معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از روزی که رفتی

نگاهم فقط یک نقطه را میبیند:جایی که چشمان تو را یاد آور میشود...

گفتی: میرم،سکوت کردم

گفتی:یکی دیگه رو دارم،سکوت کردم

نگاهم همچنان مبهوت است.لب هایم سکوت را محکم در آغوش گرفته.

گوشهایم صداهایی میشنود؛فراموشش کن،الان معلوم نیست با کی خوش وخرم داره میچرخه،از اون بهتر زیاده،فراموشت

کرده..

عیب نداره،فراموش کنه،من که فراموشش نکردم

دوستم نداره؟عیب نداره،من که دوستش دارم.

با یکی دیگست؟عیب نداره،من که بهش وفادارم.

من نگران خودم نیستم،فقط نگران اینم که؛هر عملی عکس العملی داره،میدونم که تو منو شکستی،ولی اینم میدونم که

تو تحمل شکسته شدن نداری...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیر شده نازنین پرستوها رفته‌اند و دیگر برای هیچ کس دلتنگ نمی‌شوم
دلتنگی نیست،
تنگ ‌دلی ‌ست این که غربال می‌کند همه‌مان را این‌روزها

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط بهش بگید:صبرم تموم شد...
فقط بگید:از طعنه ها و زخم زبون ها خسته ام...
بگید:جون همونی که دوستش داره،اون که براش الان عزیزه،خواهشا" توی این شب ها دعا کنه زندگی من تموم بشه،عمر من باشه باقی عمر اون.
نمیخوام دیگه بمونم.
میرم اون دنیا منتظرش میمونم...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2] [/h]
حالا که رفته ای....... ساعتها به این می اندیشم که....
چرا زنده ام هنوز؟؟؟؟
مگر نگفته بودم بی تو میمیرم!!!!!
خدا یادش رفته اس مرا بکشد؟؟؟؟

یا تو قرار است برگردی؟؟؟؟؟





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای دلم دیدی ماتت کردو رفت..... خنده ای بر خاطراتت کردو رفت.....
من که گفتم این بهاره افسرده ایست.....
من که گفتم این پرستو رفتنیست....
آه عجب کاری به دستم داد دل.....

هم شکستو هم شکستم داد دل......
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
♖♘♗♕♔♗♘♖
♙♙♙♙♙♙♙♙
╗════════╔
║▀▄▀▄▀▄▀▄║
║▀▄▀▄▀▄▀▄║
║▀▄▀▄▀▄▀▄║
║▀▄▀▄▀▄▀▄║
╝════════╚
♟♟♟♟♟♟♟♟
♜♞♝♛♚♝♞♜

مـــات شــدم از رفـتنت هیــچ مـیز شطـرنجی هـم در مــیان نـــبـود !

ایـن وســط فــقط یـک دل بـــود ...

کـه دیگــر نـیست ...!
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست


مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیروز با یه دسته گل اومده بود دیدنم........... با نگاهی مهربون همون نگاهی که سالها آرزوش رو داشتم و ازم دریغ می کرد......می خواستم اشکاشو پاک کنم اما نمی تونستم فقط نگاش کردم و اون رفت ولی سنگ قبرم خیس خیس بود.....!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی می آید ؛ یکی می رود . . .

این قانون بقای زندگی ست . . .

اما تو که رفتی ؛ هیچکس نیامد . . .

انگار قانون بقا هم پوچ است وقتی تو نیستی !
:cry:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته ام!خسته ام از کسانی که فقط و فقط میخواستند وقتشان را با من پر کنند...
حوصله شان سر رفته بود...فرقی نمیکرد با کی...فقط میخواستند وقتشان را برایشان پر کنی! همین...
و خسته ترم ، از کسانی که در عالم مجاز و حقیقت دوستشان داشتم ولی نفهمیدند مرا...
حواسم بود که حواسشان نبود
ندیدند مرا یا که نخواستند ببینند مرا.. نفهمیدند که دوستشان دارم ولی من... نفهمیدند که من همان امضایم بودم و هستم... بگذار هیچ وقت نفهمند!بگذار و بگذر..
شاید روزی ، کسی ، جایی ، و به بهانه ای بفهمد مرا....خداحافظ...

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرما یعنی نفس های تو ، دست های تو ، آغوش تو …

من به خورشید ایمن ندارم !!!

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفته بودم بی تو سخت میگذرد …
حرفم را پس میگیرم ، بی تو انگار اصلا نمیگذرد …
:cry:
 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]♡[/FONT][FONT=&quot]بازم [/FONT][FONT=&quot]سکوت[/FONT][FONT=&quot] میکنم[/FONT][FONT=&quot]♡[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]اره رفیق منم خسته[FONT=&quot]
[FONT=&quot]ام...خسته از تکرار...خسته از این که[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]نمیتونم[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][/FONT][FONT=MRT_Poster_10]داد بزنم[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=MRT_Sayeh-1]هه[/FONT]
[/FONT]
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیبایی ها را چشم میبیند و مهربانی ها را دل !
چشم فراموش میکند اما دل هرگز !
پس بدان که تا زمانی دل زنده است فراموش نخواهی شد …
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نبودی به عکست پیله کردم
به یادت سال ها گریه کردم
جلو عکست سرم گیج رفت
زمین خوردمو باز سجده کردم
تو ماهی که بر من در خسوفی
تو خورشیدی که سال ها در کسوفی
شب و روزم همه در سیاهیست
تو بهترین یادگار فصولی
وقتی رفتی دور شد ازم بخت
خوشی رفت و بربست ازم رَخت
از اون روز در فکر و خیالم
جهنم شده برایم زندگی سخت
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گر غصه روزگار گویم
بس قصه بی شمار گویم

یک عمر هزارسال باید
تا من یکی از هزار گویم

چشمم به زبان حال گوید
نی آن که به اختیار گویم

بر من دل انجمن بسوزد
گر درد فراق یار گویم

مرغان چمن فغان برآرند
گر فرقت نوبهار گویم

یاران صبوحیم کجایند
تا درد دل خمار گویم

کس نیست که دل سوی من آرد
تا غصه روزگار گویم

درد دل بی‌قرار سعدی
هم با دل بی‌قرار گویم





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر تو بازنگردی
نهال های جوان اسير گلدان را
كدام دست نوازشگر آب خواهد داد
چه كس به جای تو آن پرده های توری را
به پشت پنجره ها پيچ و تاب خواهد داد
اگر تو بازنگردی
اميد آمدنت را به گور خواهم برد
و كس نمی داند
كه در فراق تو ديگر
چگونه خواهم زيست
چگونه خواهم مرد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فریاد من از فراق یارست
و افغان من از غم نگارست

بی روی چو ماه آن نگارین
رخساره من به خون نگارست

خون جگرم ز فرقت تو
از دیده روانه در کنارست

درد دل من ز حد گذشتست
جانم ز فراق بی‌قرارست

کس را ز غم من آگهی نیست
آوخ که جهان نه پایدارست

از دست زمانه در عذابم
زان جان و دلم همی فکارست

سعدی چه کنی شکایت از دوست
چون شادی و غم نه برقرارست





 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
اگه این زندگی باشه من از مردن حراسم نیست
یه حسی دارم این روزا شاید مردم حواسم نیست
اگه این زندگی باشه اگه این سهمم از دنیاس من از مردن حراسم نیست
یه حسی دارم این روزا که گاهی با خودم میگم شاید مردم حواسم نیست
بعد تو من از همه دنیا بریدم
باورم کن من به بدجایی رسیدم
لحظه لحظه زندگیمون با عذابه
باورم کن حال من خیلی خرابه
اگه این زندگی باشه من از مردن حراسم نیست
یه حسی دارم این روزا شاید مردم حواسم نیست
اگه این زندگی باشه اگه این سهمم از دنیاس من از مردن حراسم نیست
یه حسی دارم این روزا که گاهی با خودم میگم شاید مردم حواسم نیست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست که تکان دادم ...

تازه فهمیدم که دیگر حتی ...

غبار جاده هم تسکینم نمی دهد ...

حالا لحظه ها سنگین تر می گذرند ...

و تنها خلوت اتاقم می داند ...

که چقدر بی تاب بازگشتت هستم ...!





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فاجعه وقتیست که

که دیگر

چشمانت

ترانه های عاشقانه ی چشمانم را

نمیفهمد.

 
بالا