خودتو با یه شعر وصف کن...!

raha122

عضو جدید
من گرفتار سکوتی هستم که گویا از هر فریادی بلندتر است . . .
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزهـــا

بغـــــض دارمــ ...


گریــــه دارم

آهــــــــــــــــــــ دارم !!!

تــــــــــــا دلت بخواهد ...


بازیگـــر خوبـــی شده ام

می خنـــدم

حتی خودم هم بـــاورم میشود

که من خوبم ...

خوبـــــــــــ ـــــــــــ ــــــــــــــــــه خـــــــــوب .......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبی آرام چون دریای بی جنبش
سکون ساکت سنگین سرد شب

مرا در قعر این گرداب بی پایاب می گیرد
دو چشم خسته ام را خواب می گیرد

من اما دیگر از هر خواب بیزارم
حرامم باد خواب و راحت و شادی
حرامم باد آسایش
من امشب باز بیدارم

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواب رؤیای فراموشیهاست
خواب را دریابم
که در آن دولت خاموشیهاست
من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
و ندایی که به من می گوید :
گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ، سحر نزدیک است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غریب است دوست داشتن و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن
وقتی می دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد
و نفس ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده
به بازیش می گیریم
و هرچه او عاشق تر ، ما سرخوش تر ،
هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر
تقصیر از ما نیست تمامی قصّه های عاشقانه این گونه به گوشمان خوانده شده اند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگر با باد نسبتی داری؟چقدر شبیه تو یک لحظه آمد مرا پیچاندو رفت...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جدایی نادر از سیمین اسکار میگیرد.

جدایی من از تو عمرم را.....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از تنهایی گریزی نیست
بگذار آغوشم . . . برای همیشه یخ بزند !
نمیخواهم کسی . . . "شالگرد اضافه" اش را . . .
دور ِ گردن ِ آدم برفی احساسم بیندازد !




 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آمیختن ( زنده یاد احمد شاملو )


مجال


بی رحمانه اندک بود

و
واقعه

سخت


نامنتظر


از بهار
حظّ ِ تماشایی نچشیدیم،

که قفس

باغ را پژمرده می کند.

از آفتاب و نفس

چنان بریده خواهم شد

که لب از بوسه ی ناسیراب.

برهنه

بگو برهنه به خاک ام کنند

سراپا برهنه

بدان گونه که عشق را نماز می بریم،

ــ
که بی شایبه ی حجابی

با خاک


عاشقانه
در آمیختن می خواهم.








 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم را بر دوشم مي گذارم مي روم ...

بايد کمي صبر کني تا قيمتي شوم !

زير خاکي شدن وقت مي خواهد !

تو هم زمزمه هاي نامهرباني ات را آرام تر بگو ...

يک وقت ديدي صدايت را باد نه ، خاک

به گوشم رساند و دلم ترک خورد !

دل است ديگر

روي خاک زير خاک نمي شناسد ... مي شکند !!
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن دوره گذشت كه عشق و عاشقى برایم رنگى داشت...

یاد گرفتم...دستانم این بار كه یخ كرد...دیگر دستانت را نگیرم...!

آستین هایم از تو با ارزشتر و ماندنى ترند...!!!


 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
در كنار ثانیه ها آمین گوی آرزوهایت میشوم

آرزوهایت مبارك.......................آرزویم را دعا كن

 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
به لب های ساده ات بیاموز
که گول هر لبی را نخورد...!
روزی لب های کثیفش را باز می کند
و
تو را هرزه می خواند...!
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیشه نازک احساس مرا دست نزن!

چِندِشَم می شود از کَله ی انگشت دروغ!
آن که می گفت که احساس مرا می فهمد
کو؟
کجاست؟
که احساس مرا خوب فروخت....!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد!!!!

نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت !!!!

ولي آنقدر مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد

گلويم سوتكي باشد به دست طفلكي گستاخ و بازيگوش و او يكريز و پي در پي

دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد!!!

بدين سان بشكند دائم سكوت مرگبارم را !!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تـَمـــــ ــــ ـامـِ

دلــتنگی هایـَم را جَمع کـَرده ام ..

زیر ِ بَغَــل زده ام

و مُـنتظـِـــــ ـــــ ــرَم ..

تــــو بیــــآیی..
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
ین منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو

آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم

زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت . . .

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که دلم می گیره ، وقتی که امید می میره
یاد تو میاد تو جونم ، گریه هامو پس می گیره
از خودم دلم گرفته
از همه حرف های کهنه م
از مسیر کار و خونه م
از این که می گن دیوونه م
از خودم دلم گرفته
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صبور تر شدم...

اگرچه دوست میگفت: چندان هم صبور نیستی

اما من مانده ام و تو و این همه کلمات

که دستم را میگیرند تا به در و دیوار نخورم

تا با غرق کردن من در خودشان از غرق شدن نجاتم دهند.


 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو

آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم

زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت . . .

 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
حاصل سبزترین باور من برگ زردی است که از لای ورق های دلم میریزد.
مانده ام سخت غریب....
دیگر از سبز ترین حادثه ها می ترسم....


 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
صبور تر شدم...

اگرچه دوست میگفت: چندان هم صبور نیستی

اما من مانده ام و تو و این همه کلمات

که دستم را میگیرند تا به در و دیوار نخورم

تا با غرق کردن من در خودشان از غرق شدن نجاتم دهند.


انگار بازهم زیاده روی کردم دریادت دارم تلو تلو می خورم..........
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خاصیت دنیاست در اوج داشــتن و خوشــبختی
دلهره ی "از دست دادن" پر رنگ تر است.........................


 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو از دردی که افتادست بر جانم چه می دانی ؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو کتمان عشقت بود
در حالی که از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشق شدن چيز ساده ايست . . . مهم عاشق ماندن است ، بي انتها.. بي زوال.. تا ابد.. بي منت....!
برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 800x533 پیکسل میباشد
 

Dear.Doctor

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی باخفت و خواری پی شبنم نمیگردم
 

Similar threads

بالا