رد پای احساس ...

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
کابوس میدیدم از خواب پریدم می خواستم به اغوش تو پناه ببرم

افسوس...............

یادم رفته بود که از نبودت به خواب پناه بردم
 

banooyeariayi

عضو جدید
چقدر امشب حس می کنم نبودن تو را
صدایت در گوشم می پیچد و من می گویم
جانم ، مرا صدا زدی ؟!
دلم تنگ است...
صدایم کن
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه امید بندم در این زندگانی
که در ناامیدی سر آمد جوانی
سرآمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی ......!!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
که در این لحظه چه می کشم؟؟
چه حالی دارم؟؟
چقدر زنده نبودن خوب است، خوب خوب خوب ...!!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمک...

برای من که روحم زخمی است...

شور نیست...!!

مزه درد می دهد
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

از عجایب عشق همین بس !!
.
.
.
تنها آغوش همانی آرامت میکند که دلت را به درد آورده و آتش زده….
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز انگار کسی امد

و هوای دلتنگی ات را در اسمان اتاقم پاشید


و تو نبودی ....... مثل همیشه
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
وابسته ی نگاهت شده ام
مثل ِ خواهش ِ آفتابگردان به لمس ِ نور ...
از روزهای ِ ابری میترسم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاشق آنروزهایم...


که کنارم بودی...!


یاد مهربانیت..


دلتنگترم میکند...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
سراغم را نمی گیری!
چه شد افتادم از چشمت؟
منم فانوس لبخندت،غرورت،گریه ات،خشمت
اسیرم،خسته ام ،سیرم
مرا دریاب می میرم .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط ذره ای نسیم
برای ریختن اشکهایم کافی بود
در غبار شادیت چه زود
زدودم
کاش مهربانی نذر میکردی
زمانی که ميمردم
کاش خدا نزدیک بود
وقتی از تو دور میشدم
کاش محبت اختیاری بود
ولی این بار
در خانه حبسش میکنم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خدایی دارم که در این نزدیکی است
مهربان،خوب،قشنگ،چهره اش نورانی است
گاه گاهی سخنی می گوید بادل کوچک من
ساده تر از سخن ساده ی من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند
نام او ذکر من است در غم و در شادی
چون به غم می نگرم آن زمان رقص کنان می خندم
که خدا یار من است
که خدا یار من است
او خدایی است که مرا می خواهد.............
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
با تب تنهایی جانكاه خویش
زیر باران می سپارم راه خویش
سیل غم در سینه غوغا می كند
قطره ی دل میل دریا می كند
قطره ی تنها كجا،دریا كجا
دور ماندم از رفیقان تا كجا!!!!
همدلی كو تاشوم همراه او؟
سرنهم هرجا كه خاطر خواه او!
شاید از این تیرگی ها بگذریم
ره به سوی روشنایی ها بریم
می روم،شاید كسی پیدا شود
بی تو كی این قطره دل،دریا شود؟؟
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دونم این روزا چرا همش فکرم مشغوله؟..... به چی باید فک کنم!!!!!به ذهنم رسید شاید 1جایی نامهربون بودم شاید دل کسیو شکوندم ولی دوستم میگه نه هیچ جا نامهربون نبودی تقصیر تو نیست تقصیر.......روزگاره.......
شاید به این نتیجه برسم که هرچی خوبی کنی بدی می بینی.یه روزی یکی از دوستام بهم گفت ای کاش ی کمی بد بودی تا راحت تر بهت اعتماد میکردم خیلی دلم سوخت ولی......
هنوزم می شینم وفک می کنم ببینم کجا نا مهربون بودم که نامهربونی می بینم.........
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
من عاشق او بودم اما او عاشق دیگری و دیگری هم عاشق دیگری......
حالا می فهمم که چرا اول همه ی داستان ها می گوید:یکی بود،یکی نبود!
یکی بود یکی نبود داستان زندگی ماست!همیشه همین بوده،در اذهان ما با هم بودن نمی گنجد،باهم بودن وبا هم ساختن!
برای بودن یکی باید دیگری نباشد!
هیچ قصه گویی نیست که داستانش را این گونه شروع کند:یکی بود ودیگری هم بود وهمه با هم بودند!!!
همیشه برای بودن یکی،دیگری را نیست کرده ایم،همیشه بودنمان وابسته به نبودن دیگری بوده است واین هنری است که خوب آموخته ایم:
هنر نبودن دیگری...........
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن زمان کهـ دوره مے کند
دستانـَتـــ کمرَش را،

من اینجا
دوره مے کنمـ
خاطراتـــِ رقص انگشتانـَتــــ
بر جاے جاے بدنــَمــ







 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
زلال باش ... ،‌ زلال باش ... ،

زلال تر از قطرات اشک

فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی

یا دریای بیکران، زلال که باشی، آسمان در تو پیداست
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
میان ماندن و نماندن
فاصله تنها یک حرف ساده بود
از قول من
به باران بی امان بگو :
دل اگر دل باشد ،
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته ام از این تکرارسرد
تنهایی، شانه های برای باریدن
میخوام و دستهایی برای فشردن
باشد کسی مرحم راز تنهایی

من...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل و روزنامه پیچیدم توی جعبه ای گذاشتم

خوب و محکم او نو بستم راه دیگه ای نداشتم

بردمش اداره ی پست دادمش برات بیارن

دل و تحویل نگرفتن پیش بسته ها بزارن

گیر دادن دلت بزرگه نمیشه اون و فرستاد

مونده بودم چه کنم من دل من یاد تو افتاد

یاد اون روزی که قلبت یه دفعه مثل یه سنگ شد

خاطراتت یادم اومد دل من دوباره تنگ شد

حالا من این دل تنگ و میدمش برات بیارن

این دفعه میشه فرستاد انگاری حرفی ندارن

دل من قد یه دنیا تو رو دوست داره همیشه

پیش من باشی نباشی عاشق هیشکی نمیشه

دل من پیش تو باشه اگه میشه نگه اش دار

حس کنم مال تو هستم لا اقل واسه ی یکبار
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را دوست دارم
نمی خواهم تو را با هیچ خاطره ای از گذشته
و با خاطره قطارهای در گذر قیاس کنم
تو آخرین قطاری که ره می سپارد
شب و روز در رگهای دستانم
تو آخرین قطاری
من آخرین ایستگاه تو.
تو را دوست دارم
نمی خواهم تو را با آب . . . یا باد
با تقویم میلادی یا هجری
با آمد و شد موج دریا
با لحظه کسوف وخسوف قیاس کنم
بگذار فال بینان
یا خطوط قهوه در ته فنجان
هر چه می خواهند بگویند
چشمان تو تنها پیشگویی است
برای پاسداری از نغمه و شادی در جهان
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را
احساس می کنم
آنگونه عاشقم که نیستان را
یکجا هوای زمزمه دارم
آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است
زیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم
زیبا
کنار حوصله ام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره ی عشق
بنشان مرا به منظره ی باران
بنشان مرا به منظره ی رویش
من سبز می شوم
زیبا
ستاره های کلامت را
در لحظه های ساکت عاشق
بر من ببار
بر من ببار تا که برویم بهاروار
چشم از تو بود و عشق
بچرخانم
بر حول این مدار
زیبا
زیبا تمام حرف دلم این است
من عشق را به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بغض نکن گریه نکن اگرچه غم کشیده ای
برای من فقط بگو خواب بدی که دیده ای
اگر که اعتماد تو به دست این و آن کم است
تکیه به شانه ام بده که مثل صخره محکم است
به پای صحبتم بشین،فقط ترانه گوش کن
جام به جام من بزن،جان مرا تو نوش کن
ترا به شعر می کشم،چو واژه پیش میروی
مرگ فرا نمی رسد،تو تازه خلق می شوی
تو در شب تولدت،به شعله فوت می کنی
به چشم من که می رسی،فقط سکوت میکنی
اگر کسی در دل توست،بگو کنار میروم
گناه کن،به جای تو بر سر دار میروم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
نان را از من بگیر ، اگر میخواهی ،
هوا را از من بگیر ، اما ؛
خنده ات را نه .
گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را كه میكاری ،
آبی را كه به ناگاه
در شادی تو سر ریز میكند ،
موجی ناگهانی از نقره را
كه در تو میزاید .
از پس ِ نبردی سخت باز میگردم
با چشمانی خسته
كه دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی ،
اما خنده ات كه رها میشود
و پرواز كنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم میگشاید .
عشق من ، خنده ی تو
در تاریكترین لحظه ها می شكفد
و اگر دیدی ، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری است ،
بخند ، زیرا خنده ی تو
برای دستان من
شمشیری است آخته .
خنده ی تو ، در پاییز
در كناره ی دریا
موج كف آلوده اش را
باید برافروزد،
و در بهاران ، عشق من ،
خنده ات را میخواهم
چون گلی كه در انتظارش بودم .
بخند بر شب
بر روز ، بر ماه ،
بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره ، بر این پسر بچه ی كمرو
كه دوستت دارد ،
اما آنگاه كه چشم میگشایم و میبندم،
آنگاه كه پاهایم میروند ، و باز میگردند
نان را ، هوا را ،
روشنی را ، بهار را ،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز !
تا چشم از دنیا نبندم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
مجنون که مي شوي ،


ليلي شدن را کم مي آورم...


آواي دلت را با کدامين ساز عاشقي


مي شود نواخت ؟


بند بند وجودم تار مي شود ،


... دلم به لرزه مي افتد


ليلي شده ام!!!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچـــ كســ

ویرانی ام را حســـ نكرد


روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟


کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .


مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !


نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی


از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار


.


.


.

 
  • Like
واکنش ها: noom

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
به جز حضور تو

هیچ چیز این جهانـــــــــ بیکرانهــــ را

جدی نگرفتهــ امــــــ


حتی عشق را ...
 
  • Like
واکنش ها: noom
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا