آغوش

nazila_sh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لبانت
به ظرافت شعر
شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند
که جاندار غارنشین از آن سود می جوید
تا به صورت انسان در آید

و گونه هایت
با دو شیار مورب
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم!

و چشمانت راز آتش است
و عشق ات پیروزی آدمی است
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد.

و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریز از شهر
که با هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کنند.....​



شما پسری؟
اگر هستی باید بگم من مرد به این با احساسی ندیده بودم!!!!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید واسه من مثل یه رویا بود، یه خواب شیرین،

وقتی که پیشم اومدی و در آغوشم آرام گرفتی...

دستای کوچولوت رو به دورم حلقه زدی و

از لمس لبهای من و تو بوسه هایی از سر عشق به وجود اومد....

اون احساس طوری برام لذت بخش بود که

به یکباره سکوت قلبم گم شد از شنیدن، دوستت دارم های تو

و باز معصومیت چشمات جایی برای دودلی من باقی نذاشت .

حالا چشمام رو میبندم خیلی آروم به غیر از تو به چیز دیگه ای فکر نمیکنم

،بازم دارم آغوشت رو احساس میکنم ، همین !! همین برام بسه......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شما پسری؟
اگر هستی باید بگم من مرد به این با احساسی ندیده بودم!!!!!!
شراب خواستم...​
گفت : " ممنوع است "
آغوش خواستم...
گفت : " ممنوع است"
بوسه خواستم...
گفت : " ممنوع است "
نگاه خواستم...
گفت: " ممنوع است "
نفس خواستم...
گفت : " ممنوع است "
...
حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ،
با یک بطری پر از گلاب ،
آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد با هر چه بوسه ،
سنگ سرد مزارم را
و
چه ناسزاوار
عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ،
نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ،
به آرامی اشک می ریزد .
...
تمام تمنای من اما
سر برآوردن از این گور است
تا بگویم هنوز بیدارم...
سر از این عشق بر نمی دارم.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشم
را
به سوی
تو
باز میکنم
و ارام میگیرم
در اغوشت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آه ای مرد که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
هیچ در عمق دو چشم خامشم
راز این دیوانگی را خوانده ای؟
هیچ میدانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم؟
هیچ میدانی کز این عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم؟
گفته اند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان می دهد
آری اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مرده ام جان میدهد
هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان تو را جویم به کام
خلوتی میخواهم و آغوش تو
خلوتی میخواهم ولبهای جام
فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از باده هستی دهم
بستری میخواهم از گلهای سرخ
تا در آن یک شب تو را مستی دهم
آه ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه کوتاهی از آن خوانده ای
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


آغــوشـــ ِ تــو
مــتراבف امــنــیــتـــ اســتـــ

ْآغــوشــ تــو
تــرســ هــاے مــرا مــے بــلـعــב

آغــوشـــ ِ تــو
یــعــنـــے پــایــانـــ ِ سـرבرבهــا

آغــوشـــ ِتــو ، یــعــنـــے " مـטּ " خــوبــمـــ
بــلــنــב نـشـــوے بــروے یــكـــ وقــتـــ
بــغــلــمـــ كــטּ
مــنـــ از بــازگــشــتـــ ِ بـــے هــواے ِ تـرس هــا

مـــے تــرســمـــ

__________________
 

paria.z68

عضو جدید
لیلی کلید شهر

در سینه بند توست

آغوش وا کن

دست مرا بگیر

بگذار بگذریم

زین خیل خفتگان

دست مرا بگیر

تا بسرایم:

در دستهای من بال کبوتریست...

لیلی؛

من آبروی عاشقان جهانم

هشدار تا به خاک نریزی...

(نصرت رحمانی)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من دیوانه ی آن لحظه ای هستم

که تو دلتنگم شوی

و محکم در آغوشم بگیری

و شیطنت وار ببوسیم

و من نگذارم.....

بوسه با لجبازی

بیشتر می چسبد
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اری ......و من دیوانه ی ان لحظه ای ام که تو مرا با تمام دلتنگیهایم به اغوش میکشی

اغوشت ........حرارت بی وصف را به من هدیه میکند

چه زیباست لحظه ای که با هم یکی میشویم ....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شعر من وقتی که با تو عشق بازی می کند
در تنور داغ آغوشت ، چه نازی می کند ...

در تو می پیچد تمام واژه های پیکرش
در میان بوسه هایت یکه تازی می کند

می شود آن کس که باید باشد و باید شود
عاشقی را پیش چشمت صحنه سازی می کند

مثل مجنون می شود در پاره ای از لحظه ها
چون که لیلا دائما عاشق نوازی میکند

شعر من ... آری ... تو باشی . جور دیگر میشود
وصف غم ها را فقط با فعل ماضی میکند

بی خیال درد و غمهای درونی می شود
چون تو هستی ، ادعای بی نیازی میکند

م مهرپرور
 

paria.z68

عضو جدید
یک قدم دیگر که از کنار دو دلی های شبانه ات دور شوی

کنار همان چشم هایی که مرا کافر کرد

برای تن کردن آغوشت

آهسته آهسته نیاز می شوم...!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش پر مهری ندارم
اما
همین
را برای
رسیدن
به ارامشت
تقدیمت میکنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی من .....

نگاهم کن ...میخواهم خستگی هایت را در پیچک اغوشم از مهر بپوشانم ...

زندگی من ...

تو کالبد وجودم را محصور خود و محبت بی دریغ خود کرده ای .......

از نگاهم رازهای دلم را بخوان ...

وقتی نیستی ....مثل این است که من نیستم ...

وجودم به وجود تو وابستست ....

تکیه گاه من ...سینه های مردانه توست ...

دستان توست ...

محل زندگی من اغوش توست ....

مرا ازنگاهم دریاب ....

که دوستت دارم ....



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشم
زنانه هست
ظریف
اما
میخواهم
گاهی تو
را تنگ در اغوش
بفشارم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشم
انقدر سرد هست
که میدانم
کسی هوس این
اغوش
یخ کرده و منجمد را نمیکند
پس همیشه خودم
را تنگ در اغوش میگیرم
 

paria.z68

عضو جدید
میخــــــواهم عوض شوم!

چرا بایـــــد دلتنگ آغوشت باشم؟


میخـــــــواهم تو دلتـــــنگ آغوشَـــم باشــــی!

میخـــواهم آن سیــــبِ قرمزِ بالـــای درخــــــت باشـــــَم

در دورتـــــرین نُـــقطه
دقت کن!!!

رسیدن بـــــه مَــــن آسان نیـــــست


اگر هِـــمـَتـَش را نـَـــداری


آسیــــبی به درخت نــــزن


بـــــه همان سیــــب های کِرم خورده ی روی زمــــــین


قانـــــــــــــع بــاش


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


بی خبر نیا…

تا دستانم خالی باشد
تا بتوانم
وقت رسیدنت
تو را در آغوش بگیرم…
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشت امنترین مکان دنیاست
میدانی
در این مکان امن از چزی نمیهراسم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هــر شــب

آغــوش مــن پـــر اســت از

جــای خـالــی تـــو . . . لعنتــــی !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش خویش را به سوی هر کسی
باز نمیکنم
تنها اغوشم را به
سوی تو باز میکنم
که همیشگی دلم هستی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشم را خیلی وقت میشود به روی کسی باز نکرده ام
تنها
خودم را در اغوش میگیرم
تا
کمتر
حس کنم
کسی اغوشم را نمیخواهد
اینگونه
میتوانم ارام گیرم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم اغوش تو را میخواهد
اغوش تو معیادگاه من هست
اغوش تو قبلهگاه من هست
اغوش تو همه چیز من هست
اغوش تو
همه چیز من هست
تو همه کس منی
به خودت هم پست نمیدهم​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم یک آغوش بی‌ غربت می‌خواهد ،
یک آغوش پر سلام ، پر نوازش
یک آغوش آرام و نجیب ، بی‌ بهانه
یک آغوش عاشقانه ، پر ترانه
دلم یک بغل خالی‌ از قانون طبیعت
یک بغل برای تعبیر خواب من
یک آغوش بیرنگ ، بی‌ نیرنگ
یک آغوش پر فریاد از عشق من
دلم یک دل گرم برای حرفهای من
دلم یک کلام حرف برای دل من
دلم یک آغوش پر نوازش ؛
دلم انگار تو را می‌خواهد
دلم انگار تو را می‌خواهد ..

{ نیکی فیروزکوهی }
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم یه اغوش
گرم میخواهد
که همیشه در بر بگیرد مرا
دلم یه اغوش پر از عشق میخواهد
ان هم از عشق من
اری دلم تو را میخواهد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش
تمام جاده ها
به اغوش تو ختم میشد
تا
حداقل
کمی
بتوانم لبخند بزنم
 
بالا