امام کاظم علیه السلام و نويد ظهور حضرت مهدي علیه السلام

Almonji

عضو جدید
شرايط حاکم بر زمان حضرت کاظم عليه السلام با شرايط سياسي و اجتماعي عصر پدر گرانقدرش بسيار متفاوت بود؛ چرا که آن حضرت بخشي مهمي از زندگي پر برکت خويش را در زندان استبداد و ارتجاع و به دور از مردم سپري کرد. و در حالي که رابطه او را با جامعه خويش قطع کرده بودند و او در قعر زندانها و زيرزمينهاي تاريک محبوس بود، در همانجا به عبادت خدا و راز و نياز با محبوب و معشوق خويش،روزگار مي گذرانيد.
يکي، دوبار آن حضرت را از زندان آزاد کردند اما همواره تحت مراقبت شديد امنيتي قرار داشت تا باز هم به زندان بيداد بازگردانده شده و سرانجام بوسيله ي سم غدر و خيانت به شهادت نائل آمد.
با اين بيان، روشن است که امکانات و آزادي آن حضرت، تا چه اندازه محدود بود و او تا کجا در فشار و تنگنا قرار داشت و طبيعي است که با اين شرايط وحشتناک نمي تواند در مورد حضرت مهدي عليه السلام -که رژيم عباسي از نام بلند او در هراس بود بيان مشروح و روايات گوناگوني داشته باشد.
اما آن حضرت با همه محدوديتها، فشارها و فقدان فرصت و امکانات باز هم از حضرت مهدي عليه السلام نويد داد و فرهنگهاي حديثي و روايي از سخنان امام کاظم عليه السلام پيرامون محبوب دلها تهي نيست که ما براي نمونه، برخي از آنها را ترسيم مي کنيم:
1- «محمد بن زياد» آورده است که: از سالارم حضرت کاظم عليه السلام در مورد اين آيه شريفه پرسيدم که مي فرمايد: «... و أسبغ عليکم نعمة ظاهرة و باطنة...» [1] .
يعني:... و نعمتهاي خويش را چه آشکار و چه پنهاني، به تمامي بر شما ارزاني داشته است....
امام کاظم عليه السلام فرمودند:
«النعمة الظاهرة: الامام الظاهر و الباطنة الامام الغايب.»
فقلت: «و يکون في الأئمة من يغيب؟»
قال عليه السلام: «نعم! يغيب عن أبصار الناس شخصه و لا يغيب عن قلوب المؤمنين ذکره و هو الثاني عشر منا. يسهل الله له کل عسير و يذلل له کل صعب و يظهر له کنوز الأرض و يقرب له کل بعيد و يبير (أي يهلک) به کل جبار عنيد و يهلک علي يده کل شيطان مريد.
ذلک ابن سيدة الاماء الذي تخفي علي الناس ولادته و لا يحل لهم تسميته حتي يظهره الله عزوجل، فيملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما.» [2] .
يعني: «محمد! نعمت ظاهري: امام راستين است که آشکار است و نعمت باطني و نهاني امام غائب.»
گفتم: «سرورم! آيا از امامان دوازده گانه اهل بيت: کسي هم غائب مي گردد؟» فرمود: «آري! يکي از آنها وجود گرانمايه اش ازبرابر ديدگان مردم نهان مي شود، اما ياد و نام مقدسش از قلبهاي مردم باايمان غائب نمي گردد. او دوازدهمين امام ما مي باشد.
خداوند هر کار مشکلي را براي او آسان و هر امر پيچيده و سختي را براي او رام مي سازد.
گنجهاي زمين را براي او آشکار و هر دوري را برايش نزديک مي کند. هر خودکامه ي کينه توزي را بوسيله آن حضرت نابود و هر شيطان سرکشي را بدست او به خاک هلاکت مي افکند.
او فرزند سالار کنيزان عصر خويش است. ولادت او بر مردم مخفي مي ماند و بردن نام گراميش بطور علني، ناپسند است تا خداوند او را فرمان ظهور دهد و قيام دهد و آنگاه است که زمين و زمان را از عدل و داد پر مي سازد، همانگونه که به هنگامه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است.
2- «يونس بن عبدالرحمن» آورده است که بر امام هفتم عليه السلام وارد شدم و گفتم: «يابن رسول الله! أنت القائم بالحق؟»
فقال عليه السلام «أنا القائم بالحق و لکن القائم الذي يطهر الأرض من أعداء الله ويملأها عدلا کما ملئت جورا هو الخامس من ولدي، له غيبة يطول أمدها خوفا علي نفسه، يرتد فيها أقوام و يثبت فيها آخرون....
طوبي ليشعتنا المتمسکين بحبلنا -و في نسخة: بحبنا - في غيبة قائمنا، الثابتين علي موالاتنا و البراءة من أعدائنا. أولئک منا و نحن منهم، قد رضوا بنا أئمة و رضينا بهم شيعة و طوبي لهم، هم - و الله - معنا في درجتنا يوم القيامة.» .
يعني: «سرورم! آيا شما قائم به حق هستيد؟
فرمود: «آري! من قائم به حق هستم اما آن قائمي که زمين را از دشمنان خدا پاک مي سازد و آن را همان گونه که به هنگامه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است از عدل و داد سرشار و مالامال مي سازد، او پنجمين امام از نسل من است.
او به فرمان خدا و براي حفظ جان خويش، غيبتي طولاني خواهد داشت به گونه اي که گروه هايي راه ارتداد در پيش مي گيرند و گروهي در دين خدا و اعتقاد به امامت ثابت قدم مي مانند.»
آنگاه فرمود: «خوشا به حال شيعيان ما! آنان که در عصر غيبت قائم ما به ريسمان ولايت و محبت اهل بيت چنگ زده و بر دوستي ما پايداري نموده و به بيزاري از دشمنان ما استوارند.
آنان از ما هستند و ما از آنان، آنان به امامت ما خشنودند و ما به پيروي آنان از اهل بيت پيامبر خويش.
راستي که خوشا به حال آنان! بخداي سوگند که آنان در روز رستاخيز با ما و در درجه ما خواهند بود.»

پي نوشت :

[1] سوره لقمان، آيه 20.
[2] بحارالانوار، ج 51، ص 150.
[3] بحارالانوار، ج 51، ص 151.


منبع : www.shamim.valiasr-aj.net - راسخون
 

Similar threads

بالا