رد پای احساس ...

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حواسم به توبود که من گم شدم!

حواست به من نبود که من گم شدم

حواست به هوایی بود که من گم شوم

حواسم به هوایی بود که گمت نکنم

حواسم پرت شد

افتاد

شکست و ...

 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید بیفتدد از چشمت آن اتفاق


که من بودم


اما تو به شاید توجه نکن


در اینجا اخلاق نسبی است


در اینجا اتفاق هم


شاید افتاده باشد شایدم نه


در اینجا همه چیز نسبی است


مانند این اتفاق ساده که تو اینجا نیستی...

 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دل شب
خواب رفته است پاهایم
از بس که به آغوش کشیدم
از بس که به جان باز خریدم
غم بیداری غم را
باز لالایی
سر می دهم از نو
که بخوابد دنیا
و من آن بوم صداهای شبم
زنده می دارم شب را
که همه بی نفس افتاده ز پا
چشم هایم سنگین
خواب افکارم سبک
در تعادل ها معلق می شوم
من نیازم
لحظه ای بی وزنی است
خیره می مانم به رقص دود و آه
پشت یک پنجره
آغشته به شب
آه من سرد و بخارش
گرم یک حادثه از جنس سکوت
من نیازم
لحظه ای بارانی است.
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندانی تقویم شـــــــــــــده ام
هر روز ضربدر مـــــــــــــی زنم
بر روی دیــــــــــــــــــــــــوارش
البته نمی دام تا کــــــــــــــی
باید روز ها را ســـــــــیاه کنم
بیا دیگر
شاید این آخرین سالنامه ام باشد .......
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
در وادی سکوت
در اوج انتها
من

دادمت ز دست

تنها دلم نبود
کز دوریت شکست
سرشارم از تهی

روحم اسیر شب
تا صبح انتظار
تا صبح اولین طلوع عشق شوره زار
من
تشنه لب
سبوی پر ز آبی گرفتم به دست
من

خسته از سرود زندگی
سرود قصه ها ی نزدیک و دور
من
خسته از شکوه آسمان بی عبور
ماندم در این خیال
من تنها ترم
از تک درخت عشق
محصور در صدا،
در حکم سرنوشت
پایانم آشناست
از ابتدای راه
نزدیک تر به من
گم کرده ام تورا
حس احاطه را
در اوج انتها
من دادمت ز دست . .
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگــذار وصله ای از تنت باشم

مــــــدام وار ...
به تپش وادارمت

و هر ثانیه لرزش دستانــم را
پشت نمنــاک نـگـاهـــــت
پنهان کنــم...
آه .......
بگـــــذار زمین و زمان را به هم بـــدوزم
و فریاد بزنم ........
"دوســــــــــتت دارم"
 

zahra_216

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]گاهی که دلم به اندازه ي تمام غروبها می گیرد[/h] [h=6] چشمهایم را فراموش می کنم[/h] [h=6]اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به تو نمی رساند[/h] [h=6]من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس[/h] [h=6]مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست[/h] [h=6]و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد[/h] [h=6]و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند[/h] [h=6]با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست[/h] [h=6]از دل هر کوه کوره راهی می گذرد[/h] [h=6]و هر اقیانوس به ساحلی می رسد[/h] [h=6]و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد[/h] [h=6]از چهل فصل دست کم یکی که بهار است[/h]
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کوچه های دلتنگی چه سنگین گام بر می دارم
کدامین خاطرهء گمگشته را می جویم؟
کدامین عشق فرو خفته را دنبال می کنم؟
هر بار خسته از این پرسهء آشفته باز می گردم و
باخود می گویم، یقین راه را اشتباه رفته ام
بار دیگر از همان راه می روم
نگو چه امید عبثی!!!که اگر بنشینم می میرم.......!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
انتظار کار سختی شده
وقتی میدانی بی خودی در انتظار برگشتن کسی هستی
وقتی دیگر نمیتوانی به او لبخند بزنی
همان بهتر که خودت را رها کنی
ارام قلبم را برداشتم
بر روی تکه بومی گذاشتم یک قلب کشیدم
روی قلب زخمیم گذاشتم
تا کسی زخمهاشی را نبیند
اخر همه ظاهر بین شده اند
کسی قلب شکسته نمیخرد
باید سالم و سرحال برای زخمی شدن
باشد
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چه كسی می داند كه تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟ چه كسی می داند كه تو در حسرت یك روزنه در فردایی؟ پیله ات را بگشا... تو به اندازه یك پروانه زیبایی[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
....

....

احساس مرا بازی میکنند
من ارام مینشینم
تنها یک حرف میزنم
هرگز به کسی نمیگویم دوستت دارم
اخر خوب یاد گرفتم کسی لیاقتش را ندارد
 

masoud_2000

کاربر بیش فعال
[h=5]لنگه های چوبی در حیاطمان گرچه کهنه اند و جیر جیر میکنند
محکمند
خوش به حالشان که لنگه همند

(حسین پناهی)[/h]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همیشه میگردم دنبال لنگه خودم
نمیخواهم
لنگه کس دیگر را داشته باشم
تنها لنگه خودم را میخواهم
 

masoud_2000

کاربر بیش فعال
خطی کشید روی تمام سوال ها- تعریف ها،معادله ها،احتمال ها
خطی کشید روی تساوی عقل و عشق- خطی دگر به قاعده ها و مثال ها
خطی دگر کشید به قانون خویشتن- قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها
از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید- خطی به روی دفتر خطها و خال ها
خطها به هم رسید و به یک جمله ختم شد- با عشق ممکن است تمام محال ها
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالم خوب است
نه اشکى
نه آهى
میخندم!
اما خنده هایم درد میکند…

پ.ن: تو این روزها که که باید آروم باشم ، فقط تو میدونی که چرا من دارم با صدای بلند می خندم

 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوای افق دلم ابریست

وبادهای ناموافق بر سرعتشان اضافه شده است

دراینجا ساعت به افق دل کسی نیست

وتمام جهت ها به سمت مدار تنهایی می گردد

صدایی نمی آید

الا صدای حمله بادهای ناموافق با بالهای شکسته دلم

دارم سقوط میکنم

من در مدارخود گم شده ام

جعبه سیاه دلم پر است از اسرار مگو

به عموم اطلاع ندهید

تنهایی فراگیر میشود...

 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفتنم با خودم که نه به در خواست تو بود

بازگشتم را لااقل از خدا در خواست میکنم

شاید نگذارد دیر شود

ولحظه های من در تردید پیر شود

ونگذارد تا من در تو درنگ کنم

لحظه ایی هم که شده به نبودت شک کنم

شاید بگذارد خیال کنم

آرزویی محال کنم...

 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما در زندگی فاتحه مان خوانده شده است

لطفاً برایم مرثیه سرایی نکنید

بعد از مرگم برای من غزلهای ناب خیرات کنید

غزلهایی که نامی از من در آنها نباشد

غزلهایی همه ناب

غزلهایی که به درد بزم مردگان بخورند

غزلهایی که روحم راتسخیر کنند

ونگذارد که بی من برود...


 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي چمدانش را به قصد رفتن بست،
نگفتم :باراني ات را درآر...
قهوه درست مي كنم و با هم حرف مي زنيم.
نگفتم :جاده بيرون خانه طولاني و خلوت و بي انتهاست.
گفتم : خدانگهدار ، موفق باشي ،خدا به همراهت...
او رفت و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چيزهايي كه نگفتم ، زندگي كنم...


 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا