مسجد جامع اصفهان - پويش محوريِ فضا دراعجازي ازنور

M I N A

دستیار مدیر مهندسی معماری
کاربر ممتاز
عنوان :

مسجد جامع اصفهان، پويش محوريِ فضا دراعجازي ازنور

نويسنده:

دکترشروين ميرشاهزاده(1)

چکيده :

نوشتاري که پيش روست،بخشي از تحقيق نگارنده درباره ي مسجدجامع اصفهان به سال1380 است،که سعي داشته با نگاهي به اسناد تاريخي و کشفيات باستان شناسي به عمل آمده،گامي درجهت تبيين نحوه ي شکل گيري ساختار فضايي مسجدجامع اصفهان بردارد. دربخش نخست آن، تحوّلات تاريخيِ مسجدجمعه مورد بررسي قرار مي گرفت که بخشي از نتايج آن،درمقابله اي تحت عنوان «نقش نشانه ايِ مناره ها درروند شکل گيري مسجدجمعه از آغاز تا پايان»به سومين کنگره ي تاريخ معماري و شهرسازي ايران ارائه شد. در بخش دوم تحقيق،با رويکردهاي مختلفي ساختارشکل گرفته ي مسجدجمعه درطول تاريخ مورد ارزيابي قرار گرفت که مقاله ي حاضر،با نگاهي به نتايج آن،سعي دارد تا حدّ امکان آن وجه ناپيدايي که کلّ ساختار مسجدجمعه را درطول تاريخ شکل داده، آشکارنمايد. از اين رو،درمقاله ي حاضرنيز،اشاره اي کوچک به جمع بندي تحليل هاي تاريخي صورت گرفته خواهد شد تا مبناي اسنادي تحليل هاي بعدي روشن شود.سپس از سه منظر شکلي، فضايي و محتوايي، ساختار شکل گرفته ي مسجد جامع،مورد بررسي قرار خواهد گرفت؛ رويکردهايي که توجه به آنها مي تواند وجوه گوناگون مجموعه را نمايان کند. نتايج بازنگري هاي انجام گرفته از سه ديدگاه شکل، فضا و معنا نشان مي دهد چگونه بنا در طول تاريخ متناسب با نياز و فرهنگ کالبديِ زمان خود پديده آمده، تغييرشکل يافته و هرازگاهي با نگاهي ديگر از نو سازمان يافته است. در انتهاي مقاله نيز به منظور تبيين آن وجه مفهوميِ بارز در شکل گيري ساختار فضايي مسجد جمعه ي اصفهان،نتايج تحليل هاي ياد شده مورد جمع بندي قرار خواهد گرفت.
مسجد جامع اصفهان، پويش محوريِ فضا دراعجازي ازنور (1)

بخش اول:


مروري برسيرتحوّلات تاريخي مسجدجامع از ديدگاه اسناد مکتوب


پي گردي هاي به عمل آمده ازسوي گروه باستان شناسي ايتاليايي به سرپرستي پروفسور شراتو،بخش عمده روند شکل گيري مسجدجامع اصفهان را مشخص کرده و بازخواني آنها توجه را به سمت وجوه ناشناخته ي بنا جلب مي نمايد.به دنبال تطبيق مراحل شناخته ي شده آنها (که عمدتاً براساس شواهد ساختماني است)،با مدارک و اسناد تاريخي موجود، سعي شده اسناد دست اولي جستجو گردد تا نتيجه گيري هاي نهايي بر پايه ي آنها،درارائه ي حدس ها وگمانه هاي بعدي به يقين نزديک تر باشد،که دراين مقاله، مجالي براي پرداختن به همه ي آنها نيست و تنها به نتايج آنها اشاره شده تا مبناي تحليل هاي بعدي قرار گيرد. يکي ازاسناد معتبر که به خوبي روند شکل گيري مسجدجامع را بيان مي کند،کتاب «ذکر اخبار اصفهان» است که نخستين بار زنده ياد دکتر باقر آيت الله زاده شيرازي آن را به عنوان قديمي ترين سندي که تاريخ مسجدجمعه را مشخص مي کند،معرفي نمودند.

سايرکتب،مانند «محاسن اصفهان»،نوشته ي مافروخي،«احسن التقاسيم في معرفه الأقاليم»،نوشته ي ابوعبدالله محمدبن احمد مقدسي، «تاريخ کامل»، نوشته ي عزالدين ابن اثير،«سفرنامه ي ابن حوقل»،«تاريخ اصفهان»،نوشته ي حاج ميرزا حسن خان جابري انصاري و نظايرآنها،اطلاعات پراکنده اي دررابطه با تاريخ اجزاء و عناصرمسجدجامع در اختيار قرار مي دهند که درترکيب با تفاسير و بررسي هاي صورت گرفته توسط افرادي نظير پروفسورشراتو،اوژني گالديري،دکتر شيرازي،پوپ،استاد پيرنيا،استاد ماهرالنقش،دکترهنرفر،دکترجبل عاملي و نظايرآنها،روند تاريخي شکل گيري مسجدجمعه مورد تحليل قرار گرفته است. آنچه دراين بخش به عنوان مروري بر روند تاريخي شکل گيري مسجد به ميان مي آيد، تنها به منظورارائه ي پشتوانه هاي علمي- تاريخي موجود،خلاصه شده تا در بخش دوم و اصلي مقاله،مبناي مطالعه قرار گيرد.



ساخت مسجدجامع طبق اسناد تاريخي

حافظ ابونعيم(2) درکتاب «ذکر اخبار اصفهان»، مکان مسجدجامع را به دقت شرح داده و بيان مي کند که مسجدجامع در زمين کنيسه اي بنا شده که متعلّق به حکيمي است که فيروز اول ساساني(483-459م) از روم به ايران آورده و او در ميان دو باروي ده «يوان» خانه و ديري مي سازد و ابونعيم تأکيد مي کند زمين دير در جاي مسجدي است که درکنارميدان سليمان است. پُر واضح است که ميدان سليمان، مي تواند نام قديم ميدان کهنه باشد. وي از سال156هجري تحت عنوان زمان احداث، 26هجري زمان انتقال منبرمسجد خشينان به مسجدجامع و بازسازي و اصلاح جهت قبله ي آن ياد کرده، و به سال307هجري که کاروانسراهاي اطراف را خراب کرده و به وسعت زمين هاي مسجدجامع افزوده اند نيزاشاره مي نمايد.موقعيت مسجدي که در اين دوران ساخته مي شود،درطي مطالعات باستان شناسي سال1356هـ.ش. مشخص شده است. درمورد تغييرات تاريخي صورت گرفته از اين تاريخ به بعد،فهرست وار و به طور خلاصه سير تحوّلات صورت گرفته به ترتيب تاريخي،درجدول1 ارائه شده تا مبنا و پشتوانه ي تحليل ها بعدي در بخش دوم قرار گيرد؛شواهد و مستندات تاريخي که نه تنها صحّت مطالعات باستان شناسي را تأييد مي کنند،بلکه جنبه هاي ديگري از وجوه شکلي-ساختاري مسجد را عيان مي سازند. جدول1: روند شکل گيري و تغييرات کالبدي درمسجدجمعه ي اصفهان(3)







بخش دوم:

تحليل مسجدجامع از رويکردهاي مختلف

تحليل مسجدجامع اصفهان،به لحاظ مراحل مختلف شکل گيري و توسعه ي آن،ابعاد گوناگوني دارد که به نظر مي رسد نگريستن به وجوه مختلف آنها تنها از يک ديد،ما را از رسيدن به نتيجه ي صحيح باز دارد.اگرچه مي توان پذيرفت که ساختماني به لحاظ بعضي ملاحظات يا تنها از رويکردي خاص طراحي شود،چنين نظري را تنها درمورد بناهايي که از بدو پيدايش تا آخر توسط يک تن و در يک دوره و تحت يک ايده شکل گرفته باشند،مي توان صادق دانست،نه در طي 1200سال و با عقايد و نظريات و الگوها و امکانات فني مختلف؛ازاين رو، شايد بتوان هر دوره را وابسته به يک الگو با يک ايده دانست،ولي ازآنجا که اساس شکل گيري مسجد در طي دوران گذشته از مقطع زماني معيني نسبتاً ثابت مانده است، نمي توان هردوره را کاملاً مجزا از دوره ي قبل درنظرگرفت؛بلکه بايد آن را ادامه روند توسعه ي مسجد در طي دوران مختلف، مقتضيات و امکانات زمانه ديد. بدين ترتيب،درروند بررسي تاريخي نيز تحليل هاي نهايي جدا از رويکردهاي فرهنگي،اجتماعي، شکلي، ساختاري و يا فضايي،نخواهد بود.اگرچه مبناي نتيجه گيري هاي تاريخي براساس اسناد نوشتاري يا شواهد فني-ساختماني صورت گرفته، حدس هايي که ما را به کنکاش حول موضوعات موردنظر هدايت مي کند،تنها براساس اسناد و مدارک تاريخي و فني نيست و احاطه بر ساختار شکلي يا فضايي حاکم برمجموعه مي تواند ما را در نزديک شدن به نتيجه،ياري رساند. به همين دليل،دردسته بندي ديدگاههاي مختلف با اينکه سعي بر اين است تنها از منظري خاص به موضوع نگريسته شود، نمي توان آنها را صددرصد متمايز از يکديگر درنظر گرفت. بهرحال، براي يافتن ديدگاه هاي حاکم برشکل گيري مسجدجامع و يا وجوه نهفته درآن،کوشش شده تحليل هاي متمايزي از ساختار آن ارائه شود. بدين لحاظ،درنخستين گام،ساختار شکل در مسجدجمعه مورد بررسي قرار خواهد گرفت.



رويکرد شکلي

نظام نهفته و تأثيرات آن بر پديده هاي طبيعي يا مصنوع براساس خواص شکلي ذاتي نظيرتقارن،سلسله مراتب، و غيره که مي توان ويژگي ها و ارزش هاي عملکردي و نمادين مشابهي را به آنها نسبت داد، ساختار شکل ناميده مي شود، درحاليکه خواص شکلي در زمان و شرايط فرهنگي متفاوت ثابت مي باشند،مفروضات شکلي با تعابيرگوناگوني همراه است که به کمک غريزه، تخيل و دانش و نبوغ انساني درک مي شوند.(4)

چنين نگاهي به بناهاي تاريخي مشرق زمين،اگرچه ازلحاظ پي بردن به ظرايف معماري گذشته ارزنده است،بايد ديد اين شيوه چه نکاتي را راجع به معماري سنتي ما روشن مي سازد.به نظر مي رسد که رويکرد شکلي مي تواند ساختار پديد آمده و منسجم يک طرح را به ايده ها و تناسبات و ترکيباتي تقسيم کند،که درعين گوناگوني در طرح کلّي مجموعه لحاظ شده اند. بررسي معماري سنتي ازاين منظر، اگرچه در بعضي موارد نکته هاي ناگفته اي را آشکار مي سازد، به وجوهي ديگر از معماري و شهرسازي مي پردازد که لزوماً در برگيرنده نظراتِ طراح چنين مجموعه هايي نبوده و يا مي توان گفت که بعضاً به طور خودجوش در ساختارآنها پديد آمده است. بهرحال،محققي نظير هردوگ با نگرش از چنين منظري،نکاتي را دربناهاي تاريخي روشن مي سازد که مي توان با اعمال آن درمورد مجموعه هاي ديگر،جواب هايي را که به دنبال خواهد داشت،مورد بررسي قرار داد. تحليل مسجدجامع به لحاظ ساختار شکلي مسجدجامع اصفهان،همانند بسياري از مساجد ايران، تنها مسجدي براي پرستش خداي يگانه نبوده و غيرازمکاني براي برپاداشتن پنج نوبت مراسم نماز، يک مرکز خدمات اجتماعي، يک سرپناه موقت براي مسافران،يک آبريزگاه عمومي و حتي يک ميان بُر شهري از بازار و ميدان، به ساختمان هاي مسکوني پشت آن و در زمان خود يک مدرسه اسلامي و يک مقرحکومتي بوده، و هم اکنون يک موزه تاريخ معماري مي باشد.

ورودي هاي اين مسجد،درعين پرشماري، ارتباط صحن را با بازارهاي اطراف، امکان پذير مي سازند،ولي تنها ورودي شرقي آن با ميدان چه و جلوخاني در روبروي آن به لحاظ شهري، تعريف شده و شاخص مي باشد. آنچه مجموعه را يادماني مي کند،صحن مسجد، ايوان ها وگنبدخانه است. چنين به نظرمي رسد که مجموعه مسجد در ابتدا براي اين مقصود که تأثيرگذار باشد، شکل نگرفته و در طول زمان، جنبه هايي که بتواند بيننده را تحت تأثير قرار دهد، به آن افزوده شده است.درمورد مسجدجامع، اين نکته حائزاهميت است که به غير از حجم گنبدخانه ها که از فاصله دور پيداست، جداره ي بيروني مسجد، بيانگر وضعيت ممتازي در پشت آن نيست و حتي ديوار قبله نيزخود را نسبت به ساير فضاها متمايز نشان نمي دهد. درواقع، هويت فضاي مسجد، بيشتر از روي بام مشخص مي شود،نه ديواره گرداگرد آن؛تنها بخشي از بدنه که خود را نمايان مي کند،سردر ورودي است. بدين ترتيب، فضاي مسجد، پشت به بيرون دارد و رو به درون. برش افقي بنا، در سه سطح مختلف مي تواند ارتباطي را که با خود و محيط اطراف دارد، نمايان سازد.



نخست برش در سطح بام اين برش اشياي پيکره دار را از هم متمايز مي کند؛ اشيايي که درعين پراکندگي از نظمي خاص برخوردار بودند و در مقياس شهر عمل مي کنند، مثل مناره ها و گنبدخانه، اشکال بدست آمده ازاين برش متنوع اند و هيچ يک به تنهايي بر محور خاصيت تأکيد نمي کند (دايره وارند)؛ولي انتظام پيوسته ي آنها در کلّ مجموعه برمحوري تأکيد مي کند که خود غايتي ديگردارد. دو دايره ي بزرگ (به دست آمده از برش گنبدها) و دو دايره کوچک (بدست آمده از برش مناره ها) به عنوان اشکال اصلي نقشي تعيين کننده دارند و به اين خوانش کمک مي کنند. دوم، برش در زير سطح بام،که حياط ها (فضاهاي باز) را ازفضاهاي بسته مشخص مي کند و از گفت و گوي ميان فضاهاي پُر و خالي پرده بر مي دارد؛خاليِ يگانه و هندسي، و پُرِ نامنظمِ غيرهندسي؛ به اين ترتيب، صحن به عنوان يگانه ترين عنصر شکليِ مجموعه، مهمترين نقش را در سازمان شکليِ مسجد ايفاء مي کند. اين فضاي خالي واحد (مربع صحن) بي واسطه در کنار فضاي پُرنامنظم هندسي قرار نگرفته است؛بلکه با فضايي بينابيني در آن نفوذ يافته است.به اين ترتيب، چهار مربع کوچک ولي شاخص در ميانه هريک از اضلاع مربع8 صحن درمابين فضاهاي هندسي و غيرهندسي واقع شده اند. سوم برش از نزديک زمين، که روابط فضاهاي داخلي با يکديگر را عيان مي سازد.اين برش،ازنظام پيوسته فضاهاي داخلي پرده بر مي دارد.



براي مثال،نسبت شکلي مستطيل باريک ايوان شمالي با جمع ايوان و مربع زير گنبدخانه جنوبي برابر است. و يا مسير ورود به شبستان اولجايتو درامتداد مسير ورود به مدرسه مظفريه است و مسير ورود اصلي به شبستان بيت الشتا درگذشته در برابر مسير ديگري درسمت شرقي است که اين فضا به خاطر تغيير ورودي اصلي مسجد از شمال به جنوب شرق شکسته و از سازمان افتاده است.اين روابط شکلي مي تواند به حضور فضاي شاخص ديگري در گذشته در اين بخش از مسجد اشاره کند؛ جايي که محراب زيباي آن در راهروي ورودي افتاده و مانند شبستان اولجايتو با حذف تعدادي ستون،سازمان دهي فضايي شاخصي يافته است،ولي امروزه به خاطر تغييرحدود آن،يکپارچه به نظر نمي رسد. به اين ترتيب،به نظر مي رسد رويکرد شکلي ضمن آنکه از روابط فضايي پنهان پرده بر مي دارد،توانمندي تبيين نقش عناصر درکليت مجموعه را داشته و با آشکارسازي نسبت روابط شکليِ اجزاء، بر چگونگي تغييرات فضايي در گستره ي تاريخي،صحه مي گذارد.
 
آخرین ویرایش:

M I N A

دستیار مدیر مهندسی معماری
کاربر ممتاز
مسجد جامع اصفهان - پويش محوريِ فضا دراعجازي ازنور

مسجد جامع اصفهان ،پويش محوري فضا در اعجازي از نور (2)





نحوه ي ارتباط ساختارهاي مختلف مسجد با يکديگر


ارتباط ساختارهاي فضايي گوناگوني که در کنار يکديگرشکل گرفته اند،انواع گوناگوني دارد.
کتابخانه،درعين تمايز کاربردي به عنوان جزئي از شبستان هاي مسجد،طراحي شده است و بدون هيچ تشريفاتي از ورودي مسجد و صفه ي حکيم،مي توان به کتابخانه رفت.
ارتباط مدرسه با مسجد،خود دو گونه است: ارتباط مدرسه از ورودي مسجد با ورود به صفه ي حکيم و سپس به صفه ي عمر اندکي آراسته مي باشد،وليکن ارتباط مسجد با مدرسه،ازطريق صحن بدون هيچ سلسله مراتبي ازطريق راهروي شمالي ايوان شرقي صورت مي گيرد.
ورودي مقبره مجلسي نيز از راهروي شمال غربي مسجد منشعب مي شود.اين ارتباط نيزبدون هيچ گونه تشريفاتي برقرار شده است.
حتي مسجد اولجايتو نيز به صورتي کاملاً مستقيم با صحن درارتباط است. به نظر مي رسد که کاربري هاي گوناگون يافضاهاي الحاقي عمدتاً به وسيله ي يک راهرو (وضعيت ساده) به مسجد مرتبط شده اند.
تفاوت دو وضعيت ممتاز و ساده را تنها در رسيدن به گنبدخانه درمقابل شبستان هاي عادي،مي توان يافت.گنبدخانه نظام الملک به صورتي کاملاً تشريفاتي پذيراي نمازگزاران است. با گذرازدو مرحله فضاييِ صحن و ايوان،تاج الملک نيز ازطريق راهرويي که دورتادور آن واقع شده،ازشبستان هاي سلجوقي شمالي تفکيک شده است؛به طوري که در مسير ورود به آن اين احساس به انسان دست مي دهد که به مجموعه اي جداگانه گام مي نهد.
به هرحال،اگرچه در ارتباطات کلّي مجموعه،ساختارممتازي وجود ندارد، مي توان چنين پيوندي را در نظام الحاقي فضاها به يکديگرجستجو کرد. براي مثال: شکل ايوان نسبت به صحن، شاه نشين نسبت به ايوان و شکل محراب نسبت به شبستان، همه از يک الگو تبعيت مي کنند.

تمايز رابطه انسان ها به لحاظ شکلي


ازنظرچگونگي رابطه انسان ها با هم، در فضاي مسجد چه به لحاظ عبادي و چه به لحاظ آموزشي، تفاوت عمده اي به نظر نمي رسد. براي مثال، در اين مکان حجره ممتازي وجود ندارد که بتوان آن را نسبت به ساير حجره ها متفاوت دانست. وليکن اين تمايز به لحاظ کاربري ها در چند جا ديده مي شود. براي نمونه، صفه نماز در صحن نسبت به محلّ عبور و مرور افراد مجزا مي باشد، و يا مهتابي(5)روي حوض وسط صحن،اين امکان را پديد مي آورد که واعظ،نسبت به ساير افراد در موقعيت بهتري واقع شود.نمازخانه اولجايتو و نمازخانه تاج الملک نيزنسبت به ساير فضاها، تعريفي ديگرگون دارند.

نقش عناصر و واژگان فضايي مسجد به ترتيب حضور و چگونگي ترکيب


با تبيين نقش عناصر و واژگان فضايي در مسجدجمعه، به ترتيب حضور، مي توان به نتايج ناشي از چگونگي ترکيب آنها با کلّ مسجد، دست يافت.
نتايج اين تحليل، باتوجه به روند تاريخي شکل گيري مسجد، به قرار زير است:




الف) مسجد عباسي


در اين مسجد، حرمين شرق و غرب نقش ارتباطي داشته و نسبت به شبستان هاي شمالي و جنوبي از چندان اهميتي برخوردار نيستند. بدين ترتيب، عريض تر بودن راهروي مياني در آغاز ورود، نسبت حجمي شبستان ها، حرکت در مسير قبله از ورودي شمالي و کشيدگي نسبي صحن، خود تأکيدي است بر محور قبله.

ب) مسجد آل بويه


با افزودن يک تاق به صحن، اگرچه حرمين شرق و غرب ازحالت راهروهاي اتصالي خارج مي شوند،همچنان تأکيد اصلي بر محور قبله است.وجود مناره احتمالي بر دروازه شمالي خود تأکيدي است بر ورود محوري به مسجد،و به اين ترتيب، به اهميت جبهه شمالي افزوده مي شود.

ج) مسجد سلجوقي


با احداث گنبد جنوبي،تأکيد بر قبله افزايش مي يابد و پس از فاصله کوتاهي احداث مجموعه بناهاي شمالي و بخصوص گنبد تاج الملک چه در پلان و چه در فضا، بر محوريت مسجد، تأکيد مي کند. احداث ايوان جنوبي نيز تأکيد بر محور قبله را دوچندان مي کند.
پس ازآن،ايوان هاي شرقي و غربي احداث مي شوند. اين اقدام بر شبستان هاي کناري، تأکيد کرده و آنها را ازحالت فضاي انتقالي خارج مي سازد. اين ايوان ها از تأکيد بر محور قبله کاسته و بيينده را به طرفين، جلب مي کنند.

د) مسجد تيموري


به تدريج،با الحاق بناي گنبد تاج الملک به مسجد و احداث شبستان هاي ارتباطي و خارج شدن ايوان شمالي از حالت ورودي و احتمالاً تخريب منار شمالي و پس از آن با تغيير ستون بندي مسجد، اولجايتو در دوره تيموري و ناهماهنگي سقف ها براي وحدت بخشيدن و انتظام فضايي مسجد، تصميم به نماسازي مجدد صحن گرفته مي شود. چراکه نامنظمي سطوح نما در طرفين، از تأکيد بر محور قبله مي کاهد. بدين منظور، يک نماسازي دوطبقه به شيوه مدرسه، دورتادور صحن،اجراء مي شود.
همين وحدت بخشيدن به نماها، سبب مي گردد که تنها ايوان ها خودنمايي کنند. در اين دوران به خاطر حضور گنبدخانه جنوبي، هنوز تأکيد بر محور قبله است، ولي به خاطر حضور هماهنگ ايوان هاي شرقي و غربي و دوطبقه شدن نما، شبستان هاي عميق و گنبدها در صحن کمتر به چشم مي آيند و تأکيد بر محور قبله کمرنگ تر مي شود و در اين مرحله، نقطه ديگري مورد تأکيد قرار مي گيرد که چهار ايوان رو به سوي آن دارند. نقطه مزکري صحن، مکاني است که کشش ايوان هاي مذکور در آن به تعادل مي رسد و در اين مکان، نگاه انسان در ابتدا نه به سوي قبله، که به آسمان کشيده مي شود و قبله در اولويت دوم قرار مي گيرد. اين نقطه، همان جايي است که حوض کوشک دار مرکزي بر آن واقع است. لذا براي تأکيد هرچه بيشتر بر محور قبله، دو مناره در طرفين ايوان جنوبي،افزوده مي شود.




«پويش محوري فضا»،انگاره مسلّط بر ساختار فضاييِ مسجدجمعه

در سطورپيشين،به بررسي ساختار شکلي مسجدجامع پرداخته و مشخص شد که عليرغم سايرجوانب موردملاحظه معمار، همواره محور طولي قبله بر شکل گيري مسجدجامع، تأثير به سزايي داشته است. بدين لحاظ،همواره آن را در دو بُعد (پلان و نما) در ذهن خود تصوير کرديم؛ وليکن در اين بخش از مقاله، ساختار فضايي مسجد باتوجه به ديد ناظر و هدايت او در فضا مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
ساختارفضايي،اگرچه پيوندي تنگاتنگ با ساختارشکلي دارد،به خاطرارتباطي که با ابعاد انساني پيدا مي کند،تأثيرگذار بوده و حتي مي تواند ايده و اسطوره اي را نيز بر انسان ناظر برفضا تحميل نمايد.بدين لحاظ، مي توان ميان يک بناي ساخته شده براي انسان وبناي نمادين به منظور ارائه ايده اي خاص،تفاوت قائل شد؛تفاوتي که در عامل فضا نهفته است.
فضاي نظم يافته با هدايت انسان به لحاظ بصري، حرکت او را سمت و سو مي بخشد و به جايي مي رساند که مي خواهد؛ حال بايد ديد اين اتفاق در مسجدجامع اصفهان چگونه رخ مي دهد؟
هدايت افقي در نظم هندسيِ پلان به سوي قبله وجود دارد،وليکن هدايت عمودي قابل تأمل است.درواقع،غيراز فضاي زير گنبدخانه تاج الملک که عناصر چه در جزئيات و چه درحرکت کلي چشم ها را به سوي بالا هدايت مي کنند و يا در فضاي صحن که چشم ها پس از جلب به سوي ديواره ها و ايوان ها به سمت آسمان هدايت مي شوند،شبستان هاي ديگر، عمدتاً تنها به قبله نظر دارند.




وليکن جايي که دوجهت عمودي و افقي باهم هم زيستي مي کنند،فضاي گنبدخانه نظام الملک است. در حرکت از صحن به سمت ايوان جنوبي،چشم ها رو به سوي قبله دارند و به يک باره در زير گنبد نظام الملک اين آهنگِ حرکت طولي شکسته مي شود و در تضادي ميان جهت عمودي(گنبد) و جهت افقي(محراب)،چشم ها به طرف دو پهنه فضايي يا به طرف دو موضوعِ متمايز کشيده مي شود.اين موضوع،زماني رخ مي دهد که حرکت در تلاقي محورها به سکون رسيده و انسان، به نماز مي ايستد.

ازطرفي، در سنت ساخت مساجد،معمولاً محراب بخشي است فرو رفته در ديوار، و تکرارايجاد آن در مسجد دگرگوني هاي فضايي متنوعي را به دنبال داشته است. براي مثال،ايجاد محراب اولجايتو از اينگونه مي باشد.براي هرچه بهتر ديدن اين محراب،صحنه آرايي فضايي رخ داده، يعني نظام ستون بندي به سبب آن تغيير يافته است. چنين حرکت هايي درعين دگرگوني فضايي، وحدتي چندصدايي را موجب مي شوند که بارها در تاريخ معماري با به وقوع پيوسته اند.دگرگوني هايي که درعين ايجاد تنوع فضايي،با ساختار عبادي و فضاهاي جنبي آن به گونه اي سازگار مي گردد؛بدين نحو که ساختار قبلي به کلّي ناديده گرفته نشده، بلکه بر پايه آن تغيير مي يابد. درنتيجه،لازم به نظر مي رسد تا گامي درجهت هماهنگ کردن عناصر معماري براي ايجاد درک واحدي از فضا برداشته شود. ازاين رو،ساختارهاي هنري و تزئيني به ميان مي آيند تا معماري که در پي رسيدن به نظمي نوين دگرگون شده، با تأکيد بر اين نظم جديد،اصالت خود را در فضا بازيابد. بدين ترتيب، با بکارگيري بدنه هاي کاشي که جوانب صحن را به هم مي پيوندند،بريکپارچگي نماي صحن نيز مي افزايند.ازاين رو، به نظر مي رسد اقدامي منطقي، متناسب با ارزش هاي فرهنگي و هنري زمان خود نيز صورت پذيرفته است.

از منظري ديگر،به نظر مي رسد که پلان مسجدجمعه، در مراحل مختلف با افزايش دهنه ي ستون ها در رديف هايي خاص يا با ازميان برداشتن بعضي ستون ها با تغيير در ساختار آن قسمت از بنا، ميل به سوي گشودگي فضايي داشته و اين گشودگي فضايي در شبستان شاه عباسي و مسجد اولجايتو،هم جهت با محراب است، ولي در فضاي جنوبي ايوان شرقي،درامتداد محوري عمود بر محور قبله صورت گرفته است، که خود تغييري است نسبت به ساختار فضايي حاکم بر کلّ مجموعه؛ مجموعه اي که در ماهيت کلّي، از هسته اي هندسي برخوردار است؛ هسته اي که بارها و بارها ساختار به هم ريخته، مسجد را مجدداً به نظم کشيده است. پس از نماسازي مجدد صحن،اين هسته مرکزي نظم هندسي خود را حفظ نموده، ولي کالبد مسجد در روندي نامنظم به توسعه ي خود ادامه داده است.

به نظر مي رسد، توسعه ي کالبدي مسجد در قرن هاي هشتم،نهم،دهم و... به شيوه اي نامنظم، از فقدان تصورات حجمي و فضايي براي توسعه آتي آن ناشي مي شود؛بدين معني که نظم هندسي کالبدي که معماران سلجوقي درپي آن بودند،ديگردرزمره اهداف حکام و معماران ادوار بعدي قرار نداشته، از اين رو،هيچ تصور فضايي کلّي در روند توسعه ي مسجد ديده نمي شود و فضاهايي که در اين دوره به بعد،به مسجد مي پيوندند، ورودي اصلي و تشريفاتي خود را از صحن مسجد گرفته و خود را به نوعي وابسته يا فضايي درجه دو نسبت به مجموعه مسجد، نمايش مي دهند.درواقع،ديگر نگرش يادماني بر مجموعه ي فضاهاي شهري حاکم نبوده و فضاهاي شهري بسته به نياز رشدي پيوسته، مستمرو خودجوش مي يابند.




اين فقدان نگرش کلّي،مي تواند ناشي از کوتاهي دوران حکمراني حاکمان بوده باشد، به نحوي که نتوانسته آنها را درفکر ايجاد ساختارهاي معظم غوطه ورسازد.ازاين رو، بعدها هنگامي که حاکمان زمان، خواهان ساخت فضاهاي يادماني در عرصه شهر مي گردند،مجموعه ي مسجد جمعه ي اصفهان را به کناري نهاده و ميدان و مسجد جديد را با طرحي از پيش انديشيده پي ريزي مي نمايند.
به اين ترتيب،عليرغم تلاش هايي که در وحدت بخشيدن به ساختار حجمي مسجد در قرون چهارم و پنجم صورت گرفت، اين بنا همچنان ازلحاظ ديد از درون صحن، متوازن و متقارن به نظر مي رسد؛وليکن در کليت فضايي خود،نه تنها متقارن نيست، بلکه فضاها يکي پس از ديگري پُرماجراتر جلوه مي کنند. اين فضاهاي متنوع که رشدي نامنظم دارند،ازاصالتي برخوردارند که به ريشه هاي کالبدي مسجد موسوم به مسجد آل بويه باز مي گردد.




تاريخ معماري ايران،مملو از ارزش هاي فرهنگي و باورهاي نماديني است که معمار ايراني،دستمايه طراحي خود قرار داده است؛ ارزش هايي که ريشه در فرهنگ، ادب و سنت ما دارند. از اين رو، معماري بدون باورهاي فرهنگي، ادبي و عرفاني و بي اعجازهنري در تبديل آنها به فضاي کالبدي، در تاريخ معماري ما قابل تصور نيست. بدين جهت، تحليل آثار معماري بدون توجه به ريشه هاي ذکر شده کاري بي معنا و بيهوده به نظر مي رسد. از اين رو، تحليل محتوايي مسجدجمعه ي اصفهان، بخش پاياني مقاله ي حاضر را در برمي گيرد.


مسجد جامع اصفهان،پويش محوري فضا در اعجازي از نور (3)




مسجدجامع اصفهان،تجلي فضا در اعجازي از نور

...امروزه مسجدجامع از دروازه جنوب شرقي آغاز مي شود؛مگر هنگام نماز. چندين قرن است که از محوريت ورودي مسجد خبري نيست،و از همان بدو ورود تحت کشش محوري مسجد سلجوقي قرار نمي گيريم. از دروازه جنوب شرق که پا به درون بگذاريم،رشته اي از فضاهاي مختلف، باز و بسته (روشن و تاريک) در برابر بيننده قرارمي گيرند که او را به سوي نوري درخشان هدايت مي کنند.ازهر ورودي که به مسجد بروي،صحن روشن اولين خان دعوت است.

همين دالان ورودي برخلاف ساير ورودي هاي يک سره تاريک نيست و در نخستين گام گشودگي بام روشنايي لازم براي انتخاب مسير را فراهم مي آورد.به مسجد برويم يا به صفه ي حکيم (و شايد مدرسه مظفري)؟ البته امروزتنها مي توان به مسجد رفت.راه ارتباطي به مدرسه را بسته اند،وليکن همين راهروي نه چندان طولاني نقاط مکث فراواني دارد.
سمت چپ ورودي کتابخانه است؛فضايي دنج که تنها ازطريق چهارتاقي هاي بام و تاقي بازنزديک ورودي روشن مي شود.پس از آن، درهمين دالان تاريک و روشن،دو کتيبه سنگي ديده مي شود که مردم به نيت تبرک دستي برآن کشيده و مي گذرند. در چند قدمي،صحن در اوج تاريکي دالان با وضعيت غريبي مواجه مي شويم:درديواره ي راهرو،فضايي عقب نشسته وجود دارد که محرابي زيبا بر آن نقش بسته است.

کم کم چشم با نورمحيط داخلي خو گرفته که به صحن مي رسيم.سيلابي از نور مي بارد که بي ترديد هر بيننده اي را در جاي خود ميخکوب مي کند؛فضايي شکل گرفته درميان ديوارهاي لاجوردي که با تمام جزئيات و ظرايفي که درنقش و طرح کاشي و تاق و مقرنس آن ديده مي شود،فضايي ناب، خالص و روحاني را به انسان عرضه مي دارد؛ فضايي وحداني که گويي ديوارهاي صحن به احترام آن فرو نشسته اند. نگاه در تداوم خطوط تاق ها و مقرنس هاي ايوان به سوي آسمان مي رود؛آسماني که انگار هر آنچه را در اين پهنه وجود دارد، به سمت خود مي کشد.
شايد دو تخت کوتاه بالا نشسته در صحن، نمادي از چنين کششي باشد،کششي که مي تواند آب را نيزازميان صخره سخت بيرون بکشد.گويي دو چشمه ي آب جوشيده است!يکي کوشک داردر مرکز و ديگري به صورت گل نيلوفر آبي با دوازده گلبرگ، نمادي کهن که آب حيات بخش را در پهنه آفتاب به تلألو درمي آورد. کوشک مرکزي نيز نمادي است از تجسد نيروهايي که جداره هاي صحن بر اين فضاي تهي وارد مي آورند.

شايد هم عمارتي درميان باغ؛ باغي از اسليمي ها و گل هاي رنگارنگ کاشي؛ در اين فضاي مواج با نگاهي گذرا، گام بعدي مشخص است: ايوان جنوبي با مناره ها و گنبد عظيم پشتي، دعوتي است براي ورود به گنبد خانه.
اين دهانه ي غارمانند از ظهر که بگذرد، و هم انگيز به نظر مي رسد. مقرنس هاي غول آساي آن همانند پرده اي آويخته بر درگاه، اين فضاي مقدس را تزئين مي کنند. اين سردربزرگ چنان ساخته و پرداخته شده که گويي دنياي گذرا (صحن) را به اميد وصل به عالم ملکوت (محراب) پشت سر مي گذارد.

اين سفر،نمادين ازعالم سفلا به عالم ملکوت،چنان در حرکت از ايوان جنوبي تا گنبدخانه صحنه پردازي شده که در هيچ محرابي چنين به آن نپرداخته اند.
نقطه ي پايان اين سفر،خود فضايي است دوگانه که درعين کشش به سمت بالا، رو به سوي قبله دارد. با گذر ازاين آسمانه که کم از آسمان صحن نيست،به بيشه زاري از ستون هاي جسيم برمي خوريم که انسان را به خود خيره مي سازند.اين ستون هاي عظيم از ساده تا ترکيبي که بر مبدأ تاريخي خود تأکيد مي کنند،تاق هاي آجري زيبايي بر آنها قرار گرفته اند که يکي از ديگري زيباتر و بديع تر است.

وحدتي بي مانند،تمام اجزاي مسجد را دربرگرفته است.هندسه،ساختار، فضا و نور، همگي با واژه آجر به بيان آمده اند. تماميت چنين وحدتي را مي توان در زير گنبدخانه تاج الملک به کمال ديد؛جايي که فضا، ماده و جسم ازهم جدايي ناپذيرند،و نورعاملي است که خود به مکاشفه مي پردازد.هيچ فضايي در مسجد نمي توان يافت که نورنقشي عمده در تبلور فضايي آن نداشته باشد.



اين نور،چه ازساقه گنبد داخل شود و يا از چهارتاقي بلند به فضاي درون بتابد،چه از چشمه هاي متوالي تالار شاه عباسي يا ازميان مرمرهاي مسجد بيت الشتا،هريک به وجهي در تعامل با فضاي زيرينِ خود، اعجاز مي کنند.
با خروج از مسجد،دوباره پاي به محيط پُرهياهوي بازار مي نهيم؛نمادي از زندگي پُرتلاطم و دنياي مادي...
مفهوم نهفته در شکل گيري مسجدجمعه

بررسي هاي انجام گرفته بر اين موضوع تأکيد مي نمايد که تغييرات صورت گرفته در طول تاريخ در بناي مسجدجمعه، تغييراتي متناسب با نياز و فرهنگ کالبدي زمانه بوده است.ازاين رو، اين بنا هرازگاهي با نگاهي ديگر از نو، سازمان يافته است.دراين سازمان دهي دوباره، اگرچه هدف غايي همواره يکي به نظر مي رسد، شيوه دستيابي به آن متناسب با فرهنگ و زيبايي شناسي زمانه دگرگون شده و هرگز به عقب بازنگشته است. به همين دليل، باتوجه به رويکردهاي مورد استفاده در تحليل بناي مسجدجمعه، به نظر مي رسد بتوان دو ويژگي بارز شکلي و يک مفهوم مسلّط فضايي را (که به کمک آن زيبايي هاي نمادين را به صور گوناگون در فضا تجلّي مي بخشد)،درروند شکل گيري ساختار کلّي مسجدجمعه در طول تاريخ، بازشناخت.

نخست، ازمنظر شکل


-خاليِ يگانه و هندسي و پرنامنظم غيرهندسي از بخش تحليل هندسي شکل، که بر نقش فضاهاي بينابيني در پيوند شکل هندسي و غيرهندسي تأکيد مي کند.
-نظام الحاقي حاکم در پيوند محوري فضاها (همان که در نسبت شکلي ايوان به صحن و شاه نشين به ايوان و محراب به گنبدخانه عنوان شد)، که دو ويژگي بارز شکلي در مسجدجمعه به شمار مي آيند.

دوم،ازمنظر فضا


-پويش محوري فضا که از تبيين نقش واژگان فضايي در ترکيب کلّي و تحليل ساختارفضايي مسجد منتج شد و به عنوان ايده اي مسلّط که بر کليه تغييرات فضايي مسجد حاکم بود،مورد شناسايي قرار
گرفت.(منظورازايده مسلّط، حفظ محوريت قبله درحين دگرگوني هاي مختلف با استفاده از گزينش و ترکيب مناسب واژگان فضايي است)

سوم،ازمنظر معاني نمادين (رويکرد محتوايي)


- تجلّي از ارزش هاي نمادين در مسجد که از تحليل معاني دريافتي ناشي از حضور مؤمن در فضاي مسجد بدست آمده و در دو حيطه متمايزولي پيوسته به هم بررسي شد. در مرحله نخست،صحن به عنوان نمادي از باغ بهشت با کوشک مياني که در کشش جوانب صحن رو به آسمان مي کند، ارزيابي شد و در مرحله ي دوم،درعرصه ي فضاي داخلي که در کنش متقابل نور و فضا،زيبايي ها را به نحوي اعجازآور در جاي جاي مسجد،تجلّي مي بخشيد،مورد بحث قرار گرفت.
از اين رو،مي توان مسجدجمعه اصفهان را نمونه منحصر به فردي از تجلي گاه زيبايي هايي دانست که درنتيجه پويش محوري فضا در اعجازي از نور، نمايان گشته اند.


پي‌نوشت‌ها:


1. عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مرکز.
2. ذکر اخبار اصفهان، حافظ ابونعيم، ص149-150.
3. «نقش نشانه اي مناره ها در روند شکل گيري مسجدجامع اصفهان از آغاز تا پايان»، سومين کنگره تاريخ معماري و شهرسازي ايران»، شروين ميرشاهزاده، 1385.
4. «ساختار شکل در معماري ايران و ترکستان»، کلاوس هردوگ، ص9.
5. در سفرنامه فلاندن و کست تصويري از مسجد آمده که به روشني بناي مسقف روي حوض را نشان مي دهد. در صحن مسجدجمعه،دوحوض وجود دارد، که يکي درست در مرکز صحن واقع است. اين حوض مربع شکل،قدمت فراواني دارد، به طوري که مافروخي مي نويسد:
«...مي گويند:موضع سقايه آن خانه ي جهودي بود،...ازبيع آن ابا مي نمود تا زمين آن خانه را به درم و دينار پوشاندند...».
اين حوض که در آن چهارپايه است و روي چهارپايه ي آن سکويي قرار دارد، در گذشته هاي نه چندان دور،سقفي نيز داشته، به طوري که ميرزاحسن خان جابري انصاري نيز در کتاب «تاريخ اصفهان»، از آن ياد مي کند.

منابع:

1.اقتباس از تحقيق اينجانب در درس «ادوار معماري اسلامي»، دوره دکتري معماري، دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران، 1380، با تشکر از راهنمايي هاي آقاي دکتر شيرازي وآقاي دکتر معماريان.
2. احسن التقاسيم في معرفه الأقاليم، ابوعبدالله محمدبن احمد مقدسي، ترجمه علي نقي منزوي، جلد2.
3. «تاريخ کامل»،عزالدين ابن اثير،ترجمه دکتر محمدحسين روحاني، تا تاريخ628.
4. «تاريخ اصفهان»، حاج ميرزاحسن خان جابري انصاري، ترتيب و تصحيح و تعليق، جشميد مظاهري(سروشيار).
5. «سفرنامه ي ابن حوقل،ايران در صوره الأرض»، ترجمه و تصحيح دکتر جعفر شعار، انتشارات اميرکبير، 1366.
6. «سفرنامه حکيم ناصرخسرو قبادياني مروي»، به کوشش دکتر محمد دبيرسياقي، انتشارات انجمن آثار ملّي ايران.
7. ترجمه ي«محاسن اصفهان»، حسين بن محمد ابي الرضا آوي، 729هجري، به اهتمام عباس اقبال، شرکت سهامي چاپ، ضميمه مجله يادگار، 1328.
8. «ذکراخباراصفهان»،حافظ ابونعيم اصفهاني، ترجمه ي دکترنورالله کسائي، سروش،1376.
9.«مساجد جامع ايران،مسجدجامع اصفهان»،باقرآيت الله زاده شيرازي، محمدکريم پيرنيا،محمد ماهرالنقش، انتشارات موزه رضا عباسي، 1358.
10. «آثارايران»، به تصحيح و تجديدنظر پاشا صالح،جلد دوم، جزوه ي اول، انتشارات اداره ي باستان شناسي، 1318.
11. «معماري ايران»، آرتورابراهام پوپ، ترجمه غلامحسين صدري افشار،انتشارات فرهنگان،تهران، 1370.
12. «مسجدجمعه اصفهان در دوران آل بويه»،اوژني گالديري،ترجمه ي حسين علي سلطان زاده پسيان،انتشارات سازمان ملّي حفاظت آثارباستاني ايران.
13.«مسجدجامع اصفهان3»، اوژني گالديري، ترجمه عبدالله جبل عاملي، مرکز ميراث فرهنگي اصفهان، 1370.
14. «ساختارشکل در معماري اسلامي ايران و ترکستان،کلاس هردوگ»، واحد پژوهش و ترجمه بانيان مهندسان مشاور، مترجم دکتر محمدتقي زاده مطلق، تهران، 1376.
15. «معماري اسلامي، شکل- کارکرد- معني»، روبرت هيلن براند،ترجمه ي دکتر آيت الله زاده شيرازي،انتشارات روزنه، 1380.
16.«حس وحدت، سنت عرفاني در معماري ايراني»، نادر اردلان و لاله بختيار، ترجمه شاهرخ، نشرخاک،1380.
17. «اصفهان از نگاهي ديگر»، محمدعلي موسوي فريدني،انتشارات نقش خورشيد، اصفهان، 1378.
18.«اصفهان موزه هميشه زنده»، رضا نوربختيار،انتشارات فروغ دانش، 1373.
19. «ازآسمان ايران»، جاسم غضبان پور، انتشارات تيس، 1379.
20.«پرواز بر فرازشهرهاي باستاني ايران»، اريک.ف.اشميت،ترجمه ي آرمان شيشه گر،ميراث فرهنگي کشور، 1376.
21.«چگونه به معماري بنگريم؟»،برونو زوي،ترجمه ي دکترفريده گرمان، انتشارات کتاب امروزو مشاور امکو ايران،1376.


منبع :نشريه دانش نما،شماره 162-161.
 
بالا