آیا افرادی؛ مانند عبدالله بن عباس و عبد الله بن جعفر با همراهی نکردن امام حسین(ع) در سفر کربلا واقعاً از آن‌حضرت سرپیچی کردند؟ اگر

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
آیا افرادی؛ مانند عبدالله بن عباس و عبد الله بن جعفر با همراهی نکردن امام حسین(ع) در سفر کربلا واقعاً از آن‌حضرت سرپیچی کردند؟ اگر سرپیچی کردہ اند، چه بودہ؟ و چرا آنان به کربلا نرفتند؟


پرسش

سخنرانی می‌گفت اهمیت شھدای کربلا این است که آنان در شرائط سخت و دشوار این تصمیم را گرفتند. به همین علت است که افرادی چون عبداللہ بن عباس و عبداللہ بن جعفر با این قافله همراهی نکردند و همه این افراد در یک رتبه بودند و بین اینھا فرقی نبود، کسی خیال نکند که عبد اللہ بن جعفر و عبداللہ بن عباس از دیگران جدا بودند. این‌گونه نیست ،بلکه سرپیچی، سرپیچی است، هر کسی این‌را انجام دھد. ھمه این افراد سرپیچی و نافرمانی کردند، غیر یاران امام حسین(ع) کسی جرأت نداشت که حسین بن علی(ع)را ھمراھی کند. وقتی که ما تاریخ را مطالعه می‌کنیم، ما از فرمائشات رسول خدا [ص] و علی [ع] متوجه می‌شویم که عظمت جناب عبداللہ بن عباس و عبداللہ بن جعفر را بیان کردند۔ آیا واقعا آنان از امام حسین [ع] سرپیچی کردند؟ اگر سرپیچی کردہ اند، چه بودہ؟ لطفا توضیح بدھید که آنان چرا به کربلا نرفتند؟




پاسخ​

اگرچه کسانی که امام حسین(ع) را یاری کردند و همراه او در مبارزه با ظلم و ستم یزید به شهادت رسیدند، دارای مقام و جایگاه ویژه نزد خداوند هستند و کسی به آن مقام و جایگاه نمی‌رسد. اما در ارتباط با افرادی که پیرو آن امام بزرگوار بوده، اما به دلایلی توفیق شهادت در رکاب آن حضرت را نداشتند، نمی‌توان قضاوت یک‌سانی داشت؛ زیرا:

اولاً: امام(ع) نه تنها آنان را تکلیف و اجبار به همراهی خود در این سفر ننمودند، بلکه حتی بیعت خود را از برخی همسفرانی که تا کربلا نیز همراهشان بودند برداشتند.[1]

ثانیاً: با آن‌که شهادت امام حسین(ع) به دلیل روایت پیامبر(ص) و امام علی(ع)[2] نزد پیروانشان مسلّم بود، اما این‌که ایشان در ابتدای همین سفر و قبل از رسیدن به کوفه و به دست گرفتن حکومت به شهادت خواهند رسید، نه تنها موضوعی قطعی نبود، بلکه با توجه به بیعت هزاران تن از کوفیان به ظاهر دور از نظر به شمار می‌آمد.

ثالثاً: بیعت نکردن امام با یزید ابتدا و شروع یک مبارزه بود و برای تمام بزرگان هنوز مسجل نشده بود که این حرکت منجر به کشته شدن امام و یارانش خواهد شد.

رابعاً: امام حسین(ع) زمانی که از مدینه خارج و وارد مکه شد، از سوی مردم کوفه، برای رهبری شیعیان آن منطقه دعوت شد؛ بدین منظور قبل از حرکت به آن دیار، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خود به کوفه فرستاد؛ مردم کوفه با او بیعت کردند، و مسلم برای امام نامه فرستاد که مردم کوفه برای استقبال از شما آماده‌اند؛ این‌جا بود که عبد الله بن عباس به امام پیشنهاد داد، اگر به هر صورت تصمیم به خروج از مکه را داری، به یمن برو که پدر بزرگوارت شیعیان زیادی آن‌جا دارد و از کوفه بپرهیز که مردمش بی‌وفا هستند.[3] به هر صورت امام عازم کوفه شد که در مسیر در سرزمین کربلا از سوی سپاهیان یزید از ادامه‌ی سفر آن‌حضرت جلوگیری به عمل آمد. این‌جا بود که برای امام(ع) مسلّم شد که این سرزمین میعادگاه او و یارانش بوده و در مسیر راه مکه به کربلا بود که برخی از بزرگان ساکن اطراف را دعوت به همراهی کرد و فرمود یا به من بپیوندید و یا از کاروان من فاصله بگیرید و دور شوید؛ چون اگر در روز عاشورا صدای «هل من ناصر» مرا بشنوید و به کمک و یاری من نیایید، گناه‌کار خواهید بود. علاوه بر این حتی شب عاشورا امام(ع) به یاران و همراهان خود فرمود شما می‌توانید از این فرصت استفاده کنید، برگردید و به سراغ زندگی خود بروید؛ لذا اگر کسانی در آن زمان هم با امام خداحافظی می‌کردند و به سراغ زندگی خود می‌رفتند گناهی مرتکب نمی‌شدند. تنها از روز عاشورا اگر کسی صدای کمک خواهی و یاری امام را شنید و او را یاری نکرد گناه‌کار خواهد بود، و به طور طبیعی ابن عباس و عبد الله بن جعفر در این محدوده نبودند. تا صدای هل من ناصر امام را بشنوند.

خامساً: البته، در مورد افرادی مانند ابن عباس و عبدالله جعفر و... اگر چه در رابطه با قیام کربلا گناه‌کار نیستند. اما در مجموع می‌توان گفت از آن‌جا که آنها در مقابل خلافت یزید که بر خلاف صلح نامه میان امام حسن(ع) و معاویه بود، مخالفت نکردند و تن به ظلم یزید دادند، در مجموع می‌توان از این جهت آنها را مقصر دانست.

برای آگاهی بیشتر در این باره می‌توانید علت حضور نداشتن محمد بن حنفیه را در کربلا مطالعه کنید:

فلسفه حضور نداشتن محمد بن حنفیه در کربلا

چرا محمد بن حنفیه، امام حسین(ع) را در نهضت کربلا یاری نکرد؟ این سؤالی است که بسیار مطرح می شود، چنان‌که در متن پرسش آمده است. برای روشن شدن پاسخ، این مسئله را باید از چند زاویه بررسی نمود:

۱. یک نظر این است که او هنگام هجرت امام، بیمار بود، در نوع بیماری‌اش اختلاف است.[4]

۲. نظر دیگر پذیرش آن منطقی‌تر است، آن است که امام، برادرش را در غیاب خود در مدینه به مأموریت مهمی گماشت. برای این نظریه چند شاهد وجود دارد:

الف. علامه مجلسی و علامه محسن امین می‌گویند. امام برادرش را برای در جریان قرار گرفتن تحرکات دشمنان در مدینه گذاشت. هنگامی که ابا عبدالله با اهل بیت و یارانش از مدینه به سوی مکه حرکت کرد، برادرش را در مدینه گذاشت به عنوان نیروی اطلاعاتی تا کوچک‌ترین تحرکات دشمن و آنچه را که در مدینه می‌گذرد به اطلاع امام برساند:

«اما تو در مدینه نمی مانی، مگر این که چشم من در مدینه باشی و چیزی از کارهای آنها را از من مخفی نکنی».[5]

این نمونه دلیلی است که امام او را به این امر مهم مکلف نمود. طبیعی است که امام در مهم‌ترین شهر از مناطق اسلامی یعنی مدینه، نیرویی بگمارد تا از وقایع آن‌جا بی‌اطلاع نباشد.

ب. شاهد دوم: آخرین نامه امام به محمد بن حنفیه است. مورخان می‌گویند آخرین نامه‌ای که امام نوشته است، نامه به برادرش ابن حنفیه بود. ابن قولویه از امام باقر(ع) چنین نقل می‌کند: امام حسین از کربلا به محمد بن حنفیه نوشت: بسم اللّه الرحمن الرحیم از حسین بن علی به محمد بن علی از کربلا، اما بعد، دنیا انگار نبوده و آخرت هرگز از بین رفتنی نیست.[6]

بنابراین، اگر امام از برادرش -به جهت شرکت نکردن در نهضت کربلا- ناراضی بود، هرگز آخرین نامه‌اش را به او نمی‌نوشت.[7]


.....................................
[1]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۲، ص۹۱، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.

[2]. شیخ صدوق، الأمالی، ص ۱۳۴، اعلمی، بیروت، چاپ پنجم، 1400ق.

[3]. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ترجمه، پاینده، ابو القاسم، ج ۷، ص ۲۹۶۶، اساطیر، تهران، چاپ پنجم، 1375ش؛ المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، اسعد داغر، ج ۲، ص ۵۸، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق.

[4] ر.ک: محمد بن الحنفیة، ص 109- 112، به نقل از شیخ جعفر، النقدی، السیدة زینب الکبرى، ص 9، چنان که مهنا بن سنان عن رجال علامة لاهیجی، ص 119 نسخه خطی، نقل کرده است.

[5] ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۴۴، ص 329، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ق؛ امین، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 1، ص 588، دار التعارف للمطبوعات، بیروت.

[6]. قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 75، انتشارات مرتضویة، نجف، 1356ق.

[7]. برگرفته از پاسخ، ۱۲۷۸۸.

منبع
 
بالا