سلام . خسته نباشید .
میخواستم مشکلم رو باهاتون در میون بذارم . امیدوارم منو مثل بقیه سرزنش نکنید .
یه مقدار طولانیه .
این فروم رو یکی از دوستان بهم معرفی کرد .
پسر 20 ساله ای هستم که یکی دو سال پیش با یه دختر خانم آشنا شدم . رابطه ما بیشتر و بیشتر شد تا اینکه تصمیم به ازدواج گرفتیم .
منو این خانم از لحاظ فکری و مالی و خانوادگی و اعتقادی و ... در سطح همدیگه بودیم و هیچ مشکلی هم وجود نداشت .
اما بعد از یه مدت یهو این خانم زیر همه چی زد و گفت که این رابطه باید تموم بشه و ...
من هرکاری کردم که این رابطه ادامه پیدا کنه نشد . من بی نهایت اون خانم رو دوس داشتم و هرکاری که بگین واسش کردم .
یه دختر خانم دیگه بود که منو خیلی دوس داشت . اما من به خاطر اینکه با اون دختر خانم اول بودم بهش جواب رد دادم و کلا از زندگیم حذفش کردم . اما توی اون دوران اینقد فشار روحی روی من زیاد بود که ناچارا به اون دختر خانم ( دومی ) رو آوردم . به حدی وضعیت من اون دوران خراب بود که حتی تا مرز سکته هم رفتم . رابطه منو اون خانم فقط در حد صحبت نبود بلکه با همدیگه تماس بدنی هم داشتیم ( البته نه رابطه جنسی . فقط در حد بوس و بغل و ... ) و تماس بدنی هم از طرف اون خانم شروع شد نه من !
این رابطه ادامه پیدا کرد تا من به این خانم وابسته شدم.
گذشت تا اینکه دوباره اون خانم ( اولی ) برگشت و گفت که پشیمونه و میخواد ادامه بده ! منم قبول کردم . اما دیگه مثل قبل نتونستم دوسش داشته باشم . منی که قبلا خیلی چیزا رو نادیده میگرفتم الان سر کوچیکترین چیز از دستش ناراحت و عصبانی میشم و حتی جواب تماس هاش رو هم نمیدم . نه اینکه دوسش نداشته باشما ! خیلی دوسش دارم . ولی یه مقدار روش حساس شدم و مثل قبل نمیتونم کاراشو نادیده بگیرم .
از طرفی اون خانم دوم رو هم دوس دارم ولی رسیدن من به ایشون غیرممکنه چون هیچ چیزمون در حد هم نیست . نه اعتقادات نه خونواده نه هیچی ...
خودشم میدونه و همیشه میگه منو تو به هم نمیرسیم . فقط میتونیم در حد دوست باشیم .
من میخوام رابطم با خانم اول ادامه پیدا کنه و مثل قبل بشیم ولی هرکاری میکنم نمیشه . تا یه چیزی میشه ناخواسته از دستش ناراحت میشم . مثلا اگه قبلا تماس میگرفتم و جواب نمیداد میگفتم خب شاید کاری چیزی داره ولی اگه الان زنگ بزنم جواب نده دیگه بهش زنگ نمیزنم و ازش ناراحت میشم و دست خودم نیست !
واقعا اعصابم خرد شده . واقعا از کجا به کجا رسیدم . خیلی از دست خودم ناراحتم .
منی که حتی نگاه کردن ( نگاه بد ) به نامحرم رو بد و گناه میدونستم کارم به جایی رسید که یه دختر نامحرم رو توی بغلم گرفتم و بوسیدم
و خیلی چیزای دیگه ...
ممنون میشم کمکم کنین و بگین چطوری از این وضعیت خلاص بشم چون واقعا دارم دیوونه میشم ...
میخواستم مشکلم رو باهاتون در میون بذارم . امیدوارم منو مثل بقیه سرزنش نکنید .
یه مقدار طولانیه .
این فروم رو یکی از دوستان بهم معرفی کرد .
پسر 20 ساله ای هستم که یکی دو سال پیش با یه دختر خانم آشنا شدم . رابطه ما بیشتر و بیشتر شد تا اینکه تصمیم به ازدواج گرفتیم .
منو این خانم از لحاظ فکری و مالی و خانوادگی و اعتقادی و ... در سطح همدیگه بودیم و هیچ مشکلی هم وجود نداشت .
اما بعد از یه مدت یهو این خانم زیر همه چی زد و گفت که این رابطه باید تموم بشه و ...
من هرکاری کردم که این رابطه ادامه پیدا کنه نشد . من بی نهایت اون خانم رو دوس داشتم و هرکاری که بگین واسش کردم .
یه دختر خانم دیگه بود که منو خیلی دوس داشت . اما من به خاطر اینکه با اون دختر خانم اول بودم بهش جواب رد دادم و کلا از زندگیم حذفش کردم . اما توی اون دوران اینقد فشار روحی روی من زیاد بود که ناچارا به اون دختر خانم ( دومی ) رو آوردم . به حدی وضعیت من اون دوران خراب بود که حتی تا مرز سکته هم رفتم . رابطه منو اون خانم فقط در حد صحبت نبود بلکه با همدیگه تماس بدنی هم داشتیم ( البته نه رابطه جنسی . فقط در حد بوس و بغل و ... ) و تماس بدنی هم از طرف اون خانم شروع شد نه من !
این رابطه ادامه پیدا کرد تا من به این خانم وابسته شدم.
گذشت تا اینکه دوباره اون خانم ( اولی ) برگشت و گفت که پشیمونه و میخواد ادامه بده ! منم قبول کردم . اما دیگه مثل قبل نتونستم دوسش داشته باشم . منی که قبلا خیلی چیزا رو نادیده میگرفتم الان سر کوچیکترین چیز از دستش ناراحت و عصبانی میشم و حتی جواب تماس هاش رو هم نمیدم . نه اینکه دوسش نداشته باشما ! خیلی دوسش دارم . ولی یه مقدار روش حساس شدم و مثل قبل نمیتونم کاراشو نادیده بگیرم .
از طرفی اون خانم دوم رو هم دوس دارم ولی رسیدن من به ایشون غیرممکنه چون هیچ چیزمون در حد هم نیست . نه اعتقادات نه خونواده نه هیچی ...
خودشم میدونه و همیشه میگه منو تو به هم نمیرسیم . فقط میتونیم در حد دوست باشیم .
من میخوام رابطم با خانم اول ادامه پیدا کنه و مثل قبل بشیم ولی هرکاری میکنم نمیشه . تا یه چیزی میشه ناخواسته از دستش ناراحت میشم . مثلا اگه قبلا تماس میگرفتم و جواب نمیداد میگفتم خب شاید کاری چیزی داره ولی اگه الان زنگ بزنم جواب نده دیگه بهش زنگ نمیزنم و ازش ناراحت میشم و دست خودم نیست !
واقعا اعصابم خرد شده . واقعا از کجا به کجا رسیدم . خیلی از دست خودم ناراحتم .
منی که حتی نگاه کردن ( نگاه بد ) به نامحرم رو بد و گناه میدونستم کارم به جایی رسید که یه دختر نامحرم رو توی بغلم گرفتم و بوسیدم
و خیلی چیزای دیگه ...
ممنون میشم کمکم کنین و بگین چطوری از این وضعیت خلاص بشم چون واقعا دارم دیوونه میشم ...