نفس

paria.z68

عضو جدید
مشاهده پیوست 171671




باز افسانه ای از عشق بگو

باز در باور من قصه بکار

دوستی مثل کتاب

فصل هایی دارد

آه... ای دوست بیا

جام دلواپسی ام را از عشق

از تمنایی نو

پر کن اندازه ی آن روز که افسانه ی این شهر شدیم

هم قدم باش مرا در سفر قصه ی عشق

هم قدم در سفر کوچه ی عمر

تا بسازیم با هم

آتشی گرم و بلند

آتشی گرم و مقدس و عزیز

آتشی گرم تر از آنچه مرا می سوزد

آه ... ای عشق بیا

بارور گشتم من

از
نفس های تو و عطر نسیم...
 

paria.z68

عضو جدید
66.jpg






باورت گر نشود حرفی نیست


اما نفسم می گیرد


در هوایی که نفس های تو نیست...
 

paria.z68

عضو جدید
نرو....


که نفسهایم


جایی میان لبهایت


گیر افتاده...

 

paria.z68

عضو جدید
اگه زندونی خاکم

منو تو این قفس دریاب

نفس هام بی تو سنگینه

منو ای همنفس دریاب...

دریاب...

دریاب...

 

paria.z68

عضو جدید
بیا به حجله آغوش من به میهمانی

که پر طراوت و زیبا مثل بارانی


دوباره بازوی خویش حلقه کن به گردن من

دلم میان نفس های توست زندانی...

 
بالا