کام نگاه

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
این ناز که می کنی خریدن دارد
این دل به هوای تو تپیدن دارد
این قصه شبیه بهترین خاطره ها
هر روز برای من شنیدن دارد
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
سلّاخي

مي گريست

به قناري كوچكي

دل باخته بود!​
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
من آن اندوه سرشارم که روزی شعله زد آهم

و لرزید آسمان از ناله های گاه و بیگاهم


مرا در آتش عشقت چنان پروانه سوزاندی

ولی صد سال دیگر هم " من از یادت نمی کاهم "


اگر قصد سفر داری نمی گویم نرو اما ...

جهان را بی نگاه تو نمی خواهم نمی خواهم


تو می دانی که چشمانت تمام هستی من بود

گرفتی هستیم را پس نگو از رنجت آگاهم


تویی آماده رفتن و من تنهاتر از هر شب

برو ای مهربان اما ... " تو را من چشم در راهم "
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـــن مي نويسم
و
تـــــــــو نـــــمي خواني !
امـــــــــــا
مخاطب که تو باشي...
مديـــــــونم اگر ننــــــــويسم

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هميشه رفتن رسيدن نيست،
اما براي رسيدن چاره اي جز رفتن نيست.
در بن بست هميشه راه آسمان باز است،
پرواز را بايد آموخت!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خوام یه چیزی رو بهت بگم ...


دوستت دارم ، قدر یه دنیا ،

عاشقتم ...

کنارت به آرامش میرسم ...


هی وایسا ...!!

کجا داری میری ؟

من حرفام هنوز تموم نشده ...!!!


رفت ....!




 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بسیار خوب، حق با تو .... !
مـن بـــه تــــو نـمیـــام !
امـا تـــو بـه خـودت بیـا !

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گــــاهی وقتا توی رابطــــه ها نیــــازی نیست طرفت بــــهت بگــــه :بــــــــــــرو !
همینــــ که دیگه لا بــــه لای حرفــــاش دوستــــت دارم نباشــــه!
همینــــ که بــــود و نبود رابطــــتون دیگــــه واسشــــ فرقی نکنـــه!
همینــــ که حضــــور دیگــــران توی زندگیشــــ پر رنگ تــــر از بودنتــــو باشــــه هــــزار بار سنگینــــ تر از کلمــــه ی"بــــــــــــرو " واست معنــــا پیــــدا میکنــــه پســــ بــــــــرو
قبل از اینکــــه ویرون تــــر از اینیــــ که هستیــــ بشــــی!!

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
آنگاه که ...
ضربه های تیشه زندگی را
بر ریشه ی آرزوهایت حس می کنی؛
به خاطر بیاور که...
زیبایی شهاب ها
از شکستن قلب ستارگان است!!!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
دوستم دارد !!
چقدر بایستی عزیز باشم !
چقدر . . .
چقدر خودم را می ستایم
از آن زمان که او مرا دوست دارد




 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در رویاهایت جایی برایم باز کن



جایی که عشق را بشود



مثل بازی های کودکی



باور کرد



خسته شدم از بی جایی ...



برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 869x899 پیکسل میباشد
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
حرفــــــی ندارم


تو هم چیزی نــــگو


بگذار تنها تــــماشـــــایت کنم

...

دل ربـــــاترین چشــــم انداز !

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
مــرا خــوابـــ کن


زیر یکـــ شــاخـــه


دور از شبـــــ اصطــکاکـــ فلزاتــــ ,


اگر کــاشفـــ مــعدن صبـــح امد


صــدا کـن مرا


و مــن


در طلــوع گــل یاسـی


از پشتـــ انگشتـــ هــای تــو


بیــدار خــواهــم شـد...


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفرین به تو که بمن گفتی :
تو سخترین لحظه ها کنارتم ...
و دریغ از اینکه سخت ترین لحظه ها رو ،خودت برام رقم زدی ...

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
بعد از گـــرفتن دست هــایت،



تمــام دنیــــا را لمس خــــواهم کرد تـــا عشــــق به همــه سرایتــ کند !!!






 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه روزنه امـ ـیدی ممکن است باشد ؟!

وقتی نداشته ها بیـ ـشتَر از داشته هاست



 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
من بیدم و تو باد


چقدر با ترانه ی چشمانت برقصم


تا باور کنی عاشقم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز




گاه میبارد چه سودی
گاه می نالد چه سودی
هر چه در اندیشه داردبر تراز دل می کوبد چه سودی
روزگار در همی دارد دلی خوش
قاب عکسی در دل دیوارو خاطراتی بی انتها
هر چه بر عشق گفتم ناز میکرد
روی دیوار دل هر رهگزر انشامی کرد
خبر امد که یک روزی برفتش به دنبال دلی که فریاد می کرد

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

چه قدر خوب ميشد اگر
يك بار
فقط يك بار
آسمان به زمين بيايد
تا وقتي
اشك ميريزم
نگويند
مگر آسمان به زمين آمده ؟؟؟؟

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
... عادت دارم ، هر روز

جای انگشتانم را از روی شیشه مانیتور پاک کنم


آخر نوازش کردن عکس هایت عادت من است ...




 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
نخستین بار گفتش کز کجائی
بگفت از دار ملک آشنائی

بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت انده خرند و جان فروشند


بگفتا جان فروشی در ادب نیست
بگفت از عشقبازان این عجب نیست


بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟
بگفت از دل تو می‌گوئی من از جان


بگفتا عشق شیرین بر تو چونست
بگفت از جان شیرینم فزونست


بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب
بگفت آری چو خواب آید کجا خواب


بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک

بگفت آنگه که باشم خفته در خاک


بگفتا گر خرامی در سرایش

بگفت اندازم این سر زیر پایش


بگفتا گر کند چشم تو را ریش

بگفت این چشم دیگر دارمش پیش


بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ

بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ


بگفتا گر نیابی سوی او راه

بگفت از دور شاید دید در ماه


بگفتا دوری از مه نیست در خور

بگفت آشفته از مه دور بهتر


بگفتا گر بخواهد هر چه داری

بگفت این از خدا خواهم به زاری


بگفتا گر به سر یابیش خوشنود

بگفت از گردن این وام افکنم زود


بگفتا دوستیش از طبع بگذار

بگفت از دوستان ناید چنین کار


بگفت آسوده شو که این کار خامست

بگفت آسودگی بر من حرام است


بگفتا رو صبوری کن درین درد

بگفت از جان صبوری چون توان کرد


بگفت از صبر کردن کس خجل نیست

بگفت این دل تواند کرد دل نیست


بگفت از عشق کارت سخت زار است

بگفت از عاشقی خوشتر چکار است


بگفتا جان مده بس دل که با اوست

بگفتا دشمنند این هر دو بی دوست


بگفتا در غمش می‌ترسی از کس

بگفت از محنت هجران او بس


بگفتا هیچ هم خوابیت باید

بگفت ار من نباشم نیز شاید


بگفتا چونی از عشق جمالش

بگفت آن کس نداند جز خیالش


بگفت از دل جدا کن عشق شیرین

بگفتا چون زیم بی‌جان شیرین


بگفت او آن من شد زو مکن یاد

بگفت این کی کند بیچاره فرهاد


بگفت ار من کنم در وی نگاهی

بگفت آفاق را سوزم به آهی


چو عاجز گشت خسرو در جوابش

نیامد بیش پرسیدن صوابش


به یاران گفت کز خاکی و آبی

ندیدم کس بدین حاضر جوابی


به زر دیدم که با او بر نیایم

چو زرش نیز بر سنگ آزمایم


گشاد آنگه زبان چون تیغ پولاد

فکند الماس را بر سنگ بنیاد


که ما را هست کوهی بر گذرگاه

که مشکل می‌توان کردن بدو راه


میان کوه راهی کند باید

چنانک آمد شد ما را بشاید


بدین تدبیر کس را دسترس نیست

که کار تست و کار هیچ کس نیست


به حق حرمت شیرین دلبند

کز این بهتر ندانم خورد سوگند


که با من سر بدین حاجت در آری

چو حاجتمندم این حاجت برآری


جوابش داد مرد آهنین چنگ

که بردارم ز راه خسرو این سنگ


به شرط آنکه خدمت کرده باشم

چنین شرطی به جای آورده باشم


دل خسرو رضای من بجوید

به ترک شکر شیرین بگوید


چنان در خشم شد خسرو ز فرهاد

که حلقش خواست آزردن به پولاد


دگر ره گفت ازین شرطم چه باکست

که سنگ است آنچه فرمودم نه خاکست


اگر خاکست چون شاید بریدن

و گر برد کجا شاید کشیدن


به گرمی گفت کاری شرط کردم

و گر زین شرط برگردم نه مردم


میان دربند و زور دست بگشای

برون شو دست برد خویش بنمای


چو بشنید این سخن فرهاد بی‌دل

نشان کوه جست از شاه عادل


به کوهی کرد خسرو رهنمونش

که خواند هر کس اکنون بی ستونش


به حکم آنکه سنگی بود خارا

به سختی روی آن سنگ آشکارا


ز دعوی گاه خسرو با دلی خوش

روان شد کوهکن چون کوه آتش


بر آن کوه کمرکش رفت چون باد

کمر دربست و زخم تیشه بگشاد


نخست آزرم آن کرسی نگهداشت

بر او تمثال‌های نغز بنگاشت


به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ

چنان بر زد که مانی نقش ارژنگ


پس آنگه از سنان تیشه تیز

گزارش کرد شکل شاه و شبدیز


بر آن صورت شنیدی کز جوانی

جوانمردی چه کرد از مهربانی


وزان دنبه که آمد پیه پرورد

چه کرد آن پیرزن با آن جوانمرد


اگرچه دنبه بر گرگان تله بست

به دنیه شیر مردی زان تله رست


چو پیه از دنیه زانسان دید بازی

تو بر دنبه چرا پیه می‌گدازی


مکن کین میش دندان پیر دارد

به خوردن دنبه‌ای دلگیر دارد


چو برنج طالعت نمد ذنب دار

ز پس رفتن چرا باید ذنب وار
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
گفتمش آغاز درد عشق چيست؟..... گفت آغازش سراسر بندگيست
گفتمش پايان آن را هم بگو...... گفت پايانش همه شرمندگيست
گفتمش درمان دردم را بگو...... گفت درمانی ندارد، بی دواست
گفتمش يک اندکی تسکين آن...... گفت تسکينش همه سوز و فناست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـــه شـــوق ِ دیــــدارت ..

چـــه آب و جـــارویی راه انـــداخــتــه انـــد !

چــشـــمـــهـــا و مــــژه هــــایـــم ...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیــرِ ایـن بـارونــِـ طـهـرون ...
چقـدر کـِیـفـــ مـی ده ...
همــه ی تـنـتـــ خیـس شــه و از ســرمـا بـلـــرزی...
امـــا
لبـهـات از گـرمـای عشــق بســوزه !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

از انسانها غمی به دل نگیرزیرا خود نیز غمگینند!

زیرا با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند!

زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند.

پس دوستشان بدار حتی اگر دوستت نداشته باشند

__________________
انسانها از فهم اینکه چقدر پرتوانند وحشت دارند!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بـُـگـذار
آنچه از دست رفتنی است
از دست برود!
من آنچه را میخواهم
که به رنگ التماس
نـَـیـالوده باشد. . . !


 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
گفت دعا کنی می آید ... گفتم آنکه با دعا بیاید به نفرینی می رود ... خواستی بیایی ،با دعا نیا با دل بیا
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ـيا آخرين شـاهكـارَت را بيـبين
مـُجسمـه اي با چـِشمانـــے بـاز
خـيره به دور دسـت شـايد شَرق شـايد غَرب
مبهـوت يك شـِكست ، مغلوب يك اتِفاق
مصلوب يك عــِشق ، مفعول يك تاوان
خـُرده هايـَش را باد دارد ميبـَرد
و او فقـط خاطراتـَش را مُحكم بَغل گـِرفته
بيـا آخرين شاهكارت را بيبين مـُجسمه اي ساخـته اي به نـام " مـَن" !

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلنوشته هایم تمامی ندارد

تو ببخش این دل گرفته را

که جز اینجا

جایی ندارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداونـد نمی خـوا هـد مـا بـه هـم برسيــــــــــــــم...

شـايـد تنـهادليلـش ايـن بـاشـد كـــــــــــــــــه...

اگـر كنــارم بـاشــــــــــــﻲ...

ديگــر هيــــــــــــــچ وقت

هيـچ چيــــــــــــــــز ...

از او نخـــــواهـم خواســـــت

...!​

__________________
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
nadernorozi نگاه کن ادبیات 216

Similar threads

بالا