خودتو با یه شعر وصف کن...!

elnaz66

عضو جدید
رشته گسست: من پیچم، من تابم. کوزه شکست: من آبم.

این سنگ ، پیوندش با من کو ؟ آن زنبور ، پروازش تا من کو؟

نقشی پیدا آیینه کجا؟ این لبخند، لب ها کو؟ موج آمد، دریا کو؟

می بویم، بو آمد. از هر سو، های آمد، هو آمد. من رفتم، او آمد، او آمد.

سهراب
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسوس که بی فایده فرسوده شدیم
وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کام خویش، نابوده شدیم
 

somo

عضو جدید
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گدایی محبت شده باشد
دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک
تبدیل به غوغای حسادت شده باشد
نیما یوشیج[/h]
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوميد و خسته بودم از آن جستجوي خويش

با ناز خنده كردم و گفتم بيا، بيا
راهي دراز بود و شب عشرتي به پيش
ناليد عقل و گفت كجا مي روي كجا
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفت كه تو مست نه اي / رو كه از اين دست نه اي
رفتم و سرمست شدم / وز طرب اكنده شدم
گفت كه تو شمع شدي / قبله ي اين جمع شدي
شمع ني ام جمع ني ام / دود پراكنده شدم
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]برای چیدن گل سرخ، نه اره بیاور، نه تبر!
سرانگشت ساده ی همان ستاره ی بی آسمانم... بس،

برای کشتن من،نه کوه و نه واژه.
اشاره ی خاموش نگاهی نا بهنگامم... بس،
... تا معنی از گل سرخ بگیرم و شاعر شوم.
-هم از این روست که تو را دوست می دارم.

نامه ها- سید علی صالحی[/h]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قرار به آمدنت که باشد:
چه زیباست آهنگ عبورثانیه ها
و چه پرمعنا ست تنفس انتظار
حتی زیباترو حتی با معناتر از لحظه های حضور.
کاش همیشه قرار به آمدنت باشد حتی اگر هیچ وقت آمدنی در کار نباشد،
و کاش هیچ وقت آمدنی در کار نباشد ، اگر بعد از آمدنت قرار به رفتنت باشد.

 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام روز را در آئينه گريه ميکردم

بهار پنجره ام را
به وهم سبز درختان سپرده بود

تنم به پيلهء تنهائيم نميگنجيد
و بوي تاج کاغذيم
فضاي آن قلمرو بي آفتاب را
آلوده کرده بود
نميتوانستم ، ديگر نميتوانستم
صداي کوچه ، صداي پرنده ها
صداي گمشدن توپهاي ماهوتي
و هايهوي گريزان کودکان
و رقص بادکنک ها
که چون حبابهاي کف صابون
در انتهاي ساقه اي از نخ صعود ميکردند
و باد ، باد که گوئي
در عمق گودترين لحظه هاي تيرهء همخوابگي نفس ميزد
حصار قلعهء خاموش اعتماد مرا
فشار ميدادند
و از شکافهاي کهنه ، دلم را بنام ميخواندند
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]برای من
دوست داشتن
آخرين دليلِ دانايی‌ست
اما هوا هميشه آفتابی نيست
عشق هميشه علامتِ رستگاری نيست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامشِ عميقِ سنگ حسادت کنم
چقدر خيالش آسوده است
چقدر تحملِ سکوتش طولانی‌ست[/h]سید علی صالحی
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]نه خوب نیستم, دروغ میگویم,
قلبم را خراشیده اند
روحم را کسی به دندان گرفته میکشد
باور کنید... ... باور کنید
حال من اصلا خوب نیست
... فقط رُل یک از یاد برده را
بهتر از
از یاد رفته اش بازی میکنم...[/h]
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب/جان و دل و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب/ آسوده ز باد و خاک و آتش و آب
عمرخیام
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد





دیشب

قصه ات

را برای کسی می گفتم...باز

عاشقت

شدم!
 

sara23

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیه چشمی به کار عشق استاد
به من درس محبت یاد می داد
مرا از یاد برد آخر ولی من
به جز او عالمی را برد از یاد!
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
... نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است...[/h]
 

Similar threads

بالا