☻☺بدو بیا طنز دارم ☻☺طنزهایی به سبک خودمونی (ایرونی )☻☺

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]این روزا از هر چی بخوایم صحبت کنیم دست کم میتونیم طنزهایی رو هم درموردش ببینیم و بشنویم.... منم تصمیم گرفتم اینجا مسائل روز و فرهنگ ها و آداب و رسوم ها و مطالب دیگه رو در قالب طنز براتون بذارم[/FONT][FONT=&quot]...

[/FONT]
[FONT=&quot]شما هم اگه از این دست طنزها دارید پست بذارید که تاپیکمون باحال تر بشه و دور هم بخندیم[/FONT][FONT=&quot] :)
[/FONT]
[FONT=&quot]میدونم که همه تبحر خاصی دارید که طنز بگید و بخندید ...( همش هم از بیکاریه ها [/FONT][FONT=&quot]..[/FONT][FONT=&quot]منم مث شما یه مهندس بیکارم و نشستم براتون طنز مینویسم [/FONT][FONT=&quot]( [/FONT]:D
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]نکاتی که لازمه رعایت بشه[/FONT][FONT=&quot] :[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]به همدیگه احترام بذاریید و توهین نکنید.... چون تاپیک طنز هست امکان این هست که کسی مورد خطاب باشه و یا چیزایی که نباید گفته شه تو تاپیک دیده بشه ، خواهش من اینه که کسی چیزی به دل نگیره( بعدأ نگین نگفتم رک بگم جنبه نداری نیا عزیزم [/FONT]:d[FONT=&quot] (

- [/FONT]
[FONT=&quot]این مسائل که اینجا مطرح میشه فقط جنبه طنز داره و صرفأ جهت خنده میباشد.... لذا برداشت سیاسی و ... از موضوعات نشه [/FONT][FONT=&quot]

- [/FONT]
[FONT=&quot]و در آخر این که درحد توان اسپم های نامربوط نکنین .. ( میدونم که اسپم میکنید چون ما ایرانیا عادت داریم وقتی بگن کاریو نکن بیشتر اونکارو تکرار میکن[/FONT][FONT=&quot]یم [/FONT]:biggrin:)[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot]پس در حد زدن یه دکمه تشکر کفایت میده و لزومی نداره به به و چه چه کنیم که این خیلی باحال بود و اون یکی نه :) یه پرانتز باز کنم ( تاپیک طنزه و هرکاری دلتون میخواید بکنین اصلأ یکی نیست بگه به من چه عاخهههههه[/FONT][FONT=&quot] :( ([/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]نظر سازنده ای هم دارید بگید.. ممنون[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]​
[FONT=&quot]حالا بدویید با هم بخندیم [/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]

[FONT=&quot] [/FONT]​
[FONT=&quot]خب این همه خندیدید یه کمی هم فکر بکنید به نوشته هام[/FONT][FONT=&quot] .... :)

[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]

[/FONT]​
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جاده های ایران

جاده های ایران

جاده های ایران


در چند روز گذشته متاسفانه عده ای از هم وطنانمون در حادثه رانندگی جون خودشنو از دست دادن...
جالب اینجاس همیشه یا راننده خواب تشریف داشتن یا نقص فنی ماشین بوده...
و الا جاده های ما که فراتر از استاندارد جهانی هستن و هیچ نقشی این وسط ایفا نمیکردن...
مردم ما هم که هرکی خودشو بهترین راننده میدونه و رانندگیش هیچ ایرادی نداره مگه اینکه خلافش ثابت بشه...
به امید اینکه روزی خودمون واسه جون خودمون ارزش قایل بشیم...
یه مطلب طنز در همین رابطه بخونید امیدوارم خوشتون بیاد !




نمي‌دانم چطور بگويم... راستش چیزی که مي‌خواهم به شما بگویم آن‌قدر غير قابل باور است كه نگو... البته دوست داري بگو، اصلا دموكراسي يعني همين!


ظاهرا در گوشه و كنار اين كره خاكي، كشور ديگري هم به نام ايران وجود دارد كه مردمش بيش از نيمي از دغدغه‌هاي مردم ما را ندارند. به‌طور مثال، يكي از عناصر هنردوست آن كشور كه توجه خاصي به نقاشان «تهراني‌» ما دارد از طريق مطبوعات آزاد كشورش اعلام كرده: «ايران در مسير يك شكوفايي تاريخي قرار گرفته است»!


خدا كند بين مسير ما را هم سوار كنند. به‌خدا ثواب دارد، مگر ما چقدر جا مي‌گيريم؟ قول مي‌دهيم سرپا بايستيم و صدايمان هم در نيايد. به‌خدا ما بلديم صدايمان در نيايد و اين را بارها ثابت كرده‌ايم. آقا ما از بچگي دوست داشتيم «شكوفايي تاريخي»‌ را از نزديك ببينيم. مرديم از بس عكسش را به ما نشان دادند و وعده‌اش را شنيديم. قول مي‌دهيم به چيزي دست نزنيم و يك جوري رفتار كنيم كه انگار بارها آن را لمس كرده‌ايم، اما كدام لمس؟! ما حلال و حرام سرمان مي‌شود آقا؛ بي‌تربيت كه نيستيم!


درست است كه يك مقدار «نديدبديد»يم اما «هيز» نيستيم. لااقل اجازه بدهيد جاده‌هايتان را ببينيم. از شما چه پنهان، وزير راه و ترابري ‌آن ايران گفته: «جاده‌هاي‌ ما، حتي جاده‌هاي روستايي ما هم استاندارد هستند»!


واقعا خوشا به حالشان؛ ايران آن‌ها بيشتر شبيه خارج است، تا ايران! اما قبول كنيد رفاه تا اين حد كه آن‌ها دارند هم خوب نيست. اين‌جوري مردم زيادي لوس بار مي‌آيند. خدا بركت بدهد به جاده‌هاي خودمان كه مردم يا مثل مرد مي‌ميرند، يا ندارد، همان مثل مرد مي‌ميرند؛ حداقلش اين است كه لوس نمي‌شوند!


البته اين‌طور نيست كه در ايرانِ ما هيچ اتفاق مثبتي در خصوص جاده‌سازي رخ نداده باشد و كاملا خام باشيم. به‌طور مثال، ما سال‌هاست كه داريم آزادراه تهران- شمال را مي‌سازيم و بالاخره آن را مي‌سازيم؛ اصلا آن‌قدر آن را افتتاح مي‌كنيم تا بالاخره خودش خسته بشود و كار خودش را تمام كند. مي‌خنديد؟


بدبختي مردم خنده دارد؟ ما مي‌گوييم اين پروژه قصد دارد با مصرف «سيانور» به زندگي نكبتي‌اش خاتمه بدهد، آن‌وقت شما مي‌خندي؟ اين پروژه هم‌سن‌وسال پدربزرگ شماست، آن‌وقت شما به او مي‌خنديدی؟ همين است كه پيشرفت نمي‌كنيد ديگر، وگرنه حالا شما هم مثل آن ايران ديگري كه مسئولانش لحظه‌اي از پيشرفت و شكوفايي دست برنمي‌دارند، شكوفايي تاريخي داشتيد و با حسرت به شكوفايي مردم نگاه نمي‌كردي، نه اين‌كه حداكثر شكوفايي تاريخي‌تان، حذف پادشاهان از كتاب‌هاي تاريخ مدارس باشد

 
آخرین ویرایش:

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیاااااااااااااااااا :D


ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ یک ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺭﻭ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ! ﻗﺸﻨﮓ ﯾﻪ ۶ ، ۷ ﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﻢ !
:D
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا حالا دقت کردین وقتی یه نفر شمارو دعوت به دیدن یه فیلمی که قبلا خودش دیده میکنه ،

تو طول فیلم یه جوری نگاتون میکنه که انگار خودش فیلمو ساخته ؟



چند وقت پیش با بابام دعوام شد، دستشو برد بالا کهبزنه تو صورتم...!
منم یهو رفتم تو فاز هندی گفتم:
بزن بابا..!
بزن !
بزن بذار بفهمم که پدر بالا سرمه...!
بزن که بفهمم هنوز بی صاحاب نشدم...!
بزن بابا!
ودر نهایت ناباوری بابام زد تو گوشم
:surprised:
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آقای ازدواج

آقای ازدواج

دخترای ایرونی بشتابید ** ثبت نام برای ازدواج**


از آنجا كه امر ازدواج يكی از مهمترين اصول اجتماعی ، همچنين تشكيل خانواده يكی از مهمترين وبنيادين ترين ساختارهای اجتماعی ميباشد و همانطور كه ميدانيد حضور يك پسر مجرد ( عذب؟ يا عزب ؟)‌در ميان جمعی برای آن جمع موجبات معصيت ا یس را فراهم ميدارد ، لذااز بانوانی که مشخصات زیر رو دارن دعوت به عمل می آید :برای ثبت نام....
چي بگم ؟ رشد قارچی آمار طلاق و رشد منفی ازدواج در جامعه ما ، همچنين عدم تناسب تعداد دختران نسبت به پسران ( يعنی به ازای هر پسر پنج دختر )باعث شده پسرا شروط زیر رو بزارن



حالا شرایطو بخونین تا...ثبت نام ...

حداقل مشخصات :

الف) مشخصات ظاهری

- قد 165-170
- وزن 50-60 بیشتر نباشه هاااا

- اندام برزيلی

- چهره متناسب و دوست داشتنی

- تيپ تينيجر( آقا خودمم نميدونم چی ميشه ... فكر كنم ميشه نازك و خردسال حالا مد شده مام از همونا ميخوايم )

- لباس مارك پوش حتما

- تمايل به عطر های زنانه ( خوشم نمياد مردونه بزنه )
- حتما دامن پوش باشه اونم بلند نه شلوار.... ( آخه شلوار برا مرده ، جدیدأ ساپورت هم مد شده برا آقایونه ؛ مگه پسران ساپورت پوش رو ندیدین ؟؟:) پس ساپورت هم نباید بپوشی... دامن برا زن .... خوشت مياد مردا رژ لب بزنن ؟)

- رنگ پوست يا برنزه يا سفيد، وسط نداره بگی من سبزه ام ! نه التماس نكن! سبزه هم با برنزه
فرق داره منو اينجا سياه نكن .... از پشت كوه اومده باشيم از پشت سلسله جبال آلپ اومديم ... من از تو بهتر مارك لوازم آريشو بلدم ... برو خودتو سياه كن

- رنگ چشم ترجيحا رنگين ( آبی باشه بهتره ... شنیدی ميگن ... ميگن اسمش ثرياست .. چشاش همرنگ درياست )

- ابدا ، تاكيد ميكنم ابدا عينكی نباشه ! ( آقا لنزم همون عينكه ديگه منتها- اين روشه- اون توشه )

- دماغ عملی نباشه از 35 به اون ور يه مقاله خوندم افت ميكنه ، گوشتی ميشه !

- مادرش نبايد چاق باشه ( اين خيلی مربوط ميشه چون اين دسته گل به همسايه نكشيده كه ... علم جنتيك ثابت كرده به مادرش ميكشه ... پس اگه مادرش پا به سن گذاشته چاق شده ، يعنی اينم پا به سن بگذاره چاق ميشه ... منم يه مردم پس فردا اين چاق ميشه من منحرف ميشم ! جامعه ما هم كه پر شده از گرگ های انسان نما ... شوهر داری به خدا سخته )

- استخون درشت حتما ( پس فردا پسرمونم ميكشه به اين ديگه )

- مو حتما بلند ، اكيدا عرض ميكنم بلند ( زن بايد موش بلند باشه ، يعنی چی جديدا مد شده .... مردا زن شدن موهاشونو ميندازن گل شونشون عقب پيش پيشی ميبندن ، زنا كوتاه ميكنن آدم ميترسه خونه راهشون بده ... فكر ميكنی سرباز فرارین )

- رقص عالی ( جينگيل جوات نباشه ، شب به شب قراره با ما برقصه ... منم خوش رقصم رقصم افول ميكنه )

- حتمن رنگ روشن بپوشه - صبح تا شب عزادار نباشه همش سياه ....

- ابروهاش پر باشه كه بعد از يه مدت بتونه اينو مدلشو عوض كن حوصلمون سر نره

- رويش موهاش كم باشه ( من پول ندارم هر روز بدم آرايشگاه )

- صداش نرم باشه ، چيطوری بگم ... ناز داشته باشه ... خشانت نداشته باشه ... بابا آدم ميخواد تلفنی حرف بزنه سكته نكنه ! زبانم بلد نبود حتما لهجه؟ لهجه اش رو داشته باشه
- پيشونيش بلند باشه پاهاش ( انگشتای پاش ) قشنگ باشه كه پس فردا تابستون صندل پوشيد آدم ياد پاهای اون يارو تو چی بود اسمش ؟ ( اين تو ارباب حلقه ها بود ... اسمش يادم رفته ) نيافته



ب) مشخصات مالی
- تك دختر باشه ( حالا هم خواهر داشته باشه ولی برادر نداشته باشه پس فردا ميراث خور بشه)

- ترجيحا پدرش بالا 65 باشه - يا سيگاری باشه يا سابقه سكته قلبی مغزی يا هم سرطان داشته باشه

- حتما متكمن باشه باباش

- باباش يا ماكسيما داشته باشه يا پرادو يا سوناتا هم بود عیب نداره ... ديگه هيچی هيچی يه زانتيايی مزدايی چيزی داشته باشه پس فردا ماشين عروس آبرو ريزی نشه

- موبايل 0917 ( خوب آنتن بده) گوشی حتما نوکیا

- خودش حتما شاغل باشه ( بابا اين حرفای سنتی رو كنار بزاريد ... تو هزاره سوم زن و مرد بايد دوشادوش هم كار كنن)

- مهريه يك سكه بهار آزادی به نيت خودش
- جهيزيه درست حسابی بياره شامل :
- مبل نشيمن

- مبل پذيرايی

- مبل نهار خوری

- مبل آشپزخونه ( جنسش جوهر باشه - نره از مفت آباد دو تا تير تخته بياره بزاره وسط - ديپورت ميكنم با خودش همشو خونه باباش من شوخی ندارم ها )

- سرويس آشپزخونه اش قابله و .... همه تيفال

- سرويس چاقو و قاشق چنگال زورينگر

- يخچال حتمن سايد بای سايد ازينا كه يخ تيلينگ تيلينك تف ميكنن بيرون رنگشم استيل باشه سفيد خز شد رفت پی كارش

- سورخكن

- تستر

- ساندويچ ميكر

- و وسائل برقی آشپزخونه هم يا مولينكس يا سامسونگ يا دوو ... ( برنداری چرخ گوشت و آبميوه گيری پارس خزر بياری )

- همينطور جارو برقی و ...

- لوازم صوتی و تصويری كامل

- سينما خانوادگی با اين تلوزيونای فلت سامسونگ يا سونی كه مثل هيچكدام ديگر نيست

- لباسشويی كنوود

- اجاق گاز اگرم خارجی نمياره يا پاديسان يا سينجر ( اطلاعات تكميلی بعدا به اطلاع ميرسونيم )


- عروسی هم نيميگيريم ، من به خاطر عشق ميگم ! الان ديگه اين تشريفات و تجملات كه مايه بقای زندگی نيست .... ميريم يه سفر با هم مشهد بر ميگرديم ميريم سر خونه زندگيمون مثل دوتا گنجيشك عاشق كيش و دوبی و تركيه و آنتاليا ... اينا آخه خوب نيست مشهد تبركه ، نيت مقدسه
من به خاطر اين ميگم

ج):مشخصات تحصيلی
- حتما یا کنکوری باشه یا دانشجو

- دانشجوهاي محترم دانشگاه آزاد در صورتی كه تعهد كتبی ازخانوادشون داشته باشن كه شهريه دنشگاهشون تا قرون آخر پای اوناس ميتونن ثبت نام كنن
- دانشجوهای عزيز دانشگاه سراسری هم بايد تعهد داشته باشن كه مخارج جانبی پرداخت ميشه ( آقا زن ميگيرم صلواتی بورس تحصيلی نميديم كه )


- ترجيحا دانشجوی كامپيوتر يا رشته های مشابه فنی كه پولساز باشه ... ميخوام چيكار بره دامپروری(کامپيوتر) بخونه از پس فردا بياد ور دلم بشينه !



حتما همه شرایط رو عمرا داشته باشین پس فعلا مجرد باشین تا بعد !

 
آخرین ویرایش:

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیندرلا(طنز)ایرانی

سیندرلا(طنز)ایرانی

اینم یه داستان طنز از دوست خوبم DONYA16822 که خودشون نیستن الان ..با اجازشون میذارم اینجا......






یکی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود و آبی بود ، یه دختر خوشگل

بدون پدر مادر زندگی می کرد. اسم این دختر خوشگله سیندرلا بود که بلا نسبت

دخترای امروزی، روم به دیوار روم به دیوار ، گلاب به روتون خیلی خوشگل بود .

سیندرلا با نامادریش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنیاش که اسمشون زری


و پری بود زندگی می کرد . بیچاره سیندرلا از صبح که از خواب پا می شد باید کار می

کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خیلی ظالم بود . همش می گفت :سیندرلا پارکت ها

رو طی کشیدی؟ سیندرلا لوور دراپه ها رو گرد گیری کردی؟ سیندرلا میلک شیک توت

فرنگیه منو آماده کردی ؟ سیندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذلیل مرده ی

گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسایده ، و بلند می گفت : بعله مامی

صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) خلاصه الهی بمیرم برای این دختر خوشگله که

بدبختیهاش یکی دو تا نبود .

القصه ، یه روز پسر پادشاه که خوشی زیر دلش زده بود ، تصمیم گرفت که ازدواج کنه .


رفت پیش مامانش و گفت مامان جونم

مامانش : بعله پسر دلبندم

شاهزاده : من زن می خوام

مامانش : تو غلط می کنی پسره ی گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ دیگه زن گرفتنت


چیه؟

شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پیر پسر می شم ، دارم مثل غنچه ی گل پرپر می


شم

مامانش در حالی که اشکش سرازیر شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شیر و شکرم ،


پسر گلم ، می خوای با کی مزدوج شی؟

شاهزاده : هنوز نمی دونم ولی می دونم که از بی زنی دارم می میرم

مامانش : من از فردا سراغ می گیرم تا یه دختر نجیب و آفتاب مهتاب ندیده و خوشگل


مثل خودم برات پیدا کنم .

خلاصه شاهزاده دیگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش یه دختر با


کمالات و تحصیل کرده و امروزی براش گیر بیاره. یه روز مامانش گفت : کوچولوی عزیز

مامان ، من تمام دخترای شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو

تا با پس گردنی برات بگیرمش ،

شاهزاده گفت : چرا با پس گردنی؟


مامانش گفت : الاغ ، چرا نمی فهمی ، برای اینکه مهریه بهش ندی، پس آخه تو کی


می خوای آدم بشی ؟ روز مهمونی فرا رسید ، سیندرلا و زری و پری هم دعوت شده

بودند . زری و پری هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه

میمون ، اما سیندرلا ، وای چی بگم براتون شده بود یه تیکه ماه ، اصلا" ماه کیلویی

چنده ، شده بود ونوس شایدم ( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبیه چی شده بود ) .

صغرا خانم حسود چشم در اومده سیندرلا رو با خودش نبرد ، سیندرلا کنار شومینه


نشست و قهوه ی تلخ نوشید و آه کشید و اشک ریخت . یهو دید یه فرشته ی تپل مپل با

2 تا بال لنگه به لنگه ، با یه دماغ سلطنتی و چشمای لوچ جلوی روش ظاهر شد

سیندرلا گفت : سلام

فرشته : گیریم علیک . حالا آبغوره می گیری واسه من ؟

سیندرلا : نه واسه خودم می گیرم

فرشته : بیجا می کنی ، پاشو ببینم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش


آرزو کن

سیندرلا : آرزو می کنم که به مهمونیه شاهزاده برم



فرشته : خوب برو ، به درک ، کی جلوی راهتو گرفته دختره ی پررو ؟ راه بازه جاده درازه.

سیندرلا : چشم میرم ، خداحافظ ......

فرشته : خداحافظ ....

سیندرلا پا شد ، می خواست راه بیفته . زنگ زد به آژانس ، ولی آژانس ماشین نداشت .
زنگ زد به تاکسی تلفنی ولی اونجا هم ماشین نبود . زنگ زد پیک موتوری گفت : آقا


موتور دارید؟

یارو گفت : نه نداریم.



سیندرلا نا امید گوشی رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هی میگی برو برو ، آخه من چه


جوری برم؟

فرشته گفت : ای به خشکی شانس ، یه امشب می خواستم استراحت کنم که نشد ،


پاشوبیا ببینم چه مرگته !!!! بلاخره یه خاکی تو سرمون می ریزیم . با هم رفتند تو

انباری ، اونجا یدونه کدو حلوایی بود ، فرشته گفت بیا سوار این شو برو

سیندرلا گفت : این بی کلاسه ، من آبروم می ره اگه سوار این بشم .

فرشته گفت : خوب پس بیا سوار من شو !!!

سیندرلا گفت : یه آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت می خوره؟

فرشته : بعله می خوره

سیندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگریش و رو هوا چرخوند و کوبید


فرق سر آناناس و گفت : یالا یالا تبدیل شو به پرشیا. بیچاره آناناس که ضربه مغزی شده

بود از ترسش تبدیل شد به یه پرشیای نقره ای.

فرشته به سیندرلا گفت : رانندگی بلدی؟ گواهینامه داری؟



سیندرلا : نه ندارم

فرشته : بمیری تو ، چرا نداری؟

سیندرلا : شهرک آزمایش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم



فرشته : ای خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با


عصاش زد تو کله ی یه سوسک بدبخت که رو دیوار نشسته بودو داشت با افسوس به

پرشیا نگاه می کرد . سوسکه تبدیل شد به یه پسر بدقیافه .

سیندرلا گفت : من با این ته دیگ سوخته جایی نمیرم

فرشته : چرا نمیری؟

سیندرلا : آبروم می ره

فرشته : همینه که هست ، نمی تونم که رت باتلر رو برات بیارم

سیندرلا : پس حداقل به این گاگول بگو یه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به


موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت خونه ی پادشاه. وقتی رسیدند اونجا

دیدند وای چه خبره !!!!!

شکیرا اومده بود اونجا داشت آواز می خوند ، جنیفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تیلیت


می کرد . زری و پری هم جوگیر شده بودند و داشتند تکنو می زدند . صغرا خانم هم

داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه می رفت (آخه بی چاره صغرا خانم از بی شوهری کپک

زده بود ) خلاصه تو این هاگیر واگیر شاهزاده چشمش به سیندرلا افتاد و یه دل نه صد دل

عاشقش شد

سیندرلا هم که دید تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز وادا


اطوارگفت : شاهزاده منو می گیری ؟

شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟

سیندرلا : 37

شاهزاده در حالی که چشماش از خوشحالی برق می زد گفت : آره می گیرمت ، من


همیشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم 37 باشه.

خلاصه شاهزاده سیندرلا رو در آغوش کشید و به مهمونا گفت : ای ملت همیشه آن



لاین ، من و سیندرلا می خواهیم باهم ازدواج کنیم ، همه گفتند مبارکه و بعد هم یک

صدا خوندند : گل به سر عروس یالا ... داماد و ببوس یالا

سیندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسید و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض



قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد)

سپس با هم ازدواج کردند و سالهای سال به کوریه چشم زری و پری و صغرا خانم ، به

خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنیا آوردند.
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختر خانوما و آقا پسرای ورودی 92 دانشگاه !هفته اول عاشق نشید!

از ما گفتن ...
شاخای دانشگاه از هفته دوم،سوم میان
اینا تجربس...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


خیلی هم شاخ نبود!!! :|
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
واکنش پسرا وقتی یه دختر بهشون پا نمیده!!!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

“آغا منو میگی” چیست ؟

عبارتی برای شروع یه خالی بندی تپل :
:biggrin:
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


ﯾﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩ ﻣﻌﺸﻮﻕ
ﭘﻨﺪﺍﺭﯼ ... ﺗﺎ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺑﺎ ﻃﺮﻑ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﻓﮏ
ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺷﺪﯼ !!!...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻣﯿﮕﻢ : ﺑﯿﺎ ﻋﮑﺴﺎﯼ ﺗﻮﻟﺪﻣﻮ ﻧﯿﮕﺎ
ﮐﻦ ..
ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻋﮑﺲ ﮐﻪ ﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ..
ﺭﻭ ﮐﯿﮏ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﭼﯽ ﺟﺎﻥ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ ؟؟
ﺍﯾﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:|‬
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آیا ازپست های من خسته شدید؟
آیا ازمن خسته شدید؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
سرتان رابه نزدیکترین دیوار بکوبید
همینه که هس :))[/FONT]
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط مطالب طنز بامفهوم بذارید لطفأ ... مثلأ یکی از مشکلات جامعه رو در قالب طنز بذارید و از این دست ...
ممنون دوستان ...
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اتمام حجت از روز اول

اتمام حجت از روز اول

می گویند ژاپني ها همان کلاس اول دبستان، اتمام حجت مي کنند با بچه هايشان : درس اول هم جغرافيا است؛ نقشه ژاپن را ميگذارند جلوي بچه ها و مي گويند :


ببينيد اين ژاپن کوچولوي ماست، ببينيد!

ژاپن ما نفت ندارد، گاز ندارد، معدن ندارد، زمينش محدود است و جمعيتش زياد و...

ليست «نداشته ها» را به بچه ها گوشزد ميکنند، خيلي خودماني بچه هايشان را مي ترسانند!!!

در ژاپن نظام آموزشي فهرست مشاغل مورد نياز جامعه را از همان اول کار، به «بچه ها» گوشزد ميکند
حتي حجم موضوعات درسي کتابهاي درسي در ژاپن، يک سوم اروپا است، چون ژاپنيها معتقدند «عمق» بهتر از «وسعت» است!


حالا اين را مقايسه کنيد با کتابهاي درسي و حتي رسانه هاي ما که از همان اول مدام در گوش بچه ها مي خوانند :

اي ايران،اي مرز پرگهر،سنگ کوهت در و گوهر است ... (به ما که در و گوهری نرسیده ...لابد منظور اینه که اسم دخترا رو گوهر بذاریم :) )


در دبستان هم، اولين درس ما تاريخ است، نه براي عبرت، بلکه شرح افتخارات گذشته!

اگر گربه جغرافيايي را هم بگذارند جلوي بچه ها، باغرور ميگويند :

بچه ها ببينيد! ايران همه چيز دارد! ايران نفت دارد، گاز دارد، جنگل دارد، دريا دارد و... ( ایران ما ثروتمنده ...را به را گیر ندین و از تورم هم صحبت نکنین که دور از انصافه وا قعأ :D )


نتيجه اش ميشود احساس داشتن و غناي کامل وايجاد تلفيقي از تنبلي اجتماعي و حتي طلبکاري که به اشتباه به آن ميگوييم غرور ملي ... نگو خوب عزیز من ...اینا رو به من یاد میدی منم جوگیر میشم و غرور میگیره منو...


با اين وصف، کودکان و جوانان و مديران و نسل جديد ما بايد براي چه «چيزي» تلاش کنند؟ ....

اين ميشود که بچه هاي ما فکر و ذکرشان، ميشود دکترشدن، مهندس شدن و خلبان شدن، يعني شغلهاي رويايي و به شدت مادي که نفع و رفاه «شخص» در آن حرف اول و آخر را ميزند نه نياز کشور...

اینم از نظام آموزشی ما :(
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سریال های ایرانی....

سریال های ایرانی....


يكي از جذابيت‌هاي انكارناشدني تلويزيون كشورمان، نقش‌آفريني بانوان ايراني در سريال‌هايي‌ست كه جداي از ساختار نامناسب و مفاهيم پيش‌پا افتاده، مشكل حاد ديگري ندارند. حتما شما هم در اين فيلم‌ها و سريال‌ها ديده‌ايد كه زن‌هاي ايراني در خانه‌هاي خود با چه سر و وضعي به رختخواب مي‌روند و يا از خواب بيدار مي‌شوند؛ البته اعتراف مي‌كنيم كه مردها هم در در اين فيلم‌ها و سريال‌ها خيلي راحت‌تر از خانم‌ها نيستند. با اين اوصاف شما فكر مي‌كنيد براي بچه‌هاي امروزي كه از كنجكاوي زياد رنج مي‌برند، در حين تماشاي يك سريال چه سوالاتي پيش مي‌آيد؟
«بابا جون؟»
«جونم بابا جون؟»
«اين خانمه چرا با مانتو خوابيده؟»
«خب... خب... خب حتما اين‌جوري راحت‌تره دخترم.»
«يعني با لباس راحتي سختشه؟»
«آره ديگه، بعضي‌ها با لباس راحتي سختشونه!»
«پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتي؟»
«.......هيس بابايي، دارم فيلم مي‌بينم.»
« باباجون، كم آوردي؟!»
«نه عزيزم، من كم بيارم؟ اصلا هر سوالي داري بپرس تا جواب بدم.»
«خب راستشو بگو چرا اين خانمه با مانتو خوابيده بود.»
«چون خانم خوبيه و حجابشو رعايت مي‌كنه.»
«آهان، پس يعني مامان من خانم بديه؟»
«نه دخترم، مامان تو هم خانم خوبيه.»
پس چرا بدون مانتو مي‌خوابه؟»
«خب مامانت اين‌جوري راحت‌تره.»
«اون آقاهه هم چون مي‌خواسته حجابشو رعايت كنه با كت و شلوار خوابيده بود؟»
«نه عزيزم، اون چون خسته بود با لباس خوابش برد.»
«پس چرا خانمش كه خيلي هم خانم خوبيه بهش كمك نكرد لباسشو در بياره؟!»
«چون مي‌خواست شوهرش روي پاهاي خودش بايسته.»
«واسه همينه كه شما نمي‌تونيد روي پاهاي خودتون بايستيد؟»
«عزيزم مگه تو فردا مدرسه نداري؟»
«داري مي‌پيچوني؟»
«نه قربونت برم عزيزم، اما يه بچه خوب كه وسط فيلم اين‌قدر سوال نمي‌پرسه؛ باشه عسل بابا؟»
«اما من هنوز قانع نشدم.»
«توي اين يك مورد به مامانت رفتي؛ خب بپرس عزيزم.»
«چرا باباها توي تلويزيون هميشه روي مبل مي‌خوابن؟»
«واسه اينكه تخت‌خوابشون كوچيكه، دو نفري جا نمي‌شن.»
«خب چرا يه تخت بزرگتر نمي‌خرن؟»
«لابد پول ندارن ديگه.»
«پس چرا اينا دوتا ماشين دارن، ما ماشين نداريم؟»
«چون ماشين باعث آلودگي هوا مي‌شه، ما نخريديم عزيزم.»
«آهان، يعني آدما نمي‌تونن هم‌زمان دوتا كار خوب رو با هم انجام بدن؛ اون آقاهه و خانومه كه حجابشون رو رعايت مي‌كنن، باعث آلودگي هوا مي‌شن، شما و مامان كه باعث آلودگي هوا نمي‌شين حجابتون رو رعايت نمي‌كنين؛ درست گفتم بابايي؟»
«آره دخترم، اصلا همين چيزيه كه تو مي‌گي، حالا مي‌شه من فيلم ببينم؟»
«باشه، ببين بابايي اما تحت تاثير اين فيلم‌ها قرار نگيري بري ماشين بخري‌ها، به جاش برو به مامان ياد بده حجابشو موقع خواب رعايت كنه كه تو اين‌قدر موقع جواب دادن به سوالاتم خجالت نكشي!»
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
لذتی که تو سر کار گذاشتنه دهه شصتیا هست...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تو کتک زدنه دهه هشتادیا نیست!!!!....
خخخخخخخخخخخخ
دهه هفتادیا پرچمو بالا نگه دارین
[/FONT]
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ : ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺍﻡ
آی ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ...........
بابام داد میزنه ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ
ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻢ ! ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﮐﻦ!........
[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
|:
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیهام اینه که
این مسعود روشن پژوه رو بندازم تو یک استخر پر از تمساح و بعد بگم حالا بیا بیرون!یک و یک و یک، دو و دو دو، سه و سه و سه
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهشت که زیر پای مادران است،
نظر هم که زیر پست دختران است…
.
.

.
.
.
..

.
.
.
به سلامتی همه ی پسرا که کلآ نقش هویج رو دارن!!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﯾﻪ دخترﻩ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎﺭﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﯾﺎﺩﺩﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻣﻨﻢ ﮎ ﯾﺎﺩ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﯾﺎﺭﻭ ﻓﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺭﺿﺎﯾﺘﻪ!

ﺣﺎﻟﺎ ﺑﮕﻮ ﯾﺎﺩ ﭼﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ؟...
?
?
?
?
۲۹ ﺩﻭﺗﺎ ﺷﯿﺶ!!! ﺑﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻠﻪ!!!
ﻫﻤﺶ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ ﺷﺮﯾﻔﻪ ﻟﺎﻣﺼﺐ!!! :))))
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختر همسایمون بس که از خونه بیرون نیومده روابط عمومیش ضعیفه.

یه بار آش نذری پخش میکردند اومد آیفونمونو زد. گفتم کیه؟ گفت آشه:|
 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز

وصیت نامه منتشر نشده ی بزبز قندی !



دوست داشتم قبل از رفتنم چندتا نکته و اندرز برای شما داشته باشم، هرچند که می دانم نسل امروز نسبت به هرگونه پند و نصیحتی آلرژی دارد و زود فیوز می پراند. اما خب با تحمل کردن این چند خط، جانتان که بالا نمی آید، ناسلامتی من دارم می میرم. پس خوب و با دقت گوش بدهید:
1. شنگول جان! تو برادر بزرگتر آن دوتای دیگر هستی، پس مراقبشان باش، مرسی. دفعه قبل که آقا گرگه وارد خانه شده بود و تو و منگول را قورت داده بود، من رسیدم و شکمش را پاره کردم و آزادتان کردم. اما از این به بعد من دیگر نیستم. اون قدیم مدیم ها قصه اینجوری بود که آقا گرگه اول صدایش را نازک می کرد و در می زد، شما پا نمی دادید.بعد دستهایش را آردی می کرد، شما پا نمی دادید.بعد سر و صورت و پاهایش را سفید می کرد، شما گول می خوردید و پا می دادید و در را باز می کردید. اما توی این دور و زمانه، عزیزم! گرگ ها اینقدر پر رو شده اند که نه تنها صدا نازک نمی کنند بلکه ادعای مامان شما بودن را هم ندارند و صاف و پوست کنده می گویند که: « لطفاً در را باز کنید؛ من گرگ هستم!» تا اینجایش که جای ترس ندارد. اما من از این می ترسم که شما هم آنقدر بزغاله باشید که حاضر شوید در و دروازه را راحت به روی گرگ باز کنید و نه تنها منتظر منت و التماس و در نهایت حمله آقا گرگه نشوید بلکه خودتان داوطلبانه open door شوید. و توی شکم گرگه افتخار کنید که ما اگر در را باز نمی کردیم، خانه را روی سرمان خراب می کرد!


2. منگول جان، آی بزغاله با توام! 75 درصد نگرانی من بابت تو است. بابت منگل بازی هایی که گهگاه از خودت استخراج می کنی و دیگران را هم با خودت به ته چاه می کشی. یادت نرود که هر گرگ و شغالی پشت در خانه هر بز و بزغاله ای، فقط به یک چیز می اندیشد که آن یک چیز نه اجاق گاز توست، نه النگو و گوشواه و بوق مرمری توست، نه پلی استیشن و انبار علوفه توست و نه چیز دیگری جز تو و آن گوشت خوش مزه ات! به همین خاطر تا وقتی پشت در هست، حاضر است هر شرط و تبصره و IF تو را سه سوت بپذیرد. ولی وقتی در باز شد و چراغ سبز نشان داده شد، هر راننده ای پایش را از روی ترمز بر می دارد و گاز می دهد و گاز می زند(!) یاس منگولا جونم!

3. حبه انگورکم، خوشگل و با نمکم. دختر کوچولو و دوست داشتنی ام. حبه جانم! من از تو فقط خاطره های خوش و قشنگ به یاد دارم.یادت هست اولین سالی که دانشگاه قبول شدی و رفتی، برایم نامه نوشتی: « بزی نشست رو ایوونش، نامه نوشت به مادرش ... .» من همانجا زیر لب گفتم ای ول حبه، دمت جزغال! همین روحیه ات را حفظ کن و بدان گرگها از شاخ تو همیشه می ترسند. امید مامان بزی تویی. مراقب برادرهای دست و پا چلفتی ات هم باش که گافهای جواتی ندهند و اگر روزی رسید که دیدی منگل بازی های منگول و آب شنگولی خوردن های شنگول دارد کار دستت می دهد، باز هم بپر پشت ساعت دیواری وپشت تیک و تاک ثانیه ها مخفی شو.


دوستان این داستان گذشته از طنز بودنش نکات جالبی هم داره .....
 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان بزبز قندی نسخه 2013


یک روز بز زنگوله پا از بچه هاش خداحافظی کرد که برود دشت و صحرا علف بخورد و برایشان شیر بیاورد. مامان
بزی به بچه ها سپرد که در را به روی مامور گاز و برق و آب و گرگ باز نکنند. بچه ها هم که بر خلاف آمار و ارقام
رسمی گرسنه بودند به مادرشان قول دادند که در را باز نکنند.
چند دقیقه که گذشت گرگ که دید بز زنگوله پا از خانه بیرون رفته در خانه را زد. شنگول پرسید: کیه؟ گرگ گفت: منم،
منم مادرتون شیر یارانه ای آوردم براتون. شنگول گفت: تو مادر ما نیستی. چون دروغ می گی خیلی وقته م.مه ی شیر
یارانه ای رو لولو برده. گرگ با دست زد تو پیشانیش و رفت و چند دقیقه ی دیگه آمد و در زد و گفت: منم، منم مادرتون
شیر مدت دار آوردم براتون. منگول گفت: اگه تو مادر مایی بگو ببینم یه پاکت شیر رو چند خریدی؟ گرگ کمی فکر کرد
و گفت: هزار تومن. منگول گفت: برو گرگ بی حیا! و مادر ما نیستی چون شیر در عرض این هفته شده هزار و صد
تومن هرچند نرخ تورم هنوز یه رقمیه! گرگ دوباره زد به پیشانیش و رفت بقالی محلشون ولی هرچیزی خواست برای
بچه ها بخرد آنقدر گران شده بود که نتوانست و دست از پا درازتر برگشت پشت در و کوبید به در و گفت:
بچه ها! منم، منم مادرتون، با وجود کنترل قیمت ها هیچی نتونستم بخرم براتون. شنگول خندید و
گفت: بچه ها! بچه ها! بدوین بیاین مامان اومده. و در را باز کرد و گرگ پرید تو و شنگول و منگول را یک لقمه ی چپ
کرد، بعد از مسوولان که این فرصت را برایش فراهم کرده بودند تشکر کرد و نگاهی به اطراف انداخت و لامپ کم
مصرف خانه را خاموش کرد که در مصرف منابع محدود انرژی صرفه جویی بشود و راهش را کشید و رفت.
اما بچه ها بشنوید از آن طرف که مامان بزی رفت و رفت تا برسه به صحرا و دشت ولی همه جا شده بود باغ و ویلای
شخصی و جاده ی آسفالته.همینجور که دنبال یک وجب علف می گشت یک بی ام دبلیو کروکی کنارش ایستاد و پسر
جوانی که راننده اش بود و باباش سالیانه از یک کارمند فلک زده کمتر مالیات می داد گفت: آبجی! میای بریم کثافتکاری؟
ننه بزی این طرف را نگاه کرد، آن طرف را نگاه کرد، وقایع کاشمر و استخر صدف و خمینی شهر را در ذهن مرور
کرد و به خاطر امنیتی که وجود دارد احساس آرامش خاطر کرد، بعد یاد قیمت شیر افتاد. خلاصه چند لحظه ای چک و
چانه زدند و بی ام دبلیو گرد وخاک کرد و دور شد و وقتی گرد و خاک کنار رفت مامان بزی دیگر کنار جاده نبود. شب
که مامان بزی با دست پر به خانه رسید دید در بازست. اول با خودش گفت کی در را باز گذاشته؟ اینجوری که بر اثر
تبادل گرمایی بیرون و داخل خونه کلی انرژی با ارزش هدر می ره بعد ترسید که نکند صاحبخانه با حکم تخلیه آمده ولی
وقتی داخل شد حبه ی انگور از زیر میز بیرون پرید و ماجرا را برایش تعریف کرد.
ننه بزی که شنید بچه هایش را گرگ خورده دو دستی زد تو سرش و گفت: خاک به سرم شد! گوشت کیلویی هیجده هزار
تومن رو گذاشتم دم دست گرگ! بعد ماشین حساب برداشت و وزن شنگول و منگول را حساب کرد و دوباره زد تو سر
خودش. تازه یادش افتاد که دو نفر هم سهمیه ی یارانه ی نقدی اش کم می شود برای همین دوباره زد توی سرش و به حبه
ی انگور گفت تو بشین سریال ستایش رو ببین که وقتی برگشتم برام تعریف کنی من هم میرم دخل گرگه رو بیارم. بعد
رفت بالا پشت بام خانه ی گرگه و پا کوبید. گرگه که یک بسته سوپ آماده را با سه لیتر آب قاطی کرده بود تا شکم بچه
هایش را سیر کند دید خاک از سقف ریخت تو سوپ، فریاد زد: کیه کیه! تاپ تاپ می کنه، سوپ منو پر خاک می کنه!
بچه ی وسطی گفت: بابا گرگی! شعرت قافیه نداشت. گرگ چنان ناسزایی به بچه اش گفت که حتا روزنامه ی پرتیراژ
صبح هم رویش نمی شود آن را تیتر درشت بکند. یکی از بچه گرگها گفت:‌بابا!‌سوپ به جهنم! بگو از جلو دیش بره کنار
خیر سرمون داریم فارسی وان می بینیم ها!‌ گرگ این را که شنید رفت تو کوچه و بزی را دید. بعد با بز زنگوله پا قرار
گذاشتند که عصر وسط جنگل دوئل کنند، حالا چرا همان موقع دوئل نکردند شاید می خواستند خبر بیست و سی را ببینند
و بعد با خیال راحت بمیرند.
گرگه رفت پیش دندانپزشک و گفت که چون چند ساعت دیگر باید شکم یک بز را پاره کند می خواهد دندانپزشک دندان
هایش را تیز کند. دندانپزشک محترم وقتی هزینه ی تیز کردن دندان را گفت دود از مخ گرگ بلند شد و گرگ گفت: ببینم
مگه شما دندانپزشک ها قسم نخوردید؟ دندانپزشک فاکتور خرید جنس هایش را که با وجود پیشرفت علم و تکنولوژی و
خودکفایی در تمامی زمینه ها ده دست می چرخید تا وارد کشور شود نشان گرگ داد، مالیات ارزش افزوده را حساب
کرد، پول برق و آب و هفته ای یک بار تنظیم دیش ماهواره را هم به اقلام اضافه کرد. گرگ سوتی کشید و دست کرد
جیب اش یک نخود درآورد و گفت: من با این نخود می خواستم شب برای بچه ها آش بپزم اون رو هم می دم به شما.
دندانپزشک که لجش درآمده بود تمام دندان های گرگ را کشید و به جایش پنبه گذاشت. بز زنگوله پا هم رفت پیش استاد
آهنگر و گفت که شاخ هایش را تیز کند. استاد هم هزینه ی تیز کردن شاخ را که اتحادیه داده بود ضربدر افزایش قیمت
میلگرد کرد و حاصل را دو بار در ارزش افزوده ضرب کرد و کل هزینه را غیر نقدی با مامان بزی حساب کرد. وقتی از
جاش بلند شد چون حسابی سرحال آمده بود شاخ های بز زنگوله پا را جوری تیز کرد که انگار شاخ خواهر مادر خودش
باشد و بهش گفت: برو زن! خدا به همرات! اگه گرگ نخوردت باز هم به ما سر بزن بعد نشست پای دیس پلوی هندی و با
دست شروع کرد به خوردن.
خلاصه بچه ها، در دوئلی که در اعماق جنگل درگرفت مامان بزی زد و شکم آقا گرگه را پاره کرد ولی اگر فکر می کنید
بعد از یک روز که از هضم شدنشان گذشته بود شنگول و منگول از آن تو پریدند بیرون باید بهتان عرض کنم که بیلاخ!
از شکم گرگه فقط باد معده خارج شد. بز زنگوله پا وقتی دید چیزی توی شکم به پشت چسبیده ی گرگ بینوا نیست
خواست راهش را بکشد و برود که یک دفعه یک ون کنار پایش ترمز کرد و او را به جرم زنگوله بستن به پا برای جلب
توجه در انظار عمومی و به خطر انداختن سلامت جنگل سوار ون کردند و بردند و هرچی مامان بزی گفت که بز
زنگوله پاست به خرج شان نرفت که نرفت. حبه ی انگور هم وقتی سریال ستایش تمام شد یک ساعتی اشک ریخت و
بدبختی های خودش یادش رفت بعد هم گرفت خوابید و تا صبح خواب های خوش دید.

:biggrin:
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهد کودک

مهد کودک








دکتر جواد تجر، دکترای روانشناسی به خانواده‌ها توصیه کرده کودکانشان را بیشتر از 4 ساعت به مهدکودک ها نسپرند. جناب دکتر دلیل این حرفشان را اینگونه شرح داده اند:« کودکان در سنین پایین به خانواده علاقه زیادی دارند و خوب نیست که آنها را در دو شیفت به مهدکودک بسپارند». نمی‌دانیم چرا احساس می کنیم دکتر تجر خودشان مهدکودک دارند و از دست این بچه‌ها عاصی شده‌اند و به همین خاطر این تزها را می دهند که از شر بچه های امروزی خلاص شوند.

داخلی-مهدکودک تجر- روز



کودک1: عمو جواد یک دارم!
دکتر: خب یه لحظه صبر کن من مهشید رو ساکت کنم می برمت.
کودک 1: الان دیگه دو دارم!
دکتر: یه لحظه نگه دار خودتو می برمت.
کودک 1: پزشکان گفته اند نگه داشتن بیش از حد ادرار و مدفوع موجب فشار آمدن به مثانه و در مرحله بعدی ناباروری می شود!
دکتر: ببند دهنتو. بچه دو ساله داره به من یاد میده که چی خوبه چی بده.
کودک 1: دهنمو می بندم ولی ماشین لباسشویی رو باز می کنم الان. یک داشتم، دو داشتم حالا هم یه مقدار گاز می دم می ذارمش سه.
(کودک خودش را سرپا می گیرد و چیز می زند به مهدکودک).
کودک 2: عمو جواد امروز آهنگ نمی خونی با بچه ها برقصیم؟
دکتر: نه پارمیدا جون. امروز برنامه آموزشی داریم در مورد اینکه:چگونه پدر خود را کنیم آباد!
کودک2: حیف شد. دیشب کلی با آهنگ پیت بال تمرین کرده بودم. حالا فردا هم بشه اشکالی نداره. می‌خوام چشای مریم رو در بیارم توی کل کل.
دکتر: دخترم اینا رو کی بهت یاد داده؟ دیگه از این حرفا نزنی ها.
کودک2: حالا ما دو کلمه جلوی تو حرف زدیما، نری همه جا جار بزنی دهن لق!
کودک3: عمو جواد فیس بوکمون رو می تونیم اینجا چک کنیم؟
دکتر: اولا فیس بوک برای سن شما خوب نیست، دوما ما اینجا سیستم نداریم.
کودک3: من خودم با گوشیم میرم. آخه ادمین پیج دهه نودی ها هستم. امروز قرار شده با دهه شصتی ها کل کل کنیم.
دکتر: تو پدر هم بالا سرت هست؟
کودک3: تا دلت بخواد! کلا سر کار نمیره بابا. پیش خودم می شینه. همش هم با اکانت من میره فیس بوک از این و اون شارژ ایرانسل می گیره.
دکتر: چه بابای خوبی هم دارین. بچه ها می‌خواین برین خونه؟
همه کودکان با هم داد می زنند: نههههههههههه خیر!
کودک1: من مجددا یک دارم!
باز کودک1: من مجددا یک و دو دارم!
همچنان کودک 1: من مجددا یک، دو، سه، نبوووووود؟
دکتر: تو چی می خوری بچه این قدر بیرون‌روی داری؟
کودک 1: شوخی می کردم باهات دکی! دوس داری درون روی داشته باشم؟
دکتر طاقتش تمام می شود و کودک 1 را به گوشه ای می برد که از چشم دوربین های امنیتی دور باشد و او را به باد کتک می گیرد که در همین لحظه پدر و مادر بچه سر می رسند.
از شانس بد دکتر، پدر کودک شماره 1 از قوی ترین مردان ایران است و دستش که به دکتر برسد یک و دوی دکتر را در
می‌آورد.
دکتر تنها راه خلاص شدنش را امتحان می‌کند: اِ من کی ام؟ اینجا کجاست؟ این بچه رو کی زده؟

 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان بازم میگم این یه تاپیک مخصوص طنزه....طنز یعنی اینکه بیای و یه مسئله یا هرچیزی رو با خنده بگی .و در واقع یه واقعیتی است که با خنده بیان میشه ..و این موضوع با جوک بسیار متفاوت و فرق بینشون خیلیه...لطفأ پست هایی که میذارین بیشتر دقت کنید که طنز باشه نه جوک..
ممنون از همگی..
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فرهنگ استفاده از موبایل

فرهنگ استفاده از موبایل

خب بیایم چند مورد رو با لحن خودمانی دور هم مرور کنیم !


مورد دوم : (دوم رو اول میگم ، چون مهمتره)


یکی از مواردی که همه از ما از اون متنفر هستیم تماس کاری زیاد و اس ام اس بازی بیش از حد کسی ، میان جمعی ۲-۳ نفره و یا بیشتر هست ، به طوری که جو جمع رو تحت تاثیر قرار میده .
تصور کنید با دو نفر از دوستانتان در حال گپ و گفتگو هستید ، برای شما چپ و راست اس ام اس میاد !
حتی امکان داره دوست دوران مهد کودکتون هم این وسط یاد شما بیوفته و بهتون زنگ بزنه ! مسلما دوستان شما بهتون نمیگن اووووه استاد ! چقدر تو باحالی ، چقدر سرت شلوغه ، ما اصلا به تو نمیخوریم !
تحقیقات ما نشون داده که ۷۳٫۸ درصد از دوستان اینجور مواقع شما رو مورد لطف و عنایت خودشون قرار میدن و حداقل چیزی که بهتون میگن اینه که جمش کن بابا ایکبیری !اون ۲۶٫۲ درصد دیگه هم اگه بهتون چیزی نگن حتما یه چیزیای خیلی بدی تو دلشون بهتون میگن :| ، حق دارن دیگه خب .

مورد اول :


عنایت داشته باشید ، یکی دیگه از مواردی که خیلی بده اینه که شما به چه حقی بدون اجازه طرف پشت خط ، صداش رو توی جمع میذارید رو بلندگو !؟ ها ؟ شرم نمیکنی ؟باز هم تحقیقات ما نشون میده که توی این جور مواقع ، طرفی که صداش داره از بلندگو پخش میشه یدفه بهتون یه جمله ای میگه که تصورات دوستانتون در مورد شما له میشه آقو ! ها ها ها .. حالت جا اومد !؟

مورد سوم :


تصور کنید که شما با نامزدتون ! در حال اس ام اس بازی هستید یدفه مهر شما گل میکنه و اس ام اسی ۴ پارتی شامل گزیده ای از کتاب لیلی و مجنون و با هزار آب و تاب براش میفرستین بعد از ۸ دقیقه و ۳۳ ثانیه اس ام اس میاد ، شما هم حمله ور میشین سمت گوشی ، با کلی عشق دکمه رو فشار میدین و میبینین که “دهکده پارک آبی ! بوده” :D(ببخشید اس ام اسه دیگه ، یهو میاد)یکم دیگه صبر میکنین تا جواب میده ، بازش میکنین میبینین که نوشته “مرسی” :|ینی با این کار یه کپسول آتش نشانی روی شعله های عشق شما خالی میکنه :| ، به خدا حرص داره نکنید این کارو !(البته این مورد سوم برای شما نبود ، باید به نامزدتون بگید بیاد بخونه !)

مورد چهارم :


همیشه شرایط طرف مقابلتون رو برای جواب دادن به اس ام اس یا تماس خودتون درک کنید .حالا این که گفتی یعنی چه !؟
براتون مثال میزنم : وقتی میدونید طرفتون پشت فرمونه که خیلی خطرناکه پشت فرمون که میگم شامل فرمون موتور هوندا ۱۲۵ هم میشه ها !وقتی میدونید طرفتون توی جلسه خیلی مهمیه (مثلا: جلسه بحرانی جهت پیدایش مادر هاچ زنبور عسل!) وقتی طرفتون در شرایط فیزیکی برای پاسخ دادن نیست !مثلا : مورد بوده که طرف توی عسلویه تا کمر تو چاه نفت بوده ، از هر انگشتش یه چیکه نفت میچکیده نامزدش گیر داده که چرا تو دیشب موقع خدافظی بوس نفرستادی برام !؟ :|(محققان ما توی این لحظه به مدت ۱۷ روز کاری هنگ کردن)وقتی طرفتون در شرایط فکری جهت پاسخ گویی به اس ام اس شما نیست مثلا : اصلا خودم ، همین لحظه که دارم این مطلبو برا شما مینویسم نیاز به تمرکز دارم ، مگه نه ؟خب حالا طرفم هی اس میده که :یکی از خصوصیات اخلاقی من که تو خیلی دوست داری چی هست ؟یکی از خصوصیات اخلاقی من که تورو خیلی آزار میده چی هست ؟با ذکر مثال توضیح بده :| (یکم صب کنین جواب بدم لطفا ، دعوامون میشه اگه جواب ندم ، ببخشید :D) خب ببخشید معطلتون کردم ، جونم براتون بگه که خلاصه از این موارد زیاد هست خودتون رعایت کنید دیگه ، عه ، حتما باید بهتون توهین بشه !؟!؟

مورد پنجم :


این مورد هم خیلی مهمه پس توجه کن که امکان داره یه روزی خودت توی این مصیبت قرار بگیری دوست من !وقتی یه بنده خدایی توی مکان های عمومی مثل اتوبوس ، تاکسی و یا مترو به اجبار در کنار شما قرار گرفته چه گناهی کرده که براش اس ام اس اومده و یا مجبوره که جواب بده که تو چهار چشمی زل زدی تو صفجه گوشیش ؟شاید سر بریده تو اس ام اس باشه ! فوضولی آیا ؟ دوست فوضول من ، سعی کن در این مواقع سرت رو برگردونی یه طرف دیگه و بذاری طرف با آرامش جواب بده اگر ارتروز گردن گرفتی با من :|مورد بوده که طرف تو مترو توی اس ام اس نوشته : یارو زیپش بازه ، یدفه ۷ نفر نیگا کردن به زیپ شلوارشون !اصلا ضرب المثل داریم که در حریم خصوصی بازه ، حیای تو چی میخواد این وسط !؟

مورد ششم :


وسط مجلس ترحیم همه نشستن که ناگهان صدای زنگ موبایل فراگیر میشه : دلُم پی دلته جومه نارِنجی… کجا منزلته جومه نارِنجی :| روایت داریم که در این لحظه ۹۹ بار ضربه با دمپاییای نیکتا به دهن شخص مورد نظر حلال است ...دوست بیشعور من ، موبایل یه آپشنی داره به اسم سایلنت :|کتابخونه ، مجالس رسمی ، مکان های عمومی که سکوت مهمترین بخش اون هست ، جلف بازی و بیشعوری نمیپذیره !

خب دوستان تا اونجا که میدونستم نوشتم ، با رعایت نکاتی که بهتون توصیه شد سعی کنید رستگار شوید .
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا