باغ باران

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم:
دوستت دارم
گفتی:
دهنت بوی شیر میدهد!!!!

حالا هم بوی مشروب هم بوی سیگار هم خیانت هم بوی دروغ میدهد!
تو برگرد


 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
عشق یعنی : به سادگی دست کسی را می گیری و به سختی هرگز رهایش نمی کنی !

غم گین مشو عزیز دلم

مثل هوا کنار توام
نه جای کسی را تنگ می کنم و نه کسی مرا می بیند
نه صدایم را می شنود
دوری مکن
تو نخواهی بود من اگر نباشم!!

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
نه تو تنها نیستی

در تــو هزاران "من" نهفته است

که مجال با تو بودنم نیست...

***
دلم این دنیا را نمی خواهد

دنیایی که کوه به کوه می رسد

اما آدم به آدم نه!!

***
بیا در آغوشم

تا لحظه ای جای غم ها خالی کنیم

پای این هم دلتنگی را پس بزنیم

و با اعتماد به نفسی کاذب

خوشبختی را فریاد بکشیم!!!!!!!!


 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
وقتی تو نیستی

رویای تازه ای سراغمان را نمی گیرد

جز آرزوی تکرار با تو بودن

اصلا خانه که نباشی

چه فرق می کند

کلیدی زیر گلدان باشد

یا . . .


 

DOZI

اخراجی موقت
دلم یه قایق می خواد پر از ارامش
یه قایق که بره و بره و تن سردمو با خودش ببره
تا جایی که همه دنبالم بگردن و دلشون واسم تنگ شه
بگن اگه بود میزاشتیم اون گلای تو باغچرو اب بده
من حالا یه قایق پیدا کردم ولی یه مشکل داره
قایق ارامش من پارو نداره!!!!!!


 

DOZI

اخراجی موقت
وقتي 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زير انداختي و لبخند زدي...

وقتي که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روي شونه هام گذاشتي و دستم رو تو دستات گرفتي انگار از اين که منو از دست بدي وحشت داشتي

.وقتي که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردي وبرام آوردي ..پيشونيم رو بوسيدي و
گفتي بهتره عجله کني ..داره ديرت مي شه .

وقتي 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتي اگه راستي راستي دوستم داري .
.بعد از کارت زود بيا خونه

وقتي 40 ساله شدي و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتي ميز شام رو تميز مي کردي و گفتي .باشه عزيزم ولي الان وقت اينه که بري
تو درسها به بچه مون کمک کني ..

وقتي که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتني مي بافتي
بهم نکاه کردي و خنديدي


وقتي 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدي ...


وقتي که 70 ساله شدي و من بهت گفتم دوستت دارم در حالي که روي صندلي راحتيمون نشسته بوديم من نامه هاي عاشقانه ات رو که 50 سال پيش براي من نوشته بودي رو مي خوندم و دستامون تو دست هم بود ..


وقتي که 80 سالت شد ..اين تو بودي که گفتي که من رو دوست داري ..
نتونستم چيزي بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد

اون روز بهترين روز زندگي من بود ..چون تو هم گفتي که منو دوست داري

به کسي که دوستش داري بگو که چقدر بهش علاقه داري
و چقدر در زندگي براش ارزش قائل هستي
چون زماني که از دستش بدي
مهم نيست که چقدر بلند فرياد بزني
اون ديگر صدايت را نخواهد شنيد
 

DOZI

اخراجی موقت
کسي ما را نمي جويد
کسي ما را نمي پرسد
کسي تنهايي ما را
نمي گريد دلم در حسرت يک دست
، دلم در حسرت يک دوست
دلم در حسرت يک بي رياي مهربان مانده است
کدامين يار ما را مي برد تا انتهاي
باغ باراني؟
از امشب خوابهايم را براي تو
از اين پس باچشم هاي باز مي خوابم
از اينجا به بعد چشم هايم از تا غروب نگاههاي آشنا مي ايد
و
مي رود که بيايد از طلوع چشم هايي که نديدم
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران که می بارد...
باید آغوشی باشد...
پنجره ی نیمه بازی...
موسیقی باران...
بوی خاک...
سرمای هوا...








گره ی کور دست ها و پاها...
گرمای عریان عاشقی...
صدای تپش قلب ها...
خواب هشیار عصرانه...









باران که می بارد...
باید کسی باشد...





 

DOZI

اخراجی موقت
فراموش مکن تا باران نباشد رنگین کمان نیست
تا تلخی نباشد شیرینی نیست
و
گاهی همین دشواری هاست که از ما انسانی نیرومند تر و شایسته تر می سازد خواهی دید
آری خورشید بار دیگر درخشیدن آغاز می کند


 

DOZI

اخراجی موقت
رفتی ولی بدون هنوز خیلی دلم تنگه برات

دلم پره ازت ولی هنوزم میمیرم برات هنوز چشام به راهته شاید برگردی به روزی

خیلی بدی کردی به من اما تو رو میخوام هنوز اما دوست دارم هنوز



هنوزم هر شب از خدا بدون فقط تورو میخوام

عشقمو از دلم نگیر فقط اینو ازت میخوام
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز


زخم خورده دلم
...
ان چنان زخمی که تنها مرحمش
شاید به قولی تو باشی و چشماهایت
دلم را بند زده ام...
تا شاید شریان های وجودم بسته شود...
فایده ای ندارد تو که نباشی تمام وجود من
از خود فراری می شود.
 

DOZI

اخراجی موقت
ای کسانی که مامور دفن من هستید

وقتی که من مرحوم شدم مرا در تابوت سیاهی که تاریک تر از تاریکی هاست قرار دهید.

چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند که هنوز چشم به راهش هستم

دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا همه بفهمند به آنچه که میخواستم نرسیدم

بر روی قبرم بوته ای از گل بکارید تا در بهاران بوی یار دهد.

بر روی قبرم صلیبی از یخ قرار دهید

تا به جای مادرم گریه کند چون من طاقت گریه های مادرم را ندارم

بر روی قبرم چیزی ننویسید

تا زود فراموش شوم و موهایم را پریشان بگذارید

تا همه بفهمند که دست نوازش بر سرم کشیده نشده است....
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز


تو که معنای عشقی به من معنا بده
ای یار
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
نابینای توام ...

نزدیک‌تر بیا

فقط به خط بریل می‌توانم ترا بخوانم ...

نزدیک‌تر بیا

که معنی زندگی را بدانم
شمس لنگرودی
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]به یک‏ جایــے از زندگــے که رسیدـے، مــے فهمــے


اونــے که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولــے اونــے که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...

به یک‏ جایــے از زندگــے که رسیدـے، مــے فهمــے

رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏بره و از میانشون می‏گذره از بعضــے آدم‏ها بگذری و براـے همیشه قائله رنج آور را تمام کنــے.

به یک‏ جایــے از زندگــے که رسیدـے، مــے فهمــے

بزرگ‌ترین مصیبتـــِ براـے یک انسان اینه که نه سواد کافــے براـے حرف زدن داشته ‌باشه نه شعور لازم براـے خاموش ماندن.

به یک ‏جایــے از زندگــے که رسیدـے، مــے فهمــے

مهم نیست که چه اندازه مــے بخشیمـ بلکه مهمـ اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره.

به یک‏ جایــے از زندگــے که رسیدـے، مــے فهمــے

شاید کســے که روزـے با تو خندیده رو از یاد ببرـے، اما هرگز اونــے رو که با تو اشک ریخته، فراموش نکنــے.

به یک‏ جایی از زندگــے که رسیدـے، مــے فهمــے

توانایــے عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر دنیاست.

به یک‏ جایــے از زندگــے که رسیدـے، مــے فهمــے

از درد هاـے کوچیکه که آدمـ مــے ناله؛ ولــے وقتــے ضربه سهمگین باشه، لال میشه.

به یک‏ جایــے از زندگــے که رسیدـے، مــے فهمــے

اگر بتونــے دیگرـے را همون طور كه هستـــ بپذیرـے و هنوز عاشقش باشــے؛ عشق تو کاملا واقعیه.

به یک ‏جایــے از زندگــے که رسیدـے، مــے فهمــے

همیشه وقتــے گریه مــے کنــے اونــے که آرومتـــ میکنه دوستتــ داره، اما اونــے که با تو گریه میکنه عاشقته.

به یک‏ جایــے از زندگــے که رسیدـے، مــے فهمــے

كســے كه دوستتـــ داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینكه بگه دوستت دارمـ میگه مواظبـــِ خودتـــ باش.


و بالاخره خواهــے فهمید که :

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخــے بود" هست.

یک کم کنجکاوـے پشت "همین طورـے پرسیدم" هست.

قدرـے احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.

مقدارـے خِرَد پشت "چه میدونم" هست.

و اندکــے درد پشت "اشکالــے نداره" هست.
[/FONT]
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز



به راحتی میشه کسی روکه دوستش داریم ازخودبرنجانیم ولی
به سختی میشه این رنجش راجبران کنیم.

به راحتی میشه دردفترچه تلفن کسی جایی پیداکردولی

به سختی میشه درقلب اوجایی پیداکرد.

به راحتی میشه درمورداشتباهات دیگران قضاوت کردولی

به سختی میشه اشتباهات خودراپیداکرد.

به راحتی میشه بدون فکرکردن حرف زدولی

به سختی میشه زبان راکنترل کرد.

به راحتی میشه کسی روبخشیدولی

به سختی میشه ازکسی تقاضای بخشش کرد.

به راحتی میشه قانون راتصویب کردولی

به سختی میشه به اونهاعمل کرد.

به راحتی میشه به رویاهافکرکردولی

به سختی میشه برای بدست اوردن یک رویاجنگید.

به راحتی میشه هرروزاززندگی لذت بردولی

به سختی میشه به زندگی ارزش واقعی داد.

به راحتی میشه به کسی قول دادولی

به سختی میشه به اون قول عمل کرد.

به راحتی میشه دوست داشتن رابرزبان اوردولی

به سختی میشه ان رانشان داد.

به راحتی میشه اشتباه کردولی

به سختی میشه ازاون اشتباه درس گرفت.

به راحتی میشه گرفت ولی

به سختی میشه بخشش کرد.

به راحتی میشه یک دوستی راباحرف حفظ کردولی

به سختی میشه به ان معنابخشید.

به راحتی میشه این متن روخوندولی

به سختی میشه به اون عمل کردl
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
هوا گرفته بود،باران میبارید. کودکی آهسته میگفت:"خدایا،گریه نکن درست میشه"
 

DOZI

اخراجی موقت
خلوتم را نشكن

شايد اين خلوت من كوچ كند

به شب پروانه

به صداي نفس شهنامه

به طلوع اخرين افسانه

و غروبي كه در ان

نقش ديوانگي يك عاشق

بر سر ديواري پيدا شد.

خلوتم را نشكن

خلوتم بس دور است

ز هواي دل معشوق سهند

خلوتم راه درازي ست ميان من و تو

خلوتم مرواريد است به دست صياد

خلوتم تير وكماني ست به دست سحر

خلوتم راه رسيدن به خداست

خلوتم را نشكن
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
اگه گفتی دوستت دارم چند حرفه؟....

دیدی اشتباه کردی

دوست داشتن حرف نیست یه زندگیه

اما زندگی ۲ حرف بیشتر نیست: تــــــــو

 
آخرین ویرایش:

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز


[h=1]آی عشق آی عشق[/h] بر سرمای درون
*
همه
لرزشِ دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریزگاهی گردد.
آی عشق آی عشق
چهره‌ی آبی‌ات پیدا نیست.

و خنکای مرهمی
بر شعله‌ی زخمی
نه شورِ شعله
بر سرمای درون.
آی عشق آی عشق
چهره‌ی سُرخ‌ات پیدا نیست.

غبارِ تیره‌ی تسکینی
بر حضورِ وَهن
و دنجِ رهایی
بر گریزِ حضور،
سیاهی
بر آرامشِ آبی
و سبزه‌ی برگچه
بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگِ آشنایت
پیدا نیست.
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راز باران


هرچه خواهی باش اما دلتنگ مباش

هرچه خواهی باش اما دلتنگ مباش
آسمانی باش وسیع ، چون قفس تنگ مباش
آب باش زلال وآیینه وار
پادر رکاب دل شو سوار
چون رود نغمه زنان ترانه خوان
هجرت کن سوی دریاها ی بیکران
نخواستی بخار شو ، اوج بگیر، ابر شو
برپهنه آسمانها بهر باریدن بی صبر شو
ببارزسرذوق برطراوت های زنگارگرفته
برآن کویرهای خاموش تف زده غبارگرفته
ببار جوانه ای را سیراب کن
کودکی راغرق لذتی نایاب کن
گوشی رابنواز به آهنگ ترنمت
مترسکی رابرقصان به نوای گندمت
نخواستی شبنمی باش تا گلی با تو بشوید رخسار
بگیردوضوی عشق زتو سجده ای برد به پیش نگار
کزعطرقنوتش آفتاب سرمست شود
زهم آغوشی شب به درآید هست شود
نخواستی قطره ای شو فرو رو درزمین
همصحبت ریشه ها شو آنجا درآن پایین
دلتنگ مباش که درعمق معنایی هست
گرچه تاریک لیک راهی به روشنایی هست
نبض درخت این رامی گویددر روزنه ریشه ای
باور کن وبخواه تابرسی به کمال میوه ای
زندگی یعنی یادبگیری دلتنگ نباشی
یاد بگیری سر راه آب سنگ نباشی

"اکبرصالحی"
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
سهراب سپهری
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
وقتی گونه ام را بوسیدی نگران رد رژ لبت نباش…
زود با انگشت هایت روی رد بوسه ات نکش…
بگذار ردت بماند دختر…
بگذار ردت بماند…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوســـت داشتنت بوی ِ بــــــاران می داد

همــآن قدر بی مقدمــه

همـــآن قدر بی دغدغــه

فــــــــــقـــــــــــــ ط

یادت باشد مثل ِ بــــــــاران

مـــَرا بـــی واسطه

دوســـت داشته باشـــی !

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبـــــــــــــ جمعه

هوای بارانی

کنج یه اتاق

پشت سیستم

منتظر یه لایک از یه غریبه!

همشو بیخیال با جای خالیت چه کنم.........؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران کـه میبـارد دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود،
راه می افـتم بـدون ِ چـتـر .
من بـغض می کنـم، آسمـان گـریـه .




 

shokoufeh94

عضو جدید
شعر بچگی هامون

شعر بچگی هامون

:gol: باران:gol:
باز باران
با ترانه
با گوهر های فراوان
می خورد بربام خانه
یادم اید روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو اهو
می پریدم از سر چو
دور می گشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده
از لب باد وزنده
داستان های نهانی
راز های زندگانی.
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
روزی از درخت تنومند جنگل پرسیدند:تو با این هیبت و بزرگی چرا از یک تبر به این کوچکی میرنجی؟
درخت پاسخ داد:رنجش من از تیغه ی آهنی تبر نیست بله از دسته ی آن است که از جنس خود ماست...




 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واي...
باران...
باران...
شيشه ي پنجره را باران شست...
از دل من اما...
چه كسي نقش تو را خواهد شست
 
بالا