سلام به همگیتو این چندروز اخیر من واقعا گیج شدم باور کردن اتفاقات اخیر خیلی برام سخته آیا تو دنیای واقعی هم این جوری میشه ؟ اگه اینجا یه شرکت بود و معصومه کارمندش ؛ بازم این اتفاقات می افتاد ؟ یه کارمند ممتاز و پیشکسوت مورد بی مهری قرار بگیره حتی در موقع تخلف ؛ و شرکت به همین راحتی کارمند ممتازشو از دست میده ؟ من واقعا سر در نمیارم اصلا اگه این تشبیه رو هم نداشته باشیم میشه گفت چندتا دوست قدیمی به همین راحتی قید همدیگه رو میزنن ؟ نمیدونم واقعا چی باید بگم ولی در مقام و موقعیت خودم باید بگم وقتی پیشکسوت ها و ارشد های ما بخوان به همین راحتی تنهامون بزارن ما هم دیگه اشتیاق و دل و دماغ فعالیت رو به اندازه قبل نخواهیم داشت مطمئن باشید امثال من وجود دارن و کم نیستن افرادی که رفتن معصومه های باشگاه روی روحیه و فعالیتشون تأثیر منفی میزاره
عزيز دلم
نازي/
زيبا جون لطف داري به من/
اشكالي نداره ما تخلفمونو گرفتيم/ بزار انقدر تخلف بدن/ خودمم به خودم تخلف دادم كه دل همشون خنك بشه//
من برگشتم فقط فقط به خاطر دوستاني كه اينجا با تمام محبتشون و معرفتشون منو خجالت دادن/ من به خاطر زيبا بر گشتم/
جدا كه نميخواستم برگردم/
اخر سال 90 خاطرات بدي برام پيش اومد/
1- بي دليل تخلف اگه حق بود ناراحت نميششدم/
2- فوت پدر دوستم/
3- حال بد ن از اينكه چقدر و فقط فقط خدا ميدونه كه حال من چقدر خراب شد و به كجا ها كشيد بماند.
و الان خوشحالم كه زيبا جون شهرام عزيز شما بوديد و از من طرفداري كرديد و حرف دل منم زديد/ازتون واقعا ممنونم/
احتياج به اشتي هم ندارم/
حق رو حفظ كنن احتياجي به اشتي نيست/
فيتو جان درسته اخطار بگيري اخر سال ولي نه با توهين/ نه با حرفايي كه بهت بزنن و و شما ها كه با حرفاتون اجازه بديد يه سري افراد سوئ استفاده كنن/
من بخشيدم/ اين ماجرا رو به كل بستم/
ولي ديگه از من توقع خيلي چيزها رو نداشته باشيد/اونم بماند.