اشعار و نوشته هاي عاشقانه

بوکانی

کاربر فعال
بی با بید می‌رقصم، شبی با باد می‌جنگم
که چون شب‌بو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد
و الّا من چو می‌با مست و هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده‌ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم

“مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید”
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
چقدر خوبه ادم یکی

را دوست داشته باشه


نه به خاطر اینکه نیازش رو برطرف کنه

نه به خاطر اینکه کس دیگری رو نداره نه به خاطر اینکه


تنهاست و نه از روی اجبار بلکه




به خاطر اینکه اون شخص


ارزش دوست داشتن رو داره




 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



چگونه مي توانم ننويسم خاطرات بودن هاي نبودنم با تو را……

چگونه مي توانم فراموش كنم لحظه هاي تنهايي و غربت شبانه ام را......

چگونه مي توانم از ياد ببرم ترنم هاي قشنگ صدايت را…..

آه، هرگز قادر نخواهم بود بي ياد تو لحظه اي را سر كنم......

هرچند مرا از خاطراتت بيرون رانده اي......

هرچند كه مرا به جاده هاي فراموشي سپرده اي.....

اما اشكهاي من هميشه چشم به راهت هستند،اي بهترين آرزوي من.....

آري، هنگامي كه غبار انتظار ديدارت براي هميشه بر قلب شكسته ام نشست

و هنگامي كه برگهاي تكرار زندگي ام ورق مي خورد،

هميشه و هر لحظه به ياد تو بوده ام…..

در همه ناله ها و فريادهايم تمناي حضور تو موج مي زند......


چگونه دوست داشتنت را فراموش کنم...؟؟؟؟؟؟!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم برایت

"خیلی" تنگ می شود

کاش می توانستم

این کلام قشنگ را در گوشهای تو

زمزمه کنم:

"دلم برایت خیلی تنگ می شود"
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست ات را به من بده

دست های تو با من آشناست

ای دیر یافته با تو سخن می گویم

به سان ابر که با توفان

به سان علف که با صحرا

به سان باران که با دریا

به سان پرنده که با بهار

به سان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من

ریشه های تورا دریافته ام

زیرا که صدای من

با صدای تو آشناست
http://www.iran-eng.../member.php/217363-venoos-s

 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
کلاس ادبیات معلم گفت:....فعل رفت راصرف کن!رفتم ...رفتی...رفت....ساکت میشوم میخندم...!ولی خنده ام تلخ میشود..استاددادمیزندخوب بعد ادامه بده ومن میگویم:رفت....رفت.....رفت..رفت....ودلم شکست غم رودلم نشست رفت شادیم بمرد شورازدلم ببرد .... رفت.....رفت....رفت....ومن میخندم ومیگویم ...خنده تلخ من ازگریه غم انگیزتراست...کارمازگریه گذشته است به آن میخندم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مــهم نیست کـجـا زنـدگی کنـی ...

چــی بپــوشـی ..

و چـی داشتـه بــاشی ..

و یا چند سالت باشه ....!

عـــاشـق کـه بــاشــی ،

انـگــار تـــو بهـشتــی ...!



 

mehryas

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
چه بیرحمانه! من سوختم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست ات را به من بده

دست های تو با من آشناست

ای دیر یافته با تو سخن می گویم

به سان ابر که با توفان

به سان علف که با صحرا

به سان باران که با دریا

به سان پرنده که با بهار

به سان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من

ریشه های تورا دریافته ام

زیرا که صدای من
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سکوتم را به باران هدیه کردم

تمام زندگی را گریه کردم

نبودی در فراق شانه هایت

به هر خاکی رسیدم تکیه کردم

کنار آشیانه تو آشیانه می کنم

فضایه آشیانه را پر از ترانه می کنم

کسی سوال می کند بخاطر چه زنده ای؟

و من برای زندگی تو را بهانه می کنم

تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیبا ست

حاجت به بیان نیست که از روی تو پیدا ست

من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم

افسوس که یک لحظه تماشای تو رویا ست

در خانه ی احساس اگر زمزمه ای است

آن زمزمه از توست که در جان دل ما ست

من قایق آواره ی دریای تو هستم

خوب است بدانی که دلم عاشق دریا ست

در حسرت دیدار تو می سوزم



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
  • شبیه یک نسیم امدی

    تمام هستی ام شدی

    میان این سکوت های سرد و پر زبغض

    تو مرهم دلم شدی

    شبیه یک نسیم امدی

    تمام روزگار من شدی

    میان این امیدهای ناامید من

    تو باورم شدی

    شبیه یک نسیم امدی

    میان قلب کوچکم

    و من هنوز در تعجبم

    چگونه رفتی ای نسیم من؟

    چگونه باورم شود که سالهاست رفته ای

    و چشمهای بی فروغ من هنوز

    در انتظار بازگشت تو

    به جاده خیره مانده اس


  • دلتنگی هایم را با کدام قایق خیالی روانه دل

    درییایت کنم تا بدانی دلتنگم


  • http://www.iran-eng.../member.php/217363-venoos-s

    Click here to view the original image of 680x483px.


 

شهرآفتابی

عضو جدید
دوست داشتنم را به ابرها می سپارم...به بادخواهم گفت بوزد وابرهارا برایت به ارمغان بیاورد..با بارانی که ببارید برتو...بدان این باران ،دوست داشتن من است که وجودت را درآغوش گرفته است
 

شهرآفتابی

عضو جدید
همه میگن چقدنگاهت آرام بخشه!!!....
ولی نمی دونن این نگاه هنوزمحوه تبسم توست....
15 اسفند روز درخت کاری....
به یادت به یاد دل پاکت کنار درخت عشقت یه نهال کاشتم..
تامهر دل پاکت بشه زمین وآبش....
تا تکیه گاهم محکم ومحکم تر باشه.....
شاید نتونی به این زودیا بیای...باید بیشتر منتظرت باشم....
نه به طوفان آسمون دیشب...نه به آرامش آسمون امشبدلم مثل آسمان امشب آرام آرام است
 
آخرین ویرایش:

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکایت عشق حکایت جالبیست فراموش شدگان هیچگاه فراموش کنندگان رافراموش نمیکنند
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[h=2][/h]

حرفهایم را تعبیر میکنی ، سکوتم را تفسیر ، دیروزم را فراموش ،

فردایم را پیشگویی

به نبودنم مشکوکی ، در بودنم مردد ، از هیچ گلایه میسازی ،

از همه چیز بهانه

من ؛ کجای این نمایشم . . . ؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگار که سالهاست رفته اي....

از تابستان بگو از بهاري که رفتي...

تا من هم از زمستاني برايت بگويم.....

که نشست بر موهايم و نرفت.....!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بُگــــــــــــذار زمــانـــــ ه از حِـســـادتــــــــ بتـركَــد ..

انــــــگشتــــــان ِ مَـــــن ..


چـــ ه بـــِه انگــشتـــان ِ تـــ♥ـــو مےآینـــــد ! .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه شعری تازه بگویم

یا ترانه ای نو سر دهم

وقتی که عشق فضیلتی نه آن چنان است که شعر را سزد!

وترانه را امیدی نه آن چنان کودکانه که با لباس تازه واژه به شوق آید!

چگونه به نو کردن کلمه برآیم

وقتی برای گفتن از این همه درد

به واژه ای تازه نیاز نیست!!

به الفبایی تازه نیاز است!!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ما عاشق هم بودیم حسی که یه عادت نیست

از من که گذشت اما این رسم رفاقت نیست

اینکه منو از قلبت بی واهمه می گیری

اینکه منو می بازی دنبال کسی میری

وقتی همه ی دنیات تنهایی و غربت بود

وقتی همه جا با تو احساس یه وحشت بود

کی با همه ی قلبش بغض شبتو وا کرد

کی حال تو رو فهمید کی با تو مدارا کرد

باشه، برو حرفی نیست من از همه دلگیرم

حالا که دلت رفته دستاتو نمی گیرم

ما هردو برای هم هر ثانیه کم بودیم

کی جز تو نمی دونه ما عاشق هم بودیم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چیزی نمی تونم بگم قراره از من بگذری

چیزی نگو می فهممت باید از این خونه بری

چند سال از امشب بگذره تا من فراموشت کنم

تا با یه دریا تو خودم خاموشِ خاموشت کنم

تنهاییام و بعد از این با قلب کی قسمت کنم

واسه فراموش کردنت باید به چی عادت کنم

تو باید از من رد بشی من باید از تو بگذرم

کاری نمی تونم کنم باید بیفتی از سرم

بعد از تو باید با خودم تنهای تنها سر کنم

یک عمر باید بگذره تا امشب و باور کنم

چند سال از امشب بگذره تا من فراموشت کنم

تا با یه دریا تو خودم خاموشِ خاموشت کنم

چند سال از امشب بگذره با من یکی همخونه شه

احساس امروزم به تو تنها یه شب وارونه شه
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



این واژه های محجّب

مرا را چه می فهمند ؟!
لب هایت دلم را نمی چشند
و سینه ات التهابم را نمی داند
احساس من با تو بی اخلاق ست
حرف من با تو
واژه های عریانی ست
که چون عروسان باکره
در شب بازوانت دریده می شوند
و حجله حجله
بر زانوانت خون می پاشند
از هجوم جمله های بی دستور
در تو بی استثناء می شوم
و تو چون فعل های تجاوزگر
بی قاعده
مرا احاطه می کنی
عربدۀ چشمانت
نقل قول مستقیم عشق
و لمس مبهم دستانت
گفت و گوی شرعی من با توست
آغوش تو زیباترین غزل
و دلم قافیۀ تنگ جنون ست
این واژه ها
مرا چه می فهمند ؟!
وقتی که بوی سیب تنت
کوچه پس کوچه باغ های حسّ مرا
از تو لبریز می کند
و تو
چون رودی آرام و نجواگر
در دلم به هر سو ی بی سو
روانه می شوی
و افکار مرا با خود می بری
این واژه ها !
تو را چه می فهمند ؟!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهام میزاری

عشق آسمونی

مرا از یاد خواهی برد و من روزی از نگاه سرد تو طعم تلخ خداحافظ را

خواهم شنید ،

مرا از یاد خواهی برد و میدانی که هیچوقت از یادم نخواهی رفت،

می دانم روزی تو می روی بدون اینکه به من بیاموزی که چگونه

فراموشت کنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
« دلتنگ توئم »



تو آن جايي

و من اين جا

در اين فكر

كه تا چه حد دوستت دارم



در اين فكر

كه تا چه حد برايم با ارزشي



در اين فكر

كه تا چه حد دلتنگ توئم



تو آن جايي

و من اين جا

در اين فكر

كه تا چه حد در اشتياق ِ

بار ديگر

در كنار تو بودنم



در اين فكر

كه چگونه بيش از هميشه

قدر آن زمان

كه در كنار هم خواهيم بود را

خواهم دانست



دوستت دارم
 

Similar threads

بالا