دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من اگر راستش را بخواهی!

نمی دانم که از عاقبت این همه ترانه و نامه بی جواب!

می ترسم یا نه؟!

فقط می دانم که.....محتاجم!



محتاج سکوت ستاره!

محتاج لطافت صبح!

محتاج صبر خدا!

من محتاج ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم!

خدایا!

به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند.
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در فراسوی مرزهای عشق تو را دوست می دارم

در فراسوی پرده و رنگ

در فراسوی پیکرهایمان.............
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بَعضے حَرفا روح آدم رو زنده میکُنــــﮧ... یـــﮧ حَرفایے از صَد تا دَوا دَرمون بــهتَره.... بـــِﮧ سَلامتے اون کَسے کــِـﮧ با حَرفاش آرومم میکُنـــﮧ ...! ...
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بَعضے حَرفا روح آدم رو زنده میکُنــــﮧ... یـــﮧ حَرفایے از صَد تا دَوا دَرمون بــهتَره.... بـــِﮧ سَلامتے اون کَسے کــِـﮧ با حَرفاش آرومم میکُنـــﮧ ...! ...

خدایا:

امروز که پنجره ای برای تماشا

و حنجره ای برای صدا زدن فرشتگان ندارم،


امید به توست،


پس بی آنکه نامم را بپرسی

و دفترهای دیروزم را ورق بزنی،


دوستم داشته باش.
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی باحال بود........:redface:

چقدر دیر متوجه می شویم که زندگی یعنی همان روزهایی

که زود گذشتن آن را آرزو می کنیم.
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
ساز دهنی ام را بی حضور تو به دهانم می گذارم و سرخوش از عشقت نوای خاموش قلبم را می نوازم
تا شاید نسیم صدایم را به تو برساند
و باز تو را به یاد قلب سوخته ام بیندازد
گر چه خیلی دیر است اما
هنوز هم چشم به راه جاده ای هستم
که از ان به اسمان ها پیوستی
و هیچ کبوتری خبر از برگشتنت نیاورد و
باز هم کنار جاده بی حضور تو می نوازم
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
کاش وقتی اسمان بارانی است از زلال چشمهایش تر شویم
وقته پاییز از هجوم دست باد

کاش مثل پونه ها پر پر شویم
کاش اشکی قلبمان را بشکند
با نگاه خسته ای ویران شویم
کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند
ما به جای ابرها گریان شویم
کاش وقتی ارزویی می کنیم
از دل شفافمان هم رد شود
مرغ امین هم از ان جا بگذرد
حرف های قلبمان را بشنود
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
هنوز بدرود نگفتی دلم برات تنگ شده
چه بر من خواهد گذشت
زمانی که از من دور باشی
وقتی تنهایی
به من بیندیش
که من در رویای تو
شعر خواهم سرود
برای چشمانت و دلتنگی
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده

اینقدر دورم ز تو که دنیا فراموشم شده

دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده

تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم

آینده ی این خونه رو با شمع روشن میکنم

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم

آینده ی این خونه رو با شمع روشن میکنم


در حسرت فردای تو تقویمو پر می کنم

هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم

هم سنگ این روزای من تنها شبم تاریک نیست

اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست


هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم

آینده ی این خونه رو با شمع روشن میکنم

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم

آینده ی این خونه رو با شمع روشن میکنم
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
غربت خودم را احساس می كنم

غربتی در این دنیای غریب

شكوه شكفتن در من پژمرده

هیجان صدا در من شكسته

بغض در گلوگاه دقایقم خفه شده

و اشك ها یكی پس از دیگری بر گونه آرزوهایم می چكد

آری ، آغاز دوباره زیست و هزاران بار مردن یعنی این

یعنی پا نهادن در جاده بی انتهای هیچ

یعنی گم شدن در پستویی از تنهایی

یعنی در گور گناهانت خشكیدن

یعنی انگشتانت را در چرخ شعرهایت له كردن

من فرق سپیده و شامگاه را نمی دانم

برای من همیشه همه چیز سیاه است

و شاید در اوج شادی هایم خاكستری رنگ شود

چهره هیچ كس را به یاد نمی آورم

كسی برایم به یاد ماندنی نیست

پرواز برایم ممكن نیست چرا كه نه فرشته ام ٬ نه پرنده

من انسانم ، انسانی از جنس خاك
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی تلفنی‌ست که زنگ می‌زند مُدام

صدای غریبه‌ای‌ست که سراغِ دیگری را می‌گیرد از من

یک‌شنبه‌ی سوت‌وکوری‌ست که آسمانِ ابری‌اش ذرّه‌ای آفتاب ندارد

حرف‌های بی‌ربطی‌ست که سر می‌بَرَد حوصله‌ام را

تنهایی زل‌زدن از پشتِ شیشه‌ای‌ست که به شب می‌رسد

فکرکردن به خیابانی‌ست که آدم‌هایش قدم‌زدن را دوست می‌دارند

آدم‌هایی که به خانه می‌روند و روی تخت می‌خوابند و چشم‌های‌شان را می‌بندند امّا خواب نمی‌‌بینند

آدم‌هایی که گرمای اتاق را تاب نمی‌آورند و نیمه‌شب از خانه بیرون می‌زنند

تنهایی دل‌سپردن به کسی‌ست که دوستت نمی‌دارد

کسی که برای تو گُل نمی‌خَرَد هیچ‌وقت

کسی که برایش مهم نیست روز را از پشتِ شیشه‌های اتاقت می‌بینی هر روز

تنهایی اضافه‌بودن‌ است در خانه‌ای که تلفن هیچ‌وقت با تو کار ندارد

خانه‌ای که تو را نمی‌شناسد انگار

خانه‌ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است

تنهایی خاطره‌ای‌ست که عذابت می‌دهد هر روز

خاطره‌ای که هجوم می‌آوَرَد وقتی چشم‌ها را می‌بندی

تنهایی عقربه‌های ساعتی‌ست‌ که تکان نخورده‌اند وقتی چشم باز می‌کنی

تنهایی انتظارکشیدنِ توست وقتی تو نیستی

وقتی تو رفته‌ای از این خانه

وقتی تلفن زنگ می‌زند امّا غریبه‌ای سراغِ دیگری را می‌گیرد
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاه سقف چشمانم که چکه میکند
کاسه دستانم
تا بند آمدنشان
با من هم پیمانه می شوند
من از تو خالی می شوم
دستانم از تو پر
بیچاره تر دلم
به جنون نزدیکتر می شود از
"بود نبودت"
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غم نویس نیستم

فقط گاه و بی گاه

آب و هوای دل را مکتوب میکنم
...
همین ......

حالا اگر آسمان دل

سرخ و کبود و غم گرفته است

چه کنم ؟!
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
روی سایه ایــکه به جا مانده از تو
چشــــم می کشم و دهانی که بخندد به این همه تنهایی و انتـــظار ...
این خانه بی تو فقـــــط دیوار استـــــ و
تکه ذغالی که خطــــ می کشد نیامدنتـــــــــ را ...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
آه من دیوانه ام، دیوانه ام جز تو از خلق جهان بیگانه ام دوستت دارم تو میخواهی مرا باز میترسم نمیدانم چرا؟؟؟
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا تو زیباتر شدی یا چشام بارونیه .. این قفس بازه ولی قلب من زندونیه
من پشیمون می‌کنم جاده رو از رفتنت .. تو نباشی می‌پره عطرتم از پیرهنتمیخوام آروم شم تو نمیذاری .. هر دو بی رحمن عشق و بیزاری
همه دنیامو زیر و رو کردم .. تو رو شاید دیر آرزو کردم​
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=1]بارانی که روزها
بالای شهر ایستاده بود
عاقبت بارید
تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی…[/h]تکلیفِ رنگ موهات
در چشم هام روشن نبود
تکلیفِ مهربانی، اندوه، خشم
و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم
تکلیفِ شمع های روی میز
روشن نبود
من و تو بارها
زمان را
در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم
و حالا زمان داشت
از ما انتقام می گرفت
در زدی
باز کردم
سلام کردی
اما صدا نداشتی
به آغوشم کشیدی
اما
سایه ات را دیدم
که دست هایش توی جیبش بود
به اتاق آمدیم
شمع ها را روشن کردم
ولی
هیچ چیز روشن نشد
نور
تاریکی را
پنهان کرده بود…
بعد
بر مبل نشستی
در مبل فرو رفتی
در مبل لرزیدی
در مبل عرق کردی
پنهانی، بر گوشه ی تقویم نوشتم:
نهنگی که در ساحل تقلا می کند
برای دیدن هیچ کس نیامده است
شاعر: گروس عبدالملکیان
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درگیر رویای توام .. من‌و دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت .. تو من‌و انتخاب کندلت از آرزوی من .. انگار بی‌خبر نبود
حتی تو تصمیمای من .. چشمات بی‌اثر نبودخواستم بهت چیزی نگم .. تا با چشام خواهش کنم
درارو بستم روت تا .. احساس آرامش کنمباور نمی‌کنم ولی .. انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری .. اصرار من بی‌فایدستهر کاری می‌کنه دلم .. تا بغضمو پنهون کنه
چی می‌تونه فکر تو رو .. از سر من بیرون کنهیا داغ رو دلم بذار .. یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه .. به کم قانعم نکن​
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جاتون خالیه ابراهیم تاتلیس چی میخونه برامون ازش ممنونم بخاطر همه خاطرات زیبایی که برای من ساخته
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
از ياد رفته

ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
خود ندانم چه خطايي كردم
كه ز من رشته الفت بگسست
در دلش جايي اگر بود مرا
پس چرا ديده ز ديدارم بست
هر كجا مينگرم باز هم اوست
كه به چشمان ترم خيره شده
درد عشقست كه با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چيره شده
گفتم از ديده چو دورش سازم
بي گمان زودتر از دل برود
مرگ بايد كه مرا دريابد
ورنه درديست كه مشكل برود
تا لبي بر لب من مي لغزد
مي كشم آه كه كاش اين او بود
كاش اين لب كه مرا مي بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود
مي كشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود كه چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده كه بود
شعله ور در نفس خاموشش
شعر گفتم كه ز دل بر دارم
بار سنگين غم عشقش را
شعر خود جلوه اي از رويش شد
با كه گويم ستم عشقش را
مادر اين شانه ز مويم بردار
سرمه را پاك كن از چشمانم
بكن اين پيرهنم را از تن
زندگي نيست بجز زندانم
تا دو چشمش به رخم حيران نيست
به چكار آيدم اين زيبايي
بشكن اين آينه را اي مادر
حاصلم چيست ز خودآرايي
در ببنديد و بگوييد كه من
جز از او همه كس بگسستم
كس اگر گفت چرا ؟ باكم نيست
فاش گوييد كه عاشق هستم
قاصدي آمد اگر از ره دور
زود پرسيد كه پيغام از كيست
گر از او نيست بگوييد آن زن
دير گاهيست در اين منزل نيست
[FONT=times new roman, new york, times, serif] شعر از فروغ فرخزاد
[/FONT]
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
می خواهم زندگی ام را به پای ثانیه های با تو بودن بریزم٬

اما ثانیه ها هم در تپش لحظه ها مرده اند.

وقتی قاصدکها قدم به ایوان دلم می گذارند٬

عطر وجودت همه جا را پر می کند و دلم هوای تو را می کند.

یک روز سر به بیابان خواهم گذاشت٬

دیگر کسی نخواهد بود تا صدای دلتنگی ام را بشنود.

آن روز دیگر نه غصه خواهد بود و نه اشکی.

ما با هم سبز خواهیم شد در کویر عشق.
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران كه می بارد

تمام كوچه های شهر

پر است از فریاد من كه می گویم

من تنها نیستم

تنها.....منتظرم

 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو را بلندتر از فاصله ها گریستم

شک نکنی

جز تو کسی بهانه من نبود

قرارمان باران

زیر طاق قوس وقزح

مرا زود می یابی

من از بام رنگین کمان صدایت می زنم

و تو از آسمان برایم دست تکان می دهی

ابرکم! زود بیا

دلم ....بوی باران می دهد
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا