشت برلب از چه رو این روزها
هرکه می بیند تورا بسیار شیدا میشود

عشق تو خاصیتی دارد به هرکس دست داد
قلب او هر چند کوچک زود دریا میشود

تا درون کوچه می آیی کمی آهسته تر
ترسم از این است اینجا باز غوغا میشود

دستی از روی محبت روی چشمانم بکش
با دم عیسایی ات این چشم بینا میشود

مانده ام در حسرت فردا و فرداهای تو
با نگاه خسته ام امروز فردا میشود

باورم این است دنیا بی تو اصلا خوب نیست
با تو این دنیا برایم خوب و زیبا میشود

خوب میدانم که قلبت خالی از احساسهاست
من یقین دارم که عشقم در دلت جا میشود

فصل شور و شادی و بوئیدن و بوسیدن است
زندگی با واژه های عشق معنا میشود
عالیه کتاب دارید؟
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا در گور بسپارو دگر حتی مکن یادم
قسم به چشمهای تو دگر طاقت نمی ارم
دگر از زندگی سیرم ، به جرم عشق می میرم
میان دستهای خاک ، دگر غم را نمی بینم

 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا مسپار به دست زمانه ای که گرگانش پاره های احساسم را به یغما می برند
یادت باشد من تو را به حجم تهی نگاه های پوشالی نفروختم
 

چاووش

عضو جدید
من قمار عشق را در چشمهایت باختم
خانه رویایی ام را در دل تو ســــاختم

باز کن آغوش گرمت را که من این روزها
هر چــــه دستم بوده در آغوش تو انداختم










من که دیوانـــــــــــه عشق تو شدم می دانم
بارها نـــــــام تو را زیر لبم می خوانــــــم

دل که سهل است اگر ســر برود در راهت
باز هــم بر ســر عشــق تو چنین می مــانم
 

hastia89

عضو جدید
آهای مدعی عشق راستین
بیا بگو
ایا مین کوچه های شهر
سرگردان عشق بوده ای؟
 

hastia89

عضو جدید
تو را شب های بسیاری در خواب می بینم
و از شیرینی این رویا کامم شیرین میشود
انقدر در رویا نزدیکی
که دوریت را فراموش می کنم
خیال می کنم بهم رسیده ایم
خیال می کنم هستی
و عاشقت می مانم
 

zanraF

عضو جدید
[FONT=courier new,courier,monospace]گاهی
فقط گاهی وقت ها
دلم هوای متفاوتی دارد

میخواهد دست هایم را با ناز بندازم دور گردن"خیالم"

با دامن رنگی چین دار
بنشینم روی پاهای دراز شده اش
دامنم روی چوب زیر پایم, دایره وار بیفتد

زیر خنکای باد کولر
موهایم موج میگیرد
مثل موژه های چشم "خیالم"

گاهی دلم میخواهد نگاهم نکند
ولی من ,خیره اش شوم
یک دل سیر نگاهش کنم
باز نگاهم نکند
محلم ندهد

دلم ,میخواهد
نازش را بخرم

شن های ساعت شنی
دیگر روی هم سر نخورند و نیفتند

و اسوده لپ سردم به گردن گرمش تکیه کند
میتوانم ساعت ها و سال ها
زیر گوشش زمزمه کنم
و "خیالم"
خستگی چشمانش را با پلک هایش بپوشاند

و
و من , سرخورده
بنگرم خوابیده
دستانم از گردنش میلغزند
مثل آوار روی پاهایم خراب میشوند
سرم پایین می افتد

ولی[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]"خیالم"...[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace][FONT=courier new,courier,monospace]دستی روی موهای مواجم بکشد
[/FONT]
حلقه ی دستان بزرگش دور کمرم
تنگ تر شود

حســــه ارامش
تـو هم حس کردی؟
تا انجا هم بوی خوشبختی امد؟

انوقت است که کتاب روبرویم را برگ میزنم
حواسم جمع میشود

"خیالــــــــــــم" , خسته ای؟
باز , می آیی؟


و
گاهی ,فقط گاهی
دلم "خیالم" را میخواهد

این دله رویا بافِ من
گاهی دلش رویای "خیالش" را از من میخواهد
من فقط نگاه میکنم[/FONT]
 

چاووش

عضو جدید
دل سپرده ...


بجز اینکه باتو باشم هوسی ندارم امشب
تو بیا که آه و زاری شده کار و بارم امشب

مثل آینه که مانده سالها به روی دیوار
حسرت نگاه دارم غرق در غبارم امشب

بغض لحظه های بی تو در گلوی من نشسته
به تو من نیاز دارم تو بیا کنارم امشب

نفسم به تنگی افتاد و هوای بی تو بودن
گذری به سینه ام کن نفسی بر آرم امشب

چه کنم دلم پر است و تو بهانه ای برایم
تو بیار شانه ات را سر گریه دارم امشب

سفری به پیش دارم و هوای رفتن اما
دل دردمند خود را به تو میسپارم امشب

گل من بهانه بس کن و نکن خیال رفتن
چه بهانه می تراشی که نمی گذارم امشب

شده زرد برگ برگم ز نگاه سرد چشمت
به تبسمی طلوع کن که کنی بهارم امشب

تو نشان آفتابی و من ابر در کویرم
تو تلنگری بزن من که دمی ببارم امشب

و نگاه مست خود را تو بریز در نگاهم
نکنی دریغ نازم که ببین خمارم امشب

پر و بال دارم اما هوس پریدنم کو
تو ز بند خود رها کن که بخود حصارم امشب
 

چاووش

عضو جدید
برای کسی که بودنش بهشت من است ...

حس میکنم دلم به تو وابسته میشود
پیمان عشق در دل ما بسته میشود

حس می کنم به جز تو که در خاطر منی
از هرچه هست این دل من خسته می شود

کم کم که روز می رود و شب که می شود
چشمانمان به روی همه بسته می شود

امروز هم گذشت .ندیدم تورا ولی
این اشتیاق هم به عشق تو پیوسته میشود

هر قدر آشنایی ما طول می کشد
طفلک دلم. چه عاشق دلخسته می شود

تا پا به روی فرش دل من گذاشتی
گلهای عاشق این فرش چه برجسته می شود


تقدیم به او....
 

چاووش

عضو جدید
برای تو که هنوز ندیدمت...

تمام وسعت قلبم بدون تو خالیست
تو تا کنار من آیی وجود من عالیست

منم که مثل پرنده نشسته کنج قفس
و غصه ام همه از آسمان و بی بالیست

تو می روی و خیالت هنوز با من هست
نبودن تو شروع فصول بد حالیست

هنوز هم که هنوز است .عشق تو انگار
درون عمق وجودم به رنگ این قالیست

تو در کنار من امشب . محال رویاییست
وبوسه بر لب سرخت خیال پوشالیست

هنوز فاصله ها بین ماست میدانم
ولی دلم پر از احساس شور و خوشحالیست

صدا زدی تو مرا بعد از اینهمه مدت
و بعد از این همه مدت صدای تو عالیست
 

zanraF

عضو جدید
گاهی وقت‌ها
دلم می‌خواهد با "خیالم" مهربان باشد،
دوستش بدارد و برایش چای بریزد.

بنشیند روبرویش
و قندها را هر بار خودش دستش بدهد

دلم میخواهد برای "خیالم"
کدبانو باشد

برای اولین بار در عمرش
غذا بپزد
کتاب اشپزی بخرد
ساعت ها بخوانتش
باز هم درست انجامش ندهد

گاهی , دلم
بوی پیاز سرخ شده ی روی لباسش را
با هیجان میبلعد


وقتی "خیالم" امد
برایش غذا بکشد
خیلی زیاد

بنشیند روبروش
به غذا خوردنش نگاه کند

گاهی دلم میخواهد
به تعریف ها
و نوازش های صدای "خیالم"

از غذای بی نمک یا شورم گوش دهد


گاهی وقت‌ها،
دلم می‌خواهد یکی را صدا کند
بگوید سلام، می آیی قدم بزنیم؟!

گاهی وقت‌ها
دلم می‌خواهد "خیالم" را ببیند،
شب برود خانه بنشیند

و تا صبح صد ها بار بهش فکر کند
هزاران بار برایش چای بریزد

...

نگاهم را از کنج دیوار میگیرم
.
.
.
این دله چموش من باز رمید
...


بد مینویسم؟
ننویسم دیگه؟
:confused:
 
بالا