دست‌نوشته‌ها

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سراغاز سلام را بگیر و برو
میدانم دوباره تنهایم میگذاری
اما برایم دیگر فرقی ندارد
دیگر هیچکس برایم
مهم نیست
اخر در اوج پوچی نشسته ام
نمیخواهم دیگر برایت اشک بریزم
دیگر منتظر لبخند دروغینت نمیشوم
تنها ارام دور میشوم بدون هیچ حرفی
میخواهم پرواز کنم کاش جای اینجا بودن
در گور خود ارمیده بودم
تا اینبار که سراغم را میگیری
بگویند خدا بیامرزتش
دیگر نیست
دیگر هرگز کسی نامش را نمیبرد
حتی کلاغهای درخت نزدیک قبرش
دیگر کسی به دروغ لبخند نمیزند
دیگر کسی صدایش را نشنید
شد خفقان گرفته
در میان ادمهایی که فریاد میزنند
رفت برای ابد
اگر به مزارش میروی
احترام روحش را بگذار
و به دروغ سلام نگو
 

gni_nari

عضو جدید
یه وقتایی هست که احساس می کنی همه چیز تکراریه برات ... یا خسته کنندست یا به هر دلیلی دیگه نمی خوایش شاید یه درد شاید یه عزیز از دست رفته یا شاید عشق.
آدمایی که میشناسی، دوستات، کسایی که از کنارت رد میشن، همکارات، همکلاسیات، خیابونایی که ازشون رد میشی، جایی که توش زندگی می کنی، حتی خودت ... همه رو دیگه نمی خوای، برات فرقی نمی کنه بودن و نبودنشون ....

یه دوستی داشتم که می گفت اینجور وقتا اگر از دنیایی که تو ذهنت ساختی فرار نکنی(کاری که خیلی وقتا می کنیم) و به این فکر کنی که باید یه جور دیگه به دنیا نگاه کرد، همین لحظه های کسل کننده یا زجرآور یا هرچیزی که اسمش رو میزارین باعث میشه یه مرحله بزرگتر بشی ... همه چیز برات قشنگتر بشه چون داری این دفعه بهتر می بینی دنیا رو آدماشو و حتی خودت رو ...

 
آخرین ویرایش:

Ho$$ein

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
مردم شهر را خبر کنید ... خطری زندگی را تهدید می کند ... خطری به وسعیت آسمان ، به قدرت یخ و به لطافت طلوع خورشید

بگویید تا تا لحظاتی پس از تاریک ترین دقایق شب صبر کنند ... او بیدار شده است ...
 

مهندس2010

عضو جدید
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گفت شقایق باش تا زندگی را با عشق آغاز کنی



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شقایق بودن تنها از عشق نبود ، از زیبایی زندگی ، پاکیها وصداقت است



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شقایق با آفتاب خورشیدی شو،تا طلوعش آغاز کند[/FONT]...


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]با نقش آفتاب خورشیدی نشود وطلوعی نباشد و آفتابش برایت گرمی ندارد[/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شقایق لحظه ای از خیال آفتاب جدا شو واینبار خود خورشید را نظاره کن[/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چه زیبا باشد شکوفه های شقایق با طلوع خورشید آغاز شود[/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]راز شکفتن طلوع زندگیست[/FONT]...
[/FONT]
[/FONT]
 

مهندس2010

عضو جدید
آسمون قشنگ و آبی گذشته هام...

منو ببخش که تو رو دادم به غریبه ی آشنام و گفتم آسمون در وجود خودشه و اونو آسمون دلم کردم...

دیدی آخرش منو گذاشتو رفت؟؟؟ از زمین قلبمو بر نداشت و رفت
؟؟؟


دیدی آخرش منو دیوونه کرد؟؟؟ واسه رفتن همینو بهونه کرد؟؟؟


دیدی اون وعده هایی که رنگی بود،تمومش فقط واسه قشنگی بود؟؟؟


دیدی اون که دلمو بهش دادم، رفت و از چشاش چه ساده افتادم؟؟؟


دیدی اونی که میگفت مال منه،دم آخر نیومد سر بزنه؟؟؟


دیدی خط زد اسممو از دفترش؟؟؟رفت و اسپند دود نکردم دور سرش؟؟؟


دیدی اون نخواست برم به بدرقش؟؟؟ دیدی که باختم توی مسابقش؟؟؟


دیدی مهربونیام رو زد کنار؟؟؟رفت و چشمامو گذاشت تو انتظار؟؟؟


دیدی رفت گذاشت به پای سرنوشت؟؟؟ گفت صلاح نبوده که با هم باشیم تا بهشت؟؟؟

آسمون آبی سهراب میای دوباره خودت بشینی تو دلم؟؟؟

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم قفسی میخواهد از جنس رهایی

اما افسوس پرنده ی دلم ،سالهاست رها شده از قفس

و من تنها، باز مانده ام،از قفسی که میدانم

دیگر جای هیچ پرنده ایی در آن نیست !!!




پ.ن : کاش قفسی نبود تا رها شوی!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتهایی که اشک میریزم کسی نیست تا بشود همدمم
هر که امد تنها شد دردی جدید بر دلم
تنها شد اشکی جدید بر دیدگانم
اگر مرا میجویید
به خواب ابدی رفته ام
اگر میخواهید بیابید مرا
زیر خاک سرد جایم امن تر از بودن با شما انسانهای بی عاطفه هست
 

t4t

عضو جدید
وقتهایی که اشک میریزم کسی نیست تا بشود همدمم
هر که امد تنها شد دردی جدید بر دلم
تنها شد اشکی جدید بر دیدگانم
اگر مرا میجویید
به خواب ابدی رفته ام
اگر میخواهید بیابید مرا
زیر خاک سرد جایم امن تر از بودن با شما انسانهای بی عاطفه هست

یه کم امید یه نیم نگاه به آبی آسمان و عبور ابرها و ...

این همه زیبایی رو چرا نمیبینی؟
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
یه کم امید یه نیم نگاه به آبی آسمان و عبور ابرها و ...

این همه زیبایی رو چرا نمیبینی؟
قلم
الهه ی غم
را نمیشود شاد کرد
نمیشود خنداند
تنها باید برای خودش از غمهایش بنویسد
تا کسی دردی بر قلبش نشود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هیس
لطفا کمی ارام سخن بگوید افکار تلخم
میخواهم یک امروز را کمی شاد باشم
میدانم معجزه رخ خواهد داد
میدانم خدا میفهمد صدای دخترک تنهایش را
 

Ho$$ein

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
برو جلو هنوز راه بازِه مرد ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازی یه طرفش برد یه طرفش باخت اما نمی دونم وقتی بازندگی بازی می کنی چرا نه می بری نه می بازی
 

I2ose

عضو جدید
وقتی
تنها "حقیقتِ" زیستن، در روزهایِ نابودن در بودن
بمیرد

"تو به آرامی آغاز به مردن می کنی"
 
آخرین ویرایش:

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیا امشب رهــــــــا شویم در پس هر خوابــــــــــ سپید


رویایــــــش از آن من


و سپیدی فردایش مال
تـــــــو :gol::gol::gol:
 

product man

عضو جدید
با سلام خدمت همه دوستان عزیز و میهن پرست ، با وجود کلی کار و گرفتاری و مشغله شرکت اومدم و خودم و رسوندم به باشگاه تا این روز را که مصادف هست با سالروز به دنیا آمدن شخصیتی بزرگ و آرمانی که تمام عمر خویش را صرف ایران و ایرانی کرد و زبان شیرین و دلکش پارسی را در دل وجان ما ایرانیان زنده نگاه داشته است را اعلام ، ما در قبال چنین شخصیتی به تاریخ مدیونیم و این دین بزرگ بر گردن تمام پارسی زبانان تا ابد باقی خواهد ماند...............


زنده باد هر ایرانی پارسی زبانی که به ایرانی بودنش افتخار می کند و مهمتر از آن ایرانیانی که نام و یاد اسطوره های پیشین خویش را زنده نگاه داشته و برای آرمانهایشان جان بر کف خواهند بود.........
جای افسوس دارد که در تقویم ما ایرانیان چنین روزی را با رنگ سفید بر کاغذ سفید نوشته اند ....... افسوس

دوستان عزیز هر کس شعر یا نوشته ای از فردوسی پاکزاد را به یاد دارد می تواند در این تاپیک به ثبت رساند وخود را در بزرگداشت تنها شاعر آزادیخواه و سرکش تاریخ ما ایرانیان سهیم گرداند ............

هر کجا می رومیم می گویند ؛ سیاسی نگویید ، سیاسی ننویسید ، سیاسی فکر نکنید و سیاسی ......................
آخ ای سیاست ................. همه چیز ما رو گرفتی ................
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چه میفهمند واژه های نیمه کاره

نه از دردت کم میکنند و نه از تنهاییهایت

فقط تو را به عمق شعر میکشاند

شعری که نمیدانی مخاطبش کیست !!؟

فقط تو را از ابهام بودن ها و نبودن ها تهی میکند!!:w05:


پ.ن: امان از واژه های بی سرو ته که شعر نشده تمامت میکند
 

samiyaran

عضو جدید
هنر من این روزها ندیده شدن است...

توجه ها که به تو جلب شود...راهی پیدا می شود که خراب شوی...یا خرابت کنند...

در هر صورتی ویرانی نصیب توست...

در چهار دیواری تنهایی فعلِ آبادی را صرف می کنم...
 
بالا