مشاعرۀ سنّتی
- شروع کننده موضوع Matrix
- تاریخ شروع
نیست در این شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد
نشاید گفتن آن کس را دلی هست
که ننهد بر چنین صورت دل از دست
که ننهد بر چنین صورت دل از دست
تا گل روی تو در باغ لطافت بشکفتپرده صبر من از دامن گل چاکترست
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شرو شورش
سماط دهر دون پرور نداردشهد آسایش
نداق حرص و آزادی دل بشو از تلخ و از شورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شرو شورش
سماط دهر دون پرور نداردشهد آسایش
نداق حرص و آزادی دل بشو از تلخ و از شورش
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |