•۩❖۩•...باز این چه شورش ست که در خلق عالم است...•۩❖۩•. ویژه نامه ماه محرم*روز هفتم

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز






.
.
.


عبیدالله در این روز نامه ‏اى به عمر بن سعد نوشت كه: من از نظر كثرت لشكر اعم از سواره و پیاده و تجهیزات، چیزى را از تو فروگذار نكردم، توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را براى من می فرستند!




در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏ السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی
طائفه ‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.


امام علیه‏ السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده ‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود.
عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم... .


در این هنگام مردی از بنی‏اسد كه او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می‏ نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت می‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند:



قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا

اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ ام."


"در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه‏ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود

بین
امام حسین (ع) و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد "



.
.
.

____________________

فهرست پست ها :



شهادت علی اصغر (ع) التماس یا اتمام حجت ؟


شهادت طفل شیرخوار امام حسین (ع)


حکمت دفن حضرت علی اصغر علیه‌السلام و داستانی زیبا


عصای پیریِ یك مادر



 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهادت علی اصغر (ع) التماس یا اتمام حجت

شهادت علی اصغر (ع) التماس یا اتمام حجت










آوردن علي اصغر شير خوار در مقابل لشكر يزيد توسط امام حسين(ع) التماس بود يا اتمام حجت؟


پاسخ :


امام حسين ـ عليه السلام ـ از همسرش «رباب» دختر امرء القيس دو فرزند داشته، يكي سكينه خاتون و ديگري عبدالله كه لقب او علي اصغر بوده و كودكي صغير بوده است (شش ماهه) و در آغوش پدرش به شهادت رسيد.[1]

درباره شهادت حضرت علي اصغر ـ عليه السلام ـ نقل ها بسيار متفاوت و متزلزل است كه در ذيل به بعضي از آنها اشاره مي كنيم:

بعضي نقل ها حاكي از آن است كه امام به خيمه آمد، فرزندش را نزد او آوردند و آن حضرت طفل را در دامان خود نشانيد، در اين اثناء مردي از بني اسد تيري پرتاب كرد و آن طفل را به شهادت رساند.[2]
همانطور كه ملاحظه مي فرماييد در اين قول معروف كه مختار بزرگاني چون شيخ مفيد[3] است، هيچگونه نامي از تشنگي علي اصغر برده نشده تا چه رسد به اينكه گفته شود امام درخواست آب براي او نمود.



بعضي نوشته اند كه بعد از شهادت حضرت عباس، امام حسين ـ عليه السلام ـ گفت آيا كسي هست كه مقداري آب براي اين طفل بياورد كه او طاقت تشنگي را ندارد، علي اكبر كه در آن زمان 17 سال داشت بلند شد و گفت من مي روم آب مي آورم و رفت وارد شريعه شد و مقداري آب آورد، امام خواست آب را به طفل بخوراند وقتي طفل آماده آشاميدن آب شد، تير مسمومي آمد و قبل از اينكه علي اصغر آب بياشامد بر گلوي او نشست و او را به شهادت رساند.[4]
اين نقل اولا اشكالش اين است كه گفته شده بعد از شهادت عباس علیه السلام، حضرت علي اكبر رفت آب آورد، در صورتيكه طبق نقل مقاتل، علي اكبر قبل از حضرت عباس به شهادت رسيد، چون او اولين شهيد از بني هاشم بوده است.[5] و ثانياً: از اين نقل بر مي آيد (در صورت صحت) كه امام از دشمن درخواست آب نكرده، بلكه از اصحاب خود خواسته بروند آب بياورند.



بعضي نقل كرده اند كه چون امام ديد سپاه كوفه در ريختن خون او اصرار ميورزند، قرآن را گرفته و آنرا باز كرد و روي سر نهاد و فرياد برآورد: بين من و شما كتاب خدا و جدم رسول الله حكم كند، اي قوم، خون مرا به چه چيزي حلال مي شماريد؟ در اين حال امام ـ عليه السلام ـ نظر كرد و طفلي را ديد كه از تشنگي مي گريد او را روي دست گرفته و گفت: اي جماعت! اگر به من رحم نمي كنيد، به حال اين كودك شير خوار، رحم كنيد. در اين اثناء مردي از سپاه كوفه با تيري آن كودك بي گناه را به قتل رساند.[6]


بعضي نوشته اند، ام كلثوم علي اصغر را نزد امام حسين ـ عليه السلام ـ آورد و گفت: برادر جان اين طفل سه روز است كه آب نياشاميده است، مقداري آب براي او تقاضا كن، امام رو به لشكر كوفه كرد و فرمود: اي قوم! برادر و اولاد و ياران مرا كشتيد، فقط اين طفل باقي مانده است كه از تشنگي دست و پا مي زند در حالي كه هيچ گناهي ندارد او را به سوي شما آورده ام پس قطره اي آب به او بياشاميد.[7]


5ـ بعضي نوشته اند، بعد از اينكه ام كلثوم آن حرف را به امام گفت، امام رو به كوفيان چنين فرمود: اي شيعيان آل ابي سفيان اگر مرا گناهكار مي دانيد به اين كودك گناهي نتوانيد بست، او را آب دهيد كه از شدت عطش شير در پستان مادرش خشكيده است.[8]







ملاحظه مي فرمائيد در نقل سوم با كنايه و در دو نقل آخري با صراحت گفته شده كه امام از دشمن درخواست آب نمودند، ولي اين نقل ها نمي تواند صحيح باشد، چون: اولا: گفته شده كه ام كلثوم به امام گفت سه روز است اين كودك آب نياشاميده است، در صورتي كه طبق نقل كتب معتبر در شب عاشورا، امام حسين ـ عليه السلام ـ و يارانش آب در اختيار داشتند كه بعنوان شاهد دو نقل را ذكر مي نمائيم.

الف) شيخ مفيد در ارشاد چنين نقل مي كند: امام سجاد ـ عليه السلام ـ مي فرمايد، شبي كه پدرم در صبح آن شهيد شد من در خيمه بودم و عمه ام زينب سلام الله علیها از من پرستاري مي كرد، پدرم به خيمه رفت و جَون غلام ابوذر كه در تعمير اسلحه استاد بود شمشير پدرم را صيقل مي داد و شنيدم پدرم اين اشعار را زمزمه مي كرد. «اين روزگار اف بر دوستي تو باد كه از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب چه بسيار دوستان را مي كشي و در كشتن هم عوض و بدل نمي پذيري و...».

امام سجاد ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «چون اشعار را شنيدم دانستم كه بلا نازل شده و پدرم تن به شهادت داده لذا گريه گلويم را گرفت اما سكوت را رعايت نمودم» بعد در دنباله دارد كه «عمه ام زينب كه اين را شنيد خود را به امام رسانيد و گفتگويي بين حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ و خواهرش ردّ و بدل شد. حضرت زينب سلام الله علیها بيهوش شد امام حسين ـ عليه السلام ـ آب به صورت خواهر پاشيد و او را به حال آورد».[9] ملاحظه مي فرمائيد كه امام آب در اختيار داشته كه به صورت خواهرش آب پاشيد.

ب) شب عاشورا امام، حضرت علي اكبر را با بيست، سي نفر سواره و بيست نفر پياده فرستاد تا آب آورند و خود اشعاري را خواند (همان اشعاري كه در نقل شيخ مفيد بود) آنگاه روي به ياران خود نمود و فرمودند: برخيزيد آب بنوشيد كه اين آخرين توشه شماست، و وضو گرفته و غسل كنيد و لباسهاي خود را بشوئيد تا كفن شما باشد.[10]

ثانياً از اينها كه بگذريم امام حسين ـ عليه السلام ـ اهل اين جور درخواستها نبوده است، شهيد مطهري درباره اينكه آيا ابا عبدالله ـ عليه السلام ـ تقاضاي آب از دشمن كرده است يا نه؟ مي فرمايد: باور نكنيد كه ابا عبدالله چنين درخواستي كرده باشد، حسين اهل اين جور درخواستها نبود، بلكه او در مقابل لشكر دشمن مي ايستد و فرياد مي كند: مردم كوفه آن ناكس پسر ناكس، آن زنا زاده پسر زنازاده فرمانده كل شما، آن كسي كه به فرمان او آمده ايد به من گفته است كه از اين دو كار يكي را انتخاب كن يا شمشير يا تن به ذلت دادن، آيا من تن به ذلت بدهم، هيهات كه زير بار ذلت بروم.[11]

ثالثاً: اگر امام حسين ـ عليه السلام ـ در آن لحظه سخت، علي اصغر را در آغوش مي گيرد، براي اعلام مظلوميّت اهل بيت به جهانيان و براي رسيدن هر چه بيشتر نداي عاشورا به جهان و جهانيان است نه براي آب خواستن.
حاصل آنكه در ميان نقل هاي مختلفي كه در اين زمينه شده ما هم به تبعيت از بزرگاني چون شيخ مفيد، طبرسي و شهيد مطهري نقل اول را قبول داريم و نقل هاي ديگر علاوه بر اينكه متنشان متزلزل است در شأن امام حسين ـ عليه السلام ـ نيست و لذا قابل قبول نمي باشد.





معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حماسه حسيني، ج2، استاد شهيد مطهري.
2. قصه كربلاء نوشته علي نظري منفرد.
3. سوگنامه آل محمد نوشته محمدي اشتهاردي.
4. الارشاد، شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلّاتي.


منبع : راسخون

پى نوشت ها:
[1] . اصفهاني، ابي فرج ، مقاتل الطالبين، بيروت، مؤسسه اعلمي، چاپ دوم، 1408 هـ ق، ص94.
[2] . مفيد، ارشاد، ج2، ص108 و نظري منفرد، علي، قصه كربلا، ص352.
[3] . ارشاد، ج2 ص108. شهيد مطهري در اين كتاب ص46 مي گويد: شيخ مفيد (ره) ارشاد را نوشته و چقدر متقن نوشته ما اگر به ارشاد مراجعه كنيم احتياج به جايي ديگر نداريم.
[4] . منتخب طريحي، ص 431 و معالي السبطين ج1 ص423.
[5] . حماسه حسيني، همان، ص202.
[6] . ابن جوزي، تذكرة الخواص، نظر منفرد، علي، قصه كربلا، ص 253.
[7] . القندوزي، سليمان بن الحسيني البلخي، ينابيع المودة، چاپ قديم، ص342 به نقل از مقتل ابو محفف.
[8] . محمد تقي، سپهر، ناسخ التواريخ، انتشارات اسلاميه، 1343، ص394.
[9] . مفيد، ارشاد، تحقيق مؤسسه آل البيت، چاپ اول، 1413، ج2، ص94.
[10] . امالي، شيخد صدوق مجلسي، 30.
[11] . همان، ج1 ص136.




 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهادت طفل شیرخوار امام حسین (ع)

شهادت طفل شیرخوار امام حسین (ع)







هنگامی که همه یاران و اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، ندای غریبانه امام بلند شد:


«هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله ... هل من مغیث‏ یرجوا الله باغاثتنا».

:«آیا حمایت کننده‏ای هست تا از
حرم رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم حمایت کند؟ آیا فریادرسی است که برای امید ثواب ما را یاری کند؟».



وقتی که این ندا به گوش بانوان حرم رسید، صدای گریه و شیون آنها بلند شد، امام کنار خیمه آمد و به زینب سلام الله علیها فرمود: فرزند کوچکم را به من بده تا با او وداع کنم، کودک را گرفت، همین که خواست ببوسد حرمله تیری به سوی گلوی نازک او رها کرد، آن تیر به گلوی او اصابت نمود، و سرش را ذبح کرد.

که در این باره سید حیدر حلی گوید:
«و منعطفا أهوی لتقبیل طفله فقبل منه قبله السهم منحرا »
یعنی: «امام حسین علیه السلام برای بوسیدن کودک شیرخوار خود خم شد، اما تیر قبل از امام بر گلوگاه او بوسه دار».

امام آن کودک را به زینب علیها السلام داد فرمود: او را نگهدار، و دستش را زیر گلوی کودک گرفت، پر از خون شد، آن خون را به طرف آسمان پاشید و گفت:

«هون ما نزل بی انه بعین الله تعالی‏».


یعنی: « چون خداوند این منظره را می‏بیند، آنچه از این مصیبت بر من وارد شد برایم آسان است‏».


و در احتجاج آمده: «امام حسین علیه السلام از اسب پیاده شد و (در کنار خیمه یا پشت خیمه) با غلاف شمشیرش قبری کند، و کودکش را به خونش رنگین نموده و دفن کرد».

مشهور است که علی اصغر، شش ماهه بود، مادرش حضرت رباب دختر امرء القیس است، و علی اصغر با سکینه از جانب مادر نیز برادر و خواهر بودند.

در مورد نام این طفل، علامه مجلسی در جلاء العیون می‏گوید: «بعضی او را علی اصغر می‏ نامند».

در کتاب منتخب التواریخ نقل شده: در یکی از زیارات عاشورا آمده:

«و علی ولدک علی الأصغر الذی فجعت به‏».
: «و سلام بر فرزند تو علی اصغر که در مورد او مصیبت‏ سختی بر تو وارد شد».




امام حسین علیه السلام نزد خواهرش ام کلثوم (زینب صغری) آمد و به او فرمود: ای خواهر! ترا در مورد نگهداری کودک شیرخوارم، سفارش می‏کنم، زیرا او کودک شش ماهه است و مراقبت نیاز دارد.

ام‏ کلثوم عرض کرد: برادرم، این کودک سه روز است که آب نیاشامیده از قوم برای او شربت آبی بگیر.

امام حسین علیه السلام علی اصغرش را در آغوش گرفت و به سوی قوم رفت، خطاب به قوم فرمود، «شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید، و از آنها جز این کودک باقی نمانده که از شدت تشنگی مثل مرغ، دهان باز می‏کند و می‏بندد این کودک که گناه ندارد، نزد شما آورده ‏ام تا به او آب بدهید».

«یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل اما ترونه کیف یتلظی عطشا».
: «ای قوم اگر به من رحم نمی‏کنید به این کودک رحم کنید، آیا او را نمی‏بینید که چگونه از شدت و حرارت تشنگی، دهان را باز و بسته می‏کند؟»
.

هنوز سخن امام تمام نشده بود، به اشاره عمر سعد، حرمله بن کاهل اسدی گلوی نازک او را هدف تیر سه شعبه‏ اش قرار داد که تیر به گلو اصابت کرد

«فذبح الطفل من الورید الی الورید ، او من الاذن الی الاذن‏».
«از شریان چپ تا شریان راست
علی اصغر بریده شد، و یا از گوش تا گوش او ذبح گردید».

فاتی به نحو اللئام منادیا یا قوم هل قلب لهذا یخشع فرماه حرمله بسهم فی الحشا بید الحتوف و القی من لا یجزع.

یعنی: «پس آن کودک را به سوی قوم پست آورد، در حالی که صدا می‏زد: ای قوم، آیا دلی هست که از خدا بترسد و بر این کودک توجه نماید؟، بجای جواب، حرمله تیری بر کمان نهاد و آن کودکی را که از شدت ضعف و عطش قدرت بی تابی نداشت هدف تیر قرار داد».



مصیبت جگر سوز علی اصغر به قدری بر امام حسین علیه السلام سخت بود که آن حضرت در حالی که گریه می‏کرد، به خدا متوجه شد و عرض کرد: «خدایا خودت بین ما و این قوم، داوری کن، آنها ما را دعوت کردند تا ما را یاری کنند، ولی به کشتن ما اقدام می‏کنند».

از جانب آسمان ندائی شنید:

«یا حسین دعه فان له مرضعا فی الجنه‏».
«ای حسین علیه السلام در فکر اصغر نباش، هم اکنون دایه ‏ای در بهشت برای شیر دادن به او آماده است‏».


این ندا، ندای دلداری به حسین علیه السلام بود، تا بتواند فاجعه غمبار مصیبت اصغر را تحمل کند.

و دلیل دیگر بر شدت سختی این مصیبت اینکه: امام حسین علیه السلام هنگامی که به شهادت رسید: در روز یازدهم محرم، سکینه کنار پیکرهای شهداء آمد و گریه کرد تا بیهوش شد، امام حسین علیه السلام در عالم بی هوشی به سکینه اشعاری آموخت برای شیعیان بخواند، دو شعر از آن اشعار این است:

لیتکم فی یوم عاشوراء جمعا تنظرونی .. کیف أستسقی لطفلی فأبوا أن یرحمونی
وسقوه سهم بغی عوض الماء المعین .. یا لرزء ومصاب هد أرکان الحجون

«ای کاش در روز عاشورا همه شما بودید و می‏ دیدید که چگونه برای کودکم طلب آب کردم، قوم به من رحم نکرد، و بجای آب گوارا، کودکم را با تیر (خون) ظلم سیراب کردند، این حادثه آنچنان جانسوز و سخت و طاقت فرسا است که پایه‏ های کوههای مکه را خراب کرد»






سبط ابن جوزي در تذكره از هشام بن محمد كلبي نقل كرده كه چون حضرت امام حسين عليه السلام ديد كه لشكر در كشتن او اصرار دارند قرآن مجيد را برداشت و آنرا از هم گشود و بر سر گذاشت و در ميان لشكر ندا كرد:

بَيْني وَ بَيْنَكُمْ كِتابُ الله وَجَدّدي مُحَمّّدٌ رَسُولُ اللهِ صَلّي الله عَلَيْه و الِهِ.

اي قوم براي چه خون مرا حلال مي‌دانيد آيا من پسر دختر پيغمبر شما نيستم؟ آيا به شما نرسيد قول جدم در حق من و برادرم حسن عليه السلام:


هذانِ سَيّدِا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ.

در اين هنگام كه با آن قوم احتجاج مي‌نمود ناگاه نظرش افتاد به طفلي از اولاد خود كه از شدت تشنگي مي‌گريست حضرت آن كودك را بر دست گرفت و فرمود:

يا قَوْمُ اِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذا الطّفْلَ.
اي لشكر اگر بر من رحم نمي‌كنيد پس بر اين طفل رحم كنيد،

پس مردي از ايشان تيري به جانب آن طفل افكند و او را مذبوح نمود. امام حسين عليه السلام شروع كرد به گريستن و گفت اي خدا حكم كن بين ما و بين قومي كه خواندند ما را كه ياري كنند بر ما پس كشتند ما را، پس ندائي از هوا آمد كه بگذار او را يا حسين كه از براي او مرضع يعني دايه‌ايست در بهشت.

در كتاب احتجاج مسطور است كه حضرت از اسب فرود آمد و با نيام شمشير گودي در زمين كند و آن كودك را به خون خويش آلوده كرد پس او را دفن نمود.

طبري از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام روايت كرده كه تيري آمد رسيد بر گلوي پسري از آن حضرت كه در كنار او بود پس آن حضرت مسح مي‌كرد خون را بر او و مي‌گفت: اَلَلّهَمَّ احْكُمْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْم دَعَوْنا لِيَنْصُرُونا فَقَتَلُونا



منبع : راسخون

منبع:مجمع جهانی بزرگداشت حضرت علی اصغر ، سایت امام حسین علیه السلام
 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکمت دفن حضرت علی اصغر علیه‌السلام و داستانی زیبا

حکمت دفن حضرت علی اصغر علیه‌السلام و داستانی زیبا






.
.
.

بسیاری از مورخین عامه نیز مانند شیعه نقل کرده‌اند که سیدالشهداء علیه‌السلام با شمشیر زمین را گود کرد، و آن طفل را دفن نمود که عبارت بعضی را نقل کردیم.

مرحوم شوشتری در این زمینه می‌نویسد:

به حسب بعضی روایات، امام حسین علیه‌السلام برای طفل شیرخوارش با شمشیر قبری حفر نمود و او را دفن کرد، شاید سرش چند وجه باشد:

:gol:

1- به تنهایی امکان داشت که آن طفل را به خاک بسپارد.
2- مانند سائر شهداء سر آن طفل را از بدنش جدا نکنند.
3- او را دفن کرد تا (مثل سائر بدن‌ها) تا سه روز روی زمین برهنه و عریان نماند.
4- اینکه پامال سم اسبان نشود.
5- چون حضرت (و اهل حرم) طاقت نداشتند دگرباره این بدن را به این حالت مشاهده نمایند.


:gol:


بلی، آنچه را آن جناب نسبت به اصحاب متمکن شد بجا آورد، مثلاً اجساد ایشان را جمع نمود و بعضی را کنار بعضی می‌گذاشت. عده‌ای را خود حمل می‌کرد و اگر دیگری آن را حمل می‌نمود آن حضرت تشییع می‌کرد.

لکن مگر آن مردم پست گذاشتند آن بزرگوار به مقصودش برسد.
و شاید حضرت خواست با خواندن نماز بر جنازه‌ی طفل، خود را آرامش دهد.
علی‌اصغر علیه‌السلام مرد میدان نبود، لباس رزم نداشت، شمشیرزن نبود، و در هیچ ملتی طفل گناه ندارد و کسی کودک را نمی‌کشد.




جدا کردن سر علی اصغر علیه‌السلام از تن


ابوخلیق را پیش مختار بردند. مختار از او پرسید: ای ملعون، در کربلا هیچ‌گاه دلت به حال آقای ما حسین علیه‌السلام سوخت؟

گفت: بلی‌ای امیر، یک مرتبه آنقدر دلم سوخت که مرگ خود را از خدا خواستم تا آن حالت زار حضرت را نبینم. فرمود: بگو ببینم چه وقت بود؟
گفت: امیر، هنگامی‌که سیدالشهداء علیه‌السلام طفل کشته خود را زیر عبا گرفت، و از میدان برگشت، رو به خیمه‌ها کرد. من تماشا می‌کردم، دیدم زنی مجلله، چادر به سر و نقاب به صورت، بیرون خیمه ایستاده، گویا مادر آن طفل بود که انتظار بچه‌اش می‌برد.

همین‌که امام علیه‌السلام چشمش به مادر افتاد که منتظر ایستاده، برگشت مقداری صبر کرده، دوباره رو به خیمه آورد. باز خجالت کشیده، برگشت. تا سه مرتبه امام رو به خیام رفت و برگشت؛ و از مادر علی‌اصغر خجالت کشید. چون آن حالت حسین علیه‌السلام را دیدم جگرم کباب شد.

مختار گفت: ای ملعون، آخر چه شد؟

گفت: امیر، بالاخره امام از مرکب پیاده شد، طفل را روی زمین نهاد، و با غلاف شمشیر قبری حفر نمود، بر آن طفل نماز خواند و او را به خاک سپرد و برگشت.

مختار از شنیدن این گفتار صیحه‌ای کشید، افتاد و غش کرد. بعد از به هوش آمدن، گریبان درید و بر سر و سینه زد و فرمود: این حالت آخر امام حسین علیه‌السلام دلم را از همه بیشتر سوزانید که نخواست بعد به بدن این طفل کسی آزار برساند، یا سرش را ببرند، و یا در زیر سم اسب‌ها پایمال شود.



داستانی زیبا

در اینجا مناسب است این داستان نقل شود، در بنی‌اسرائیل جوانی بود که گاو و گوساله‌ای داشت که وسیله‌ی معیشت خود قرار داده بود. روزی جهت گرانی گوشت، دست و پای گوساله را بست و در حضورش مادرش، با کارد او را ذبح کرد.

گاو بر طفل سر بریده‌ی خود نظر کرد، چنان نعره‌ای کشید که در و دیوار از ناله‌اش به لرزه درآمد و مثل باران اشک می‌ریخت و سر به آسمان بلند کرد، فورا دستهای آن جوان اسرائیلی خشک شد.

آن جواب پیش موسی آمد و طلب شفاعت کرد. حضرت به غضب آمد، او را از خود دور نمود و فرمود: چقدر بی‌رحم و بی‌انصاف بودی که در حضور مادر سر طفل را جدا کردی.


جرجی زیدان یکی از نویسندگان مشهور مسیحی در کتاب خود درباره‌ی این طفل شیرخوار می‌نویسد: «شهادت این طفل بی گناه، مظلومیت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام را ثابت می‌کند چرا که اگر شهادت این طفل نبود، امکان داشت دستگاه تبلیغاتی بنی‌امیه واقعه عاشورا را طوری دیگر و وارونه جلوه دهد و بگویند ای مردم این‌ها مردانی مسلح بودند که برای تصاحب قدرت و حکومت دست به مبارزه زده‌اند و ما باتمام قدرت در مقابل آن‌ها ایستاده‌ایم. ولی با شهادت حضرت علی اصغر علیه‌السلام این نقشه دستگاه تبلیغات بنی‌امیه را نقش بر آب کرده هر انسانی به هر آئین و مذهبی این سئوال را از بنی‌امیه می‌کند که طفل شیرخوار گناهی نداشت که شما او را کشتید.



منبع : راسخون
 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
عصای پیریِ یك مادر

عصای پیریِ یك مادر





می خواستم بزرگ شوی محشری شوی
تا چند سالِ بعد علی اكبری شوی


می خواستم كه قد بكشی مثل دیگران
شاید عصای پیریِ یك مادری شوی


لحظه به لحظه رنگ تو تغییر میكند
چیزی نمانده است كه نیلوفری شوی


مثل دو تكه چوب لبت را به هم نزن
اسبابِ خجلتم جلویِ دیگری شوی


این مادری ِ من كه به دردت نمیخورد
تو حاضری علی كه تاج سری شوی؟!



علی اكبر لطیفیان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
حضرت علی اصغر(ع)





گشودی چشم، در چشم من و رفتی به خواب اصغر


خداحافظ، خداحافظ، بخواب اصغر بخواب اصغر


بدست خود به قاتل دادمت، هستم خجل


اما ز تاب تشنگی آسوده ‌ای از التهاب اصغر


به شب تا مادرت گیرد به بر قنداقه خالیت


بگریند اختران شب ‌ها به لالای رباب اصغر


کبوتر گو به نسوان مدینه با پرِ خونین


خبر کن آنچه بو بردند از وای غراب اصغر


تو با رنگ پریده غرق خون، دنیا به من تاریک


کجا دیدی شب آمیزد، شفق با ماهتاب اصغر


برو سیراب شو از جام جدّت ساقی کوثر


که دنیا و سرآبش را ندیدی جز سراب اصغر


گلوی تشنه ی بشکافته، بنمای با زهرا


بگو کز زهر پیکان ها به ما دادند آب اصغر


الا ای غنچه نشکفته پژمرده، بهارت کو؟


چه در رفتن به تاراج خزان کردی شتاب اصغر


خراب از قتل ما شد خانه دین مسلمانان


که بعد از خانه دین هم، جهان بادا خراب اصغر


عمو سقای عاشورا، خجالت دارد از رویت


که بی دست از سر زین شد نگون پا در رکاب اصغر

به چشم شیعیانت اشک حسرت یادگار توست


بلی در شیشه ماند یادگار از گل، گلاب اصغر


الا ای لاله خونین چه داغی آتشین داری


جگرها می کنی تا دامن محشر کباب اصغر


تو آن ذبح عظیم استی که قرآن شد بدو ناطق


الا ای طلعت تأویل آیات کتاب اصغر


خدا چون پرسد از حق رسول و آل در محشر


نمیدانم چه خواهد داد؟ این امت جواب اصغر


زیارت خواهد و فیض شفاعت "شهریار" از تو


دعای شیعیان کن از شفاعت مستجاب اصغر

---------------------------------------------------------------
محمد حسین شهریار

 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
حضرت علی اصغر(ع)





چون زد حسین ناله "هل مِن مُعین" خویش

اصغر به گاهواره شنید و بگفت؛ من



فریاد غربت و طلب یاری از پدر

بشنید و کرد گریه و نالید و گفت؛ من



می خواست یک ذبیح دگر آن خلیل عشق

که آن مِهر به برج مهد بتابید و گفت؛ من



گفتا که کیست شاهد مظلومی حسین

اصغر ز جان گذشت و خروشید و گفت؛ من




تیر بلا رسید و بگفتا نشانه کیست؟

آن گل شتاب کرد و بخندید و گفت؛ من



گفتم که دستگیر "مؤید" به حشر کیست؟


آن شیر خواره مهر فزایید و گفت؛ من

---------------------------------------------------------------
سید رضا موید
 

software eng

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از چه چنین تو در تب و تابی ؟ ، علی بخواب

این ناله نیست مال بی آبی ، علی بخواب
لالائیَم تـــــمام شد آخــــر عزیــــــزکم
دیگر چه گویمت که بخوابی؟ علی بخواب
گریه که میکنی به دلم چنگ میزنی
کُشتی مرا... چرا به عذابی؟ ، علی بخواب
گهواره کنده شد ، ز چه بی تاب تر شدی
با تو نبود او[SUP]1[/SUP] که کبابی، علی بخواب
«بد مادری برای تو بودم که میروی؟»
خسته زناله های ربابی؟ علی بخواب
فرقی برایشان نکند کوچک و بزرگ
در چشم حرمله تو حسابی... علی بخواب
بهر تقربِ به خدا تیر می زند
تو یک وسیله بهر ثوابی ، علی بخواب
او عشق میکند که ببیند حسین را
وقتی به خون خود تو خضابی ،علی بخواب
بعد از تو میشود شب و روزم سیاه وتار
آخر تو نیستی که بتابی ... علی بخواب
.......
آبی میان خیمه نداریم ماه من
این گریه ها نداد جوابی ، علی بخواب....

1.منظور اباعبدلله هستند.وقتی که فرمودند «هل من ناصر...»






 

software eng

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حضرت علی اصغر (ع)

حضرت علی اصغر (ع)

در کویر غربت آئینه ها

در غروب غرق آه سینه ها

در هجوم تیر بغض صد سپاه

با دلی خون ، بی کس و پشت وپناه

خالی از اسباب رزم لشکری

در لباس ساده ی پیغمبری

خسته و لب تشنه با جوش و خروش

رو به میدان کرد پیر گلفروش

روی دستش غنچه ای بی تاب داشت

از عدویش انتظار آب داشت

غنچه لب بسته اش ، بی رنگ بود

با خزان بی حیا در جنگ بود

غنچه اش رو بر خموشی می گذاشت

تاب این که سر نگهدارد نداشت

رو به روی خیل گلچین ایستاد

دشمنش را اینچنین آواز داد

کربلای من غدیر دیگر است

روی دست من علی اصغر است

آمدم تا اینکه سیرابش کنم

جرعه ای آبش دهم خوابش کنم

کودکم از حال رفته بنگرید

از برایش جرعه ای آب آورید

بس زبان دور دهان گردانده است

خرمن هستی من سوزانده است

از ترک خورده لبش ، خون جاری است

زخم شرم از او به قلبم کاری است

ناگهان در خطبه ی آه ِ امام

در خروش اهل کوفه اهل شام

از کمان حرمله تیری پرید

گوش تا گوش علی اصغر درید

بر سپیدی گلویش تیر زد

وای من انگار با شمشیر زد

تا گلوی نازکش از هم گسیخت

خون او بر صورت خورشید ریخت

 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
کربلا یعنی نوای العطش
روی لب ها رد پای العطش
کربلا یعنی سرا پا سوختن
تشنه لب بین دو دریا سوختن
کربلا یعنی که سقای ادب
در کنار شط بیفتد تشنه لب
کربلا یعنی حضور فاطمه
پیش سقا در کنار علقمه
کربلا یعنی تبسم بر اجل
نزد قاسم مرگ احلی من عسل
کربلا یعنی علی اصغر شدن
تشنه بردوش پدر پرپر شدن
کربلا یعنی فغان و التهاب
خیره بر گهواره چشمان رباب
کربلا یعنی که رزم حیدری
اکبر آسا غرق خون جنگ آوری
کربلا یعنی وداع زینبین
پشت خیمه با گل زهرا حسین
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
امتحان عاشقی در کربلا آغاز شد
کودکی شش ماهه بین عاشقان ممتاز شد

بین هفتاد و دوگل یک غنچه که نشکفته بود
آنهم آخر روی دست باغبانش باز شد

السلام علیک یا علی اصغر علیه السلام



65.jpg
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
چگونگی شهادت حضرت علی اصغر (ع)

چگونگی شهادت حضرت علی اصغر (ع)

مرحوم سید بن طاووس می‌نویسد: چون امام حسین علیه‌السلام دید جوانان و دوستانش همه کشته شده‌اند، تصمیم گرفت خود به جنگ دشمن برود و خون دلش را نثار دوست کند. صدا زد:

«هل من ذاب یذب عن حرم رسول‌الله صلی الله علیه و آله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجو الله باغاثتنا؟ هل من معین یرجو ما عندالله فی اعانتنا؟»

«آیا کسی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کند؟ آیا خداپرستی هست که درباره‌ی ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به امید پاداش خداوند به داد ما برسد؟ آیا یاری کننده‌ای هست که به امید آنچه نزد خداست ما را یاری کند؟»


زنان حرم چون صدای استغاثه‌ی حضرت را شنیدند صدا به گریه بلند کردند، امام حسین علیه‌السلام به سوی خیمه آمد، و به خواهر خود زینب فرمود:


«ناولینی ولدی الصغیر حتی أودعه»

«فرزند خردسال مرا بده تا با او داع کنم»،


آن کودک را گرفت، همینکه خواست او را ببوسد، حرمله بن کاهل تیری به سوی آن کودک پرتاب کرد، که آن تیر به گلوی او اصابت نمود و او را ذبح کرد.

امام حسین علیه‌السلام به زینب فرمود: کودک را بگیر. سپس هر دو کف دست را به زیر خون گلوی کودک گرفت، و چون کف‌هایش پر از خون شد، به سوی آسمان پاشید سپس فرمود:


«هون علی ما نزل بی أنه بعین الله»
«آنچه مصیبت وارده را بر من آسان می‌کند این است که خداوند می‌بیند».


امام باقر علیه‌السلام فرمودند: قطره‌ای از آن خون به زمین نیفتاد و برنگشت. (۲۶)

تیرسه شعبه سه هدف را نشانه گرفت

عارف ربانی شیخ حسن دهستانی (ره) می‌گوید: زمانی که امام حسین علیه‌السلام طفل شیرخوار خود را آورد، فرمود: ای لشکر! اگر به من آب نمی‌دهید پس این طفل را بگیرید و کنار نهر ببرید و دو سه قطره آب به لب عطانش برسانید ولی دشمن از خدا بی خبر، حرمله بن کاهل اسدی چه کرد؟ همگان می‌دانید با تیر، علی اصغر علیه‌السلام را به شهادت رساند.

همین که تیر حرمله از حلقوم علی اصغر علیه‌السلام گذشت سه نشانه زد:

اول: به گلوی لطیف و نازک علی اصغر علیه‌السلام؛

دوم: به بازوی عزیز زهرا علیه‌السلام حضرت امام حسین علیه‌السلام نشست.

سوم: آن تیر دل فاطمه زهرا سلام الله علیها را نشانه گرفت. (۲۷)

لازم به توضیح است که بنابر نقل آن دسته از ارباب مقاتلی که قائلند:
امام حسین علیه‌السلام کودک خود را در بغل گرفته و در آن حال تیر سه شعبه بر گلوی او نشسته، و گوش تا گوش را پاره نموده و این بریدگی به صورت عرضی بوده نه طولی، می‌توان گفت: که ورود تیر به گلوی طفل شیرخوار به صورتی بوده که اول گلوی کودک را برید و سپس تیر در بازوی امام فرو رفته است که این مطلب صراحتاً در بعضی کتب مقاتل تصریح شده است. (۲۸)

شیخ جعفر شوشتری می‌نویسد: اگر به علی اصغر آب می‌دادند باز هم طفل تلف می‌شد. امام حسین علیه‌السلام طفل را برای اتمام حجت آوردند.


در واقع، تیری که روز عاشورا بر گلوی حضرت علی اصغر علیه‌السلام نشست، روز «سقیفه» بر کمان نهاده و رها شد و بسی قلب‌ها را خون کرد و در کربلا نیز خون حضرت علی اصغر علیه‌السلام را بر خاک ریخت. اگر آن بنای انحراف نخستین نبود، نیم قرن پس از شهادت پیامبر، گلوی پسر فرزند پیامبر از سوی امت او هدف قرار نمی‌گرفت.


ابد والله یا زهرا (س) ما ننسا حسینا (ع)
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
شب و روز هشتم ماه محرم بنابر سنت تاریخی به حضرت علی اکبر فرزند رشید امام حسین (ع) تعلق دارد؛
جوانی که خلقاً و خلقاً شبیه‌ترین مردم زمان به پیامبر (ص) بود اما لقمه‌های حرام چشم اشقیا را کور کرده بود تا فرزندان رسول خدا را با خون رنگین کنند و این جوان رشید نیز اینچنین در خیل شهدای کربلا جای گرفت و در مسیر حق در اوج مظلومیت به شهادت رسید.
در مورد زندگانی حضرت علی اکبر(ع) نیزاختلاف است مثلا سن ایشان را برخی زیر20سال وبرخی 25 یا 27 یا 29 سال نوشته اند. ایشان چهره ای نورانی و پیشانی پهن داشتند که موهای ایشان از روی نرمه ای گوش بیشتر نبوده است. این خصوصیات ظاهری ایشان است که خصوصیات ظاهری برای ما نسبت به خصوصیات اخلاقی از درجه اهمیت کمتری برخوردار است.در وصف فضایل حضرت علی اکبر(ع) همین بس که دشمنان مدحش کردند چه رسد به دوستان.

مورخین نقل کرده‌اند زمانی که لشکرعمر سعد چهره حضرت را دیدند گفتند: فتبارک الله احسن الخالقین. این قدر حضرت علی اکبر شبیه پیامبر(ص) بودند که لشکر عمر سعد گمان کردند پیامبر(ص) است که حضرت علی اکبر(ع) فرمود:

«انا علی بن الحسین بن علی(ع)» و بعد بحث ولایت و توحید را عنوان کرد و فضایل امام حسین(ع) را توصیف فرمود.فضایل حضرت علی اکبر(ع) به قدری بود که در زیارت عاشورا به ایشان سلام داده شده است: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین» لفظ علی بن الحسین اشاره به وجود با برکت حضرت علی اکبر(ع) دارد و قبر حضرت نیز پایین قبرامام حسین(ع) است.حضرت علی اکبر(ع) از نظر اخلاق هم شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) بوده است. از نظر منطق هم شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) بوده است.
گفتار پیامبر به فرموده قرآن از روی هوای نفس نبوده امام حسین در وصف علی اکبرفرمود:

«علی اکبر شبیه ترین فرد از نظر گفتار به پیامبراست یعنی ماینطق علی الهوی (بدون هوای نفس)است»

و درادامه فرمود: «وکنااذاشفقناالی بنیک نظرناالی وجهه / خدا این پسر را با این ویژگی به میدان می فرستم هرگاه دلمان برای پیامبرتنگ می شد، به جمال او نگاه می کردیم.»حضرت علی اکبر(ع)چنان مقام ویژه ای نزد امام حسین (ع) داشت که ایشان علی رغم آنکه هیچ گاه نفرین نکرده بود، بعد از شهادت حضرت علی اکبر(ع) بر لشکریان یزید نفرین کرد و فرمود:

«قطع الله رحمک»

و نفرین کرد که خدا عمرسعد را مقطوع النسل کند.نوشته‏‌اند تا اصحاب زنده بودند، تا يك نفرشان هم زنده بود، خود آنها اجازه ندادند يک نفر از اهل بيت پيغمبر، از خاندان امام حسين، از فرزندان، برادر زادگان، برادران، عموزادگان به ميدان برود. مى‏‌گفتند اجازه بدهيد ما وظيفه‌‏مان را انجام بدهيم، وقتى ما كشته شديم خودتان مى‏‌دانيد. اهل بيت پيغمبر منتظر بودند كه نوبت آنها برسد.وقتی آخرين فرد از اصحاب اباعبد الله شهيد شد، يك مرتبه ولوله‏‌اى در ميان جوانان خاندان پيغمبر افتاد. همه از جا حركت كردند.

نوشته‏‌اند: «فجعل يودع بعضهم بعضا» شروع كردند با يكديگر وداع كردن، خداحافظى كردن، دست‏ به گردن يكديگر انداختن، صورت يكديگر را بوسيدن.از جوانان اهل بيت پيغمبر اول كسى كه موفق شد از اباعبد الله كسب اجازه كند، فرزند جوان و رشيدش على اكبر بود. اين جوان خدمت پدر آمد و گفت:

«پدر جان! به من اجازه جهاد بده.» درباره بسيارى از اصحاب، مخصوصا جوانان، روايت‏ شده كه وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مى‏‌آمدند، حضرت به نحوى تعلل مى‏‌كرد (مثل داستان قاسم كه مكرر شنيده‏‌ايد) ولى وقتى كه على اكبر مى‏‌آيد و اجازه ميدان مى‏‌خواهد، حضرت فقط سرشان را پايين مى‏‌اندازند و جوان روانه ميدان شد.

مورخين اجماع دارند كه جناب على اكبر با شهامت و از جان گذشتگى بى نظيرى مبارزه كرد. بعد از آن كه مقدار زيادى مبارزه كرد، خدمت پدر بزرگوارش آمد-كه اين جزء معماى تاريخ است كه مقصود چه بوده و براى چه آمده است؟

گفت: پدر جان‏«العطش‏»! تشنگى دارد مرا مى‏‌كشد، سنگينى اين اسلحه مرا خيلى خسته كرده است، اگر جرعه‏‌اى آب به كام من برسد نيرو مى‏‌گيرم و باز حمله مى‌‏كنم. اين سخن، جان اباعبد الله را آتش مى‏‌زند، امام معصوم مى‏‌گويد: پسر جان! ببين دهان من از دهان تو خشكتر است، ولى من به تو وعده مى‌‏دهم كه از دست جدت پيغمبر آب خواهى نوشيد. اين جوان مى‏‌رود به ميدان و باز مبارزه مى‏‌كند.هنگام جنگ،اين رجز را می‏خواند كه نشان دهنده روح بلند و درك عميق اوست:

انا على بن الحسين بن على‏نحن و رب البيت اولى بالنبی ‏تالله لا يحكم فينا ابن الدعی‏اضرب بالسيف احامى عن ابی ‏ضرب غلام هاشمى عربی .

مردى است ‏به نام حميد بن مسلم كه به اصطلاح راوى حديث است، مثل يك خبرنگار در صحراى كربلا بوده است. البته در جنگ شركت نداشته ولى اغلب قضايا را او نقل كرده است. مى‏‌گويد:

كنار مردى بودم. وقتى على اكبر حمله مى‏‌كرد، همه از جلوى او فرار مى‏‌كردند. او ناراحت ‏شد، خودش هم مرد شجاعى بود، گفت: قسم مى‏‌خورم اگر اين جوان از نزديك من عبور كند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چكار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند كشت. گفت:خير. على اكبر كه آمد از نزديك او بگذرد، اين مرد او را غافلگير كرد و با نيزه محكمى آنچنان به على اكبر زد كه ديگر توان از او گرفته شد به طورى كه دست‌هايش را به گردن اسب انداخت، چون خودش نمى‏‌توانست تعادل خود را حفظ كند.در اينجا فرياد كشيد:

«يا ابتاه! هذا جدى رسول الله‏ / پدر جان! الآن دارم جد خودم را به چشم دل مى‏‌بينم و شربت آب مى‏‌نوشم.»

اسب، جناب على اكبر را در ميان لشكر دشمن برد، اسبى كه در واقع ديگر اسب سوار نداشت. رفت در ميان مردم. اينجاست كه جمله عجيبى نوشته ‏اند:


«فاحتمله الفرس الى عسكر الاعداء فقطعوه بسيوفهم اربا اربا»

پيكر على اكبر با شمشيرهاى دشمن قطعه قطعه شد. وقتى امام بر بالين او رسيد كه جان باخته بود. صورت بر چهره خونين على اكبر نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد:

«قتل الله قوما قتلوك...»

و تكرار مى‌‏كرد كه: «على الدنيا بعدك العفا» و جوانان هاشمى را طلبيد تا پيكر او را به خيمه گاه حمل كنند. على اكبر، نزديك‌ترين شهيدى است كه با حسين«ع» دفن شده است. مدفن او پايين پاى ابا عبد الله الحسين«ع» قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام، شش گوشه دارد.



التماس دعا
 

Lamister-iran

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
13 ويژگي منحصر بفرد حضرت علي اصغر سلام الله عليه

13 ويژگي منحصر بفرد حضرت علي اصغر سلام الله عليه






13ويژگي منحصر بفرد حضرت علي اصغر سلام الله عليه



1 ـ در توصیف او آمده است:«اَشبَهُ النّاسِ بِرَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه وآله) »

2 ـ معروف است که سر مطهّر دو شهید از بدن جدا نشد و آن ها عبارتند از:

علی اصغر و حُرّبن یزید ریاحی. لیکن بعضی نوشته اند: ابو ایّوب غنوی دستور داد تا جسد این کودک را بیابند و سرش را از تن جدا کرده، بالای نیزه کنند و در مجلس عبیدالله سر امام حسین و سر علی اصغر در یک تشت بوده است.

3 ـ امام (علیه السلام) از میان جسدهای شهدا، تنها جسد علی اصغر را دفن کرد.

4 ـ امام (علیه السلام) بدن علی اصغر را با خون گلویش رنگین کرد و آنگاه او را دفن نمود.(2)

5 ـ علی اصغر تنها شهیدی است که روی دست پدر جان داد. نوشته اند که در لحظه جان دادنش منادی از آسمان ندا داد:«دَعْهُ یا حُسَین فَإِنَّ لَهُ مُرْضِعاً فِی الْجَنَّةِ»;(3)«او را به خدا بسپار; زیرا در بهشت شیردهنده ای برای اوست.»

8 ـ امام خون او را به آسمان پاشید و قطره ای از آن به زمین نیامد.(4)

9 ـ در باره اثر تیر حرمله و اصابت آن به حلقوم او، آمده است: «فَذَبَحَهُ»(5) یعنی تیر گلویش را «برید»، در حالی که تیر در محل اصابت سوراخ ایجاد می کند. به نظر می رسدکه نوک تیر را پهن ساخته بودند و به همین علت گلوی او را بریده است.

10 ـ علی اصغر مصداق کامل و بارز مظلومیت بود; چراکه او طفل بود و نمی توانست بر ضد سپاه دشمن کاری انجام دهد.

11 ـ پس از شهادت او امام (علیه السلام) سر به آسمان کرد و فرمود:«وَانْتَقِمْ لَنا مِنَ الظّالِمِینَ»;(6)«خدای ! انتقام ما را از جفاکاران بستان !»

12 ـ شهادت مظلومانه او، یکی از حوادث کم نظیر و فراموش نشدنی تاریخ است.

13 ـ تنها جنازه ای را که امام حسین (علیه السلام) تشییع کرد و از میدان تا کنار خیمه ها آورد، علی اصغر بود.



منبع
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ماجرای نبش قبر حضرت رقیّه (ع) در سال ۱۲۴۲ شمسی


عالم بزرگوار مرحوم آیت‌الله علامه “ملاّ محمّد هاشم خراسانی”* می‌نویسد:

عالم جلیل شیخ محمّدعلی شامی که از جمله علمای نجف اشرف بود به حقیر فرمود: جدّ مادری من، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. 
شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیه‌السلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.» 
دختر به سیّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد.
شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟! 

سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس‌های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند. صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم. حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام‌الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است. سیّد در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی می‌گفت:

 «ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده.

 من بدن را منتقل نمی‌کنم، می‌ترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان “رقیّه بنت الحسین” شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه می‌کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند. وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمی‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. 
از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را “سیّد مصطفی” گذاشت.  آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد. 

این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:


«فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» « آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»

 پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید. فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به مستجاب الدعوه هستند به گونه‌ای که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بیماری بگذارند فوری آرام می‌شود و این اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث برده‌اند که این خاصیت، ناشی از نگهداری بدن شریف آن مظلومه به مدت سه شبانه‌روز است.
 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
با سلام آیا امام حسین(ع) برای حضرت علی اصغر، از دشمن درخواست آب کردند؟

با سلام آیا امام حسین(ع) برای حضرت علی اصغر، از دشمن درخواست آب کردند؟

از منابع تاریخی و روایی چنین استفاده می شود که امام حسین(ع) در روز عاشورا از دشمن، برای علی اصغر آب طلب کرد.[1] برخی این درخواست را یک نوع نقص برای آن حضرت به حساب می آورند، امّا با توجه به ادلّه ای که ارائه می کنیم روشن می شود که این، نقصی برای آن حضرت محسوب نمی شود.

البته ابتدا این را هم بگوییم که ما معتقدیم که امام سرچشمه حیات است(مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی) امام هیچ گاه محتاج خلق نیست بلکه روزی سایر بندگان هم به وجود ایشان وابسته است. اما با این حال دلایل زیر می تواند در مورد علت درخواست امام از دشمن مطرح باشد:


1- با توجه به این که امامان(ع) برای هدایت انسان ها به امامت برانگیخته شدند، آن حضرت می خواست با نمایش تشنگی کودک شیرخوار، حس ترّحم را در دشمن احیا و اسباب هدایت آن ها را فراهم نماید. چون آن امام همام در لحظات آخر هم از هدایت لشگریان ابن زیاد، خودداری نفرمود. از مرحوم آیت الله شاه آبادی استاد امام خمینی نیز نقل شده که ایشان در جواب همین سوال فرموده اند که درخواست امام از دشمن برای این بوده که دست آنها را بگیرد و هدایت کند.


2- حضرت در صدد اتمام حجت بودند، تا در قیامت برای لشگریان ابن سعد در مورد بستن آب، هیچ عذری باقی نماند.


3- امام حسین(ع) می خواست با نمایش فرزند خردسالش به عالم بفهماند که دشمنان آن حضرت خیلی سنگدل بوده و به کودکان شیرخوار هم رحم نکردند.


4- تقاضای آب از دشمن هیچ نقصی را متوجه امام حسین(ع) نمی کند. زیرا که آب های عمومی مثل دریا، رودخانه و نهرهای بزرگ، مالک خصوصی ندارد و به فرمایش امیر المؤمنین، حق و ملک همه انسان ها است و کسی حق جلوگیری از آن را ندارد. محمد بن سنان از حضرت علی(ع) در مورد آب های بیابان سئوال می کند؛ می فرماید: تمام مسلمانان در آب، آتش و علف های بیابان شریک هستند.[2] اگر امام حسین تقاضای آب کردند؛ در اصل حق خدایی خود را مطالبه فرمودند. اگر کسی حق خود را از مردم بستاند؛ آیا موجب تنقیص او می شود؟



پی نوشت:




[1] اللهوف، ص،169، إحقاق الحق، الشوشتری ،ج‏27،ص:206، موسوعة عاشوراء ،ص:328، ترجمه اللهوف ،ص:150.

[2] حر عاملی، وسائل‏الشیعة، ج 25، ص 417، مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ (ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ مَاءِ الْوَادِی فَقَالَ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ شُرَکَاءُ فِی الْمَاءِ وَ النَّارِ وَ الْکَلَإِ.
حوزه نت
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
متن روضه شهادت حضرت علی اصغر (ع) شب هفتم محرم حاج میثم مطیعی

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر (ع) شب هفتم محرم حاج میثم مطیعی

بزرگم کرده نام تو شگفتا نام زیبایت
گرفته در دل و جانم بنازم داغ گیرایت


اگر هر دم بمیرم در میان روضه های تو
دمادم زنده خواهم شد به امداد مسیحایت


یه چیز اول مجلس بگم، اگر گهواره را پس داده بودن، دلش خوش بود با طفل خیالی، علی لای لای.....

اگر هر دم بمیرم در میان روضه های تو
دمادم زنده خواهم شد به امداد مسیحایت

چه رازی هست در دیدار تو ای یوسف زهرا
که بینا می‌کند یعقوب را ذوق تماشایت


بخوان قرآنِ بی شیرازه آیات عجیبت را


أعوذ بالله من الشيطان الرجيم، اَم حَسِبت‌َ اَن‌َّ اَصحـَب‌َ الکَهف‌ِ والرَّقیم‌ِ کانوا مِن ءایـَتِنا عَجَبـا، هر جایی اگه قاری فرآن بخونه، لارک الله میگن، احسنت میگن، تشویقش میکنن، برا پدر و مادرش دعا می کنن، کسی تا به حال ندیده به قاری قرآن سنگ بزنن، به دهنش بزنن، حسین.....


بخوان قرآنِ بی شیرازه آیات عجیبت را
هنوز از نیزه می‌آید به گوش آوای زیبایت


چه از سُم ستوران رفته بر آن جان روحانی
چه حالی رفته بر زینب، فدای قد و بالایت


مگر قدری بگیرد تشنگی را از لب اصغر
دمادم می چکد آب حیات از مشک سقایت


چه اکسیری به عرش تشنه پاشیدی؟ چه خونی را؟
که تا صبح قیامت حل نخواهد شد معمایت


دست برد زیر گلوی علی، خون تو دست گرفت، به آسمان پاشید، امام باقر فرمود: بخدا قسم یک قطره از اون خون به زمین برنگشت، علی لای لای....


ببینید، ببینید، گلم رنگ ندارد


ابی عبدالله اومد مقابل لشکر بچه رو رو دست گرفته، صدای زهرایش بلند شد...


ببینید، ببینید، گلم رنگ ندارد
اگر آمده میدان سر جنگ ندارد


 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
مقتل و روضه : نحوه شهادت طفل شیر خوار امام حسین و دفن آن باب الحوائج

مقتل و روضه : نحوه شهادت طفل شیر خوار امام حسین و دفن آن باب الحوائج

متن:

لَمّا قُتِلَ أصحابُ الحُسَينِ عليه السلام وأقارِبُهُ، وبَقِىَ وَحيداً فَريداً لَيسَ مَعَهُ إلَا ابنُهُ عَلِىٌّ زَينُ العابِدينَ عليه السلام، وَابنٌ آخَرُ

فِى الرِّضاعِ اسمُهُ عَبدُ اللّه، فَتَقَدَّمَ الحُسَينُ عليه السلام إلي بابِ الخَيمَةِ فَقالَ: ناوِلونى ذلِكَ الطِّفلَ حَتّي اُوَدِّعَهُ!

فَناوَلوهُ الصَّبِىَّ، فَجَعَلَ يُقَبِّلُهُ وهُوَ يَقولُ: يا بُنَيَّ، وَيلٌ لِهؤُلاءِ القَومِ إذا كانَ خَصمَهُم مُحَمَّدٌ صلي الله عليه وآله .

قيلَ: فَإِذا بِسَهمٍ قَد أقبَلَ حَتّي وَقَعَ فى لَبَّةِ الصَّبِىِّ فَقَتَلَهُ، فَنَزَلَ الحُسَينُ عليه السلام عَن فَرسِهِ، و

حَفَرَ لِلصَّبِىِّ بِجَفنِ سَيفِهِ، ورَمَّلَهُ بِدَمِهِ ودَفَنَهُ​

ترجمه:

هنگامى كه ياران و نزديكان امام حسين عليه السلام كشته شدند، او يكّه و تنها مانْد و كسى جز پسرش على زين العابدين و پسرى ديگر به نام عبد اللّه ـ كه شيرخوار بود ـ با او نبود. حسين عليه السلام به جلوى درِ خيمه آمد و گفت: «آن كودك را به من بدهيد تا با او خداحافظى كنم». آن كودك را به او دادند. كودك را مى بوسيد و مى گفت: «پسركم ! واى بر اين مردم كه طرف دعوايشان محمّد صلى الله عليه و آله است !» گفته شده: در همين حال تيرى آمد و بر گودىِ گلوى كودك نشست و او را كُشت. امام حسين عليه السلام از اسبش فرود آمد و با قبضه شمشيرش گودالى كَند و كودك را با خون آغشته اش در آن دفن كرد.


(غزل مرثیه)

بزرگم کرده نام تو شگفتا نام زیبایت

گرفته در دل و جانم بنازم داغ گیرایت

اگر هر دم بمیرم در میان روضه های تو

دمادم زنده خواهم شد به امداد مسیحایت

چه رازی هست در دیدار تو ای یوسف زهرا

که بینا می‌کند یعقوب را ذوق تماشایت

بخوان قرآنِ بی‌شیرازه آیات عجیبت را

هنوز از نیزه می‌آید به گوش آوای زیبایت

چه از سمّ ستوران رفته بر آن جان روحانی

چه حالی رفته بر زینب، فدای قدّ و بالایت

مگر قدری بگیرد تشنگی را از لب اصغر

دمادم می‌چکد آب حیات از مشک سقایت

چه اکسیری به عرش تشنه پاشیدی؟ چه خونی را؟

که تا صبح قیامت حل نخواهد شد معمایت

بر آمد دود آه عاشقان از خیمه های تو

ولی ای داغ اعظم کی توان دادن تسلّایت؟



شاعر: میلاد عرفان‌پور
منبع مقتل : الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، ج 2 ص 101
منبع: پایگاه میثم مطیعی

 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
سید بن طاووس گفته است:چون حسین علیه السلام، شهادت جوانان و دوستانش را دید، تصمیم گرفت که با خون خویش به نبرد دشمن بپردازد.

صدا زد: آیا کسی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره ی ما از خدا بترسد؟

آیا یاریگری هست که با یاری کردن ما به خداوند امید داشته باشد؟ آیا یاوری هست که در یاری ما دیده به اجر الهی بدوزد؟

صدای زنان به ناله بلند شد. به طرف در خیمه رفت و به زینب گفت: کودک کوچکم را بده تا با او خداحافظی کنم.

او را گرفت. خواست که او را ببوسد که حرمله ی ملعون تیری افکند و بر گلوی کودک نشست و او را شهید کرد.

به زینب فرمود: او را بگیر. آنگاه با مشت خود خون گلوی طفل را به طرف آسمان پاشید و فرمود:


این مصیبت را بر من آسان می کند اینکه در مقابل چشم خداست.

امام باقر علیه السلام فرموده است:


حتی یک قطره از آن خون بر زمین نریخت. [1] .

و شاعر چه نیکو سروده است:



خم شد تا کودک را ببوسداما تیر زودتر از او گلوی اصغر را بوسید. [2]




خوارزمی گوید

:... چون امام حسین علیه السلام مرگ افراد خانواده و فرزندان خود را دید و جز خود او و زنان و کودکان و فرزند بیمارش کسی نمانده بود، ندا کرد

آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره ی خدا از ما بترسد؟

آیا یاریگری هست که با یاری کردن ما به خداوند امید داشته باشد؟ آیا یاوری هست که در یاوری ما دیده به اجر الهی بدوزد؟

صداهای زنان به ناله بلند شد. حضرت کنار در خیمه رفت و فرمود: کودکم علی را بدهید تا با او وداع کنم.

کودک را به او دادند. مشغول بوسیدن او بود و می فرمود: وای بر این گروه اگر جد تو دشمنشان باشد! در حالی که طفل در آغوش او بود، حرمله تیری افکند و او را در آغوش وی به شهادت رساند.

حسین علیه السلام خون او را با مشت خود گرفت و به آسمان افشاند و گفت: خدایا! یاری را از ما دور داشتی؛ این را در مقابل چیزی قرار بده که برای ما بهتر است.

آنگاه حسین علیه السلام از اسب خویش فرود آمد و با غلاف شمشیرش قبری برای آن کودک کند و با همان خون هایش او رابه خاک سپرد و بر او نماز خواند. [3] .




پی نوشت ها:


[1] لهوف، ص 168.
[2] نفس المهموم، ص 349.
[3] مقتل الحسین، ج 2، ص 32.
منبع: مقتل امام حسین علیه السلام،گردآورنده گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم علیه السلام ؛ ترجمه جواد محدثی، صص251-252.


 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
528954_0aEXQr0K.jpg


لالا لالا یکم دیگه دووم بیار
یه کم دیگه دندون روی جگر بذار
مشکو یکی بُرده که بر می گرده زود
وقتی می رفت همش به فکر خیمه بود
مده با اشک، زندگی مو به باد
آب می رسه، اگه خدا بخواد
عمو رسید، کنار علقمه
صدای تکبیرش میاد
(لالائی، عموش رفته آب بیاره)


لا لا لا لا، منو نکن خونه خراب
چیزی نمونده عمو جون بیاره آب
بابات رفته به یاری آب آورش
داره میاد! چرا خمیده کمرش؟
علی م داره، میزنه دست و پا
بچم داره، میمیره ای خدا
ببین هنوز به سمت علقمه ست
نگاه مضطر بابا
(لالائی، الهی بارون بباره)


لالا لالا، مادر تو بشه فدات
خون می بارن فرشته ها با گریه هات
سوخته دلم رو نفسای داغ تو
آهی بکش شاید که بارون بگیره
خدا تو رو، نمی بره ز یاد
خونده برات، بابا "و إن یکاد"
الهی که، سپیدی گلوت
به چشم حرمله نیاد
(لالایی الهی بارون بباره)
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

و پلک گشودی دنیایی را که برایت کوچک بود

خدا تو را برای تاریخ مقدّر کرد تا چیزی را به ادراک برسیم

خورشید چشمانت را به زمین تاباند

تا دنیا را از دریچه نگاه نافذ تو ببینیم



چه تقدیری داشتی، طفل آفتاب!

درست لحظه ای آمدی که:

زمین در تیر رس نگاه سرد زمستان بود،

و در اسارت شیطان.



درست یک گام مانده به آغاز فراخوان بزرگ عشق و حماسه، آمدی؛

لحظه ای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود.

... و تو هم به ضیافت عشق رفتی.

«قنداقه ات» را «اِحرام» خویش کردی و راهی «خانه دوست» شدی

به نیمه های حجّت که رسیدی

تقدیر این شد که پدر

حج نیمه تمامش را در کربلا کامل کند



بسیاری، حسین علیه السلام را که «باطن کعبه» بود، رها کردند و مسافر کربلا نشدند

اما تو ـ که از قبیله عشقی ـ

پشت به قبله قبیله نکردی

تا در «کربلا»، «حاجی» شوی

«شش ماه» برایت کافی بود

تا «کربلا»یی شوی



«شش ماه» کافی بود

تا از بند «ناسوت» برهی

ـ اگرچه آن «شش ماه» هم زمینی نبودی ـ

با یک حنجره «شش ماهه»



همه تاریخ را تکان دادی

با یک قلب «شش ماهه»

به تقدیر آسمانی خویش دل سپردی

یک گام «شش ماهه» برداشتی

تا به «ملکوت» رسیدی



«علی اصغر» بودی،

اما دلت بزرگ بود

گام هایت بلند بود ـ برای عروج به ملکوت ـ

خدا خواست تو بیایی

ـ درست، لحظه ای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود ـ

و تو اتفاق افتادی

نگاه سبزت را روانه چشم اندازی سرخ کردی

و چشم به راه یک روز ماندی؛



روزی که قنداقه امروز و «لباس احرام» فردایت

بوی «شهادت» بگیرد

لالایی شمع... مرثیه پروانه
لالا، لالا ... گل پرپر... لالا... لالا... علی اصغر...

چی داریم این جا شیرینم... بجز به مشت خون و پر

مادر بخواب!

امشب بوی کربلا می دهد لالایی هایم.


مادر بخواب؛ نمی خواهم امشب خون دلم را ببینی.

مادر بخواب... علی کوچکم بخواب!

چرا این همه زاری می کنی مادر؟

نکند تو هم فهمیده ای امشب ستاره ها برای که جشن تولد گرفته اند؟


چرا ضجّه می زنی مادر؟

آسمان امشب دارد خودش را سبک می کند روی شانه های زمین.



این باران نیست؛ اشک های ملایک است برای تطهیر خاک. می دانی کودکم، امشب عشق به دنیا می آید؛ با همه کودکی اش، با همه کوچکی اش. امشب، شیرین ترین خواب دنیا آشفته است.

می دانم که فهمیده ای مادر، بگذار قصه تشنه ترین لب های کوچک دنیا را برایت نگویم!


بگذار اندوهم را خواب کنم!

بگذار از ماهی های بیرون از آب چیزی نگویم!

لالا... لالا... بغضم چرا شکست مادر؟

تشنگی ات را پنهان کن! امشب تشنگی تازه به دنیا می آید.

امشب آب برای همیشه تلخ می شود



فرشته ها این پایین، گهواره یکی را نشان هم می دهند و برایش از همین امشب، بهشت را آذین می بندند.

فرشته ها می دانند طولی نخواهد کشید که عشق از گلوی کوچک این پروانه طلوع کند.

ماهی های بیرون از آب، قدر اشک های او را بهتر از ما می دانند، مادر!

لالایی امشب از من نخواه کودکم! این که می بینی نمی توانم آرامت کنم، از ضعف نیست؛ نمی توانم آهنگ منظّم نفس هایت را بشنوم امشب.

امشب شش ماهه ترین خورشید، بیدار می شود، امشب که ماه، خودش را بر آسمان می کشد، چطور می توانم تو را آرام کنم؟ کودکم، شیرین، علی کوچک! می دانی چرا تو را علی اصغر نام نهادم؟ آخر این ستاره ای که امشب طلوع می کند، چهارده قرنی است

معصومیت را می توان در قنداقه خونی نوزادها هم دید، می توان از گلوی شکفته، تصویر خُدا در چشم ها جاودانی کرد.
می توان به خُلود اندیشید، به جذبه رسید و دور گاهواره ای چرخ زد که تمام ستاره ها دور آن می چرخند... لالایی کودک شیرینم، لالایی!

این لالایی امشب برای سکوت خوانده می شود.
این لالایی برای اشک است.
این لالایی خون است، لالایی پروانه ها،
لالا لالا، گل بی سر.
لالا لالا علی اصغر...


مبارک است بانو!

 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
محمد حسین ملکیان:


"قبول دارم در کربلا ثواب نکردم
ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم


همه توان خودش را گذاشت حرمله اما
خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم


به زهر، کام مرا تلخ کرد حرمله اما
هوای بوسه بر آن شیشۀ گلاب نکردم


هزار بار مرا سمت مشک آب فرستاد
ولی به حضرت عباس فکر آب نکردم


دو راه داشتم: اصغر - حسین... ساده بگویم
که چشم بستم و از این دو انتخاب نکردم


به تیره بختی من تیر نیست در همه عالم
که هیچ کار برای دل رباب نکردم

00.jpg
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت


خون تو را پاشید تا به آسمانش
آه از زمین درآمد و درندگانش

یک بار امروز این عبا ما را کمک کرد
حالا برایت کرده بابا سایبانش

آسان در آغوش پدر جان دادی اما
چه سخت شد بابای مظلوم امتحانش

تا گفت:"ان لم ترحمونی..."خنده کردند
نفرین من به کوفه و زخم زبانش

این اولین بار است که شاه دو عالم
دارد خجالت می کشد از خاندانش

مهریه ی مادر بزرگ توست این آب
سهم لبت حتی نشد یک استکانش

حتی به من گهواره ات را هم ندادند
دادم ولی بین خیالاتم تکانش

ناباورانه خیره ماندم به مزارت
جای تو را ناخواسته دادم نشانش

ای نانجیبان نیزه در قبرش نکوبید
...ای وای برمن استخوانش... استخوانش

شعر از گروه #یا_مظلوم
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
حرمله: پدر را بزنم یا پسر را؟
گفت: پسر را بزن پدر خودش می افتد😔

گره‌های بزرگی که به دستان کوچک علی‌اصغر(ع) باز می‌شود

ای باب الحوائج کربلا! از ما دستگیری کن که درماندگانیم🙏
 
بالا