نظر سنجیِ مسابقۀ ادبیِ 3

وضعیت
موضوع بسته شده است.

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سلام دوستایِ گلم....:gol:

نوشته هایِ ارسالیِ شما عزیزان به ترتیب ، با شماره ، با یک رنگ و یک فونت تقدیم میشه.

ممنون از همراهیِ زیبایِ شما خوبان.:gol:


عزیزان! لطفا به 4 متن از 32 متنِ زیر رای بدین.

(لطفا شمارۀ متن ها رو بنویسید)

دوستانی که در مسابقه شرکت کردن هم می تونن در نظر سنجی شرکت کنن ، به شرطی که به نوشتۀ خودشون رای ندن.




از دوستایِ گلم انتظار دارم که برایِ نوشتۀ خودشون تبلیغ نکنن،اجازه بدین برندگان در شرایطِ مساوی انتخاب بشن.



لطفا فقط کاربرایِ دعوت شده در نظر سنجی شرکت کنن،

این کاربران کسانی هستن که برایِ مسابقه هم دعوت شده بودن
و کاربرایِ فعال.


کاربرایِ تازه وارد رای ندن لطفا

از دوستان خواهش می کنم هیچ کاربری رو برایِ نظر سنجی دعوت نکنن،ممنون.

مهلتِ شرکت در نظر سنجی تا یکشنبه 91/5/8





موضوعِ مسابقه:احساستونو با دیدنِ این عکس در یک متن ادبی یا شعر بیان کنید.


شمارۀ 1


پسرک با تمام ذوق و شوق خودش رو برای دیدار دخترک آماده کرده بود.
قرارشان فردا بود ؛ پسرک میدانست که فردا هوا بارانیست برای همین هم با وجود اینکه چتر داشت ، یک چتر صورتی گرفت چون میدانست دختران از رنگ صورتی خوششان میاید. او پیش خود فکر کرده بود که بعد از دیدارشان آن چتر را به دخترک میدهد و خودش با خوشحالی تمام زیر باران برمیگردد.
روز موعود رسید .
پسرک که تا صبح نخوابیده بود کمی زودتر به محل قرار رفت . چند ساعت ایستاد. هرچه تماس میگرفت کسی تلفن را جواب نمی داد ؛ غروب شد و باران گرفت ، بچه هایی که در کوچه بازی میکردند به خانه هایشان رفتند. دخترک پیامی داد و تمام افکار او را برهم ریخت. پسرک که دیگر امیدی نداشت با گچی که بچه ها روی زمین انداخته بودند خودش و دختر را کشید ؛ او در نقاشی ، چتر را به دختر داد تا وفاداریش را نشان دهد و خودش زیرباران برگشت اما این برگشتن کجا و آن برگتشن که فکرش را می کرد کجا ...


شمارۀ 2


روزبارانی

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و به شالاپ شلوپ‌های گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور؟
پیش‌بینی‌اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی می‌کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود

سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد

و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین‌های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم

فردا دیگر برای قدم زدن نمی‌آیم.
تنها برو!

دکتر علی شریعتی

شمارۀ 3


زیرِ چترِ تو....

دلــ ــم،
یک بـ ـغـ ــل شعــ ــر می خواهد
یک مشت آغــ ــوش آبـ ـی آستانت..
بـ ــ ــاران بـ ـبـ ــارد،
لبـخنــ ـد بــزنــ ـی..
نــ ــفــــ ــس بکشم
زیــر چــتــ ـر تــــ ــو!!...


شمارۀ 4


تــــــــــــــــو بآشی

مــــــــــــن بآشم ؛

و ... هــیچ !

دُنــیـآ هم ارزانی ِ خودشآن!

شمارۀ 5

از این به بعد تنها ادامه می دهم ، تــنــها در زیر بـــاران . . .

حتی به درخواست چتر هم جواب رد می دهم و گوشه ای می اندازمش !
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم ! بـــاران نبار من نه چتر دارم نه یــار !
با تو هوس عاشقی کردم / معنی عشق و تجربه کردم
بی تو برای تو گریه کردم / من قلبم و به تو هدیه کردم

نمیدانی چطور گیج می شوم !
وقتی هرچه می گردم معنی نگاهت را در هیچ فرهنگ لغتی پیدا نمی کنم. . . !

شمارۀ 6

امروز هوا ابریه میدونی مثل دل من که حسابی از دست بی وفایی کسی که دوستش دارم ابریه
تو و من وقتی هوا ابری بود میرفتیم بیرون تو همیشه یه جاده خلوت انتخاب میکردی و یه چتر هم میگرفتی اخه همیشه وقتی از صحبت با هم دست میکشیدیم که بارون شروع به باریدن میکرد
تو میگفتی من دوست داری اما الان کجایی تا دوباره بگی دوستم داری این فاصله بین من و تو به اندازه یه کهکشون شده کاش کمی به من هم فکر میکردی
امروز اولین روز ملاقاتمون هست امروز هم هوا ابریه و من چتری که پیشم جا مونده رو گرفتم و به همون جاده رفتم یه گچ روی زمین بود دو نفر نقاشی کردم و اسم تو رو نوشتم و اسم خودم هم با کلی فاصله از اسم تو نوشتم هوا داره نم نم بارون میباره چترت بالای سر اون نقاشیهای گچی باز کردم تا اب بارون پاکش نکنه من هم مثل همین بارون شروع به باریدن کردم

دگر سراغ من نیایید من فراموش شده ام در این شهر
دگر نامم را نبرید اخر دیگر منی وجود ندارد
خاطرات مرا درون یک صندوقچه بگذارید تا فراموش شوم
دنیا، ادما، عشقم برای همیشه خدانگهدار

شمارۀ 7


پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه
پنج وارونه به مینو میداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم
بعدها وقتی غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
پنج وارونه چه معنا دارد

شمارۀ 8


سایه انداخته چتر بر روی آفتاب تنهاییمان که دو نفره است،دو نفره هایمان همیشه زیر سایه ی یک خاطره جمع می شوند.
گاهی زیر سایه ی درخت در کُنجِ حیاط بچگی،گاهی هم زیر سایه ی دیوار خانه ی مادربزرگ به هنگام گرفتن کاسه ی نذری.
اینبار سایه ی چتر شده بهانه ی نقش بستن یک خاطره در ذهن.
اما اینبار زمینه قاب آسمان نیست،زمین است البته نه خاکی!آسفالت شده این بار خیال خاطره مان!
سایه هامان این بار نه سیاه، که سفیدن از جنسِ گچ!
همین می شود نقطه ی فراموش نشدنی این روز حتی اگر نسیان بگیرم.
گاهی زیبایی در بزرگی قاب آسمان آنقدر که در زمین بزرگی می کند نیست.
اینبار زمینی خاطره بازی کردیم و رنگ صورتی زدیم بر روی آسفالت یک شهرخاکستری.


شمارۀ 9


انگشت ندارم تا دست در دست تو بدم و از محبت دستتو فشار بدم
زبانی ندارم که عشقی که در تمام وجودم به زبون بیارم
دهانی ندارم که احساسمو با یک لبخند بهت تقدیم کنم
حتی لبی ندارم تا با یک بوسه کوچک بگویم دوستت دارم
چشمی در صورتم نیست تا از برایت اشک شوقی بریزم
یا با چشمانم به تو خیره بشوم و با یک چشمک نگاهمو قطع کنم
از تمام دنیا فقط یک چتر دارم
با تمام وجود بدون چشم دهان گوش و انگشت تقدیمت میکنم
حیف که نمیشنوم چه میگویی
شاید تو هم مثل من نمیتوانی حرف بزنی یا ببینی یا بشنوی
ولی اگه حس داری
اگه دوستم داری
اروم بیا زیر چترم

شمارۀ 10


من از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم
و از تمــــام زمین یک خیابان را ...
و از تمام تو یک دست ڪه قفــــل شده در دست مـن..

شمارۀ 11


دو چتر ِ ساده و عاشق , دو دست ِ پاک و نجيب

دو چتر سايه ي هم را , هميشه در تعقيب

دو چتر آبي و قرمز , چهار چشم ِ قشنگ

و دست هاي موازي و شانه هاي اريب

به رغم ِ حادثه هاي کمين نشته به راه

و جاده هاي هميشه , پر از فراز و نشيب

چه قدر شانه به شانه , به پاي هم رفتند

به روي جاده دو عاشق , دو دل , دو نيمه ي سيب

و آسمان ِ حسود , آسمان ِ بغض آلود

و آسمان دو دستش هميشه در تخريب

تمام ِ بغض ِ خودش را به چترها کوبيد

سکوت ِ جاده عقب رت با صداي مهيب

غروب ِ دهکده از عمق ِ فاجعه پر شد

و عشق مثل ِ هميشه کشيده شد به صليب

کنار ِ جاده دو عاشق دو دست ِ خون آلود

دو چتر ِ صاعقه خورده , شکسته , خيس , غريب



سيد اکبر سليماني

شمارۀ 12



یکنفر
در هـمین نزدیکــی ها
چــیزی
به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
خیالـــت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببــند
یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا
تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد...
یکنفر

شمارۀ 13


گریه نمی‌كنم، نه این‌كه سنگم

گریه غرورمُ به هم می‌زنه

مرد برای هضم دلتنگیاش

گریه نمی‌كنه، قدم می‌زنه

اگر یكی باشه مَنو بفهمه

براش غرورم ُ به هم می‌زنم

گریه كه سهله، زیر چتر شونه‌ش

تا آخر دنیا قدم می‌زنم


شمارۀ 14

دلـم گرفتــه...دلــم عجیــب گرفتــه...خیــال خـواب نــدارم
گویی تسخیر یک خواب شده ام
خوابی بی تو
خوابی بی ما
میدانستم داشتنت خیالی بیش نیست
حتی در خواب
امشب دلم عجیب گرفته .... خیــال خـواب نــدارم
خواب من بی تو حرام است
روزها و شبهای من بی تو حرام است
اصلا نفسهای من بی تو حرام است
بیا امشب در خیالم
نترس اینجا چیزی جز تنهایی در من نیست
بیا زیر چترخیالم
میخواهم برایت عاشقی کنم
میخواهم این بار صدای نفس هایت
صدای رفتن پاهایت را
صدای تلخی یک خواب را برایت بنویسم
بیا تا سپیده باقی نمانده
بیا
امشب خیــال خـواب نــدارم

شمارۀ 15

اکنون که تو را در کناریافته ام...کنارچترمهربانی دلت....
دیگرنمی دانم چراهیچ کدام ازناگفته هایم به گفته نمی آیند؟
انگارسکوت آن نگاهت همان مرهم نگاهم است
که زخمش از دوریت بود ...
از دوری نگاهت...
وچه شیرین است نگاهت که مرا گم می کند دراین کوچه پس کوچه های شهر دلت...
وآن سان که ترس ازگم شدن هراسی را دل می رویاند...
ان دست گرم ومهربانت دل را به آرامشی دعوت می کند که گویا سالهاست
من ساکن سرزمین دل توام...

شمارۀ 16


نغمه گفته:
با یه چتر صورتی
که شده پناه زوجی مهربون
با یه دنیا عشق و احساس
چند خطی شعر بگیم ...

یه روز از روزهای سرد زندگیم
وقتی که کاسه ی سوزنده و داغ ( چه کنم؟ )
پر بود از دردها و آه و ای دریغ ...
یه صدای آسمونی ، با یه دنیا مهربونی
نم نمک ، پاشو گذاشت رو غصه هام
نمیدونم چطوری شبهای تاریک منو
غرق نور و قصه کرد
منو از خودم جدا کرد ، خستگی هامو فنا کرد
با یه دنیا عشق و احساس
شونه هاشو واسه من ، یه تکیه گاه کرد
شد یه آسمون زیبا
با نگاه و دست پر مهر، مثل یک خواب مثل رویا
قلبشو با همه احساس ، اسمشو با سحر چشماش
هدیه کرد با مهربونی با همه عطر نفسهاش
.
.
.
حالا اون ، حس قشنگه بودنه
اون همون جادوی دل سپردنه
نغمه جان ،
چتر قشنگ صورتی ، دستای مهربونه مرد منه...

شمارۀ 17

یکرنگی


به یاد داری؟!
به یاد داری آشنایی مان را؟
چه اتفاقی افتاد؟،
چشممان که به هم گره خورد، سرم را به پایین انداختم
برگ خشک درخت گردو ، که زرد بود و پیر،
آرام آرام به روی سنگ ترک برداشته، آن سیاه سنگ و دل سرد افتاد
ناگاه دیدم،
دیدم گنجشک دل خسته ای،با پری شکسته و خونین،
صدای پر زدن های ناموزونش شده در حوالی گوشهایم جاری
دیگر توان پرواز نداشت
یک فرود سخت به کنار سنگ و برگ زرد گردو داشت
که صدای شکسته شدن استخوان های سینه اش گوش فلک را کر کرد.

چه رنگ های زیادی
چه هرج و مرج زیادی
سیاه، زرد، قرمز ، رنگ سکوت و تلخی
همه و همه، در چشمانم جاری

- سلام ...
چه صدای آرامی، چه آشنا، چه یک رنگ!
- سلام [و سر رو به بالا]
دوباره چشمانی که سیاهی شان، دل را لرزاند
دوبار سر به پایین انداختنی که اینبار واکنش تو نیمه کاره اش کرد
- نینداز پایین، بگذار چشمانت را ببینم!

بگذار بخوانمت تو را در چشمانت
ببین تو هم می خواهی یک رنگی را؟!

آسمان غرید، بعض من در گلو خوابید!
آسمان بارید، چشم من ترسید!
چتری همرنگ ، به آرامی و بی درنگ
سقف مشترکی بر سرمان کشید!

شمارۀ 18
اگر باران ببارد چتری خواهم شد برای توچه اندیشه غریبی است این اندیشه هاوقتی به تو می اندیشم دلم برای خودم برای تو تنگ میشوددر آن تنهایی که یاد و خاطره تو بندی می شود بر تارو پود ذهنمچه خوش است اندیشیدن به تو و نوشتن از تمام آن لحظات غمبار بی تو بودندلتنگی،دلتنگی،دلتنگیآدم دلتنگ که می شود چه فکرهاکه نمیکندچه اندیشه ها که در خیال خود نداردوچه رویاها که گاه خنده را طرحی میکند برلبان وگاه غم را بغضی میکند شکسته در گلوتا در پی بهانه این اشکی شود جاری بر گونه هاچه دلگیرند این لحظاتنمی دانم که غنیمت شمارمش یا بر تمام این اندیشه های از هم گسیخته و لغزیدهدر ذهن اندیشه های دیگری یابم که چه باید بکنمراستی من چه کاری باید بکنمنمی دانم،نمی دانم، نمی دانمای کاش تو بدانی ….نمی توانم بنوسم هر چند که باید از خیلی چیزها بنویسم و شاید تو بعدها برایم خیلی چیزها بگوییهر چه که هست بیا شریک شبنم ساده زندگی باشیمبه خود دروغ نگوییم وبه همبگذاریم که اندیشه های سبز پیچکی شود بر ذهنوبگذاریم که خیال فاصله های جدایی افتاده را طی کندو حس کنیم آنچه را که دوست داریمزمان آن نیست که هر چه دلم می خواهد بگویماما….اگر باران بباردچتری خواهم شد برای تو …

شمارۀ 19


" امن ترن ثانیه هایم در کنار تو بودن است..
زیر چتر مهربانی ات....
قرص میشوم از وجودت و تمام دنیا از آن من میشود وقتی که فقط دستت را، دست های خالی ات را میگیرم...."

شمارۀ 20

عزیزم چتر را ببند ، هیچ بارانی تو را از ذهن من نمیشوید.

شمارۀ 21


باران نـَبـار

من نه چتر دارم و

نه یـار...

شمارۀ 22
باران بهانه اي بود
كه زير چتر من تا انتهاي كوچه بيايي...
كاش نه كوچه پاياني داشت و نه باران بند مي آمد.

شمارۀ 23

مثل یک واژه به خط لبت عادت دارم

حس یک ثانیه را در دل ساعت دارم

دلم از دست نفس های تو ویروس گرفت

از همه زاویه ها غیر تو سینوس گرفت

چشمهایت تن من را به زمین دوخته شد

دل باران زده ام چتر تو را سوخته شد

قهوه ام را ته فنجان تو تبخیر شدم

دهنت شور شد و یک شبه لبگیر شدم

شمارۀ 24
من همان فرهادم
تو همان شیرینی...
چتر دلتنگی من باز شده
نفسم بارش تصویر ترا خواهان است
تَرَک قلب من امروزی نیست
چند صباحی است که در یاد تو بی تاب شده...

شمارۀ 25

چتری برای من و تو !
چتری از تو برای من
. . . و شاید چتری از من برای تو
تو چه میپنداری؟
چتر من ماندگار تر است یا چتر تو؟
مهم نیست چه کسی چتر باشد
مهم این است من باشم و تو ،
یکی برای دیگری همین و همین


شمارۀ 26

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا ...دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را..این‌ جمله‌هارا که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!
بایدآدمش پیدا شود!
بایدهمان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبارشده‌اند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش...شروع می‌کنی به خرج کردنشان!توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی....زیر باران اگر با چتر آمد و حتی نفهمیدی که چرا خیس نشدی ...توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟
بعدمی‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی... به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری...
امابگذار به سن تو برسند!
بگذارصندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یادبیاورند .غریب است دوست داشتن.و عجیبتر از آن است دوست داشته شدن...وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...و نفس‌هاو صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛ به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر،ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.
تقصیراز ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند ....


شمارۀ 27

چتری برایـــــم بگیر
حتــــی خیالے . . .
خیس دلتنگـــے شده امــ !

شمارۀ 28

تمثیلی از ادمکهای عاشق

عزیزترینم! این عکس نمادی ازاحساس من به نوست.


آخر من هم، با هزران امید و آرزو خودرا زیر چتر زندگی ات جای داده ام،


حال تو چقدر دور ایستاده ای! نزدیکتر بیا واجازه بده عطر نفسهایت تضمیمی برای خوشبختی ام باشد


و آغوش پر از مهرت امن ترین جای این دنیا.

آری همسفرم، بگذار تا ابد شبنم های نگاهم را در میان گلبرگهای چشمان تو پنهان کنم،


و با همراهی دستان تو قصر زیبای عشقم را بسازم.

و همانند این ادمک های عاشق درکنار محبوبم، به آینده صورتی ام امیدوار باشم!




شمارۀ 29

چتر

عشق با هم بودن و زیر چتر نشستن نیست،
عشق نقاشی نیست،که با یک تصویر پایان پذیرد،
عشق معرکه ای بی پایان است،
بدون کلمه آغاز و بدون کلمه تا ابد جاودان می ماند.....

شمارۀ 30

زندگی،
دفترنقاشی هایم بود

گاه گاهی...

دخترکِ همسایه،
مهربانی را نقاشی می کرد.

شمارۀ 31

اکنون باز دارم مینویسم مثل همیشه که حرفهایمان را فقط مینویسیم درست است نسلی هستیم که حرف های قشنگمان را نگفته ایم و فقط تایپ کردیم.........همه چیز پشت یه پرده پنهان است دوست داشتن را حتی مینویسیم نقاشی میکنیم.........و گاهی چقدر قشنگ است وقتی نمیتوانم به کسی که دوستش دارم بگویم انرا نقاشی کنم با رنگ ها وجودش را برای خودم پررنگتر کنم...میخواهم بفهمی که چقدر دوستت دارم حتی در برگه های دفتر نقاشیم میتوانی این را حس کنی وقتی باران را کشیدم حس کردم خیس میشوی از خیال تنهایی برایت چتری گذاشتم روی برگه ی دفترم یه چتر واقعی روی توی خیالی .....خیالم راحت شد که دیگر خیس نمیشوی یا حداقل به این فکر میکنی چ کسی چتر را به تو هدیه داده...چتری که فقط یک چتر نیست خیال من است احساس من است...همین که باشی و من نقاشیت را بکشم و وجودت برایم مفهوم زیبای نفس کشیدن در یک قفس باشد برایم کافی است..............میخواهم دیگر ننویسم احساسم را نقاشی نکنم جسارت را در دست بگیرم بدوم و داد بزنم که دوستت دارم.................




با تشّکر از همراهیِ خوبِ همۀ دوستایِ گلم.
 
آخرین ویرایش:

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با تشکر از دوستان ادبی گل و نغمه ماهم

برخی از شماره ها علی رغم زیبایی ، به دید من ، هیچ ارتباطی با عکس نداشتند .

دست نوشته های دوستان نیز در این بین به چشم میاد که شاید کامل و درست نیست اما نمایانگر یه حس لطیفه ، به این دوستان گلم تبریک میگم

و برخی نوشته ها از شاعران معاصر و غیره متاسفانه بدون قید شاعر بود ، کاش چنین نبود ..


انتخاب 4 شماره از بین 31 ، کار سختیه ..


9 ، 10 ، 25 ، 27
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نغمه جان کاش چند تا شو خودتون انتخاب میکردید بعد میزاشتید تو نظرسنجی
اینهمه متنو شاید همه حوصلشون نگیره بخونن
در کل ممنون
هر وقت همشونو خوندم نظر میدم
یکیشون خیلی خوبه ...............
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نغمه جان کاش چند تا شو خودتون انتخاب میکردید بعد میزاشتید تو نظرسنجی
اینهمه متنو شاید همه حوصلشون نگیره بخونن
در کل ممنون
هر وقت همشونو خوندم نظر میدم
یکیشون خیلی خوبه ...............

سلام مهدیِ عزیز...:gol:

من هیچ نقشی در انتخاب نمی تونم داشته باشم .

برایِ اینکه حقی از دوستایِ گلم ضایع نشه بهترین راه همین نظرسنجیه.

حالا فرصت برایِ رای دادن داری، بعد از خوندنِ همۀ متن ها می تونی رای بدی.

ممنون
:gol:
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام مهدیِ عزیز...:gol:

من هیچ نقشی در انتخاب نمی تونم داشته باشم .

برایِ اینکه حقی از دوستایِ گلم ضایع نشه بهترین راه همین نظرسنجیه.

حالا فرصت برایِ رای دادن داری، بعد از خوندنِ همۀ متن ها می تونی رای بدی.

ممنون
:gol:

ممنون نغمه جان
به نظر من نوشته های بچه های باشگاه باید با هم مقایسه بشه تقریبا معلومه کدوم شماره ها حرف دل بچه ها بوده بعد از دیدن عکس و کدوما احیانا کپیه( هرچند فکر کنم کپی آزاد بود)
یه پیشنهاد دیگه اینکه به نظرم محدودیت نوشته داشته باشیم بهتره مثلا نوشته ها 3 سطر 4 سطر باشن حداکثر
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با تشکر از دوستان ادبی گل و نغمه ماهم

برخی از شماره ها علی رغم زیبایی ، به دید من ، هیچ ارتباطی با عکس نداشتند .

دست نوشته های دوستان نیز در این بین به چشم میاد که شاید کامل و درست نیست اما نمایانگر یه حس لطیفه ، به این دوستان گلم تبریک میگم

و برخی نوشته ها از شاعران معاصر و غیره متاسفانه بدون قید شاعر بود ، کاش چنین نبود ..


انتخاب 4 شماره از بین 31 ، کار سختیه ..


9 ، 10 ، 25 ، 27

منم گفتم به نغمه جان بعضی نوشته ها ربطی به عکس یا چترو بارون اون دو تا آدمک ندارند فقط یه متنه قشنگن
 

Tahmim

عضو جدید
1 در عین سادگی و به دور از شاخ و برگ های ادبی، زیبا بود
به نظرم چون تنها و تنها ، تمرکزنویسنده این بوده که متن مرتبط با عکس باشه ، این لیاقت رو به نوشته و صاحب اثر میده که اول بشه
چیزی که تو بقیه نوشته ها به این شکل ندیدم، حتی نوشته خودم
3
8
22

موفق باشید
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
2
7
16
26

مرسی تقریبا همشون قشنگ بودن ولی من فک میکنم به نفرات آخر یه کوچولو ظلم شده آخه من به شخصه جملات اول و تا شماره 16 با شوق و ذوف خوندم ولی باقیشو یه خرده بی حوصله آخه خیلی طولانی بودن......
ولی با این حال سعی کردم بهترینارو انتخاب کنم........
به نظرم جمله دوم فوق العاده بود.................
ممنونم از همتون:gol:
 

*mohsen_24

عضو جدید
کاربر ممتاز
21.......4.........24.......10
همه نوشته ها عالی بودن و انتخاب فقط چهارتا خیلی سخته اما انتخاب من اینا بود:gol:
تشکر از همه دوستانی که زحمت کشیدن و در مسابقه شرکت کردن و یک تشکر مخصوصم از نغمه عزیز که زحمت این مسابقه رو کشیدن
سپاس:gol::gol:
 
آخرین ویرایش:

soha.soha

عضو جدید
کاربر ممتاز
8 -> فرستنده بیاد پاسخگو باشه .. این متن ازز خودتونه نه ؟؟؟ قشنگه;)
10 ->به نظرم خیلی خوب توصیف کرده ... با اینکه یاد به چتر که تو خیلی از متنها تاکید شده بود تکیه نکرده ...
16 -> چون با یه زبون خیلی ساده زندگی خودشونو توصیف کرده خیلی به دلم نشست
20 ->:smile:
خیلیی سخت بود انتخاب!!!
از دوخط اول شماره 31 هم خیلی خوشم اومد! منتها چون باید کلشو در نظر میگرفتم!!!
به هرحال تبریک به همه دوستای هنرمند;)
 

ReD_CoDE

متخصص REVIT
کاربر ممتاز
خیلی سخت بود انتخاب

یه چیزی رو لازم دونستم بگم، اینکه اگر متنی طولانیه باید مخاطب رو تا آخرش همراه کنه، پس باید خیلی متنش زیبا و فکر شده باشه، خصوصا اولای هر متن خیلی تو جذب مخاطب تاثیر داره

اولش اینارو انتخاب کردم: 5- 7- 10- 22- 24- 26 (اگر اشتباه نکنم از دکتر شریعتیه، یا دکتر شریعتی یه متنی شبیه به این داره) - 31

در نهایت: 7 - 10 - 22 - 24
 
آخرین ویرایش:

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نغمه جووونی ، منم فکر میکنم اگه تفکیک دست نوشته های رفقا و متون دیگر شعرا صورت بگیره و محدودیت گذاشته بشه منصفانه تر خواهد بود ..
علاوه بر اون اگه امکانش وجود داشته باشه و مثلا فقط ده نوشته نخستین ارسالی توی مسابقه شرکت کنند ، بازدید و مقایسه شون میتونه راحتتر و درست تر باشه


میدونم برگزاری هر مسابقه چقدر زحمت داره عزیزم ، ممنونم از انرژی و وقتی که برای تالار عزیزمون میذاری
 

samiyaran

عضو جدید
ممنون نغمه خانوم:gol:
خیلی لذت بردم از نوشته ها.
این همه نوشته ی خوب.
فقط باید زمان گذاشت و تک تکشون رو خوند و لذت برد.
فارغ از این چهار شماره ای که اعلام می کنم و مطمئنا احوال و روحیات و نظر شخصی من در انتخابشون دخیل هست 27 نوشته ی دیگه خوب،دلنواز و آرامش بخش هستند.
برای تک تک دوستانم بهترین آرزوها رو دارم:gol:

7.....10.....15.....31
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا