خدا و بنده

گیتار باران

عضو جدید
کاربر ممتاز



به نام خداوند بخشاينده مهربان​
خدا: بنده من دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدايا خسته‌ام برايم مشكل است نيمه‌شب بيدار شوم.

خدا: بنده من قبل از خواب اين سه ركعت را بخوان.

بنده: خدايا سه ركعت زياد است.

خدا: بنده من فقط يك ركعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدايا امروز خيلي خسته‌ام آيا راه ديگري ندارد؟

خدا: بنده من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان كن و بگو ياالله.

بنده: خدايا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي‌پرد.

خدا: بنده من همانجا كه دراز كشيده‌اي تيمّم كن و بگو ياالله.

بنده: خدايا هوا سرد است نمي‌توانم دستانم را از زير پتو در بياورم.

خدا: در دلت بگو ياالله، نماز شب برايت حساب مي‌كنيم.

بنده اعتنايي نمي‌كند و مي‌خوابد.

خدا: ملائكه من ببينيد من آنقدر ساده گرفته‌ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده او را بيدار كنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده.

ملائكه: خداوندا دوباره او را بيدار كرديم اما باز خوابيد.

خدا: ملائكه من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست.

ملائكه: پروردگارا باز هم بيدار نمي‌شود.

خدا: اذان صبح را مي‌گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده من بيدار شو.

نماز صبحت قضا مي‌شود، خورشيد از مشرق سر بر مي‌آورد.

ملائكه: خداوندا نمي‌خواهي با او قهر كني؟

خدا: او جز من كسي را ندارد شايد توبه كرد.

بنده من تو به هنگامي كه به نماز مي‌ايستي من آنچنان گوش فرا مي‌دهم كه انگار همين يك بنده را دارم و تو چنان غافلي كه گويا صدها خدا داري.​




































 

Similar threads

بالا