نامه ....

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
قرار بود نامه ام رنگ ((درد)) نگیرد که گرفت…
قرار بود نامه ام رنگ ((گلایه)) نگیرد که گرفت…
کسی نیست بگوید به جای نوشتن نامه:
عاشق باش…
عزیز دلم:
عزیز دلم:
منتظر آن دمم که نگاهم کنی
منتظر آن دمم که نگاهم کنی
و
ثانیه ها به احترام نگاهت بایستند لااقل
و سال دل تحویل شود و مردمان بخندند و کودکان معصوم فقر
لباس عافیت بپوشند و (ناجوانمرد از شرم بمیرد)…
عزیز دلم:
کودکان معصوم فقر …
بگذار بنویسم به یک بار نوشتنش که می ارزد.
من هیچ وقت به وعده هایم وفادار نبوده ام می دانم.
یا یاریم کن که برای تو باشم …
یا برای همیشه نامم را از دفتر مدعیان عشقت خط بزن.
((((((همین))))))
((ببخش ))
دوباره تند رفتم…
دوباره تند رفتم…
تند رفتم…
عزیز دلم :
از نو می نویسم…
سلام
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کجایی یار من ....


این عشق ......قلبمان را بهاری کرده است ....

در رویایی عاشقانه هستم .......چشمانم را میگشایم ........عشق را در چشمان همیشه بهاری تو میبینم ....

من ....تو را میخوانم ......به دنبال نجوای عاشقانه تو میگردم ....و نگاهت را میابم که مرا پر ازبوسه های عاشقانه میکند ...

کجایی یار من ؟؟؟ کجایی ترنم وجود من ؟؟ نفسهایم ازتوست .........تکیه گاهم از وجود پر از شعله های عشق توست ...

من را جانی دوباره ببخش ......زندگی من .....



 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم برایت تنگ است ....یار من ...

دوست دارم .....تکیه کردن بر شانه هایت را .....زیرا تکیه گاه من تو هستی ....عشق من ...

یاد هست ؟؟

این منظره جزئی از خاطراطمان است .....فصلی از نگاهمان ....که ما را عاشقتر از همیشه کرد ...

نگاه خوشید ....دلمان را از همیشه گرم تر کرده بود ...

ترنم باد ....موسیقی عاشقی را مینواخت .....

باد دلدادگیمان را به همه ی عاشقان خبر میداد ...

بیا ....همراه من ....این خاطره را از دوباره تکرار کنیم ...

ای عشق ....دفتر خاطرات من و تو را همه ی عاشقان میدانند ....


 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق من

عشق من

نت به نت تو را مینوازم

واژه هایم از تو سخن میگویند

همه ی نت ها اواز نگاه توست ..

زندگی من ...


 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به مادرم

وتمام مادران مهربان این سرزمین


مادرم

ای زیباترین شعر خدا

این بار قلم قلبم را به دست گرفته ام و از تو مینویسم

از تو که اینه ای از وجود یگانه پروردگار عالمی ...

به یاد تو احساساتم را به روی گلبرگ های از جنس بوسه های خالقم... از نام تو را مینویسم ...

چشمانم را گشودم و بوسه ای از مهر بر گونه هایم یافتم .....

انگشتانم لمس شد از نگاهی پر از مهر و محبت ..

پرورش یافتم در بهشت اغوش تو مادرم

همیشه غم دلم را اشنایی .........اشکهایم را مرحمی از نوازش .....

توئی لایق ستودن .......توئی خورشید روشنی بخش همه ی لحظه های تاریک من .....

مادرم هستی من از هستی توست ....

دامن پاکت مامن چشمه های زلال عشق است .....عشقی از عاشقی پروردگار ...

عظمت اغوشت تفسیر اقیانوسی از ارامش است ...

مدیونم به تو .....زندگی ام را ....بی تو تاب دنیا را ندارم مادرم ...

عاشقی بی بهانه ات مرا تسکین همه ی تنهایی ها و نبودن هاست ....

دوستت دارم مادرم



نرگس فاطمی


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تو می نویسم برای تو بهترینم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تويی كه احساسم از آن وجود نازنين توست[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تويی كه قلبت پـاك است[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای تویی که آرزوهایت آرزویم است[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مینویسم تا بدانی دوستت دارم
[/FONT]
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق من

عشق من

عشق من

سرگردان در دشت ها قدم برمیدارم ......

هیچ چیز جز قلبم مرا رهنمای اغوشت نیست ...

سرگردانم ..

اسمان مرا میخواند .....

نفس میکشم ایینه ای از وجود پروردگارم را ....

شاهزاده ی من کجایی ؟

ترنم اواز نفسهایت مرا مجنون گونه به تماشای دلنامه هایت میکشاند ...

مرا رهنمای وجود تو .....خود وجود توست ...


نرگس فاطمی


 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق من

نامه ام را در اینجا برایت زمزمه میکنم

باد مرا همراهی میکند و قاصدکم را به دیدارت رهسپار میسازد ...

من ...زیباترین عاشقانه ام را

با عشق

با احساسم

برای تو

با قایقی از جنس باد میفرستم

در ساحل منتظر باش

زیرا امواج قایق حاوی عاشقانه ام را برایت خواهند اورد

شاهزاده ای من


دوستت دارم .......


نرگس فاطمی





 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه چیز از یه بطری بازی شروع شد ؛ کمی بعد از نیمه شب ، روی یک میز شش نفره . . . !
بطری چرخید ، چرخید و چرخید . . .
همه چشمها به چرخشش بود !
حرکتش کم شد ، کم تر و کم تر . . . !
تا بالاخره ایستاد !
سر بطری به طرف من بود به هر حال من باید اطاعت می کردم !
با چشم مسیر سر تا انتهای بطری رو طی کردم !
آخرش رسید به اون . . .
نگاهم کرد و خندید ! بلند بلند می خندید !
دلیل خنده هاش رو نمی فهمیدم تا اینکه ساکت شد و خیره به من !
به لباش چشم دوخته بودم منتظر اینکه بگه رو دستات راه برو یا صورتت رو با سس بشور . . .
یا یه چیزی مثل همینا .
. . !
که یهو کوبید روی میز و ابرو هاشو تو هم کرد . . . !
گفت : حکم ؛ عاشقم شو . . . !
و من باید عمل می کردم این قانون بازی بود . . . !
طفلک نمیدونست مدتهاست عاشقشم . . . !
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به پدرم و همه ی پدران مهربان این سرزمین

پدرم

پاره تنم ....

این بار از تو میگویم .....میگویم از روزهایی که با تمام سختیهای این دیار فرزندت را حمایت کردی ...

همه ی غصه هایم را ...همه ی اشکهایم را با دستان مهربان خود پاک کردی ....

وجود توست که مرا ارامش زندگی است ....

پدرم ..

دستانت مرا دلگرمی ........سینه های مردانه ات مرا تکیه گاهی بس محکم است ...

خنده هایت مرا غزلی دلچسب از زیباییهاست ...

اغوشت ..تفسیرچشمه جوشان صداقت و فداکاریست....

.از بدر تولد مرا میهمان اغوش پدرانه ات کردی .....تا به امروز که وجودت تولدی دوباره را به زندگی ام هدیه میدهد ....

من زندگی را در اغوش پرمحبت تو تجربه کرده ام .......من دنیا را در اغوش تو احساس کرده ام ...

من اسمان را .......زمین را از وجود پر از عشق تو دارم ...

اشک از چشمانم فرو ریخت .....دیدم که تاربه تار موهای به مانند شب سیاهت .....سپید شده بود ....

سپید شده بود موهایت از غصها و اشک هایی که برای خوشبختی و شادی فرزندت در زندگی نثار کرده بودی ..

پدرم ...

عطر نفسهای تو امید را در زندگی به من هدیه میکند .....شمیم عشق پدرانه ات تبلور عشق پروردگارم است ...

تویی که درهمه ی سختیها دستانت را سایه ای برای امن گاه زندگی من قرار دادی ...

پدرم ...مرا ببخش .....به خاطر همه ی سختیهایی که به خاطر من به جان خریده ای ....

مرا ببخش .........به خاطر همه ی غمها و غصه هایی که به خاطر من در زندگی خورده ای ....

مرا ببخش ......به خاطر اشکهایی که در زندگی ات برای من ریخته ای ...

دوستت دارم پدرم

دوستت دارم



نرگس فاطمی



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمي دونم از كجا شروع كنم؟



از خوبيت از اميدت از حرفهاي پر از ماهت يا از چشات كه من’ كشته حتي از عصبانيتت چون



اونم برام غنيمته كاش بدوني كه چه قدر دوستت دارم كاش بدوني ارزشت بيشتر از اين

حرفهاست تو برام مثل باروني كه برام هميشه سبكي مياره مثل بارون از آسمون به دل عاشق

من مي باره مثل بارون صدات براي دل آدمي آرام و نرمه چه خوبه بودنت چه خوبهه احساست

و حتي لمس كردنت انقدر دوست دارم به اون شونه هات سرم’ بزارم’ حرفهاي دلم’ بهت بگم

باهات گريه كنم باهات بخندم و هر لحظه به چشماي پر مهرت نگاه كنم چون اون چشمات من’ به

زندگي بيشتر وابسته مي كنه. هر موقع صداي قشنگت’ مي شنوم دلــــم مي لرزه يه جوري اروم

و هيجان زده ميشم از خودم از بودنم جدا ميشم و خودم’ به تو ميسپارم اگه تو دلم باشي باور

نميكني ميگي اين دل هموني كه فكر ميكنم دوستم نداره ولي كاش از چشام بخوني كه حتي بودنت

گفتنت خواستنت و همه چيزت برام از همه كس باارزش تر. مي دوني ، زندگي من مثل يه كاغذ

سياه كه تو نقطه ي سفيدش هستي و هر لحظه كه عشق من به تو زياد مي شه اون نقطه به اوج

خود مي رسه و بزرگتر مي شه و زندگي يه رنگ ديگه با تو مي گيره هيچ كس تو رو از من نمي

تونه بگيره حتي خودت چون اسمت ، عشقت و بودنت تو دلم حك شده و محاله كه پاك شه يعني

خودم هم نمي زارم پاك شه عشقت بـــــرام مثل گلهاي بهاري هر روز تازه تر مي شه به جاي

اينكه تكراري شه هر روز بوي قشنگتري به خودش مي گيره عشقت برام خيلي تازه و تازه تر

هست مثل بوي بارون مثل بوي ياسمن انقدر از ته دل نفس مي كشم تا بيشتر به بودنت و

عشقت معتاد بشم.

اما...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]احساسی . کوتاه . عاشقانه
مرد ، دوباره آمد همانجای قدیمی
روی پله های بانک ، توی فرو رفتگی دیوار
یک جایی شبیه دل خودش ،
کارتن را انداخت روی زمین ، دراز کشید ،
کفشهایش را گذاشت زیر سرش ، کیسه را کشید روی تنش ،
دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش ،
خیابان ساکت بود ،
فکرش را برد آن دورها ، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد
در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را
صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ،
هوا سرد بود ، دستهایش سرد تر ،
مچاله تر شد ، باید زودتر خوابش میبرد
صدای گام هایی آمد و .. رفت ،
مرد با خودش فکر کرد ، خوب است که کسی از حال دلش خبر ندارد ،
خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش ،
اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد ، شاید مسخره اش می کردند ،
مرد غرور داشت هنوز ، و عشق هم داشت ،
معشوقه هم داشت ، نازنین ، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید ،
به روزی فکر کرد که از نازنین خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر ،
گفته بود : - بر میگردم با هم عروسی می کنیم نازی جون جونیم ، دست پر بر میگردم......
نازنین باز هم خندیده بود ،
آمد شهر ، سه ماه کارگری کرد ،
برایش خبر آوردند نازنین خواستگار زیاد دارد ، خواستگار شهری ، خواستگار پولدار ،
تصویر نازنین آمد توی ذهنش ، نازنین دیگر نمی خندید ،
آگهی روی دیورا را که دید تصمیمش را گرفت ،
رفت بیمارستان ، کلیه اش را داد و پولش را گرفت ،
مثل فروختن یک دانه سیب بود ،
حساب کرد ، پولش بد نبود ، بس بود برای یک عروسی و یک شب شام و شروع یک کاسبی ،
پیغام داد به نازنین بگویند دارد برمیگردد
یک گردنبند بدلی هم خرید ، پولش به اصلش نمی رسید ،
پولها را گذاشت توی بقچه ، شب تا صبح خوابش نبرد ،
صبح توی اتوبوس بود ، کنارش یک مرد جوان نشست ،
- داداش سیگار داری؟
سیگاری نبود ، جوان اخم کرد ،
نیمه های راه خوابش برد ، خواب میدید نازنین می خندد ، خودش می خندد ، توی یک خانه یک اتاقه و گرم
چشم باز کرد ، کسی کنارش نبود ، بقچه پولش هم نبود ، سرش گیج رفت ، پاشد :
- پولام .. پولاااام ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- بیچاره ،
- پولات چقد بود ؟
- حواست کجاست عمو ؟
پیاده شد ، اشکش نمی آمد ، بغض خفه اش می کرد ، نشست کنار جاده ، از ته دل فریاد کشید ،
جای بخیه های روی کمرش سوخت ،
برگشت شهر ، یکهفته از این کلانتری به آن پاسگاه ،
بیهوده و بی سرانجام ، کمرش شکست ،
دل برید ،
با خودش میگفت کاشکی دل هم فروشی بود ،
...
- پاشو داداش ، پاشو اینجا که جای خواب نیس ...
چشمهاشو باز کرد ،
صبح شده بود ،
تنش خشک شده بود ،
خودشو کشید کنار پله ها و کارتن رو جمع کرد ،
در بانک باز شد ،
حال پا شدن نداشت ،
آدم ها می آمدند و می رفتند ،
- داداش آتیش داری؟
صدا آشنا بود ، برگشت ،
خودش بود ، جوان توی اتوبوس وسط پیاده رو ایستاده بود ،
چشم ها قلاب شد به هم ،
فرصت فکر کردن نداشت ،
با همه نیرویی که داشت خودشو پرتاب کرد به سمت جوان دزد ،
- آی دزد ، آیییییی دزد ، پولامو بده ، نامرد خدانشناس ... آی مردم ...
جوان شناختش ،
- ولم کن مرتیکه گدا ، کدوم پولا ، ولم کن آشغال ...
پهلوی چپش داغ شد ، سوخت ، درست جای بخیه ها ، دوباره سوخت ، و دوباره ....
افتاد روی زمین ،
جوان دزد فرار کرد ،
- آییی یی یییییی
مردم تازه جمع شده بودند برای تماشا،
دستش را دراز کرد به سمت جوان که دور و دور تر میشد ،
- بگیریتش .. پو . ل .. ام
صدایش ضعیف بود ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- چاقو خورده ...
- برین کنار .. دس بهش نزنین ...
- گداس؟
- چه خونی ازش میره ...
دستش را گذاشت جای خالیه کلیه اش
دستش داغ شد
چاقوی خونی افتاده بود روی زمین ،
سرش گیج رفت ،
چشمهایش را بست و ... بست .
نه تصویر نازنین را دید نه صدای آدم ها را شنید ،
همه جا تاریک بود ... تاریک .
.........
همه زندگی اش یک خبر شد توی روزنامه :
- یک کارتن خواب در اثر ضربات متعدد چاقو مرد .
همین ،
هیچ آدمی از حال دل آدم دیگری خبر ندارد ،
نه کسی فهمید مرد که بود ، نه کسی فهمید نازنین چه شد
مثل خط خطی روی کاغذ سیاه می ماند زندگی ،
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست ،
انگار تقدیرش همین بود که بیاید و کلیه اش را بفروشد به یک آدم دیگر ،
شاید نازی جون جونیش هم مرده باشد ،
شاید آن دنیا یک خانه یک اتاقه گرم گیرشان بیاید و مثل آدم زندگی کنند ،
کسی چه میداند ؟!
کسی چه رغبتی دارد که بداند ؟
زندگی با ندانستن ها شیرین تر می شود ،
قصه آدم ها ، مثل لالایی نیست
قصه آدم ها ، قصیده غصه هاست .

[h=2][/h]
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام مخاطب خاص من!
حالت را نمی پرسم که می ترسم از جوابت.
اگر از حال من پرسیده باشی ملالی نیست جز دوری شما.
راستی کی می آیی؟نه نگران نشو اتفاق جدیدی نیافته مثل هر روز این سالها نفس می کشم هنوز و به فکر همواری راهت سنگی می شوم بر سر راهت.
اینقدر در دنیای واقعی پیدایت نکردم دست به دامان دنیای مجازی شدم
اینجا هم درمانی نبود.
نامه ام را در این دریای مجازی رها می کنم.
بیا که دیگر از دعا کردن هم شرم دارم.....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز و شبم شدی تو ،از آن لحظه که آمدی…
قانون زندگی ام بهم خورد، از لحظه ای که به قلبم آمدی…
نمیدانم چرا میگیرد نفسهایم
نمیدانم چرا اینگونه میریزد اشکهایم
میگویند اینها همه درد های عاشقیست ،
نمیدانم حرف دلم را باور کنم یا حرف آنها را ،
شاید این هم یکی از درد های همیشگیست
میترسم از آن روزی که رهایم کنی ،
شاید فکر کنی که محال است قلبت را از قلبم جدا کنی
این روزها کار همه بی وفاییست
تا این حد هم نباید مرا به یک عشق ماندگار مطمئن کنی
تو خواستی مرا به خودت وابسته کنی
تو خواستی قلبم را اسیر قلب پاکت کنی
دیگر محال است بتوانی مرا از خودت سیر کنی!
این قلبی که در سینه دارم آن قلب تنها نیست
حال و هوای من مثل گذشته ها نیست
حالا دیگر وجودم نیز مال خودم نیست ،
این اشکهایی که میریزد از چشمانم، دست خودم نیست
این دلتنگی ها و بی قراری هایم حس و حال همیشگیست
قانون زندگی ام بهم خورد ، از لحظه ای که تو آمدی
آمدی و شدی همه زندگی ام ،
هستم تا آخرین نفس با تو، ای تنها بهانه نفس کشیدنم!
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب است ..........و من ارام به اسمانم نگاه میکنم .....

سکوت جاریست ...و چشمانم اسمان را میکاود ...

شاید که نگاه تو به اسمان را احساس کند ....

ایا تو نیز به اسمان نگاه میکنی ؟؟

من ...به چشمانم قول داده ام که چهره ات را مهتاب در رخش نشان خواهد داد ...

ایا زمان را میگذرد ؟؟....

تک تک ثانیه ها بهانه گیر تو هستند ....

چگونه بگذرد این لحظه ها ؟؟

نمیدانم ......فقط میدانم که خیلی دلتنگم ....

عشق من ...



نرگس فاطمی
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فردا می اید ...........و بار دیگر اولین نگاهت را به یاد می اورم

فردا می اید و من تو را دوباره می یابم ....

فردا دوباره دستم را به دستت میسپارم ای عشق .....

با تو تجدید عهدی دوباره خواهم کرد ...

فردا ......در یک همچین روزی من زندگی ام را یافتم .......یافتم دیوان همه ی اشعارم را ...

من ....دختری از تبار دلهای باران دیده ی ساکن دریا ..

تو را یافته ام ......در قلبم .....

زندگی من ...


نرگس فاطمی


 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه دوست داشتم نامه هایم با سلام شروع شود اما تو که جوابم را نمی دهی پس...
خوب چه می خواستم بگویم؟ از آمدنت یا نیامدنت؟ رفتن و ماندنت؟
تامل کن کمی،می گویم
این بار از تو نمی گویم از خودم هم همینطور ،قبلا زیاد گفتیم از هم.از او؟
نه او هم دیگر برایم مهم نیست.می دانستم مهمان است و می رود.دلایلت برای خودت،من همیشه توجیه ام.
.
.
.
به خدا می سپارمت.

پی نوشت:
همیشه که نمی شود من منتظر باشم حالا تو بمان و تمام سوال و جواب های ذهنی ات...
من آرامش بدون تو را تمرین می کنم "عزیز گذشته ام"!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیوارها
هرقدر هم بلند باشند
اسیرت نمی کنند،
ما پرواز را آموخته ایم
بیا تا دور دست ترین قله ها پرواز کنیم
و دل انگیز ترین آواز را سر دهیم
من،
رویایی دارم،
به رنگ راز آلود ترین غروب
و طعم عجیب ترین سکوت
شوق بودن با تو
از من آدمی ساخته که غروبها را می فهمد
و تنهایی درختها را احساس می کند
شوق بودن با تو
هر روز ویرانم می کند
تو هم می دانی، عاقبت چگونه خواهم سوخت
در آتشی که گرما بخش زندگی توست
آخرین آواز را سر می دهم:
به دیوارها دل مبند

__________________
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب گوش می کند که برایش چه می گویم
-حالا جواب هم نیاید مهم نیست
به فهمش هم کاری ندارم آدمها با ادعای آدمیتشان نمی فهمندم،
همین که دردل های مکتوبم را می شنود عالی است!-
وابسته می شوم به این سکوت ناشناس!
مرا که انشای مدرسه ام را به زور امتحان خودم می نوشتم به حرف می آورد،
جالب نیست؟
نمی دانم شاید باز هم بنویسم در این سکوت
شاید هم به واقعیت برگردم
و سکوتم را کاغذی کنم!
...

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نامه بلد نیستم بنویسم
اما مینویسم
انانی که
هر بار
از عشق خویش سخن میگویند
حواسشان باشد
شاید دل ادمی که
مثل من تنهاست بگیرد
و هوس عشق به دلم بیاید
اخر خیلی وقت هست
دیگر حتی سمت کسانی که میگویند
دوستم دارند هم نمیروم
پس کمتر از عشق خویش بگویید
که روزی
همین شما ها میایید
و از نامردی عشقتان میسرایید
تنها
دیگر من نیستم تا بخوانمشان
اما میگویم
این دوره
دوره
عشقهای فانتزیست
اگر کسی از عشقش
برایم بگوید
تنها
نگاهش میکنم
و میگویم
بالا سرت را نگاه کن
اگر او بخواهد میشود
و اگر نخواهد خودت را به اب و اتش هم بزنی نمیشود
حال که میدانم همه چیز دست اوست
چه اهمیتی دارد
در دلم چه کسی خانه دارد
اگر او نخواهد
من هر کاری هم بکنم
انکه برای من عزیز هست
برایش یه ادم معمولی هستم همین
پس دیگر خودم
را به اب و اتش نمیزنم
و تنها
تماشا میکنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوری می تواند بوی تو را با خود ببرد
اما بودنت را نه !
دوری می تواند صدایت را با خود ببرد
اما
تکرار نام تو را در حفره های مغزم
هرگز!
من می توانم بی تو زندگی کنم
اما
نقاشی های بسیاری می میرد
شعرهای بسیاری سروده نمی شود
و من
هر شب
پاهایم را به دیوار می کوبم
تا دردشان کمتر شود
من می توانم بی بوی تو
بی شنیدن صدایت
بی دستهایت زندگی کنم
اما...
من می توانم اما
دشوار است
دشوار
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نامه ای برای تو : عشق من ....دوست من ...همسفر خاطرات من ......زندگی من .....

نامه ای برای تو : عشق من ....دوست من ...همسفر خاطرات من ......زندگی من .....


یار من .......

عشق من ......ای سکوت میان لحظه های من ......

ای دغدغه ی بهانه ی دلتنگی ام .......ای نغمه میان کلام من ...

لحظه ی اشنایی من با تو ...........زیباترین اتفاق زندگی ام در تقویم خاطراتم رقم خورد.......

من ..... دوست تو ...........طلوع یادت را راهی قلبم کردم و درب قلبم را به روی غروب یادت بسته ام .....

مینویسم ......و فلبم ..چشمانم را به سکوت بارانی اش میخواند ......

دوستت دارم
.......ای زیباترین موهبت زندگی ام ......

برایت نوشتم .......از زیباییها ......دلدادگی ها ......عشق .صداقت .....سکوت .....فراقت.....قلبم ...

من .......رویای داشتن اغوش گرمت را در هر لحظه به اغوش سردم در خاطرم به تصویر میکشم ......

دوستت دارم ..و این تنها جمله ای بود که احساس قلبی ام را به خود معنا میکند ......

من ......زندگی ام را در اغوش تو یافتم ....من در اغوش تو عشق را یافتم .......

من .سرشارم از تزنم نوازش عشق مملوء از معنای محبت تو .......که مرا غرق در غزل هایش میکند ...

ممنونم ........از اینکه همیشه ......در هر لحظه ای در کنارم بوده ای و عاشقانه مرا معنا کردی .......

ممنونم از اینکه در این مدت .......همه ی احساساتم را با قلب مهربانت پذیرفتی .....مرا درک کردی .......

ممنونم ......از اینکه همیشه در کنارم بودی ....ممنونم .......

دوستت دارم ....

زندگی من ..



 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق من

یادت هست ؟؟؟

یادت هست سرت را بر سینه ام گذاشتی صدای تپش های قلبم را نفسهای خود خواندی ؟

یادت هست ؟؟؟

ساعت ها در اغوشم نفس کشیدی و مرا امن گاه لحظه های خود خواندی .......

چه بی اراده دستانم را گرفتی و نگاهت در چشمانم مرا مست از حضورت کرد ...

به چه میخوانی مرا .........که اینگونه در چشمانم صدای قلبت را زمزمه میکنی ؟؟؟؟

به چه چیز ؟؟؟ .......به عشق ؟؟؟

عشق من

مدتهاست که من عاشقم بر تو ......

زندگی من



 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را می خواهم تا روشنی چشم های خسته ام باشد

وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد

خیالت را می خواهم تا خاطره لحظه های فراموشم باشد

دست هایت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشک هایم باشد

و تنها خنده هایت را می خواهم تا مرهم کهنه زخم های زندگی ام باشد

آری تنها تو را می خواهم ...
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
می بینی سلام می کنم
دیگر دنبال جواب نیستم
حتی نگران خداحافظی هم نیستم
اینقدر آرامم که حتی تو هم-تویی که خودم برای خودم جدا بافته ات کردم- دست و دلم را نمی لرزانی با آمد و رفتت.
نداشتنت را باور کردم، گله ای هم نیست خودت خواستی...
به پاس دری که به رویم باز کردی
خدایی که نزدیک ترم کردی به او...
حتی سر سوزنی دلخور نیستم از تو،
من حتی از گناه دلِ خودم هم گذشتم تو که جای خود داری!
پس آرام باش
آرام بمان
و شاد زندگی کن...
در پناه آرامش بخش ترین تسکین دهنده ی دنیا...
smart student
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زنــدگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
تمام دردها را به فراموشی سپرده ام…
تمامشان را…
به جز تو…

♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
گفتم دوستت دارم ، نگاهی به من کرد و گفت : چندتا ؟ دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود .
♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
دارد عادتم می شود که با دلهره تو را ببوسم!مثل گنجشک ها که هرگز آسوده از زمین ، دانه بر نمی دارند!!!
♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
اگه تک تک ستاره ها به معنی دوست داشتن باشند من شب را به توتقدیم میکنم
♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
چترم باز باشد یا بسته فرقی نمی کند بی توآسمان دلم همیشه ابریست.
♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
دردم این است که باید پس از این قسمت ها….! سال ها منتظر قسمت آخر باشم!!
♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
سریعترین نقاشی بود که دیدم!! در یک چشم به هم زدن،روزگارم را سیاه کرد!!
♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
بال من….مال تو!! فرصت پرواز من….پیشکش خنده های خوشحال تو…! میپری شاد شاد…میشوی غرق نفس های
باد…. میرود از خاطرت یاد من و قصه ی بی بالی ام! من ولی یاد تو می افتم و خوشحالی ات….غصه فراموش دلم
میشود،وقت تماشای سبک بالی ات!!

♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
ساکتم…هیچی نیستم! حتی آنقدر آدم نیستم که عاشقم باشی؟؟ اما کاش میفهمیدی،من در برابر هرزه های بی
احساس این شهرشلوغ،فقط یک دختر ساده ی ساده ام…!!

♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
در فلسفه وفا چنین آمده است ، دل وقف شکستن است ، بیهوده نرنج . . .
♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
تو در انجا ، من اینجا بی قرارم
دل صبری تو داری من ندارم
به قربون دل صبرت بگردم
به دیدار شریفت انتظارم . . .
♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی . . .
♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥ قاصـدک های زندگی مـــن♥♦●•·˙˙·•●♦♥♥♦●•·˙˙·•●♦♥
اے کاش گذر زمان در دستم بود تا لحظه هاے با تو بودنم را آنقدر طولانے مےکردم تا برای بے تو بودن وقتی نمےماند…!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
آمدم برایت عاشقانه بنویسم

آمدم باز هم لوس بازی هایِ دخترانه چاشنیِ کلماتم بگذارم

اما

بغضم گرفت

نه اینکه این روزها بغض نداشته ام اصلا نه ..

این روزها پر بغض می گذرد اما ..

خودت می دانی که چه می گویم ؟

از همان بغض هایی که یکهو می آید

دلت را خالی می کند

و آدم احساس می کند چقدر تنهاست

آمدم برایت بنویسم نشسته ام به راهت

دیدم می دانی

آمدم بنویسم دلتنگِ بودنم

دیدم می دانی

آمدم بنویسم

بیا ! شمعدانی ها دارند بی جان می شوند

دیدم کار از کار گذشته است ..

بی رحمی نکن بیش از این

صبر هم حدی دارد

می ترسم بیایی و نباشم

داری می خندی لابد به این همه دلشوره

گوشه ای نشسته ای و با آن نگاهِ مردانه ات بی قراری هایم را

نظاره می کنی و می گویی

دیوانه ای دخترکِ قصه ی من . .

راست می گویی

اگر دیوانه نبودم که

این روزگارم نبود

اگر دیوانه نبودم که

تو ترسِ رفتنم را کمی به جان می خریدی

تو خوب می دانی دیوانه کارش ماندن است

اما . .

بیا ...

هرچقدر هم که من دیوانه

تو کمی عاقل باش

تنها

ک.م.ی
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

علی صالحی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نامه مینویسند
حالت چطور هست
مینویسم حالم هی بد نیست
مینویسند چه خبر
میگویم
روزگارم گاهی ابریست گاهی هم افتابیست
هر از گاهی حرفهای زیبا مینویسند
و میگویم وای
چه روزگار زیباست که از دوست داشتن سخن میگویند
اما در دلم افسوس میخورم برای تمام دوستت دارمهایی که
بخاطر غرورمان خفهشان کردیم
بخاطر غرورمان حاضر نشدیم به انکه عزیز بود بگوییم بماند
و حتی برای اینکه خودمان را گول بزنیم
رفتیم با یکی دیگر ولی هرگز جای خالیش پر نمیشود
کاش میدانستیم غرور و عشق دشمن هم هستند
 

Similar threads

بالا