حسینیه باشگاه مهندسان ایران

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام زمانت را میشناسی؟

امام زمانت را میشناسی؟

1ـ فضیلت شب نیمه شعبان بیشتر از آن است که ذکر شود
به آن «لیله البرات» و «لیله الصک» و «لیله المبارکه» و لیله الرحمه» نیز گفته اند.
این شب بعد از لیله القدر، بافضیلت ترین شب هاست.
امام صادق(ع) فرموده اند: «نیمه شعبان، شبی است که حق تعالی آن را برای ما اهل بیت قرار داد در برابر «لیله القدر» که آن را برای پیامبر(ص) قرار داده است»
شبی است که حق تعالی فضل خود را به بندگانش عطا می کند.
شبی است که خداوند به احسان خود، گناهان بندگانش را می آمرزد.
شبی است که حق تعالی به ذات مقدس خودش قسم خورده که در این شب هیچ سائلی را از درگاه خودش نراند، مگر این که آن سائل از خدا انجام معصیتی را خواسته باشد.
از ابتدای این شب تا آخرین لحظه آن، از جانب خدای متعال ندا می رسد که «آیا استغفارکننده ای هست که به خاطر گناهانش طلب آمرزش کند تا من او را بیامرزم؟!»
اعمال این شب مبارک فراوان است؛ از جمله آنها غسل است و احیاء و شب زنده داری به نماز و دعا و استغفار. اما بافضیلت ترین عمل این شب، زیارت امام حسین(ع) است. آمده است که اگر کسی خواست روح یکصدوبیست وچهار هزار پیغمبر با او مصافحه کند، در این شب امام حسین (ع) را زیارت کند و کم ترین حد این زیارت آن است که زیر آسمان یا روی بام بروی، سمت راست و چپ خود را نگاه کنی، آن گاه سر به آسمان بلند کنی و بگویی: «السلام علیک یا اباعبدالله یابن رسول الله السلام علیک و رحمه الله و برکاته»
سلطان عصر، امام زمان (عج) در سر این شب متولد شد.

2ـ شیخ صدوق از حکیمه دختر امام جواد(ع) روایت کرده که: امام حسن عسگری(ع) کسی را به سراغ من فرستاد که: «ای عمه! افطار پیش ما باش؛ امشب شب نیمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالی حجت خود را در زمین ظاهر می کند.» خدمت ایشان رفتم و عرض کردم به خدا که در همسر شما نرجس اثر حملی پیدا نیست. حضرت فرمودند: «همان است که به تو گفتم».
نماز خواندم، افطار کردم و خوابیدم. برای نماز شب که بیدار شدم و نافله شب را خواندم، نرجس هنوز خواب بود. مشغول تعقیبات شدم. خوابم گرفت اما دوباره از خواب پریدم. نرجس هم چنان خواب بود؛ اما خیلی زود بیدار شد و آماده نماز شب شد. هنوز هیچ آثاری از حمل در او پیدا نبود. در دلم چیزی گذشت که ناگهان صدای حضرت عسگری(ع) بلند شد که: «ای عمه! تعجیل مکن! امر ولادت نزدیک است!»
شروع به خواندن سوره سجده و یس کردم که دیدم نرجس به حالت فزع درآمد. به او گفتم: آیا چیزی احساس می کنی؟ گفت: بله.... اما هردوی ما را خواب سبکی فرا گرفت. وقتی بیدار شدیم، آن مولود مسعود به دنیا آمده بود. جامه را از روی او برداشتم، دیدم در سجده است. او را در آغوش گرفتم. پاک و آراسته بود. صدای پدرش بلند شد که ای عمه پسرم را بیاور.
او را پیش پدرش بردم. حضرت دست های خود را زیر ران و کمر و قدم های نوزاد را بر سینه مبارک خود گذاشت و زبان مبارکش را در دهان او برد و دست بر چشم وگوش و مفاصلش کشید و فرمود: «پسرم! تکلم کن!» کودک به سخن آمد: «اشهد ان لا اله الالله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد رسول الله» پس بر امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه صلوات فرستاد تا به نام پدر بزرگوارش رسید و ساکت شد.

3ـ اهل بغداد بود. کارخانه نساجی داشت. راهی نجف شده بود تا خمس مالش را بپردازد. به نجف که رسید پیش چند نفر از علمای بزرگ رفت و بخشی از خمس اموالش را تحویل هر یک از آنها داد. می گوید هنوز مقدار دیگری خمس بر گردنم بود. قصد داشتم موقع برگشت به کاظمین بروم و آن را به شیخ محمدحسین کاظمینی بدهم. پنج شنبه بود که به کاظمین رسیدم. دوست داشتم هرچه زودتر دین ام را بپردازم. سریع به زیارت امامین کاظمین(ع) رفتم و از آنجا به محضر شیخ محمدحسین رسیدم. مقداری از خمس را تحویل دادم و اجازه گرفتم که باقیمانده را به سادات مستحقی که می شناختم بدهم. عازم بغداد شدم. آخر هفته بود و باید مزد کارگرهای کارخانه را می پرداختم. مقدار زیادی راه نرفته بودم که سید جلیلی را دیدم که از سمت بغداد می آمد. نزدیک شد، سلام کرد، دست هایش را باز کرد برای مصافحه و معانقه. فرمود: «اهلاً و سهلاً».
مرا در آغوش گرفت. همدیگر را بوسیدیم. عمامه سبز روشنی روی سرش بود و خال سیاه بزرگی در صورت داشت.
فرمود: «حاج علی! خیر است. کجا می روی؟» گفتم: زیارت کاظمین(ع) بودم و حالا برمی گردم به بغداد. فرمود: «امشب شب جمعه است، بمان و بغداد نرو» گفتم: یا سیدی! برایم ممکن نیست. فرمود: «اگر برگردی، شهادت می دهم که از موالیان جد من امیرالمؤمنین(ع) و از موالیان و دوستان خود ما هستی و می گویم که شیخ محمدحسین هم شهادت بدهد؛ چون خداوند امر فرموده که دو نفر را شاهد بگیرید.»
یادم آمد که می خواستم از شیخ محمدحسین خواهش کنم که نوشته ای به من بدهد که من از موالیان اهل بیت(ع) هستم و آن را در کفنم بگذارم. گفتم: تو از کجا می دانی که من از موالیان آنها هستم و چطور می خواهی شهادت بدهی؟
فرمود: «کسی که حق او را به او می رساند، چطور می شود که آن رساننده را نشناسد». گفتم: کدام حق؟ فرمود: «همان که به وکیل من دادی». گفتم: وکیل تو کیست؟ فرمود: «شیخ محمدحسین». گفتم: او وکیل توست؟ فرمود: «آری! وکیل من است». فکر کردم که این سید جلیل اسم مرا از کجا می داند؟ پس چرا من او را نمی شناسم؟ با خود گفتم: شاید او مرا می شناسد و من او را فراموش کرده ام. باز با خود گفتم: شاید این سید مقداری سهم سادات از من می خواهد. دوست دارم که از مال امام(ع) چیزی به او بدهم. گفتم: ای سید! مقداری سهم سادات پیش من است که از شیخ محمدحسین اجازه گرفته ام که به سادات بدهم. لبخندی زد. فرمود: «آری! رساند. بعضی از حق ما را به وکلای ما در نجف اشرف دادی». گفتم: آنچه را ادا کردم قبول شد؟ فرمود: آری.
از ذهنم گذشت که این سید چطور به علمای اعلام می گوید وکلای ما! این مسأله برایم بزرگ آمد. گفتم: علما در گرفتن حقوق سادات وکیلند؟ و غفلت وجود مرا گرفت. آن وقت سید فرمود: «برگرد و جدم را زیارت کن.» برگشتم. دست راست او در دست چپ من بود. راه افتادیم. سمت راستمان نهر آب سفیدی جاری بود و پر بود از درخت های لیمو و نارنج و انار و انگور و .... که هم زمان با هم میوه داشتند، هرچند فصل میوه دادنشان نبود. گفتم: این رود و این درخت ها از کجا آمده اند؟ فرمود: «از موالیان و دوستان ما هر کس که جد ما را زیارت کند این نهر و این درخت ها با او هستند.» گفتم: یک سؤال. فرمود: بپرس. گفتم: من از شیخ عبدالرزاق مرحوم شنیدم که می گفت: هرکس تمام عمرش را روزه بگیرد و شبها به عبادت بپردازد و چهل حج و عمره بجا بیاورد و بین صفا و مروه بمیرد؛ اما از دوستان امیرالمؤمنین نباشد این کارها هیچ نفعی برای او ندارد. فرمود: «آری! والله این ها برای او چیزی نیست.» بعد یکی از بستگانم را نام بردم و پرسیدم آیا او از موالیان امیرالمؤمنین(ع) است؟ فرمود: «آری او و هرکه متعلق به توست» گفتم: یک مسأله؟ فرمود: بپرس! گفتم: تعزیه خوانهای امام حسین مطلبی را می خوانند که می خواهم بدانم راست است یا نه؟ آنها می گویند سلیمان بن اعمش زیارت سیدالشهدا(ع) را بدعت می دانست. پس در خواب هودجی را در میان زمین و آسمان دید. پرسید: در آن هودج کیست؟ گفتند: فاطمه زهرا و خدیجه کبری(س). گفت: کجا می روند؟ گفتند: به زیارت امام حسین(ع) در امشب که شب جمعه است. و در خواب می دید رقعه هایی از هودج بیرون می ریزد که روی آنها نوشته شده: «امان از آتش روز قیامت برای زوار امام حسین(ع) در شب جمعه».
فرمود: «آری! همه این ها درست است». گفتم: پس راست است که هرکس شب جمعه امام حسین را زیارت کند برای او امان است؟ فرمود: «آری! ولله». و دیدم که اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد. گفتم: مسألهً؟ فرمود: بپرس.
سؤال های دیگری از ایشان پرسیدم و همه را جواب داد تاا به صحن مقدس امام حسین(ع) نزدیک کفش داری رسیدیم؛ بی آنکه هیچ کوچه و بازاری ببینیم. از باب المراد وارد شدیم. در رواق مطهر مکث نفرمود و داخل شد. کنار در حرم ایستاد. فرمود: زیارت کن. گفتم: من صدای خوبی ندارم. فرمود: می خواهی من برایت بخوانم؟ گفتم: آری.
فرمود: «أأدخل یا الله؟ السلام علیک یا رسول الله. السلام علیک یا امیرالمؤمنین. و یک به یک به ائمه سلام داد تا به حضرت عسگری(ع) رسید. فرمود: «مام زمان خودت را می شناسی؟» گفتم: چرا نشناسم؟ فرمود: «پس به امام زمانت سلام کن.» گفتم: السلام علیک یا حجه الله! یا صاحب الزمان! یابن الحسن! لبخندی زد. فرمود: «علیک السلام و رحمه الله و برکاته»
داخل شدیم. خود را به ضریح چسباندیم و بوسیدیم. فرمود: زیارت کن. گفتم: من قاری نیستم.
فرمود: «کدام زیارت را می خواهی برایت بخوانم؟» گفتم: هرکدام که افضل است. فرمود: «زیارت امین الله افضل است» و مشغول به خواندن شد.
در این حال چراغ های حرم را روشن کردند اما متوجه شدم حرم با نور دیگری روشن است. نوری که مثل آفتاب بود و انگار که این چراغ ها در روز روشن باشند. آن قدر غافل بودم که باز هم متوجه این نشانه ها نبودم. زیارت که تمام شد به پایین پا آمدند. فرمودند: «جدم حسین(ع) را زیارت می کنی؟» گفتم: آری! شب جمعه است. پس زیارت وارث خوان. مؤذن ها اذان مغرب را تمام کردند. به من فرمود: «برو و نماز جماعت بخوان» رفتم و در صف اول جماعت ایستادم. او هم کنار امام جماعت ایستاد و نمازش را فرادی خواند. نماز تمام شد. دیگر او را ندیدم. از مسجد بیرون آمدم، پیدایش نکردم. می خواستم به خاطر زیارتی که برایم خواند چند قرانی به او بدهم و شب را هم مهمانش کنم. ناگهان با خودم گفتم: آن سید که بود؟ یکی یکی آیات و معجزات از ذهنم عبور می کرد و....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها!
این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها

سر بازار شلوغ است،* تو تنها ماندی
همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها

چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید
بس که در حق تو کردند مسلمانی ها

همه در دست، ترنجی و از این می رنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها

خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام
ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها

عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟

"این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست؟"
این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟

یوسف گمشده! دنباله این قصه کجاست؟
بشنو از نی که غریب اند نیستانی ها

بوی پیراهن خونین کسی می آید
این خبر را برسانید به کنعانی ها​


آقای من انتظار آمدنت صبر را از دل بی قرارم ربوده
بر من ببخش
بهر فراموشی و یاد نکردنت بر من ببخش​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل هر بار براي تو نوشتم:

دل من خون شد ازين غم، تو كجايي؟
و اي كاش كه اين جمعه بيايي!
دل من تاب ندارد،
"همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟ ...
تو کجایی؟
تو کجایی..."

و تو انگار به قلبم بنويسي:

كه چرا هيچ نگويند
" مگر اين ارباب دلسوز ، طرفدار ندارد ، كه غريب است؟ "
و عجيب است...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دعــا پشتِ دعــا برای آمدنتـــ
گنــاه پشتِ گنــاه برای نیامدنتـــ
دل درگیـــر، میـــان این دو انتخابـــ
کـــدام آخــر؟ آمدنتـــ یــا نیامدنتـــ ؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آقای بزرگوار من این چه بلای آسمانی است که ما از حال معشوق خود هیچ خبر نداریم
و شما چه قدر بزرگوارید که از لحظه ؛ لحظه ی زندگیمان آگاهید؟
از برای صوابهای اندکمان خوشحال می شوید
و از ازدیاد گناهانمان استغفار می کنید
دیگر نمی دانم چه بگویم
نمی دانم در این طوفان زندگی؛؛؛ نه بندگی؛ چگونه کشتی نجاتت را بجویم و بر اقیانوس
بی کران نجابتت فریاد شکر بر جای آورم
ای مولای من ؛ ای آقای بی کران ها؛ ای مولای همه ی خوبی ها
نمی دانم چگونه نامت را که از نور احدیت روشن است با این چشمان پر گناهم آرزو کنم
نمی دانم ؛دامان پر از مهربانی و محبتت چگونه با این دستان سزاوار آتش بگیرم
و فریاد هیاهو کنم ؛ که این مولای من است
این آقایی است که می گفتم
این سروریست که نامش را با زبان بی وضو جاری نمی ساختم
این پدری است که بی او از یتیمانهم چشم به راه تر بودیم
این سروریست که نامش قله های سنگی را آب می کرد؛ و از شدت شرم آسمانها نمی گریید
بلکه ابر هایش پاره ؛پاره می شد
امام زمان همه مطالب یک طرف ؛این مطلب را از ته قلب می گم
من را از یارانت قرارده؛ هیچ چیز دیگر نمی خواهم

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

اقا جونم سلام

دارم زار میزنم دنیارو گشتم دیدیم هیچ عشق زمینی نمیتونه جای تورو بگیره

ناجی فاصله ها بیا اقاجون دعاهای ما دیگه برآورده نمیشه

مامان جونم میگه اینقدر گناه تو دنیای زیاد شده که اقا دلش ازمون گرفته

اقا جون میدونم گناه کاریم

موقع عاشورا دلمون خوش بود سر روضه ها میای

تو ایام فاطمیه دلمون خوش بود تو هیئتای میای

الان تو ویرانی دنیا کجای دنیا دنبالت باشم

اقاجون قسمتمون نمیشه بریم کربلا نشد بری شهر پیامبر(ص)

تو کدوم جزیره مجنون دنبالت باشم کجا خیمه زدی

میخوام دست قبل از مرگم پارچه خیمتو لمس کنه

دارم میبارم از دوریت میخوام داد بزنم خدا جونم من اقامو میخوام

دیگه هیچ آروزی دنیوی ندارم فقط تو رو میخوام

تو بهونه هر عاشق واسه زنده بودنی

تو امید انتظاری تو دلای نا امید

مث دیدن ستاره تو شبای نا پدید

نمیدونم از کدوم ستاره میبینی منو

چشاتو میبنیدی و دوباره میبینی منو

ای ناجی فاصله ها برگرد

....................



__________________
 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
آیا میدانید که : یکی از دلایل وجود امام ، قاعده ی لطف خداست
آیا میدانید که : امامت حضرت مهدی(علیه السلام )به دو راه نص و معجزه ثابت شده است،
آیا میدانید که : اقوام اروپای مرکزی در انتظار ظهور«بوخص» می باشند،
آیا میدانید که : داستان ولادت آن بزرگوار خود جلوه ای است از لطف و فضل بی کران الهی است . ،
آیا میدانید که : درکتاب نجم الثاقب ،۱۸۲ اسم و لقب از حضرت ذکر شده است ،
آیا میدانید که : بر گونه ی راست حضرت مهدی (علیه السلام ) خالی جذاب وجود دارد ،
آیا میدانید که : ازجمله مواریث انبیاء(علیه السلام ) که حضرت می آورند، منبر حضرت سلیمان است
آیا میدانید که : امام زمان(علیه السلام ) فرمودند: سجده‏ى شکر از لازم‏ترین و واجب‏ترین سنّت‏هاى دینى است،
آیا میدانید که : قسمتی از کتاب «کمال الدین»در سال ۱۹۰۱م در هایدلبرگ آلمان توسط مولر منتشر شد
آیا میدانید که : مسأله غیبت امری نبودکه به تازگی مطرح شده باشد ،
آیا میدانید که : غیبت، دلائلی دارد که به امامان اجازه افشای آن داده نشده است ،
آیا میدانید که : منافع زمان غیبت آن حضرت، آن هم بر دو نوع است ،
آیا میدانید که : در واقع غیبت صغری برای فراهم شدن شرایط لازم جهت درک دوران غیبت کبری امری ضروری بود ،
آیا میدانید که : عثمان بن سعید پیش از وفاتش مأمور شد تا پسرش محمد را به عنوان نائب امام به شیعیان معرفی کند ،
آیا میدانید که : نخستین کسی که در اسلام مهدی موعود نامیده شد « محمد حنفیّه» بود ،
آیا میدانید که : در روایات داریم که در عصر غیبت ” قم و مردم آن بر دیگر انسان ها حجت هستند
آیا میدانید که : درباره امکآن ارتباط و مشاهده حضرت دو دیدگاه وجود دارد ، آیا میدانید که : شرایط سخت دروان غیبت به چه گونه ای است ،
آیا میدانید که : از ویژگی های منتظران، استقامت در دین، پارسایی و تخلّق به مکارم اخلاق است ،
آیا میدانید که : طبق برخی روایات در محرم آخرین سال غیبت اتفاقاتی رخ می دهد،
آیا میدانید که : کوفه مقرّحکومت حضرت مهدی(علیه السلام ) است ،
آیا میدانید که : در کتاب «ایقاظ من الحجة» از شیخ حّرعاملی بیش از۶۰۰ حدیث و بیش از۶۰ آیه در مورد رجعت آمده است.
آیا میدانید که :امام مهدی(عج) می فرمایند: من برای جهانیان ، امان (از عذاب الهی) هستم ، همانگونه که ستارگان برای ساکنان ‏آسمان، مایه امن و آسایش هستند . ‏
آیا میدانید که : یکی از تکالیف عصر غیبت تصدیق بعضى نشانه‏های ظهور است ،
آیا میدانید که : از جمله مخالفان حضرت مهدی(علیه السلام ) جمود اندیشان هستند ،
آیا میدانید که : محل سکونت امام زمان (عج) و خانواده‌اش شهر کوفه و «مسجد سهله» خواهد بود؟
آیا میدانید که :با تشکیل حکومت جهانی اسلام، از آسمان و زمین «برکات مادّی و معنوی» بارش و جوشش می‌کند؟
آیا میدانید که : دشمنان امام زمان (عج) عبارت‌اند از: ابلیس، شیاطین، دجّال، سفیانی، صهیونیست‌ها، طاغوت‌ها، منافقان و ….؟!
 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنام تو ای آرام جان
ولادت امام زمان (ع)

مقدمه :
سخن گفتن از امام
دوازدهم حضرت بقیه الله الاعظم (ع) کاری بس دشواروخطیر است چراکه شخصیت با عظمت آن
بزرگوار ، دراندیشه کوچک ما نمی گنجد وبا معیارها ومعادلات پیش پاافتاده نمی توان
پی به شکوه وجلال آن حضرت برد .
ولادت و زندگى مهدى موعود(عج) از رخدادهاى مهم
است و ریشه در باور دینى مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد حیات طولانى ظهور و امامت
آن حضرت مسأله اى است اساسى که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشى را به زندگى و رفتاردین
باوران بویژه شیعیان داده است.احادیث فراوانى از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از
طریق سنّى و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهاى شخصى امام زمان(عج) است: از خاندان
رسالت از فرزندان فاطمه(ع) نهمین فرزند امام حسین(ع) دوازدهمین پیشواى شیعیان
و...(1)
گزارشگران تاریخ نیز چه آنان که پیش از ولادت وى مى زیسته اند و چه آنان
که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخى از
آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدى(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن
گفته اند.(2)
با وجود این شواهد و قراین که در درستى آنها تردیدى نیست هنوز
درباره زندگى و شخص آن حضرت مسایل و مطالبى مطرح است که بحث و بررسى بیشتر و دقیق
ترى را مى طلبد.
پیشنهاد میکنم قبل از مطالعه زندگینامه امام زمان (ع) حتما
زندگینامه پدر ومادر گرامی آن حضرت را مطالعه فرمایید تا با دید عمیقتری به شناخت
آن حضرت برسید
در این نوشتار بر آنیم که ضمن اشاره به سیر طبیعى زندگى امام
عصر(عج) از آغاز تولد تا عصر ظهور به اندازه توان و مجال به برخى از پرسشها پاسخ
بدهیم

نام پدر
ومادر امام زمان (ع):

نام پدر این بزرگوار امام حسن عسکری (ع)
پیشوای یازدهم ونام مادر گرامیشان نرجس خاتون (س) میباشدکه ایشان بنا برروایات یک
شاهزاده رومی بودند ودرخواب با امام حسن عسکری (ع) آشنا شده ومسلمان میشوند . امام
زمان تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)میباشد (به زندگینامه امام حسن عسکری (ع)
وهمسرشان نرجس خاتون (س) مراجعه شود)

مقام ومنصب :
ایشان معصوم
چهاردهم و امام دوازدهم شیعیان هستند

نقش انگشتری :
«انا حجة الله فی
ارضه» ویا « اناحجة الله وخاصته»

تاریخ ولادت :
یک سال و یک ماه پس از
ازدواج امام حسن عسکری (ع) و نرجس خاتون امام زمان به دنیا می آیند حضرت ولی عصر
(ع) بنا بربیشترین روایت روز جمعه نیمه شعبان 255 هجری قمری متولد شده اند(3)

جالب است بدانیم او پیش از آفتاب چشم به این جهان گشود، تا همیشه آفتاب را پشت
سر قرار دهد
شب این میلاد خجسته را «شب برات» ‌و «شب مبارک» و «شب رحمت» خوانند.
شیخ صدوق درکمال الدین نقل میکند نرجس خاتون روزی مشاهده میکند که نوری وارد بدن
اومیشود وبه امام حسن عسکری موضوع راگزارش میکند وامام اورا نوید به بارداری امام
زمان میدهد ومیفرماید : پسری می آوری که نامش محمد است وپس از من ،جانشین من خواهد
بود.
نرجس ،عروس فاطمه ،شد مادر صاحب زمان درمهد نور ،مهدی ظهور آیینه حق شدعیان

پس میلادش روزجمعه نیمه شعبان 255 هجری است چون پدرش وفات کرد او5 ساله بود
ومشهوربین علماء نیزهمین تاریخ است وکسی در این جهت اعتراضی نکرده مگر کلینی در
کافی وصدوق درکمال الدین و شیخ طوسی در الغیبه که این سه بزرگوار یک مرتبه سال 255
وباردیگر 256 نوشته انداما هرسه بیشتر سال 255 هجری راقبول دارندبرای ولادت ایشان
تاریخهای دیگری هم ذکر شده
علت اینکه درتاریخ تولد ایشان عده ای اختلاف دارند
ممکن است به دلیل پنهان نگه داشتن تولد آن امام بوده باشد بنابر این اصل ولادت مهدی
جزء مسلّمات تاریخ است و در این تاریخ بین علما و محدثان و علمای فریقین هیچگونه
اختلافی نیست.
شهید اول درکتاب دروس از امام جعفر صادق روایت کرده که آن حضرت
فرموده اند : درشبی که قائم آل محمد (ع) متولد گردد هرمولودی متولد شود باایمان است
واگردرزمین شرک متولد گردد ،خداوند به برکت وجود امام ،اورا به سرزمین ایمان منتقل
خواهد کرد
پس بنابرمبنای مشهور حضرت پس از شهادت جدگرامیش ،امام هادی (ع) حدود
یکسال بعد ،متولد شده است یعنی حدود یکماه از حکومت مهتدی عباسی گذشته ،زیرا مهتدی
یک شب به آخرماه رجب مانده به حکومت رسید وتولد امام (ع) نیمه شعبان است
 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک شبهه :
آیا اختلاف عقیده در تاریخ ولادت امام زمان (ع) وجود
ایشان را زیر سئوال نمی برد ؟وچرا تاریخهای دیگر مورد قبول نیست ؟وچند تاریخ درمورد
ولادت ایشان وجود دارد؟

پاسخ :
اختلاف در تاریخ ولادت نمی‌تواند
دلیل بر عدم ولادت باشد بویژه اگر دلایل و شواهد قطعی بر اصل ولادت باشد. چنانچه در
روز ولادت حضرت ختمی مرتبت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) و برخی از امامان
بزرگوار اختلاف است با آنکه در اصل میلاد آن بزرگواران کسی اختلاف ندارد. و یا در
تاریخ رحلت و شهادت برخی از امامان معصوم (علیهم السلام) اختلاف است که نمونه بارز
و روشن چنین اختلافی روز رحلت حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) می‌باشد. به علاوه
عدّه‌ای بر این باورند که اختلاف در چنین مواردی نه تنها دلیل بر نفی نیست بلکه خود
اثبات کننده اصل ولادت است.دلیل اختلاف در تاریخ ولادت ایشان را میتوانیم در اختفای
ولادت ایشان توجیه کنیم
دیدیم که آنچه که معروف و مشهور بین علما و بزرگان شیعه
می‌باشد آن است که وجود مقدس امام مهدی (علیه السلام) در روز جمعه نیمه شعبان سال
255 هـ.ق در سامرا دیده به جهان گشود. این تاریخ هم مستند به قول امام یازدهم(علیه
السلام) بوده و هم مستند به قول حکیمه خاتون عمه امام حسن عسکری(علیه السلام) و زنی
که هنگام زایمان نرجس خاتون در کنار او حضور داشته و وظیفه قابله بودن را بر عهده
داشته، می‌باشد. فضل بن شاذان از محمد بن علی بن حمزه از امام حسن عسکری (علیه
السلام) روایت می کند: « قد ولد ولی الله و حجته و خلیفتی من بعدی مختوناً لیلة
النصف من شعبان، سنة خمس و خمسین و مأتین عند طلوع الفجر و کان اول من غسله رضوان
خازن الجنان مع جمع من الملائکة المقربین بماء الکوثر و السلسبیل.» (4)
این حدیث
دو ویژگی مهم دارد اول آنکه به یک واسطه به امام معصوم می‌رسد، دوم آنکه هر دو راوی
معتبر بوده و از بزرگان و ثقات می‌باشند.
اینک به نام برخی از بزرگان شیعه که
این تاریخ را برای ولادت امام مطرح کرده‌اند اشاره می‌کنیم:
1- مسعودی: اثباة
الوصیة، باب قیام صاحب الزمان و هو الخلف الزکی، ص 257 ،
2- کلینی: اصول
کافی،ج1، کتاب الحجة، باب مولد صاحب،ص514 ،
3- صدوق: کمال الدین و تمام النعمة،
ج2،باب 41، ح4 ،
4- مفید : ارشاد، باب 35، ذکر القائم و تاریخ مولده ، ص 672
،
5- طوسی : الغیبة، فصل2، الکلام فی ولادة صاحب الزمان (علیه السلام)، ص234
ح204 ،و درکتاب مختصرمصباح المجتهد
6- مجلسی بحار الانوار ، ج51 ، ص 2
7- سید
بن طاووس درکتاب اقبال
8- شهید اول درکتاب دروس
9- علی بن محمد صباق ملکی از
دانشمندان اهل تسنن درکتاب فصول المهمه
10- ابن خلکان دروفیات الاعیان

در رابطه با
تاریخ ولادت امام مهدی(علیه السلام) به ایام دیگری نیز اشاره شده
است:

روز ولادت نیمه رمضان سال 255هـ.ق بوده است. مرحوم شیخ
طوسی در کتاب الغیبة فصل2(الکلام فی ولادت صاحب الزمان) در حدیث 204، ولادت را از
حکیمه خاتون به صورت کامل نقل می‌کند و نیمه شعبان را روز ولادت می‌گوید و در 206
حدیث ولادت را از حکیمه خاتون به نقل از راوی، دیگر می‌آورد که در آن نیمه رمضان
آمده است.
به نظر می‌آید در نقل روایت بین شعبان و رمضان خلط شده است و از جمله
امام حسن عسکری(علیه السلام) که خطاب به حکیمه خاتون فرمود: «یا عمة إجعلنی افطارک
عندی» گمان برده شده است که ماه رمضان است. آنچه این نظر را تقویت می‌کند آن است که
: اتفاق بین علمای شیعه آن است که روز ولادت، روز نیمه شعبان بوده است. به علاوه،
این نقل ، فقط تأیید یک روایت دارد که در غیبت طوسی آمده و کس دیگری آن را نقل
نکرده است، و خود شیخ طوسی هنگام بیان این نقل می‌گوید: عن حکیمة بمثل معنی الحدیث
الاول الا انه قال : قالت بعث الی ابو محمد (علیه السلام) لیلة النصف من شهر
رمضان.
روز هشتم شعبان : مستند این قول دو روایت است :
روایتی که مفضل بن عمر
از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است . این روایت هم اشکال سندی دارد و هم از
نظر محتوی دارای اضطراب می‌باشد و لذا مخدوش است. در فرازی از این روایت به روز
میلاد امام زمان اشاره شده است که ساعت ولادت او تا ساعت وفات پدر دو سال و نه ماه
است، او در سپیده دم جمعه 8 شعبان، در سال دویست وپنجاه و هفت به دنیا می‌آید تا
روز جمعه هشتم ربیع الاول سال 260 که پدر او (امام حسن عسکری(علیه السلام)) از دنیا
می‌رود(5).
باید توجه داشت که روش امامان بر این نبوده که تاریخ ولادت و شهادت
امامان بعد از خود را چنین دقیق بازگو کنند. بعلاوه پنهانی بودن امر ولادت با تعیین
تاریخ ولادت بدین صورت منافات دارد.
2- روایتی که مرحوم صدوق در کمال از شخصی به
نام غیاث بن اسید نقل می‌کند. وی می‌گوید خلف در روز جمعه به دنیا آمد. و بعد از
معرفی نام مادر حضرت دوباره می‌گوید: میلاد او هشت شب گذشته از ماه شعبان بوده است.
(6) مرحوم صدوق بعد از این روایت، روایت دیگری را با همین سند نقل می‌کند. در این
روایت (ح13) غیاث بن اسید به نقل از محمد بن عثمان به برخی از حوادث هنگام ولادت
اشاره می‌کند و سپس می‌گوید: میلاد امام روز جمعه بود.(و اشاره‌ای به تاریخ ولادت
ندارد).
باید توجه داشت امر ولادت مخفیانه بود و کسی از روز ولادت آگاهی نداشت.
غیاث که فردی مجهول برای ماست نیز فقط ادعای روز هشتم در این روایت کرده است و هیچ
مستندی برای کلام خود ذکر نمی‌کند. در حالی که روایات نیمه شعبان از حکیمه خاتون
نقل شده است و او زنیست که هنگام ولادت حاضر بوده است. بنابراین خیلی طبیعی است که
ما روایت روز هشتم را رد کنیم.
البته مرحوم طبری نیز روز ولادت را هشتم شعبان
ذکر کرده ولی هیچ دلیلی برای کلام خود نگفته است. همچنین این نکته را نیز نباید
فراموش کرد که در صورت پذیرش این دو روایت، باز روایت نیمه شعبان با توجه به شهرت و
کثرت و انتساب به حکیمه خاتون، بر روایت هشتم شعبان ترجیح دارد. و در نهایت، بر فرض
قبول مستندات روز هشتم و پذیرش این قول، روز ولادت حضرت مهدی(علیه السلام) مانند
پیامبر و برخی امامان دیگر اختلافی خواهد بود و این نافی میلاد نیست.
روز هشتم
ذی القعده نیز نه مستند روایی دارد و نه در کلام علما و بزرگان ما به آن اشاره شده
است.

 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال ولادت:
همان گونه که بیان شد همه منابع و مآخذ شیعه سال 255 را سال ولادت بیان کرده‌اند از جمله اثبات الوصیة، کافی، غیبة طوسی، ارشاد ،کمال الدین. این قول علاوه بر آنکه معروف و مشهور است مستند به کلام حکیمه خاتون نیز می‌باشد.
در مورد سال ولادت قول‌های دیگری نیز گفته شده است:

1- ولادت در سال 252 بوده است:
این قول هیچ مستندی ندارد بلکه عده قلیلی از شیعیان بعد از رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام) ادعا کردند ولادت در سال 252 بوده است. این قول با توجه به اینکه مستندی ندارد در برابر قول به ولادت 255 که هم مشهور است و هم مستند روایی دارد، مردود است. بعلاوه که الآن نیز هیچ کس این قول را نپذیرفته است. البته ممکن است بگوید روایت یعقوب بن منقوش می‌تواند مستند این قول باشد. وی وقتی خدمت امام حسن عسکری (علیه السلام) رسید و از وی در رابطه با صاحب الامر پرسید حضرت فرمود: پرده(اتاق) را کنار بزن. یعقوب می‌گوید: پرده را بالا زدم پسر بچه‌ای خارج شد که سنش هشت یا ده سال بود.(7)
در پاسخ باید گفت: اولاً عدد هشت یا ده به صورت مردد گفته شده است ثانیاً این رقم تخمین راوی است و ثالثاً ما روایتی داریم که رشد جسمانی ائمه سریع‌تر از سایر بچه‌ها بوده است. بنابراین، این روایت نمی‌تواند مستند خوبی برای این قول باشد.

2- ولادت در سال 257 اتفاق افتاده است :
همچنین ابو جعفر محمّد بن حریر بن رستم طبرى، تاریخ ولادت امام مهدى(علیه السلام) را سال 257 هـ ق دانسته است.(8)
. این تاریخ مستند به روایت مفضل بر عمر و کلام مرحوم طبری در دلائل الامامه است. روایت مفضل همان گونه که بیان شد علاوه بر ضعف سند، اشکال محتوایی دارد. به علاوه که با روش ائمه و با مخفی بودن امر ولادت سازگاری ندارد. کلام طبری نیز هیچ مستند و دلیلی ندارد. بنابراین ، این قول نیز با توجه به شهرت قول به 255 و مستند روایی آن مردود است.

3- ولادت در سال 258 رخ داده است:
برخى، مانند على بن عیسى اربلى و ابن اَبى الثلج بغدادى، تاریخ ولادت امام مهدى (عج) را سال 258 هـ ق ذکر کرده اند. (9)
این روایت را ضوء بن علی عجلی به یک نفر ایرانی بدون ذکر نام نسبت می‌دهد. آن ایرانی می‌گوید به سامرا رفتم تا در خانه امام حسن عسکری(علیه السلام) به خدمتگزاری مشغول شوم . یک روز که امام (حسن (علیه السلام) ) در بیرونی بود بر وی وارد شدم و صدای حرکتی را در خانه شنیدم. امام فرمود: در جای خود باش و حرکت نکن. کنیزی آمد و در نزد او چیزی سر پوشیده بود. سپس فرمود: داخل شو ، و سپس کنیز را صدا زد. او نیز بازگشت. بدو فرمود: از آنچه همراه توست پرده بردار. او پرده را از روی یک پسر بچه سفید و زیبا رو برداشت. آنگاه فرمود: این صاحب شماست. بعد به کنیز دستور داد او را ببرد. ضوء بن علی گوید : به آن مرد پارسی گفتم: کودک چند ساله بود؟ گفت دو ساله. عبدی گوید: به ضوء گفتم: اکنون چند ساله است؟ گفت : چهارده ساله. ابو علی و ابو عبدالله (دو روایت حدیث) گویند: و در این هنگام سال (279) او بیست و یک ساله است.(10)
روایت دیگری نیز از محمد بن علی بلال نقل شده است که امام حسن عسکری (علیه السلام) درباره جانشین خود دوبار به من نامه داد، یک بار دو سال قبل از رحلتش (یعنی سال 258) و بار دوم سه روز قبل از رحلتش (یعنی سال 260).
باید توجه داشت در روایت منسوب به ضوء تاریخ ولادت ذکر نشده است بلکه راوی (مردی پارسی) تخمین خود را می‌گوید و از این که دیدار در چه سالی رخ داده سخن به میان نیامده است.
در روایت ابن بلال نیز دلیلی بر این که سال آگاهی دادن امام، همان سال ولادت باشد وجود ندارد.
بنابراین سال 258 نیز نمی‌تواند مورد قبول باشد.

4- ولادت در سال 260هشت ماه بعد از رحلت پدر اتفاق افتاده است :
این قول منسوب به گروهی از شیعه است که گویا مستند این قول آن است که کنیزی بعد از رحلت ، ادعای باردار بودن را کرده است. لذا تقسیم ارث او تا زمان وضع حمل عقب افتاد. بعد از هشت ماه اما دوازدهم به دنیا آمد و پنهان شد. امام حسن عسکری (علیه السلام) دستور داده بود نام او را محمد بگذارند.
باید توجه داشت استناد این قول به هیچ عنوان قابل قبول نیست زیرا اولاً صقیل که کنیز امام بود و ادعای بارداری کرد برای مدت دو سال از سوی دولت تحت بازداشت و مراقبت بود و روشن شد که باردار نیست، ثانیاً روایات متعددی داریم که امام حسن عسکری (علیه السلام) ولادت فرزند را به برخی خواص گفته بود و حتی عده‌ای موفق به دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) در دوران حیات پدر شدند. مرحوم شیخ مفید می‌گوید: از این فرقه در زمان ما (372) هیچ اثری نیست. سپس می‌گوید: این اعتقاد از کجا بدست آمده است؟ عقل که راهی به این گونه موضوعات (تاریخ ولادت) ندارد. سمع و نقل نیز مدرک می‌خواهد که این قول مدرکی ندارد. پس این قول نیز مردود است. (11) بعلاوه این اعتقاد با عقیده شیعه که زمین خالی از حجت نیست در تضاد است.

5- ولادت امام زمان(علیه السلام) در سال 256 واقع شده است:
مستند این قول چهار روایت می‌تواند باشد .
1- نامه امام حسن عسکری (علیه السلام) ، این نامه هنگامی که زبیری کشته شد از طرف امام حسن(علیه السلام) صادر شد« هذا جزاء من افتری علی الله فی اولیائه، زعم انه یقتلنی و لیس لی عقب، فکیف رأی قدرة الله». و ولد له ولد سماه «م.ح.م.د» سنة ست و خمسین و مائتین.
2- روایت علان: باسناده ان السید (علیه السلام) ولد فی سنة ستّ و خمسین و مائتین من الهجرة بعد مضی ابی الحسن بسنتین. (12)
3- حدیث محمد بن حسن الکرخی: قال سمعت ابا هارون- رجل من اصحابنا – یقول : رأیت صاحب الزمان و کان مولده یوم الجمعة سنة ستّ و خمسین و مائتین.(13)
4- حدیث غیاث بن اسید: و کان مولده لثمان لیال خلون من شعبان سنة ستّ و خمسین و مائتین.(14) این روایت‌ها قابل توجیه می‌تواند باشد.
اما نامه امام حسن (علیه السلام) ، با توجه به آن که زبیری در سال 256 هـ.ق از دنیا رفت و امام در آن سال این نامه را صادر کرد، لذا احتمال دارد راوی گمان کرده باشد ولادت نیز در همان سال اتفاق افتاده است و لذا گفته: ولد له ... مرحوم مجلسی به این مطلب نیز اشاره کرده است(15)
اما روایت علان: اصل این روایت در کتاب اثباة الوصیة مسعودی می‌باشد. متنی که از این کتاب در اختیار ماست این است: ان السید (علیه السلام) ولد فی سنة ستّ و خمسین و مائتین من الهجرة بعد مضی ابو الحسن(علیه السلام) بنحو سنتین.(16)
با توجه به اینکه امام هادی (علیه السلام) در رجب سال 254 هـ.ق از دنیا رفته است، این عبارت احتمالات متعددی را می‌تواند شامل شود مثلاً چون بین ولادت امام مهدی(علیه السلام) بیش از یکسال با رحلت امام هادی (علیه السلام) فاصله شده تعبیر به «بنحو سنتین» کرده است. و در این صورت متن روایت قابل پذیرش بوده و منطبق با روایات مربوط به 255 هـ.ق می‌شود. البته در غیبة طوسی سال 256 آمده است و احتمال دارد تعبیر «سنتین» باعث شده است که خمس به ست تبدیل شده باشد بهر حال با توجه به احتمالات متعدد، نمی ‌توان از این روایت به عنوان یک مستند قوی در برابر روایات سال 255 استفاده کرد.
اما حدیث کرخی: این حدیث در دو باب از کمال الدین آمده است. یکی در باب میلاد و دیگری در باب «من شاهد/ ب 42/ ح1». در باب 42 راوی فقط به اصل دیدار اشاره کرده و سخنی از سال ولادت به میان نیاورده است. مرحوم طوسی در غیبت نیز به این حدیث اشاره دارد. بنابر این احتمال دارد تاریخ ولادت به حدیث اضافه شده باشد. بعلاوه ابا هارون مجهول است و معلوم نیست مستند این تاریخ (با توجه به ولادت پنهانی حضرت) چیست؟ و لذا این روایت نمی‌تواند در برابر روایات مربوط به حکیمه خاتون قرار گیرد.
حدیث غیاث نیز نمی‌تواند قابل پذیرش باشد با توجه به اینکه هم خود او مجهول است و هم برای تاریخ ولادت استنادی ندارد.
آنچه ضعف این تاریخ و قوت تاریخ 255هـ.ق را تأیید می‌کند روایت دیگری است که مسعودی در «اثبات‌الوصیة» به نقل از خدیجه، دختر امام جواد (علیه السلام) می‌آورد: قام بامر الله جل و علا فی یوم الجمعة لاحدی عشرة لیلة مضت من شهر ربیع‌الاول سنة ستّین مائتین سراً الا عن ثقاته و ثقات ابیه و له اربع سنین و سبعة اشهر.(17)
البته مرحوم صدوق در کمال‌الدین روایتی به نقل از عقید ذکر کرده که در آن تاریخ ولادت چنین آمده است: لیلة الجمعة غرة شهر رمضان سنة اربع و خمسین و مائتین من الهجرة،(18) ولی باید توجه داشت که این روایت منفرد بوده و کسی دیگر نیز آن را نقل نکرده است. به علاوه گویا خود صدوق نیز این را قبول نداشته است و لذا در باب « من شاهد» ذکر کرده است نه در باب میلاد.
خلاصه آنکه: تاریخ‌های دیگر برای ولادت علاوه بر آنکه دارای ضعف و قابل توجیه می‌باشند نمی‌توانند در برابر روایات نیمه شعبان سال 255 که مشهور بین علمای گذشته بوده و مستند به قول حکیمه است قرار گیرد.
گفتنی است اختلاف در تاریخ ولادت به علت مخفی بودن اصل ولادت و با توجه به فشارهای سیاسی دولت عباسی و اهتمام اهل بیت و یاران خاص به پنهان داشتن امر ولادت طبیعی و عادی به نظر می‌آید و باید گفت که اگر اختلافی در تاریخ ولادت نمی‌بود امری بسیار عجیب و معجزه‌آسا بود. و این اختلاف مؤید ادعای شیعه است که به علت دشمنی حاکمان وقت و برنامه ریزی آنان برای کشتن امام دوازدهم ، ولادت آن بزرگوار به صورت مخفیانه صورت گرفت. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) در تشبیه امام قائم(علیه السلام) با انبیای دیگر من جمله تشبیه ولادت امام زمان(ع) به حضرت موسی (ع) نقل شده است: اما مولد موسی7 فإن فرعون لما وقف علی ان زوال ملکه علی یده، أمر باحضار الکهنة، فدلوه علی نسبه و إنه یکون من بنی اسرائیل، و لم یزل یأمر اصحابه بشق بطون الحوامل من نساء بنی اسرائیل حتی قتل فی طلبه نیفا و عشرین الف مولود و تعذر علیه الوصول الی قتل موسی7 بحفظ الله تبارک و تعالی ایاه. و کذلک بنو امیه و بنو العباس لما وقفوا علی ان زوال ملکهم و ملک الامراء و الجبارة منهم علی ید القائم منا، ناصبونا العداوة و وضعوا سیوفهم فی قتل آل الرسول (صلّی الله علیه و آله) و ابارة نسله طمعاً منهم فی الوصول الی قتل القائم و یأبی الله عزوجل ان یکشف امره لواحد من الظلمة الا ان یتم نوره و لو کره المشرکون.(19)
بر همین اساس امامان پیشین (علیهما السلام) به پنهانی بودن ولادت خبر دادند. در روایتی نقل شده است که چون امام حسن مجتبی (ع) با معاویه صلح کرد، عده‌ای بر او اشکال گرفتند. حضرت در پاسخ به آنها مطالبی فرمود از جمله به غیبت امام مهدی (ع) اشاره کرد و فرمود: فإن الله عزوجل یخفی ولادته و یغیب شخصه لئلا یکون لاحد فی عنقه بیعة اذا خرج، ذلک التاسع من ولد اخی الحسین ابن سیدة الاماء یطیل الله عمره فی غیبته (20 )
در پایان ذکر این نکته مناسب است که علاوه بر شیعه، عدة قابل توجهی از علمای اهل سنت به ولادت امام مهدی(ع) اعتراف کرده و حتی در مورد تاریخ ولادت ایشان سخن به میان آورده‌اند. من جمله :
محمد بن یوسف گنجی شافعی (21)
علامه شمس الدین ابن خلکان شافعی(وفیات الاعیان/ ج4، ص176). او ولادت را نیمة شعبان 255 هـ.ق می‌داند.
عبدالوهاب شعرانی حنفی(22) او نیز ولادت را نیمة شعبان 255 هـ.ق بیان میکند.
ابن وردی (23) نزد وی نیز ولادت در سال 255 هـ.ق بوده است.
ابن حجر هتیمی مکی (24) او سن امام مهدی (ع) را هنگام رحلت پدر 5 سال می‌گوید.
و بسیاری دیگر.
در کتاب «گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور» از علی اکبر مهدی‌پور تولد آن حضرت در شب نیمة شعبان 255 هـ را از 30 شیعی و 20منبع سنی نقل شده است. (25)
منبع مهمی که به آن استناد شده حدیث امام حسن عسکری(ع) است که فضل بن شاذان آن را با سند صحیح از امام عسکری(ع) نقل کرده است (26)
 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
مدت عمر شریف امام زمان
(ع):

از سال 255 تا کنون

سال به امامت رسیدن وسن ایشان درآن هنگام
:

سال به امامت رسیدن 260 هجری وسن شریفشان درآن هنگام 5 سال
است

چگونگی ولادت امام مهدی (ع)
:

برخیز که حجت خدامی آید
رحمت زحریم کبریا می آید
از گلشن عسکری گذرکن
که امروز
بوی گل نرگس از فضا می آید
باید دانست که
روایات و احادیثى که دلالت بر ولادت و وجود حضرت ولى عصر علیه السلام دارد بسیار
است و ما در باب اوّل از فصل سوّم منتخب الاثر بیش از دویست روایت را در این موضوع
نقل کرده ایم و سید علامه میر محمد صادق خاتون آبادى در کتاب اربعین مى فرماید: در
کتب معتبر شیعه بیش از هزار حدیث روایت شده در ولادت حضرت مهدى علیه السلام و غیبت
او و آنکه امام دوازدهم است و نسل امام حسن عسکرى علیه السلام است و اکثر آن احادیث
مقرون به اعجاز است.
گزارش و تفصیلات ولادت سراسر برکت امام، در کتب معتبر و
اخبار، مشروحاً بیان شده است; از جمله این اخبار روایتى است که در ینابیع
الموده،(27) فاضل قندوزى که از علماى اهل سنّت است و شیخ طوسى در کتاب غیبت و شیوخ
دیگر روایت کرده اند و صدوق در کتاب کمال الدین به سند صحیح و معتبر از جناب موسى
بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر علیهما السلام از حضرت حکیمه خاتون دختر
والامقام امام محمد تقى علیه السلام که از بانوان با عظمت و شخصیّت و فضیلت خاندان
رسالت است، حدیث کرده است.
حکیمه فرمود: امام حسن عسکرى علیه السلام خادم خود
را نزد من فرستاد که شب را نزد ایشان افطار کنم هنگامی که من ایشان را دیدم فرمودند
عمه امشب در نزد ما افطار کن که شب نیمه شعبان است و خداوند حجت را در این شب ظاهر
فرماید و او حجت خدا در زمین است.
من عرض کردم: مادرش کیست؟
فرمود: نرجس.

گفتم: فدایت شوم، به خدا سوگند در او اثرى از بارداری نیست.
امام لبخندى
زدند و فرمودند: همین است که براى تو مى گویم عمه جان هنگام سپیده دمِ صبح اثر
باردارى او ظاهر مى شود، زیرا نرجس مانند مادر موسى است که نشانى از فرزند داشتن در
او دیده نمى شد و تا هنگام تولد موسى هیچ کسى از ولادتش خبر نداشت.( فرعون ستمگرکه
مى دانست اگر حضرت موسى متولد شود، با او مبارزه مى کند و تخت و تاجش را نابود مى
سازد، با تمام نیرو مى کوشید تا از ولادت موسى (ع)جلوگیرى کند، لذا دستور داد تا
زنان را از مردان جدا کنند اما وقتى خدا بخواهد موسى به دنیا بیاید، تلاش صدها
فرعون هم بى نتیجه خواهد بود. قبل از تولد حضرت موسى (ع)کسى باور نمى کردکه مادرش
باردار است، نرجس نیز همچون مادر موسى تا آخرین لحظات ولادت امام زمان (ع)نشانى از
باردارى در خود نداشت، زیرا آینده نرجس بسیار حساس و پر اهمیت بود. جاسوس ها همه جا
راکنترل مى کردند وکار آگاهان حکومت هر حرکت مشکوکى را زیر نظر داشته و به شدت
مراقب بودندکه اگر فرزندى از امام یازدهم متولد شود، نا بود مى کنند.)
در روایتی
دیگر از حکیمه خاتون امام حسن عسکری به ایشان فرموده اند :«ما اوصیاء از شکمها
برداشته نمی شویم و مادرانمان، ما را در پهلوهای خود حمل می کنند، و ما از ارحام
بیرون نمی آییم بلکه از طرف راست مادران خود بیرون می آییم زیرا ما نورهای خداوند
هستیم که کثیفی به ما نمی رسد.»(28) (البته صحت این روایت مورد شک وتردید است
)
حکیمه گفت: وارد اتاق شدم چون سلام کردم و نشستم نرجس خواست پاى افزارم را
بیرون آورد، گفت: اى سیده من و سیده خاندان من، چگونه شب کردى؟
گفتم: بلکه تو
سیده من و سیده خاندان منى.
گفت: اى عمه این چه سخن است؟!
گفتم: اى دخترم،
خدا امشب به تو پسرى کرامت فرماید که در دنیا و آخرت آقا است; پس او خجالت کشید و
حیا کرد، و رفت گوشه ای از اطاق نشست امام حسن عسکری ع سخنان ما را شنید و فرمود:
«ای عمه! خداوند ترا جزای خیر بدهد.»
وقتى از نماز عشا فارغ شدم افطار کردم و در
بستر خوابیدم چون نیمه شب رسید برخاستم
من زودتر از شب هاى قبل به نماز شب
مشغول شدم. نماز را خواندم و فارغ شدم و نرجس همچنان در خواب و راحت بود، من نشستم
براى تعقیب نرجس خاتون نیز از خواب بیدارو از اطاق بیرون رفت، وضوگرفت و مشغول نماز
شب شد. نمازش را خواند وخوابید من از اطاق بیرون رفتم و به آسمان نگاه کردم، دیدم
که طلوع فجر است، اما هنوز اثرى از فرزند نیست.
هنوز نرجس در خواب بود، در شک
افتادم، امام فریاد زد، عمه شتاب مکن که مطلب نزدیک گردیده.
در حالى که من از
این تردید شرمنده بودم به طرف اطاق برگشتم
نشستم و سوره الم سجده و یس خواندم که
ناگاه نرجس هراسناک بیدار شد، من به بالینش شتافتم و گفتم:
«بسم الله علیک» آیا
چیزى احساس مى کنى؟
گفت: بله، اى عمه.
گفتم: آسوده خاطر باش همان است که به
تو گفتم.
در این حال، دیدم نرجس خاتون، اضطراب دارد، پس او را در بغل گرفتم و
نام الهی را بر او خواندم. امام حسن عسکری (ع )صدا زد که: «سوره قدر را بر او
بخوان»
از او پرسیدم: «چه حالی داری؟»
نرجس خاتون گفت: ظاهر شد اثر آنچه
مولایم فرمود.
امروز که آفتاب توحید دمید درخانه نرجس ،گل امید دمید
میخواند
حکیمه سوره قدرکه دید دروقت طلوع فجر ،خورشید دمید
پس مشغول خواندن سوره قدر شدم
چنانچه امام حسن عسکری ع امر فرموده بود. پس آن طفل در شکم نرجس خاتون نیز با من
همراهی می کرد و آنچه که من می خواندم را می خواند و بر من سلام کرد و من ترسیدم.
امام حسن عسکری ع صدا زد و فرمود: که: « ای عمه از امر خدا تعجب مکن که خداوند زبان
ما را درکودکى به حکمت بازکرده و در بزرگى حجت خود در زمین قرار مى دهد .(29)

سخن حضرت تمام نشده بود که ناگهان حضرت نرجس (س) از نظرم ناپدید شد و او را
ندیدم. گویا پرده ای میان من و او زده شده بود. پس فریاد کنان بسوی حضرت امام حسن
عسکری ع دویدم. آن حضرت فرمود: «برگرد ای عمه! که او را در جای خود خواهی
یافت.»
پس من مراجعت نمودم و بعد از زمان کمی، پرده برداشته شد و نرجس خاتون را
دیدم که بر وی نوری است که چشمم را خیره نمود و حضرت صاحب الامر (ع )را مشاهده کردم
که به سجده افتاده و انگشتان سبابه خود را به طرف آسمان بلند کرده بود و مشغول ذکر
خدا بود.ومیگفت :
«اشهد ان لااله الله وحده لاشریک له وان جدی رسول الله وان ابی
امیرالمومنین وصی رسول الله »(یعنی: شهادت می دهم که نیست معبودی جز خداوند و
بدرستی جد من محمد، فرستاده خداوند، و پدرم امیرالمومنین وصی رسول خداست.)
پس یک
یک امامان را برشمرد تا بخودش رسید فرمود : « اللهم انجزلی ما وعدتنی و اتمم لی
امری و ثبت وطاتی و املاء بی الارض قسطا وعدلا.» (یعنی: خدایا وفا کن به آنچه که به
من وعده داده ای و امرم را تمام کن و قدمهایم را محکم گردان و بوسیله من زمین را پر
از عدل و داد کن.)
هنگامى که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است. در حالى که
در بازوى راستش نوشته است: «جاءَ الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا »یعنی حق
آمد وباطل محو گردید پس بدرستیکه باطل نابود شدنی است
در روایت دیگرى آمده است:
چون حضرت مهدى (علیه السلام) متولّد شد، نورى از او ساطع گردید که به آفاق آسمان
پهن شد، و مرغان سفید را دیدم که از آسمان به زیر مى آمدند و بال هاى خود را بر سر
و روى و بدن آن حضرت مى مالیدند و پرواز مى کردند.وچون از امام حسن عسکری سئوال
نمودم فرمودند آنها فرشتگان خداوند هستند که برای تبرک آمده اند (30)
البته این
روایت دربعضی از کتب از زبان یکی از کنیزان نقل شده شاید علت آن این باشد که هم
حکیمه خاتون وهم کنیز شاهد این واقعه بوده اند
وی چنین گفته :
هنگامى که
مولاى ما دیده به جهان گشود، نورى از او ساطع گردید که همه اقطار جهان را روشن ساخت
.
در آن هنگام پرندگان نقره فامى دسته دسته از آسمان فرود آمدند و بالهاى خود را
بر سرو صورت و پیرک نوزاد سائیدند، و سپس به سوى آسمان پر گشودند.
چون مشاهدات
خود را به امام حسن عسکرى (علیه السلام ) عرض کردم ، تبسمى کردند و فرمودند:
تلک
ملائکه السماء، نزلت لتتبرک بهذا المولود، و هى انصار اذا خرج باءمر الله عزوجل
:
((اینها فرشتگان آسمانند، که براى تبرک جستن از این مولود فرخنده فرود آمده
اند، و چون به امر پروردگار ظهور کند، اینها یاورانش ‍خواهند بود.(31)
همچنین
کنیزی به نام نسیم ، که آن نیز روز ولادت آن مهر تابان ، حضرتش را در حال سجده
مشاهده کرده ، که انگشت سبابه اش را به سوى آسمان بالابرده مى فرماید: الحمدلله رب
العالمین ، و صلى الله على محمد و آله .
همچنین کنیزی به نام ماریه ، که در آن
خانه خدمت مى کرد، و در روز ولادت ، آن حضرت را دیده است که با انگشت سبابه به سوى
آسمان اشاره کرده مى فرماید:
الحمدلله رب العالمین ، و صلى الله على محمد و آله
.(32)
در روایت دیگری آمده است که: چون حضرت مهدی (ع)، متولد شد به زانو در
آمده و دو سبابه خود را بلند نمود. آنگاه عطسه کرد و فرمود: «الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آله عبدا ذکر الله غیر مستنکف و لا مستکبر» (یعنی: سپاس
مخصوص پروردگار جهانیان است و درود خدا بر محمد و آل او باد، بنده ای که بدون هیچ
ننگ و استکباری خدا را یاد کرد.)
آنگاه فرمود: «ظالمان گمان کردند که حجت خداوند
باطل خواهد شد، اگر در سخن گفتن به من اجازه می دادند هر آینه شک زایل می
شد.»(33)
در نیمه شعبان که جهان داشت سکون
گفتا صنمی، سرو قدی، رخ گلگون

کاین بوی خوش، از کجا واز کیست، بگو
گفتم ز گل نرگسِ نرجس خاتون
حکیمه
خاتون گزارش خود را چنین ادامه میدهد که در این موقع حضرت امام حسن عسکرى (علیه
السلام) صدا زدند: عمه! فرزندم را نزد من بیاور. وقتى نوزاد را نزد حضرت بردم،همین
که نظرش بر پدرش افتاد سلام کرد حضرت وى را در آغوش گرفت، و بر دست و چشم کودک دست
کشید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم! سخن بگوبه قدرت
الهی !گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و
نجعلهم الوارثین ونمکن لهم فی الارض و نری فرعون وهامان وجنودهما منهم ماکانوا
یحذرون »«میخواهیم منت گذاریم بر جماعتی که ایشان را ستمکاران در زمین ضعیف
گردانیده اند ایشان رادر زمین وارثان زمین وتمکن واستیلا بخشیم وبنمائیم فرعون
وهامان را ولشکرهای ایشان رااز آن امامان آنچه را حذر میکردند ».(34)
آنگاه بر
پیامبر اکرم (ص)وامیرالمؤمنین (ع) و همه ائمه تا پدرش درود فرستاد.(35).
در
روایتی دیگر آمده که وقتی حضرت زبان به کام فرزندش فرو برد، سپس فرمود: اى فرزند
بخوان طفل شروع به خواندن کرد، از صحف آدم و زبور داود تا تورات و انجیل را به زبان
عبرانى و سریانىِ خواند، سپس این آیه را تلاوت کرد....
بعدامام به من فرمود: این
کودک را بگیر و به مادرش بسپار تا او را شیر دهد. وقتى نرجس به او شیر داد، بار
دیگر فرزندم را نزد من بیاور. من نوزاد را به مادرش برگرداندم چون اورا نزد مادرش
بردم سلام کرد مادر نیز جواب سلامش رادادو پس از نوشیدن شیر دو مرتبه نزد حضرت
آوردم.
حـکـیـمه خاتون گوید: امام حسن عسکرى پس از ولادت امام زمان (عج) آن
بزرگوار را به (روح القدس) سپرد وخطاب به او که با ملایکه به صورت پرندگانى ظاهر
شده بودند فرمود:
(ایـن فـرزنـد را بـبـر و حـفـظ کـن و هـر چـهـل روز یـک بار
او را پیش ما بیاور. سپس خطاب به فـرزنـد خـود فرمود: تو را به آن کسى که مادر موسى
، فرزندش را به او سپرد مى سپارم . نـرجـس خـاتـون از فـراق فرزند گریان شد. امام
فرمود: آرام باش و بدان که شیر خوردن از غیر پستان تو بر او حرام است و به تو باز
مى گردد؛ همچنان که موسى به مادرش بازگشت . چنانچه حقتعالی فرموده است که«
برگردانیدیم موسی رابه سوی مادرش تا دیده مادرش به او روشن گردد» حکیمه خاتون سؤ ال
کرد که این پرنده چه بود؟ فرمود:« روح القدس بود.که موکل است به ائمه که ایشان
راموفق میگرداند از جانب خدا واز خطا نگاه میدارد وایشان را به علم زینت میدهد
»
روایت است کهامام حسن عسکری فرموده اند «چون خداوند مهدی این امت را به من عطا
فرمود دوملک فرستاد که اورا به سراپرده عرش رحمانی بردند در سراپرده عرش حقتعالی به
او خطاب کرد که مرحبا به تو ای بنده من که توراخلق کرده ام برای نصرت دین من واظهار
امر من ومهدی عباد من ،قسم به ذات ذات مقدس خود میخوریم که به اطاعت تو ثواب میدهم
وبه نافرمانی تو عقاب میکنم مردم را وبه سبب شفاعت وهدایت تو بندگان را می آمرزم
وبه مخالفت تو ایشان راعذاب میکنم ! ای دوملک برگردانید اورا به سوی پدرش واز جانب
من اورا سلام برسانید وبگویید که اودر پناه وحفظ وحمایت من است .اورا از شر دشمنان
حراست وحفاظت مینمایم،تا هنگامی که اورا ظاهر گردانم وحق را به او بر پادارم وباطل
را به سرگون سازم ودین حق برای من خالص باشد »(36)
نخستین کسى که امام زمان را
شست رضوان خازن بهشت بود که با جمعى از ملائکه مقربین او را به آب کوثر و سلسبیل
غسل دادند(37) او ازهمان ابتدا به روح القدس سپرده شد ودر عالم نوروفضای قدسی تربیت
شد
در روایات دیگر آمده که حکیمه خاتون گفته چون روز نیمه شعبان خدمت امام حسن
عسکری (ع) رفتم به طرف گهواره آن حضرت رفتم روپوش از روی او برداشتم ولی بچه
راندیدم عرض کردم فدایت گردم بچه چه شد ؟ فرمود :عمه جان اورابه کسی سپردم که
مادرموسی فرزند خود رابه سپرد.(البته دربعضی روایات روز سوم ذکر شده )
وچون روز
هفتم به حضور امام شرفیاب شدم گهواره ای دیدم مولای خود را دیدم چون ماه شب چهارده
وبر روی من میخندید وتبسم میفرمود حضرت فرمود :عمه فرزندم رابیاور.اورادرقنداقه
پیچیده نزد حضرت بردم امام مانند بار اول فرزند دلبرش رانوازش فرمود وزبان مبارک
آنچنان دردهان اومینهاد که گویی شکروعسل به او میخوراند سپس فرمود : ای فرزندم با
من سخن بگو گفت : اشهدان لااله الاالله آنگاه بر پیغمبرخاتم (ص) وامیرالمومنین (ع)
ویک یک ائمه تاپدربزرگوارش درود فرستاد وسپس این آیه شریفه را تلاوت نمود
:
اراده کرده ایم که منت بنهیم برآنان که درزمین زبون گشتند وآنهارا پیشوایان
ووارثان زمین قرار دهیم وآنهارادرزمین جای دهیم وبه فرعون وهامان ولشکریان آنان
نشان دهیم آنچه راکه آنها از آن میترسیدند (سوره قصص آیه 4) سپس بر پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله وسلم و حضرت علی علیه السلام و همه امامان درود فرستاد تا به نام
پدرش رسید و پس از ذکر نام پدرش ساکت شد.
تاقیامت زیمن نهضت او دولت حق ،دوام
خواهد کرد
با قیام مقدسش یزدان نورخود راتمام خواهد کرد
همچنین در چهل روزگی
به دیدارش رفتم مولایم امام زمان را مشاهده کردم که در خانه راه می رود و کسی را
ندیدم که فصیح‌تر از او سخن بگوید.»
در روایتی دیگر آمده که حکیمه گوید: « پس
از آن از ابومحمد علیه السلام سراغ امام زمان را می گرفتم و او در پاسخ می فرمود: «
او را به کسی سپردیم که مادر موسی علیه السلام فرزندش را به او سپرد»
بدین ترتیب
تولد شگفت انگیزترین انسان تحقق یافت .و این لحظه پرشکوه در 15 شعبان 255 هجرى
اتفاق افتاد. ...راوی این حدیث میگوید این روایات را از عقبه خادم امام حسن عسکری
(ع) پرسیدم واونیز، گفته حکیمه خاتون را تصدیق کرد
 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
[SIZE=+1]علائم
ظهور امام زمان(عج)[/SIZE]

ظهور حضرت حجت(عج) از اموري است
كه در اسلام نسبت به آنها به شدت تأكيد شده و در حتميت آن ذره اي شك و شبهه وجود
ندارد. پيش از اين گفتيم كه در آياتي نظير آية 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان
وعده داده است كه فرمانرواي زمين گردند و بر آن سيطره يابند.





صحبت كردن از حضرت مهدي(ع) و نشانه هاي ظهور ايشان در
واقع صحبت كردن از حوادثي است كه بناست در آينده اتفاق بيفتد و لذا بجاست كه از خود
بپرسيم: اگر در مورد احاديث نقل شده در اين زمينه بررسي اسناد صورت گرفت و مطمئن
شديم كه آنها از معصوم(ع) صادر شده است، آيا مي توان مطمئن بود كه حتماً همة آن
حوادث آن گونه كه در روايات شريف ما آمده اند وقوع يابند؟ پاسخ به اين پرسش در كتب
عقيدتي و فلسفي تحت عنوان «بداء» داده مي شود كه طي اين بخش از مطالب به آن مي
پردازيم.

«بداء» در لغت به معناي ظهور و روشن شدن پس از مخفي بودن چيزي است
و اصطلاحاً به روشن شدن چيزي پس از مخفي بودن از مردم اطلاق مي شود؛ بدين معنا كه
خداوند متعال بنا بر مصلحتي، مسئله اي را از زبان پيامبر يا ولي اي از اولياي خويش
به گونه اي تبيين مي كند و سپس در مقام عمل و ظهور و بروز، غير آن را به مردم نشان
مي دهد. در قرآن آمده است:
خداوند هر چه را بخواهد محو يا اثبات مي كند در حالي
كه ام الكتاب نزد اوست و خود مي داند عاقبت هر چيزي چيست.1

و در آيه اي
ديگر: و بدالهم سيّئات ما كسبوا.2
بدي هايي را خود كسب كرده بودند و براي آنها
مخفي بود برايشان نمايان شد.
يا: ثمّ بدالهم من بعد ما رأؤا الآيات.3
پس از
آنكه نشانه ها را ديدند حقيقت امر بر آنها روشن شد.
اين ظهور پس از خفا، تنها
براي انسان رخ مي دهد و در مورد
خداوند متعال ابداً صدق نمي كند وگرنه لازمه اش
اين است كه خداوند نسبت به آن موضوع جهل داشته باشد كه اين امر محالي است. خداوند،
چنانكه قرآن كريم مي فرمايد به همه چيز آگاه و داناست 4 و نسبت به همه چيز در همة
زمان ها و مكان ها چه حاضر باشند و چه غايب، چه موجود باشند و چه فاني و چه در
آينده به وجود بيايند، علم حضوري دارد. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:
هيچ
چيزي در آسمان و زمين از نظر خداوند متعال مخفي نمي شود.5
از همين روست كه مسئلة
بداء و ظاهر كردن آن امر مخفي به خداوند نسبت داده مي شود:
و بدالهم من الله
مالم يكونوا يحتسبون.6
خداوند آنچه را گمان نمي كردند، براي آنها ظاهر
كرد.
براساس آية:خداوند چيزي را كه از آنِ مردمي است دگرگون نكند تا آن مردم خود
دگرگون شوند.7
و با استفاده از ديگر آيات و روايات مي توان چنين برداشت كرد كه
برخي اعمال حسنه نظير: صدقه، احسان به ديگران، صلة رحم، نيكي به پدر و مادر،
استغفار و توبه، شكر نعمت و اداي حقّ آن و... سرنوشت شخص را تغيير داده و رزق و عمر
و بركت زندگي اش را افزايش مي دهد، همان طور كه اعمال بد و ناشايست اثر عكس آن را
بر زندگي شخص مي گذارد.
پيش از شرح اين عبارت كه بداء در حقيقت ظاهر شدن چيزي
است كه از ناحية خداوند متعال براي مردم مخفي و براي خودش مشخص بود، لازم است
يادآور شويم كه خداوند متعال بنا بر آيات قرآن دو لوح دارد:

الف) لوح
محفوظ

لوحي كه آنچه در آن نوشته مي شود؛ پاك نشده و مقدّرات آن تغيير نمي
يابند؛ چون مطابق با علم الهي است:
بَل هُوَ قُرآنٌ مَجيدٌ في لَوحٍ
مَحفوظٍ.8
بلكه آن قرآن مجيدي است كه در لوح محفوظ ثبت گرديده است.

ب)
لوح محو و اثبات
بنا بر شرايط و سنني از سنت هاي الهي، سرنوشت شخص يا جرياني به
شكلي خاص مي شود، با از بين رفتن آن سنت ها يا مطرح شدن سنت هاي جديد سرنوشت آن شخص
يا آن جريان تحت الشعاع سنت هاي جديد قرار مي گيرد. به عنوان مثال بناست كه شخص در
سن 20 سالگي فوت كند امّا به واسطة صلة رحم يا صدقه اي كه مي دهد، 30 سال به عمرش
اضافه مي شود و تا 50 سالگي زنده مي ماند يا به عكس، آن شخص بناست 50 سال عمر كند
به واسطة گناه كبيره اي خاص، 30 سال از عمرش كاسته مي شود در همان 20 سالگي مي
ميرد. كه البته خداوند متعال از اوّل مي دانست كه بناست اوّلي 50 سال و دومي 20 سال
عمر كند ولي براي روشن شدن اين سنت هاي الهي مطلب به اين شكل از زبان پيامبران يا
اولياي الهي(ع) بيان مي شود.



 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
در قرآن كريم هم آمده است:
يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب.9
يا
اين آيه:
آنگاه مدتي را [براي شما عمر] مقرّر داشت و اجل حتمي نزد اوست.10
با
توجه به اين دو لوح و مطالبي كه تا به حال به آنها پرداختيم، اين پرسش به ذهن مي
رسد كه: آيا ظهور حضرت مهدي(ع) و نشانه هايي كه براي آن بيان شده است، در لوح محفوظ
اند يا محو و اثبات. به عبارت ديگر آيا ممكن است اصلاً مسئله اي به نام ظهور ايشان
تا آخر عمر بشريت و هستي اتفاق نيفتد يا ظهور بدون تحقّق نشانه ها رخ دهد يا همة
نشانه ها بايد رخ دهند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد نشانه هاي ظهور را به دو دسته
تقسيم كنيم:
1. امور و علايم مشروط
2. امور و علايم حتمي. آنگونه كه امام
باقر(ع) امور را به موقوفه و حتميه11 و امام صادق(ع) به حتمي12 و غير حتمي تقسيم
كرده اند. مسئلة بداء هم در چهار زمينه با موضوع ظهور حضرت مهدي(ع) ارتباط مي
يابد:

1. نشانه هاي مشروط و غير حتمي ظهور

جز نشانه هايي كه صراحتاً
در احاديث به حتمي بودن آنها اشاره شده است، بقية نشانه هاي ظهور همگي از امور
موقوفه به شمار مي روند، چنانكه بزرگاني مانند شيخ مفيد، شيخ صدوق و شيخ طوسي بدان
تصريح كرده اند. بدين معنا كه به جز نشانه هاي حتمي ظهور بقية آنها بنا بر مشيت و
ارادة الهي ممكن است دچار تغيير و تبديل، تقدّم يا تأخّر شوند. به عبارت ديگر آنها
از جمله امور لوح محو و اثبات به حساب مي آيند و ممكن است با تغيير و تبديل در
شرايط آنها و عوض شدن علل رخ دادن آنها به گونة ديگري پديد آيند يا اصلاً رخ ندهند.
البته بسياري از رويدادهايي كه در احاديث ما به آنها اشاره شده است تا كنون اتفاق
افتاده اند و دچار بداء در اصل تحقّق خويش نشده اند.
مثلاً اگر در حديث به نزول
بلايي (مشروط) اشاره شده باشد به واسطة توسل و استغفار مؤمنان و مسلمانان ممكن است
در نزول آن تأخير رخ دهد يا اصلاً چنين بلايي به جهت عظمت عمل صالح ايشان نازل نشود
يا اينكه با برخي اعمال صالح يا ناصالح ظهور حضرت را دچار تعجيل يا تأخير
كنند.

شايد بتوان علت بيان چنين اخباري را اين دانست كه اگر مسئله به اين
شكل تبيين نمي شد، مؤمنان هم از احتمال حدوث آن حادثه باخبر نمي شدند و بدان مبتلا
مي گشتند امّا پس از صدور حديث از ناحية معصوم(ع) و آگاه شدن مؤمنان و مسلمانان از
آن، با دعا و توسل و استغفار از پديد آمدن چنان حادثة ناگواري ممانعت به عمل آورند
يا سبب حدوث اتفاقي خوشايند شوند. البته فراموش نكنيم كه عكس اين مطلب هم كاملاً
صادق است به اين معنا كه شخص معصوم(ع) با اعلام نزول بلا و علّت آن، حجت را بر مردم
تمام مي كنند كه شما با وجود آنكه مي توانستيد، آن بلا را از خويش دفع نكرديد يا
فلان خير را به سوي خويش جلب ننموديد و از همين روست كه روايت شده است:
خداوند
متعال، به چيزي مثل بداء عبادت نشده است.13

2. علايم ظهور و امور
حتمي

پنج مورد از نشانه هاي ظهور در بسياري از روايات كه از حدّ تواتر گذشته
است؛ از جمله نشانه هاي حتمي ظهور برشمرده شده اند:
خروج سيّد خراساني و يماني،
نداي آسماني مبني بر حقّانيت حضرت مهدي(ع)، شهادت نفس زكيّه و فرو رفتن سپاهيان
سفياني در منطقة بيداء (بيابان بين مدينه و مكّه).14
اين نشانه هاي پنج گانه را
احاديث از علايم حتمي شمرده و هيچ گونه احتمال بدايي در مورد تحقّق آنها نداده اند
وگرنه خلاف حتمي بودن آنها مي شد. اين نشانه ها شديداً با مسئلة ظهور ارتباط داشته
و همگي مقارن ظهور رخ خواهند داد ان شاءالله. بزرگواراني چون مرحوم آيت الله خويي
در پاسخ به نويسندة كتاب سفياني و علامات ظهور15، علّامه سيّد جعفر مرتضي عاملي، در
كتاب خويش و شيخ طوسي، در غيبت خويش16 نسبت به اين موضوع تصريح و اذعان كرده اند
كه:
هر چند بنابر تغيير مصلحت ها با تغيير شروط اخباري كه به حوادث آينده مي
پردازند، ممكن است دچار تغيير و تبديل شوند؛ جز آنكه روايت تصريح كرده باشد كه وقوع
آن جريان حتمي است كه (با توجه به اعتماد ما به معصومين(ع)) ما هم يقين به حدوث
آنها در آينده پيدا مي كنيم و قاطعانه مي گوييم در آينده چنين خواهد شد.17
اشكال
اساسي كه به اين نظر گرفته مي شود؛ متكي به حديثي است كه نعماني در كتاب خويش آورده
است كه: ابوهاشم داوود بن قاسم جعفري گفته است: نزد امام جواد(ع) بوديم و صحبت از
حتمي بودن آمدن سفياني شد، از آن حضرت پرسيدم: آيا در مورد امور حتمي هم بداء رخ مي
دهد؟ فرمودند: آري. گفتم: مي ترسم در مورد خود حضرت مهدي(ع) بداء رخ دهد. حضرت
فرمودند:
ظهور حضرت مهدي(ع) وعدة الهي است و خداوند خلف وعده نمي
كند.18
علّامه مجلسي، هم در بحارالانوار پس از نقل اين حديث اين
توضيح را
اضافه كرده اند كه:
شايد محتوم، معاني مختلفي داشته باشد كه با توجه به اختلاف
در تعاريف ممكن است در مورد برخي از آنها بداء رخ بدهد. مضاف بر اينكه شايد منظور
از بداء در مورد خصوصيات آن حادثة محتوم و حتمي باشد و نه اصل تحقّق آن، كه مثلاً
پيش از زوال حكومت بني عباس سفياني جنبش هاي خويش را آغاز مي كند.19
اين فرضيه
چندان قابل قبول نيست؛ زيرا در صورت پذيرفتن آن، چه فرقي بين حتمي و غير حتمي خواهد
بود؟ مضاف بر اينكه روايت مورد بحث ما از حيث سند، ضعيف است.20 در ضمن نمي توان از
آن همه حديث و روايتي كه به شدت بر حتمي بودن اين پنج نشانه و امتناع احتمال رخ
دادن بداء در آنها تأكيد مي كنند، چشم پوشي كرد و به احاديث انگشت شماري از اين
دسته تمسك نمود؛ چون ممكن است در شرايط خاصي (به فرض قوت و اعتبار سندي آنها)
معصوم(ع) مجبور شده باشند از روي تقيه، چنين سخني بگويند.
عبدالملك بن اعين
گويد: به امام باقر(ع) در مورد حضرت مهدي(ع) گفتم: مي ترسم كه زود بيايند و سفياني
نباشد. حضرت فرمودند:
والله نه. سفياني از حتمياتي است كه حتماً خواهد
آمد.21
امور يا موقوفه اند يا حتميه كه سفياني از دستة حتمياتي است كه حتماً
خواهد بود.22
يا امام صادق(ع) فرمودند:
از حتمياتي كه پيش از قيام حضرت
مهدي(ع) خواهند بود اينهاست: شورش سفياني، فرو رفتن در بيداء، شهادت نفس زكيّه و
منادي كه از آسمان ندا در دهد.23
حمران بن اعين از امام باقر(ع) راجع به
آية:
ثمّ قضي اجلاً و اجلٌ مسمّي عنده؛24
مي پرسد. حضرت مي فرمايند:
دو
اجل وجود دارد: محتوم و موقوف.
- محتوم چيست؟
- جز آن نخواهد شد.
- و
موقوف؟
- مشيت الهي در رابطة آن جاري مي شود.
- اميدوارم كه سفياني جزء موقوف
ها باشد.
- والله كه نه و از محتومات است. 25

3. بداء و قيام حضرت
مهدي(ع)

ظهور حضرت حجت(ع) از اموري است كه در اسلام نسبت به آنها به شدت
تأكيد شده و در حتميت آن ذره اي شك و شبهه وجود ندارد. پيش از اين گفتيم كه در
آياتي نظير آية 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است كه فرمانرواي
زمين گردند و بر آن سيطره يابند كه چنين واقعه اي در تمام طول تاريخ تا كنون اتفاق
نيفتاده است و از آنجا كه « ان الله لا يخلف المعياد&raquo26 و خداوند در وعدة
خويش تخلف نمي كند، در آينده اي دور يا نزديك حتماً چنين اتفاقي خواهد افتاد. ان
شاء الله.
علاوه بر اينكه در موارد بسياري رسول مكرم اسلام(ص) و معصومين(ع)
شديداً تأكيد نموده اند كه:
حتي اگر از عمر هستي بيش از يك روز باقي نمانده
باشد، خداوند آن قدر اين روز را طولاني مي كند كه حضرت مهدي(ع) ظهور كرده و جهان را
مملو از قسط و عدل گردانند.27

4. تعيين زمان ظهور حضرت مهدي(ع)
بسياري از
روايات، ما را از توقيت (مشخص كردن زمان ظهور) يا تعيين محدودة زماني براي ظهور
حضرت به شدت نهي كرده اند و شيعيان را امر كرده اند كه هر كه را چنين كرد تكذيب
كنند و دروغ گو بشمارند؛ زيرا اين مطلب در زمرة اسرار الهي است و كسي آن را نمي
داند؛ امام صادق(ع) به محمدبن مسلم فرمودند:
محمد! اگر كسي وقتي از جانب ما براي
ظهور حضرت مهدي(ع) نقل كرد، از تكذيب كردن او نترس! چرا كه ما براي احدي تعيين وقت
نمي كنيم.28
وقتي فضيل از امام باقر(ع) مي پرسد كه آيا اين مسئله وقت مشخص دارد؟
حضرت سه مرتبه مي فرمايند: «آنها كه وقت تعيين مي كنند دروغ مي گويند&raquo.29
يكي از ياران امام ششم(ع) به ايشان عرضه مي دارد: اين مسئله اي كه چشم انتظارش
هستيم كي خواهد آمد؟ حضرت مي فرمايند:
اي مهزم! آنها كه وقت تعيين كنند دروغ مي
گويند، آنها كه عجله كنند هلاك مي شوند و آنها كه تسليم امر خداوند باشند نجات مي
يابند و به سوي ما باز مي گردند.30
آنگونه كه از احاديث برمي آيد، ظهور حضرت
حجت(ص) از جمله اموري است كه خداوند متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان
كه خداوند تبارك و تعالي اراده كنند و شرايط و علل فراهم و مناسب باشد؛ زمين را از
بركات وجودي آن امام همام(ع) بهره مند خواهند نمود.

البته نهي از تعيين وقت،
شامل نشانه هاي حتمي ظهور نمي شود؛ چرا كه خود معصومين(ع) در اين موارد به فاصلة
زماني ميان حدوث آن نشانة حتمي و ظهور حضرت اشاره كرده اند كه مثلاً از ابتداي شورش
سفياني تا قيام حضرت بيش از 9 ماه طول نخواهد كشيد يا مثلاً 15 روز پس از شهادت نفس
زكيّه حضرت در مكه ظهور مي كنند. وليكن ديگر نشانه ها حداكثر به اين اشاره مي كنند
كه ظهور آن وجود مقدس نزديك شده است و نه بيش از اين. چنانكه ديديم برخي از نشانه
هاي ظهور قرن هاست كه اتفاق افتاده اند و گذشته اند و هنوز ظهور رخ نداده است. كه
البته به جهت ايجاد اميد در دل شيعيان مبني بر نزديك شدن ظهور معصوم(ع) از آن به
عنوان نشانة قيام حضرت صاحب(ع) ياد كرده اند.

ضمناً اگر بنا بود زمان ظهور
مشخص شود و همگان بدانند كه ايشان بناست چه زماني قيام جهاني خويش را آغاز كنند؛
ستمگران و ظالمان تمام عِدّه و عُدّه خويش را براي آن روز مهيا و آماده مي كردند ـ
كه به خيال خام و واهي خود ـ آن نور الهي را خاموش كنند و نگذارند عدالت را در جهان
گسترش دهند و مؤمنان و مستضعفاني هم كه قرن ها با حدوث اين حادثة عظيم و بزرگ فاصله
داشتند مبتلا به يأس و كسالت و خمودي مي شدند حال آنكه قرن هاست بسياري در انتظار
آن يار غايب از نظر، ديده ها را خون بار كرده و هر صبح و شام دست دعا به تعجيل در
فرج ايشان برداشته اند و اميد دارند كه در زمرة ياران و ياوران ايشان باشند. مشخص
نبودن زمان ظهور خواب از چشم هاي ستمگران ربوده و هر صبح و شام از اين هراسناكند كه
شايد آن عزيز مقتدر امروز ظهور كند و پايه هاي حكومت شيطاني شان را درهم
شكند.
به اميد آنكه آن روز را ببينيم و از ياوران حضرتش باشيم. ان شاءالله.

 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای زمین! دستانت را بگشای تا بی نهایت را در آغوش بگیری که قرآن، منتظر نزول اوست.

وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ

بوی خوش تو در کوچه های جان پیچیده است یا ابا صالح!

ماه از جمال نورانی تو، سر از آسمان خم کرده تا تماشایت کند.

زمین نیز مثل آسمان، دنبال آبی شدن و یک رنگی است
و تنها تویی که عبور نسیم های رحمت را در سیاه خانه دل ها میسر خواهی کرد.

طلوع کن ای ماه نیمه پیدا تا سلسله جنبانِ قلبمان، به دلخوشی یادت آرام گیرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

غـــروب هـــــایی که "دلِ" مــــا "گیـــر ِ" دلتنگی ات اســـت آقــــا !

دلـــــــم گرفتــــه از ایـــــن نبضهـــای تکـــراری
دلــی که یــــاد تـــــو را دم نمی زنــــد دل نیســـت

 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله :

يا عَلِىُّ شيعَتُكَ المُنتَجَبونَ وَلَولا أنتَ و شيعَتُكَ، ما قامَ لِلَّهِ دينٌ؛

اى على! شيعيان تو برگزيدگان‏اند؛ اگر تو و شيعيانت نبوديد، دينى براى خدا پابرجا نمى‏ماند

بحارالانوار: ج 39، ص 307



خدایا شکرت ! شکر که من رو در امت شیعه متولد کردی :cry:

امروز داشتم جنایات پیروان گمراه عمر رو در مورد زنان و دختراشون می دیدم

تنها جرمشون این بود که تو یه قبیله ی منحرف و عقب مونده به دنیا اومده بودن
:cry:

خدایا من چقدر خوشبختم .... بی اندازه شکر !

من در قبال اونایی که از این خوشبختی از اسلام واقعی از
اسلام ناب محمدی از مذهب بی نظیر شیعه محروم موندن مسئولم .... :cry:
 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]








[FONT=times new roman, times, serif]قال الله تبارك
و تعالى:
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]الصيام[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون.
[/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]خداوند تبارك و تعالى مي ‏فرمايد: [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]اى كسانى كه
ايمان آورده‏ايد روزه بر شما نوشته (واجب) شد، چنانكه بر آنان كه پيش از شما
بوده‏اند واجب شده بود باشد كه پرهيزگار شويد.
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]سوره بقره
آيه 183
[/FONT]





[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]


ماه
رمضان




[FONT=times new roman, times, serif]ماه رمضان نهمين ماه از ماه هاي قمري و بهترين
ماه سال است. واژه رمضان از ريشه «رمض» و به معني شدت تابش خورشيد بر سنگريزه است.

می‌گويند چون به هنگام نامگذاري ماه هي عربي، ين ماه در فصل گرمي تابستان قرار
داشت، ماه «رمضان» ناميده شد، ولي از سوي ديگر، «رمضان» از اسماء الهي است. ين ماه
ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شب‌هي قدر در آن قرار دارد. فضيلت ماه رمضان
بسيار زياد و نامحدود است.
به برخي از حوادث و رويدادهي مهم ين ماه اشاره می‌شود:

وفات حضرت خديجه در دهم رمضان سال دهم بعثت.
ولادت امام حسن مجتبي عليه
السلام نيمه رمضان سال دوم هجرت.
جنگ بدر در سال دوم هجرت.
فتح مکه در سال
هشتم هجرت.
مراسم عقد اخوت و پيمان برادري ميان مسلمان، و يجاد اخوت اسلامي بين
پيامبر و امام علي عليه السلام.
بيعت مردم به وليت‌عهدي امام رضا عليه
السلام
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
در سال 201 قمري.
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]منابع :

هدية الانام الي وقيع اليام، محدث قمي، ص 21
[/FONT]
 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]فضيلت ماه
رمضان:
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن
و از شريف‌ترين ماه‌هي سال است. در ين ماه درهي آسمان و بهشت گشوده و درهي جهنم
بسته می‌شود، و عبادت در يکي از شب‌هي آن ( شب قدر ) بهتر از عبادت هزار ماه است.
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
رسول خدا صلي الله عليه و آله و
سلم در خطبه شعبانيه خود درباره فضيلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ي بندگان خدا!
ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوي شما روي آورده است؛ ماهي که نزد خداوند
بهترين ماه‌ها است؛ روزهيش بهترين روزها، شب‌هيش بهترين شب‌ها و ساعاتش بهترين
ساعات است.
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
بر مهماني خداوند فرا خوانده
شديد و از جمله اهل کرامت قرار گرفتيد. در ين ماه، نفس‌هي شما تسبيح، خواب شما
عبادت، عمل‌هيتان مقبول و دعاهيتان مستجاب است.
پس با نيت‌ي درست و دلي
پاکيزه،‌ پروردگارتان را بخوانيد تا شما را بري روزه داشتن و تلاوت قرآن توفيق دهد.
بدبخت کسي است که از آمرزش خدا در ين ماه عظيم محروم گردد. با گرسنگي و تشنگي در ين
ماه، به ياد گرسنگي و تشنگي قيامت باشيد.»
آن گاه پيامبر اکرم وظيفه روزه‌داران
را برشمرد و از صدقه بر فقيران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام،
حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهرباني به يتيمان و نيز عبادت و سجده هي طولاني،
نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضيلت اطعام در ين ماه سخن گفت.

[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]منابع :

مفاتيح الجنان،‌ تفسير نمونه، ‌ج 1، ص 634؛ الميزان، ‌ج 2، ص 15

[/FONT]
 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
فوايد روزه:
روزه فوايد جسمي و روحي فراوان دارد، شفا بخش جسم و توان بخش جان است، پاک کننده آدمي از رذايل حيواني، در ساختن فرد صالح و اجتماع بسامان بسيار موثر است، در تهذيب و تزکيه نفس و رهاندن انسان از روزمرگي و واماندگي در نياز هاي تن تأثير بسزايي دارد. فوايد طبي و بهداشتي روزه که از سودمنديهاي کوچک اين فريضه انسان ساز است به حدي است که شايد نياز به توضيح و تکرار نداشته باشد و بيشتر مردم کم و بيش از آن آگاهند. ما به اختصار به گوشه اي از اين فوايد انسان ساز اشاره ميکنيم: معده و دستگاه گوارش از اندام پرکار بدن آدمي است، با سه وعده غذا که معمول مردم است؛ تقريباً در همه ساعات دستگاه گوارش به هضم و تحليل و جذب و دفع مشغول است. روزه باعث ميشود از يکسو اين اعضا استراحت کنند و از فرسودگي مصون بمانند و نيروي تازه اي بگيرند و از سوي ديگر ذخاير چربي که زيانهاي مهلکي دارند تحليل رفته و کاسته شوند.

در روايات اسلامي حتي به فوايد جسمي روزه نيز تصريح شده تا برخي از سست عنصران، اگر نه با ايمان کامل لااقل با توجه به فوايد بهداشتي روزه اين فريضه ثمر بخش را بجاي آورند و از سودمنديهاي گوناگون آن در حد خود بهره ور شوند. پيامبر گرامي اسلام در همين رابطه فرموده اند: «صوموا تصحوا» روزه بگيريد تا سالم بمانيد. و نيز در روايات بسياري پيشوايان گرامي اسلام فرموده اند: « معده آدمي خانه بيماريهاي اوست و پرهيز از غذا درمان آن است»
بديهي است آنگاه فوايد بهداشتي روزه بهتر به دست ميآيد که روزه دار امساک روز را با زياده روي در شب تلافي نکند، که پر خوري خود موجب زيانهاي چشم گيري براي دستگاه گوارش است. با پيشرفت دانش پزشکي، برخي از پزشکان و متخصصان دريافته اند که امساک از خوردن و آشاميدن، عالي ترين روش درماني است، يکي از پزشکان ميگويد: « طرح درمان به وسيله روزه بسيار چنان معجزه آساست که بکار بستن آن مسير، طرحها و برنامه هاي طب عملي و جراحي را تغيير خواهد داد، زيرا روزه راه تازه اي به روي دانش پزشکي ميگشايد؛ و سلاح موثري براي مبارزه با بيماريها به اين دانش ميبخشد سلاحي که ميتوان آن را از راههاي گوناگون مورد استفاده قرار داد تا انسان را در مبارزه با علت بيماريها براي بهبود بيماران به نتيجه مطلوب و آشکار رسانند. »
با روزه و امساک ميتوان بيماريها را بهبود بخشيد و معالجه کرد البته در صورتي که با اعتدال و ميانه روي مقرون باشد و در هنگام سحر و افطار در خوردن و آشاميدن افراط نشود.بررسي فوايد بهداشتي و طبي روزه در اين مختصر نميگنجد، آنانکه به توضيح بيشتر علاقمندند ميتوانند به کتابهايي که در اين زمينه تأليف شده است مراجعه نمايند. بايد توجه داشت، بر خلاف تصور کوتاه انديشان، روزه هيچگونه ضرري براي افراد سالم مکلف ندارد و اگر کسي بيمار باشد و نتواند روزه بگيرد و با اين کار بيمار تر شود و يا روزه باعث گردد که بيماريش ادامه يابد کار حرامي مرتکب شده و روزه اش نزد خدا پذيرفته نيست، بيماري که روزه براي او ضرر دارد نبايد روزه بگيرد و فقط لازم است در روزهاي ديگر قضاي آن را بجا آورد و جبران کند.
افراد سالم بايد بدانند که روزه نه تنها زياني برايشان ندارد بلکه چنان که گفتيم، موجب تندرستي و صحت مزاج است و بگفته برخي شکم پرستان که خود روزه نميگيرند و ديگران را نيز از روزه باز ميدارند و تلقين ميکنند که روزه موجب زخم معده ميشود، نبايد اعتنا کرد، اينگونه دروغها تنها بهانه افراد سست عنصري است که که اسير شکم خويشند و از عزم و اراده انساني در آنان خبري نيست. « روزه باعث استراحت معده است و در حال روزه اسيد معده بجاي غذا به وسيله صفرا خنثي ميشود و زخم ايجاد نميگردد»

اکثريت غريب به اتفاق مسلمانان متدين ماه مبارک رمضان را روزه ميدارند و به هيچ وجه شکايتي از اين بيماري ندارند و نسبت بيماري زخم معده روزه داران بيشتر از ديگران نيست همانطور که گفتيم فوايد جسمي و بهداشتي روزه اگرچه چشمگير و غير قابل انکار است ولي مهمترين فوايد روزه اثرات بهداشتي آن نيست، متأسفانه برخي در بررسي فوايد روزه تنها به همين اثرات بهداشتي آن بسنده کرده اند، درحاليکه فوايد برتر روزه به جنبه هاي معنوي آن مربوط ميشود، فوايد جسمي روزه با اثرات معنوي آن در سازندگي تربيت و تزکيه انسان قابل مقايسه نيست، اگر چه همان فوايد طبي هم گواهي است بر اصالت اسلام عزيز، چرا که اين آيين فطري و آسماني چهارده قرن پيش با ژرف بيني و احاطه اي که جز از خداي متعال نميتواند بود در محيط جاهليت عرب دستوراتي براي انسانها وضع کرده است که دانش پزشکي انسان متمدن عصر ما با پيشرفت خود روز به روز بر گوشه هايي از حکمت آن پي ميبرد.
برگرفته شده از سيت صدا وسيما










 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
مناسبت هاي ماه رمضان

مناسبت هاي ماه رمضان


مناسبتهاي ماه
رمضان




[h=3][FONT=times new roman, times, serif]روز [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]اول[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] ماه مسجد النبى(ص) دچار آتش سوزى شد
[/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]روز اول
ماه رمضان بنا به نقل «سمهودى مورخ عامه‏» در سال 654 هجرى، مسجد النبى (صلى الله
عليه و آله) و حجرات مقدسه آن دچار آتش سوزى شد، و به قدرى شعله‏هاى آتش دامنه دار
شد، كه سقف و ديوارها را فرا گرفته و فرو ريخت اين زمان مصادف با حكومت معتصم عباسى
بود، وى دستور داد، بنيان مسجد را دوباره به پاى داشتند.
[SUP]
(1)
[/SUP]
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]


[h=3][/h]
[h=3][FONT=times new roman, times, serif]ولايتعهدى امام رضا(ع) در [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]اول[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] ماه رمضان
[/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]ايضا از
وقايع روز اول ماه رمضان «بنا به نقل شيخ مفيد در مسار الشيعه‏» روز بيعت‏به
ولايتعهدى حضرت رضا عليه السلام است، و اين عمل از طرف مامون عباسى فقط يك نقشه
سياسى براى فرو نشاندن انقلابات داخلى مخصوصا جلوگيرى از خروج و قيام شيعيان ايران
(كه در اوائل خلافت مامون گرداننده خلافت او بودند) انجام گرفت. و ديگر ترس قيام
اولاد على (عليه السلام) از جمله عوامل ولايتعهدى حضرت رضا (عليه السلام) از طرف
مؤمون به شمار مى‏آيد.[SUP] (2) [/SUP]
[/FONT]

[h=3][/h]
[h=3][FONT=times new roman, times, serif]غزوه تبوك يا فاضحه در روز [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]سوم[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] ماه رمضان
[/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]غزوه
تبوك يا فاضحه از جنگهاى حساس بين مسلمانان و روميان كه در سال نهم هجرى بر پا شد و
به صلح انجاميد نيز در روز سوم ماه مبارك رمضان واقع گشت، و علت ايجاد اين جنگ چنين
بود كه جاسوسان، به دربار امپراطوى روم (هراقليوس) (هرقل) گزارش دادند، كه پيامبر
اسلام از دار دنيا رفت، امپراطور شوراى نظمي تشكيل داد، و تممي حاضران موقع را
مناسب بسيج لشكر روم عليه حجاز ديدند و به سرپرستى مردى به نام يوحنا، يا (باغباد)،
به سوى حجاز رهسپار، و در تبوك (محلى ميان حجاز و شام) با سپاه اسلام تلاقى كردند،
و سپاه اسلام در تبوك كناره چشمه آبى تمركز يافتند، و اينكه چرا اين جنگ را فاضحه
مى‏نامند بدان علت است كه منافقان از حضور در جنگ تخلف ورزيدند، و رسوا شدند، و اين
جنگ را «ذوالعسره‏» نامند زيرا كه مسلمانان از نظر آذوقه و مركب و مهمات بسيار در
عسرت و سختى بسر بردند.[SUP] (3)
[/SUP]
[/FONT]













[h=3][/h]
[h=3][FONT=times new roman, times, serif]وفات حضرت ابوطالب(ع) در روز [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]هفتم[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] [/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]روز هفتم
ماه رمضان بنا به نقل شيخ مفيد قدس سره سال دهم بعثت‏حضرت ابوطالب عم و يار با وفاى
پيامبر (صلى الله عليه و آله) وفات يافت.
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]همان مرد
بزرگوارى كه در تمام نشيب و فرازهاى دوران رسالت و قبل از رسالت‏برادر زاده عزيزش
را يارى كرد و شر قريش را از او بازداشت و قلب نازنين پيامبر (صلى الله عليه و آله)
را در تبليغات و رسالت الهى خوشحال و مسرور نمود، و با كلماتى نظير: «اذهب يابن اخى
فقل ما احببت فوالله لا اسلمك لشى‏ء ابدا» اى پسر برادرم برو و هر چه دوست مى‏دارى
بگو (با مشركين و قريش) به خدا سوگند تو را در هيچ پيش آمدى وا نمي
‏گذارم، (نوازش مي ‏نمود) و از او پشتيبانى مي ‏كرد.
[/FONT]

[h=3][FONT=times new roman, times, serif]كفه ايمان
ابوطالب از كفه ايمان همه خلق سنگين تر است
[/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]آرى به
اين بزرگوار تهمت‏بى ايمانى مى‏زنند، حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: اگر ايمان ابى
طالب را در يك كفه ترازو بگذارند و ايمان اين خلق را در كفه ديگر، ايمان او سنگين
تر است.[SUP] (4) [/SUP]آرى ابوطالب چهل و دو سال، در نهايت وفا و صميميت و فداكارى
به كفالت و حمايت پيامبر (صلى الله عليه و آله) پرداخت، كه او مانند پدرى مهربان و
همسرش فاطمه بنت اسد همچون مادرى او را خدمت و حفاظت و پرستارى نمودند. و مرگ
ابوطالب پيامبر (صلى الله عليه و آله) را به شدت متاثر ساخت، چرا كه حضرت يگانه حمي
و پناه گاه خود را بعد از خدا از دست داد، كه دشمن پس از او بر پيامبر (صلى الله
عليه و آله) جرى و گستاخ گشتند. و مدفن آن حضرت در مكه قبرستان ابوطالب كه به نام
آنجناب ناميده شده قرار گرفت، «تغمده الله ببحبوحات جنانه‏»[SUP] (5)
[/SUP]
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]


[h=3][/h]
[h=3][FONT=times new roman, times, serif]وفات حضرت خديجه [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]دهم[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] ماه رمضان سال دهم
بعثت
[/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]در ماه
مبارك رمضان سال دهم بعثت‏خديجه بانوى فداكار و همسر بى نهايت مهربان حضرت رسول
(صلى الله عليه و آله) در روز دهم به سن شصت و پنج‏سالگى از دنيا رفت، و پيامبر
(صلى الله عليه و آله) او را با دست مبارك خويش در حجون مكه (قبرستان ابوطالب) به
خاك سپرد، و حزن در گذشت او پيامبر (صلى الله عليه و اله) را بسيار محزون ساخت كه
پيامبر (صلى الله عليه و آله) سال در گذشت‏حضرت خديجه را «عام الحزن‏» سال اندوه
نام نهاده، بلى خديجه همسر بى‏همتاى پيامبر (صلى الله عليه و آله) بانوئى كه از
ثروت او اسلام رونق يافت و پشت پيامبر (صلى الله عليه و آله) راست‏شد، بايد سال در
گذشتش را «عام الحزن‏» نام نهاد و مصيب پيامبر (صلى الله عليه و اله) شدت گرفت،
زيرا كه پيامبر (صلى الله عليه و اله) مادر شايسته دخترش زهراى مرضيه را از دست
داده و يارى همچون خديجه را هرگز به دست نخواهد آورد.[SUP] (6)
[/SUP]
[/FONT]

[h=3][FONT=times new roman, times, serif]به خدا سوگند
بهتر از خديجه را خدا به من عوض نداده
[/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]عايشه
گفت پيامبر (صلى الله عليه و آله) از خانه بيرون نمى‏رفت مگر آنكه خديجه سلام الله
عليها را ياد مى‏كرد، و بر او به خوبى و نيكى مدح و ثنا مى‏نمود، روزى از روزها
غيرت مرا فرا گرفت، گفتم: او پيره زنى بيش نبود، و خدا بهتر از او به شما عوض داده
است، پيامبر (صلى الله عليه و آله) غضبناك شد، به طورى كه موى جلوى سرش از غضب تكان
مى‏خورد سپس فرمود: نه به خدا قسم بهتر از او را خدا به من عوض نداده، او به من
ايمان آورد هنگمي كه مردم كافر بودند، و تصديق كرد مرا، هنگمي كه مردم مرا تكذيب
مى‏كردند و در اموال خود با من مواسات كرد، وقتى مردم مرا محروم ساختند، و از او
فرزندانى خدا روزى من كرد كه از زنان ديگر محروم فرمود، «يعنى خدا فاطمه را از او
به من عنايت فرمود»[SUP] (7) [/SUP]
[/FONT]

[h=3][/h]
[h=3][FONT=times new roman, times, serif]دوازدهم[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] رمضان حديث مواخاة و عقد برادرى در اسلام
[/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]در
دوازدهم رمضان، پيامبر (صلى الله عليه و آله) بين اصحاب عقد برادرى خواند، و بين
خود و على (عليه السلام) نيز برادرى قرار داد، و با اين عقد اخوت، برادرى و مساوات
و برابرى را در اسلام بنيان گذاشت اهل جهان را يك عائله و افراد بشر را عضو يك
خانواده شمرد، و براى هميشه نژاد پرستى و امتيازات مادى و قبيلگى و رنگ و پوست را
از ساحت مقدس اسلام پاك نموده وا اسف از استعمار فرهنگى و سياسى دنياى استكبار كه
مانع از اجراى اين اصل در روى زمين است.
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]«ان هذه
امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون‏»[SUP] (8) [/SUP]اين آئين شما آئين يگانه‏اى
است «مشترك همه اديان من است‏» و من پروردگار شمايم، پس مرا بندگى كنيد».
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]«قل يا
ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا»[SUP] (9) [/SUP]بگو: اى مردم من فرستاده خدا
به سوى همه شما هستم، ولى اين بينات و براهين ساطعات براى يهود و نصارى آن روز
همچنين براى صهيونيست و امپرياليست اين زمان خوش آيند نبوده و نيست، چون آنان با
اين مساواتها و برابريها نمى‏توانند تفوق و برترى خود را بر جهان مستضعفين محكم
سازند و جلو استحمارشان از خلق، گرفته مى‏شود!!.
[/FONT]

[h=3][/h]
[h=3][FONT=times new roman, times, serif]ولادت امام مجتبى سبط اكبر(ع) در
روز
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
پانزدهم
[/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]پانزدهم
ماه رمضان (بنا به نقل شيخ مفيد و شيخ بهائى در توضيح المقاصد) روز ولادت موفور
السعادت حضرت سبط اكبر، امام حسن مجتبى (عليه السلام) است، و اين در سال سوم هجرت
واقع شده است، وقتى مژده ولادت اين نور پاك را به پيامبر(صلى الله عليه و آله)
دادند، امواج سرور و شادمانى دل مبارك حضرت را فرا گرفت و مشتاقانه و با شتاب به
خانه دخترش و محبوبه‏اش سيده زنان عالم رفت، فرمود: «يا اسماء هاتينى ابنى‏»، پسرم
را به من بده اسماء نوزاد مبارك را به جد بزرگوارش داد، رسول خدا (صلى الله عليه و
آله) در گوش راستش اذان، و در گوش چپش اقامه فرمود: (كه نخستين صدائى كه گوش نوزاد
با او آشنا شد، صداق حق جدش خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله) بود، صداى توحيد،
صداى تكبير، صداى تهليل، و صداى تصديق به نبوت پيامبر( صلى الله عليه و آله) جد
گرامش. كه خداى توفيق اين سنت‏سنيه را به امتش و به شيعيان حضرت مجتبى (عليه
السلام) در مورد نوزادان عنايت فرمايد. پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: «يا
على هل سميت الوليد المبارك؟» آيا اين نوزاد مبارك را نام گذارده‏اى؟ عرض كرد: «ما
كنت لا سبقك يا رسول الله؟» بر شما سبقت نمى‏گيرم، هنوز لحظاتى نگذشته بود كه بشير
وحى جبرئيل نازل شد، و فرمان خدا را به پيامبر (صلى الله عليه و آله) رسانيد، يا
رسول الله «سميه حسنا» او را حسن نام گذار، پيامبر (صلى الله عليه و آله) شخصا براى
حسن (عليه السلام) عقيقه كرد، و بسم الله گفت و دعا كرد.
[/FONT]

[h=3][/h]
[h=3][FONT=times new roman, times, serif]وقوع غزوه بدر در [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]17 يا 19[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] ماه رمضان [/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]در هفدهم
يا نوزدهم ماه مبارك رمضان سال دوم هجرت، غزوه بدر واقع شد،[SUP] (10) [/SUP]اين
غزوه، نخستين مقابله سپاه اسلام با كفر، و نبرد اهل توحيد با اهل شرك بود، در اين
غزوه مشركان از جنبه ساز و برگ و اسلحه و مهمات بر مسلمانان برترى داشتند، و نفرات
و افراد آنها تقريبا سه برابر سپاه اسلام بود.
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]فتح مكه [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]بيستم[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] ماه رمضان[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]فتح مكه
در سال هشتم هجرى و بيستم ماه رمضان‏«انا فتحنا لك فتحا مبينا»[SUP] (11)
[/SUP]براستى ما براى تو پيروزى روشن و آشكارى ايجاد و مقرر نموديم ، طبق نقل
كتابهاى [SUP](12) [/SUP]معتبر فتح مكه در بيستم ماه مبارك رمضان سال هشتم هجرت
اتفاق افتاد.
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]تا سال
هشتم هجرت با فتوحات پى در پى و پيروزيهائى كه نصيب اسلام شد شهر مكه، مركز شبه
جزيره و معبد همگان، و مسجد الحرام، و كعبه معظمه و قبله اسلام و مسلمين،همچنان در
تصرف بت پرستان و مشركان باقيمانده و بت پرستى و فساد و انحطاط اخلاقى و استثمار و
استعباد انسانها در آنجا رائج‏بود، و سيصد و صت‏بت‏بر كعبه نصب بود كه مورد پرستش
بت پرستان و قريش قرار مى‏گرفت، كه وقتى مكه را پيامبر (صلى الله عليه و آله) فتح
كرد و در كنار خانه خدا پياده شد، و بى امان به شكستن بتها پرداخت، بزرگ بتها،
«هبل‏» بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) با چوبى به آنها اشاره مى‏كرد، يا گوشه
كمان در چشم آنها مى‏خلانيد، و اين آيه را مى‏خواند، «قل جاء الحق و زهق الباطل ان
الباطل كان زهوقا»[SUP] (13) [/SUP]پيامبر) بگو كه حق آمد و باطل نابود شد كه هر
آينه باطل نابود شدنى است، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از على (عليه السلام)
مشتى سنگريزه گرفت و بر آنها زد، و آيه «قل جاء الحق ...» را قرائت نمود همه بتها
برو افتادند سپس همه را از مسجد بيرون بردند و شكستند.
[/FONT]

[h=3][FONT=times new roman, times, serif]پاى على(ع) بر
دوش پيامبر (ص) جهت ‏شكستن بتها
[/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]براى
انداختن چند بت ‏بزرگ از فراز ديوار كعبه، به فرمان پيغمبر
(صلى الله عليه و آله) امير المؤمنين على (عليه السلام) پا بر كتف مبارك پيامبر
(صلى الله عليه و آله) گذاشت و بتها را بزير افكند، و با پيامبر (صلى الله عليه و
آله) با اين وضع شكوهمند و افتخار آميز همكارى كرد.
[/FONT]

[h=3][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[/h]
[h=3][FONT=times new roman, times, serif]شهادت حضرت امير المؤمنين(ع) در [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]بيست و يكم[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] ماه رمضان
[/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]يكى از
حوادث بزرگ ماه رمضان شهادت مولاى متقيان على (عليه السلام) است، او از ياران با
وفاى پيامبر (صلى الله عليه و آله) و وصى و وزير و ابن عم و داماد آن حضرت بوده كه
پيامبر (صلى الله عليه و آله) در حق پسر عمش فرمود: «ان هذا اخى و وصيى و وزيرى و
خليفتى فيكم فاسمعوا له و اطيعوا»، همانا على (عليه السلام) برادر و وصى و وزير و
خليفه من است در ميان شما از او بشنويد و او را اطاعت كنيد.[SUP] (14)
[/SUP]
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]مطلب
جالب و قابل تذكر اين است كه آن حضرت مساله شهادت خويش را خبر اد، صاحب كشف الغمه
از كرامات حضرت على (عليه السلام) نقل مى‏نمايد: وقتى حضرت از قتال خوارج نهروان به
كوفه برگشت، در ماه مبارك رمضان داخل مسجد شد، پس از دو ركعت نماز به منبر تشريف
برد، خطبه بسيار زيبائى قرائت فرمود: «فخطب خطبة حسناء» آنگاه رو به فرزندش حضرت
مجتبى (عليه السلام) كرد، فرمود يا ابا محمد چقدر از ماه رمضان رفته؟ عرض كرد سيزده
روز يا امير المؤمنين، سپس از امام حسين (عليه السلام) پرسيد يا ابا عبد الله چقدر
از اين ماه مانده، عرض كرد هفده روز يا امير المؤمنين، آنگاه امام (عليه السلام)
دست مبارك خويش را به محاسن شريف خويش گذاشت كه در آن حال سفيد بود فرمود: اين
محاسنم به خونم خضاب خواهد شد، سپس اين بيت را در مورد قاتلش فرمود:
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]اريد
حياته و يريد قتلى خليلى من عذيرى من مراد[SUP] (15) [/SUP]
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]من
خواستار حيات و زندگى او هستم و او قصد جانم مى‏كند، كسى كه مورد علاقه من بود و او
ابن ملجم مرادى است.
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]«ثم قال:
هذا و الله قاتلى‏»، سپس اشاره به او فرمود: اين قاتلم مى‏باشد، گفتند يا امير
المؤمنين آيا او را نمى‏كشى، فرمود: او كه هنوز با من كارى نكرده است .[SUP] (16)
[/SUP]
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]عبدالرحمان بن ملجم مرادى لعنة الله
عليه وقتى اين كلمات را شنيد سخت ترسيد و خاموش نشست تا آن حضرت از منبر فرود آمد،
پس آن ملعون برخاست‏به عجله در برابر آن حضرت بايستاد و عرض كرد يا امير المؤمنين
من حاضرم و در خدمت‏شما هستم، اين دست راست و چپ من است كه در مقابل شما است، قطع
كن دستهايم را و يا من را به قتل برسان، امام فرمود: چگونه تو را بكشم و حال آنكه
جرمي از تو بر من واقع نشده است و اگر هم بدانم تو قاتل من هستى تو را نخواهم كشت،
لكن بگو آيا از جهودانى زنى حاضنه داشتى؟ و روزى از روزها به تو خطاب كرد: «اى
برادر كشنده شتر ثمود؟» عرض كرد چنين بود يا امير المؤمنين، حضرت ديگر سخن
نگفت.[SUP] (17) [/SUP]
[/FONT]

[h=3][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[/h]
[h=3][FONT=times new roman, times, serif]فتح اندلس توسط طارق بن زياد [/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]در رمضان
سنه 92 فتح اندلس به دست مسلمين به رهبرى طارق بن زياد صورت گرفت و خداوند او را بر
«ملك لذريق‏» در كنار نهر (لكة) به پيروزى رسانيد.[SUP] (18)
[/SUP]
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]مسلمانان
عرب و بربرهاى شمال آفريقا در سال 92 هجرى تحت فرماندهى سردار نمي طارق بن زياد كه
خود از قوم سلحشور بربر و يكى از افسران لايق موسى بن نضير فرمانرواى آفريقا بود با
12 هزار سپاهى از تنگه ميان مراكش، و اسپانيا، (كه امروز به نام اين سردار نمي جبل
الطارق ناميده شده) گذشت، و در اندك زمانى سراسر اسپانيا كه شامل كشور پرتقال كنونى
هم بود فتح كرد، دكتر گوستاولوبون مى‏نويسد: اين فتح با نهايت‏سرعت انجام گرفت،
تمام شهرهاى بزرگ دروازه‏ها را به روى اين سپاه گشودند، و مانند قرطبه، مالقه،
غرناطه، طليطله، و شهرهايى ديگر بدون مزاحمت فتح شد و به تصرف مسلمين در آمد و در
طليطله كه پايتخت مسيحيان بود، بيست و پنج تاج از سلاطين «گت‏» به دست مسلمانان
افتاد.[SUP] (19) [/SUP]
[/FONT]

[h=3][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[/h]
[h=3][FONT=times new roman, times, serif]روز قدس روز مقابله مستضعفين عليه مستكبرين
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]آخرين
جمعه
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif] ماه
رمضان
[/FONT][/h]
[FONT=times new roman, times, serif]يكى از
وقايع تاريخى كه بسيار حائز اهميت است در اوائل پيروزى انقلاب اسلمي ايران كه به
دست زعيم و رهبر كبير مسلمين جهان حضرت امام خمينى ره دائر شده، «روز جهانى قدس
است‏» كه از روز جمعه آخر ماه مبارك رمضان 1399 قمرى (1358 شمسى) شروع و مقرر گشت
هر ساله در چنين روزى تمام مسلمين جهان راهپيمايى كنند.
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]اينك
قسمتى از پيام امام خمينى قدس سره به مناسبت روز جهانى قدس از نظر خوانندگان گرمي
مى‏گذرد: روز قدس، جهانى است، و روزى نيست كه فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز
مقابله مستضعفين با مستكبرين است، روز مقابله ملتهائى است كه در زير فشار ظلم
آمريكا و غير آمريكا بودند، روزى است كه بايد مستضعفين مجهز بشوند، در مقابل
مستكبرين، و دماغ مستكبرين را به خاك بمالند، روزى است كه بين منافقين و متعهدين
امتياز خواهد شد، متعهدين امروز را روز قدس مى‏دانند و عمل مى‏كنند به آنچه كه بايد
بكنند، و منافقين و آنهائى كه با ابرقدرتها در زير پرده آشنائى دارند، و با اسرائيل
دوستى دارند در اين روز بى تفاوت نيستند، و يا ملتها را نمى‏گذارند كه تظاهرات
كنند.
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]روز قدس،
روزى است كه بايد سرنوشت ملتهاى مستضعف معلوم شود بايد ملتهاى مستضعف در مقابل
مستكبرين اعلان وجود بكنند، بايد همانطور كه ايران قيام كرد، و دماغ مستكبرين را به
خاك ماليد، و خواهد ماليد، تمام ملتها قيام كنند، و اين جرثومه‏هاى فساد را به
زباله‏دانها بريزند.
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]روز قدس،
روزى است كه بايد همت كنند و همت كنيم كه قدس را نجات بدهيم، روز قدس روزى است، كه
بايد به اين روشنفكرانى، كه در زير پرده با آمريكا و عمال آمريكا روابط دارند هشدار
داد، هشدار به اينكه اگر از فضولى دست‏بر ندارند سركوب خواهند شد.
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]روز قدس
فقط روز فلسطين نيست، روز اسلام است، و روز حكومت اسلمي است.[SUP] (20)
[/SUP]
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]سخنرانى
امام خمينى ره در روز قدس با محتواى و ابعاد وسيعى كه دارد، اهم نكاتش بر تجمع و
اتحاد مسلمين براى سركوبى دشمنان اسلام تكيه شده، و اگر مسلمانان نيرومند جهان يد
واحده شوند و اختلاف عقيده و اختلاف مذهب را كنار بگذارند، و براى دفاع از حريم
اسلام، و قرآن، و كعبه، كه مشترك بين همه اقشار مسلمين عالم است‏بكوشند، هرگز اجازه
تجاوز كفار و منافقين را به حريم اسلام و مقدسات آن نخواهند داد، تا جائى كه چند
ميليون صهيونيست قبله اول مسلمين (بيت المقدس) را اشغال نموده، و در بين مسلمين
تفرقه و جدائى بيندازند، و اينها هستند كه شيعه را از سنى، و سنى را از شيعه جدا
مى‏نمايند، وحدت مسلمين را به هم مى‏زنند، تا كمر مسلمين را بشكنند، و از تفرقه
آنان بهره‏هاى خود را ببرند.
[/FONT]





 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرزند رسالت و امامتامروز آسمان و زمین و هرآنچه در آن است غرقِ سرور و شادمانی است؛ زیرا پذیرای میهمان پربرکتی از خاندان پاک رسالت و امامت می باشد؛ زیرا که ستاره درخشانی از میان ستارگان زیبای هدایت طلوع می کند و نسیمی بهاری قلب های سرد و خشک انسان ها را جان تازه ای می بخشد ای فرزند رسالت و امامت و ای کوثر ولایت،میلادت مبارک باد.
[h=3]مولود با برکت[/h]امام حسن(ع) چشمه ای جوشان و خروشان از خورشید پر ثمر و با برکت ولایت است که در ماهی عزیز و با شکوه پا به عرصه هستی نهاد و این ماه را با قدوم پربرکت خود آراست. ماه رمضان چون صدفی می ماند که گوهر بسیار گرانبهایی را در سینه خود دارد و بر خود می بالد و بر ماه های دیگر می نازد. امام مجتبی(ع) همچون ستاره ای درخشان در این ماه نورافشانی می کند. امروز منزل رسالت غرقِ شادی و سرور و دل پاک خاندان عصمت از این فرزند با برکت خشنود است.
ای خاندان رسالت و امامت، فرخنده میلاد امام حسن مجتبی(ع) را به تمامی شما انوار پاک تبریک می گوییم.
[h=3]امام حسن(ع) کیست؟[/h]امام حسن(ع) پیشوا و امام به حق و از خاندان رسول(ص) و نخستین نواده پیامبر اکرم(ص) و یکی از دو سرور جوانان اهل بهشت و گل خوشبوی محمد مصطفی و یکی از پنج تن آل عباست. پدرش حضرت علی بن ابیطالب(ع) و مادرش فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) سرور بانوان جهان است.
[h=3]فریادرس محرومان[/h]امام حسن(ع) نه تنها از نظر علم، تقوی، زهد و عبادت مقامی برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان و درماندگان نیز در زمان خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامی آن حضرت آرامش بخش دل های دردمند و پناهگاه مستمندان و تهیدستان و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیری از در خانه آن حضرت دست خالی بر نمی گشت. هیچ آزرده دلی شرح پریشانی خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او می نهاد. گاه پیش از آنکه مستمندی اظهار نیاز کند و عرق شرم بریزد، نیاز او را برطرف می کرد و اجازه نمی داد رنج و ذلت درخواست کردن را بر خود هموار سازد.



 
بالا