مشاعرۀ سنّتی

ehsanstr

عضو جدید
دلم می خواست سقف معبد هستی فرو می ریخت
پلیدی ها و زشتیها به زیر خاک می ماندند
 

ehsanstr

عضو جدید
داستان غم هجران تو گفتم با شمع
آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
:heart:
 

narges*

عضو جدید
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار

گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود
 

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست.
 

IT Engineer2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست


در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست


 

Mohammad.1991

عضو جدید
دگر به گوش فراموش عهد سنگین دل
پیام ما که رساند مگر نسیم شمال

لب باز مگیر یک زمان از لب جام .................................. تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است................... این از لب یار خواه و آن از لب جام
 

*سهیلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
لب باز مگیر یک زمان از لب جام .................................. تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است................... این از لب یار خواه و آن از لب جام
ماهم آمد به در خانه و من خانه نبودم
خانه گویی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا