مشاوره ازدواج-آی آدماااا،بدجور داغونم..

وضعیت
موضوع بسته شده است.

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
توی ازدواج دختر نباید از پسر بزرگتر باشه...
اونم سه سال..
من اینو واقعا قبول دارم که بلوغ فکری دختر زودتر از پسره..
پس این خانم (شاید) از نظر فکری 3 سال از شما بالاتر باشن...تو زندگی بعد از ازدواج اونوقت مشکلا کم کم پیدا میشن...چون دختر مجبوره یا چیزی نگه..و اگه چیزی هم بگه شما بعد از یه مدتی خسته میشین و فکر میکنین داره به شما که مثلا مرد زندگی هستین نظراتشو تحمیل میکنه و شما رو مرد زندگی از این نظر حساب نمیکنه...چون میبینین چیزایی رو میگه که شما با سن 3 سال کمتر به ذهنتون نمیرسیده...یا پیش خودتون میگین این همش فکر میکنه از من بیشتر میدونه و بهش میگین و مسائلی که بعدش پیش میاد...همیشه که زندگی آروم نیست...من اگه بودم چنین ازدواجی رو قبول نمیکردم...حتما برین پیش یه مشاوره که حداقل از این جنبه مطمئن بشین که هم پایه هم متوجه میشین و درک هم پایه ای از مسائل دارین...
حالا از این مسائل گذشته..خانمها بعد از زایمانهایی که دارن معمولا سنشون بالاتر هم نشون میده ....
فکر کنم یه مقدار احساساتی شدین....الان فکرتونو بکنین که بعدا اگه ازدواج کردین نشینین فکر کنین که میتونست زنم سنش کمتر باشه...تحصبلاتش چی باشه...با شرایط الانم زندگیم میتونست این باشه و اون باشه...کلا سعی کنین از ین احساساتتون بیاین بیرون و با عقلتون به قضیه نگاه کنین ببینین کارتون درسته یا نه..
راستی ازدواج با درس خوندن هیچ منافاتی نداره مخصوصا برای ماهایی که اکثرا شب امتحانی هستیم...و مخصوصا برای شما که مرد هستین برای یه خانم میتونه سخت باشه ولی برای مردا نه خیلی....
 

صالحی-م

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]با سلام..[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]من هم صحبت های شما رو کامل خوندم و ازنوع دیدگاه و نگرشی که به رابطتون دارین وتصمیمی که گرفتین احساس کردم ممکن این چند تا پیشنهاد من واستون ماثر باشه...[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]-با اختلاف و فاصله سنی که با مادر و پدرتوندارین شاید و درک و پذیرش شرایط حاکم از طرفپدر و مادرتون قطعا کمی مشکل هستش و به نظر من شاید اگر طور دیگه ای مساله رو عنوانمی کردین شیوه ی برخورد خانواده کمی نرم تر بو.مثلا این موضوع که هم دیگه رو میشناسینو چند سال هست که با هم در ارتباطین ممکنه طرز فکر خانوادتون رو نسبت به این خانوم کمی منفی شکل بده با در نظر گرفتن اختلاف سنی واینکه خانواده تصور می کنند این خانوم شماروخام کردن یا گول زدن یا تصورات اشتباهی از این شکل.به نظر من اگر این طور عنوان میکردین که مثلا یکی از دوستان ایشون رو معرفی کردند من هم غیر مستقیم ایشون رو دیدمو به نظر دختر مناسب و خوبی هستند و این در خواست رو از خانوادتون داشتین که برای شمانظر بدن و با مشورت اون ها انتخابی رو انجام بدین شاید جور دیگه ای برخورد می کردندو طرز فکر منفی از ایشون به وجود نمیومد(البته نظر شخصی من این هست و در حال حاضر اینبحث پیش اومده)[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]-از تصمیم خودتون مطمئن بشین .همه ی سنگاتونرو با خودتون وا بکنین و در نهایت اگر به این نتیجه رسیدین که تصمیم درستی گرفتین بایدشروع کنین بهانه هایی که خانواده برای ازدواج دارن رو تا جایی که میشه حل کنین و بههیچ وجه با خانوادتون بحث و جدل نداشته باشین و بر عکس سعی کنین احترام و ارزشی کهقبلا وجود داشته رو دو چندان کنید تا این تفکر که اون خانم ممکن قصدشون تاثیر گذاشتنروی شما و جدا کردنتون از خانوادتون باشه کاملا از بین بره..[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]-تمام تلاشتون رو انجام بدین تا بتونینیه کاری حتی محدود و کوچیک پیدا کنین و بتونین اول به خودتون ثابت کنین که تواناییاداره یک زندگی مستقل رو دارین و به خانواده خودتون و خانواده اون خانوم این موضوعرو ثابت کنین.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]-فقط و فقط تا جایی که می تونین تلاش کنینتا فعالیت هایی رو انجام بدین و جوری جلو برین ا وقتی ب امید خدا با رضایت خانوادتونبه خاستگاری رفتین خانواده ایشون هیچ جای ایراد و رد کردن شمارو نداشته باشند که دراین صورت و موافق نبودن خانواده ایشون مشکل شما از هر دو طرف میشه و اینجاست که بادو تا مشکل و مخالفت روبرویین و کارتون سخت تر میشه.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]-به خدا توکل کنین و از خدا کمک بخواهینتا شرایط و موقعیت هایی رو واستون رقم بزنن که تمام مشکلات تون به راحتی حل بشن و بهاین موضوع ایمان داشته باشین که اگر با تمام وجود و ازته دل ازش کمک بگیرین مطمئن باشینبه هر چیزی که می خواین میرسین..فقط کافی ازش چیزی رو طلب کنین.(موفق و سر بلند باشین)[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] گر نگهدارمن آن است که من می دانم/شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست من من کاملا حرفاتونو درک میکنم

اما شما الان 23 سالتونه و شاید اونجوری که باید و شاید منطقی فکر نمیکنید

شما باید همه ی جوانب رو در نظر بگیرید

من اگه گفتم ظلمه به این خاطر بود که اگه قرار باشه تا پایان کارای شما صبر کنه و بعد ازدواج کنید سنشون از 30 میگذره

با نظرات آوای علم کاملا موافقم

ازم ناراحت نشو اما باور کن بزرگتر بودن زن بعضی موقعها واقعا مشکل ساز بوده و از طرفیم شما هنوز به اون پختگی لازم نرسیدید

23 سال سن زیادی نیست

مخصوصا موقعی که بخوای با 3 سال بزرگتر از خودت ازدواج کنی

درسته که اختلاف سنی پدر و مادر با فرزندان عدم درک صحیح رو میاره اما نگرانیای اونام بی مورد نیست

اینکه ایشون میگن پدرم هواتو داره نظر لطفشونه! اما شما نباید قبول کنید

اونیکه واسه ی شما زحمت کشیده و عمر و جوونیشو پای شما گذاشته پدر و مادر خودتون هستن

شما باید پدر و مادر و همسرتون باهم داشته باشین!

من گفتم اگه میخوای زودتر سر و سامون بگیری و به قول خودت وارد زندگی بشی بهترین کار اینه که شرایط زندگی رو فراهم کنی

وقتی که من یه نفرو دوست دارم همونجور که اون به پای من میمونه و درکم میکنه منم باید راهی رو انتخاب کنم که زودتر و بهتر به نتیجه برسم

یعنی شما قرارتون اینه که بعد ارشد و اتمام سربازی ازدواج کنید؟

همیشه زندگی اونجوری که ما میخوایم پیش نمیره

اینکه بگیم 22 سالگی لیسانس میگیرم
24 ارشد
26 سربازی
27 ازدواج

بعضی موقعها یه مسایلی پیش میاد که این برنامه ریزی رو بهم میریزه و خودش یه وقفه ی چن ساله ایجاد میکنه

مخصوصا مسایلی که عاطفی باشن و آدم نمیتونه منطقی فکر کنه!

تا شهریور که 1ماه بیشتر نمونده

پس بهترین کار فکر کردن با خودته

و رفتن پیش یه مشاور خوب البته حضوری

اول خودت و بعد به همراه دختر خانوم...
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابک جان این قسمت حرفتو حتما میگم......ممنون

داداش غمتو نبینم.......فقط منطقی پیش بره حله ناراحتی نداره....همه جای دنیا مثلا امریکا یکی بخواد با یه کورو کچل ومعلول ازدواج کنه همه خانواده پشتیبانش میشن....چون خودش تصمیم گرفته و پاش وایستاده کمکش میکنن....اونجور که شما نوشتی ادم مسئولیت پذیری هستی..و چون خودت تصمیم گرفتی باید خانوادت پشتیبانت باشن.....پس فردا اگه یه مشکلی هم پیش اومد که بالخره زندگیه و هزار تا مشکل باید پشتیبانت باشن نه تو روت حرفای قبلیشونو بگن...من گفته بودمو ازین حرفا منظورمه......داداش ارادتو که نشون بدی حله...برو خدا نگهدارت...
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
دااش بابک منم همین میشکل رو دارم میخوام ادواج کنم ولی کسی درکم نمیکنه......

داداش باید خودتو به خانواده اثبات کنی.....مثلا وزنه حسابت کنن....یه ذره اعتماد به نفست ببر بالا داش محسن...من اون اوایل اعتماد به نفس نداشتم الان خیلی رفته بالا ....ان شالله حل میشه....میتونی از بچه ها ی تالار مشاوره هم مشوت بگیری راهنمایی های خوبی میکنن ادم را...غلامتم داش محسن..
 

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
داداش غمتو نبینم.......فقط منطقی پیش بره حله ناراحتی نداره....همه جای دنیا مثلا امریکا یکی بخواد با یه کورو کچل ومعلول ازدواج کنه همه خانواده پشتیبانش میشن....چون خودش تصمیم گرفته و پاش وایستاده کمکش میکنن....اونجور که شما نوشتی ادم مسئولیت پذیری هستی..و چون خودت تصمیم گرفتی باید خانوادت پشتیبانت باشن.....پس فردا اگه یه مشکلی هم پیش اومد که بالخره زندگیه و هزار تا مشکل باید پشتیبانت باشن نه تو روت حرفای قبلیشونو بگن...من گفته بودمو ازین حرفا منظورمه......داداش ارادتو که نشون بدی حله...برو خدا نگهدارت...

خداییش خونواده آمریکایی اونقدری که خونواده و مخصوصا پدر مادر ایرانی برا بچش وقت میذاره ، وقت میذاره که بخواد انقدر نگرانش باشه؟؟
 

ساحل مهتابي

عضو جدید
سلام....من نوشته هاتونو خوندم....متاثر شدم....به مادرتون حق بدید ایشون فقط نگران آینده شما هستن حرفاشون هم همه مبنی بر همین حسه ...شاید فکر می کنن در سن شما همچین تصمیمی کاملا احساسی باشه...خودتونو بذارید جای ایشون ....واسشون توضیح بدید که شما در شرایط خیلی سختتری و به دور از خانواده روی پای خودتون ایستادید و بارها و بارها مزه سختیهارو چشیدید...از ملاک هایی که واسه همسر آینده تون در نظر گرفتید واسه مادرتون بگید....گذشت فداکاری ووفاداری اینها فقط واسه شما مهم هستند که این خانوم همه رو دارند....مادرتون بخاطر شناختی که از فرد مقابلتون ندارند کاملا حق دارن که نگران باشن.... میتونین شماره طرف مقابلتون رو به مادرتون بدید و ازش بخواید قبل از رفتن به خواستگاری خودشون هر جوری که دوس دارن و می پسندن طرف مقابلتون رو محک بزنن.صحبت کنن ملاکای دختترو بپرسن حتی با هم دیدار داشته باشن...مطمئنم وقتی ایشونو ببینن و با نحوه بیانشون و عقایدشون آشنا بشن زودتر از شما بهش دل می بندن....آرامشتونو حفظ کنید چون بدون آرامش حتی بهترین تصمیمات هم جواب نمیدن....صبور باشید و از خدا بخواید که هر چی بصلاحه بهتون ببخشه...ایمان راسخ شما حتما کمکتون میکنه....مطمئن باشید
 

ساحل مهتابي

عضو جدید
نمیدونم دیشب برنامه ماه عسلو دیدید یا نه ؟؟؟ با مادرتون میتونید بشینید و با هم این زوجهای جوونو بهشون نشون بدید که با حمایت خانواده زندگیه خوبیو شروع کردن...همین آقای فرهاد ظریف قهرمان والیبال جهان در سن 18 سالگی با خانومشون ازدواج کردن....یادتون نره یه رابطه صمیمانه با مادرتون برقرار کنید....
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
ان دختر را ترک کنی شاید تو بتونی فراموشش کنی ولی فراموش شدنت محاله !!!!!!!!!ضربه خیلی سختی می خوره که هیچی جبرانش نمی کنه
ولی درست هم باید تصمیم گرفت حتما پیش مشاور برید دو نفری هم برید
خب بقیه کارها مثل سربازی و... را دوران نامزد هم میشه رفت چطوریه پنهونی میشه وایساد ولی مطمئن باشی مشکل داره؟؟؟
همین الان نتیجه بگیر یا بهم صد در صد میخورید و مشاوران ازدواجم تایید می کنن یا که خدای نکرده قسمت هم نیستید پس بهتره تصمیم نهایی را الان بگیرید که آینده و زندگیتون چطور میشه !!!
توکل کنید راهیی که انتخاب کردید بهترین راه هست اگر سالها نامزد پنهونی (ینی فقط بین خانواده ها باشه و بدونن )خیلی بهتر از دوستی هست چون اگر جدایی بخواد رقم بخوره سالهای بعد سخت تر هست و آن دختر خواستگاراش از دست میده و هم شروع ی محبت جدید زمان می بره و در حقش ادامه دادن این رابطه ظلم بزرگی هست
خواهرت با ان دختر آشنا کن خانوادت مطمئن کن که کنارش خوشبخت هستی
با اجترام جلو برو و سعی کم خانوادت را راضی کنی . حالا نتجه مشاوره را بگو . خواهرات با دختر آشنا کن در مورد خانوادش با خواهر برادرهات تحقیق کنینن وهمه را مطمئن کن که بهترین هست حتی اگر از نظر شرایط بهتر از آن در آینده باشه اما تو الان نیاز داری
با کسی که راحت تری بگو که نیاز داری و ممکنه اینجوری پیش بره سراغ راههای نادرست بری و زندگیت تباه بشه !! خلاصه جوری همه اینها که اینجا گفتی واسه خانوادت روشن کن
انشا.. خوشبخت باشید
 

زندگی!!!

عضو جدید
توی ازدواج دختر نباید از پسر بزرگتر باشه...
اونم سه سال..
من اینو واقعا قبول دارم که بلوغ فکری دختر زودتر از پسره..
پس این خانم (شاید) از نظر فکری 3 سال از شما بالاتر باشن...تو زندگی بعد از ازدواج اونوقت مشکلا کم کم پیدا میشن...چون دختر مجبوره یا چیزی نگه..و اگه چیزی هم بگه شما بعد از یه مدتی خسته میشین و فکر میکنین داره به شما که مثلا مرد زندگی هستین نظراتشو تحمیل میکنه و شما رو مرد زندگی از این نظر حساب نمیکنه...چون میبینین چیزایی رو میگه که شما با سن 3 سال کمتر به ذهنتون نمیرسیده...یا پیش خودتون میگین این همش فکر میکنه از من بیشتر میدونه و بهش میگین و مسائلی که بعدش پیش میاد...همیشه که زندگی آروم نیست...من اگه بودم چنین ازدواجی رو قبول نمیکردم...حتما برین پیش یه مشاوره که حداقل از این جنبه مطمئن بشین که هم پایه هم متوجه میشین و درک هم پایه ای از مسائل دارین...
حالا از این مسائل گذشته..خانمها بعد از زایمانهایی که دارن معمولا سنشون بالاتر هم نشون میده ....
فکر کنم یه مقدار احساساتی شدین....الان فکرتونو بکنین که بعدا اگه ازدواج کردین نشینین فکر کنین که میتونست زنم سنش کمتر باشه...تحصبلاتش چی باشه...با شرایط الانم زندگیم میتونست این باشه و اون باشه...کلا سعی کنین از ین احساساتتون بیاین بیرون و با عقلتون به قضیه نگاه کنین ببینین کارتون درسته یا نه..
راستی ازدواج با درس خوندن هیچ منافاتی نداره مخصوصا برای ماهایی که اکثرا شب امتحانی هستیم...و مخصوصا برای شما که مرد هستین برای یه خانم میتونه سخت باشه ولی برای مردا نه خیلی....

[FONT=&quot]سلام...ممنون....[/FONT]
[FONT=&quot]حرفاتون در مورد ما صدق نمیکنه.....چون من و و این دختر سه سال با هم بودیم،کاملا از روحیات و رفتار همدیگه خبر داریم....و هیچ کدوممون ازین طور آدما نیستیم که نظرات رو بهم تحمیل کنیم،هم من آنو درک میکنم و هم آن منو...اگرم بخواد یه نظری بده خو بده،مگه چیه!!؟؟من اصلا مثل شما فک نمیکنم.....تازه اگرم بخواد یه جا اشتباه منو بگیری جلوی کسای دیگه اینکارو انجام نمیده،یه گوشه ای میشینیم با هم اشکالات همو میگیریم،هر کسی غرور همدیگر رو پایمال نمیکنه...و من و این دختر به این مرحله رسیدیم.....یعنی حرف شما در مورد ما دو تا حداقل صادق نیست.......[/FONT]
[FONT=&quot]مگه میخوام چند تا بچه بیاریم؟؟!!!من اینو تو پستهای قبل هم گفتم..دیگه زمونه عوض شده،کسی 5 تا بچه نمیاره،من خودم به یکی حساب بازکردم،با یه بچه آنم با کمک من زود پیر میشن!!؟؟مسلمه که نه.....اگه مادر، مادر باشه بچه داری پیرش نمیکنه،اتفاقا لذت میبره.....منم از بچه داری خوشم میاد....یه دونه بچه سختی خاصی نداره..سختی داره ولی اینقدر بزرگش کنین که زود پیر میشن درست نیست....با یه زایمان چند سال پیر میشه مگه....الان علم پیشرفت کرده،آن موقع یه خاکی به سرم میریزم که خانمم کمتر درد بکشه......یه زایمان یعنی اینقدر مساله مهمی هست که بگین نمیشه ازدواج کرد؟؟[/FONT]
[FONT=&quot]من ازین طور فکرا ندارم،به داشته و نداشته این دختر راضیم،اصل زندگی چیز دیگست نه تحصیلات و سن و.....[/FONT]
[FONT=&quot]ایشونم با لیسانس میتونه سرکار بره...قبلا یه جایی نیمه وقت کار میکرد،باباش بهش گفت الان ضرورتی نداره یه دختر بره کار،هر وقت نیاز داشتی خودم برات یه کار خوب پیدا میکنم.....این یعنی چی؟؟[/FONT]
[FONT=&quot]یعنی ناموس پرستی.....این یعنی پدرش شعور کافی داره.....البته من هنوز مطمئن نیستم پدر ایشون منو قبول کنن،ولی دختر خانم قبولم دارن،وایشون میگن به احتمال زیاد پدرم قبولت میکنه....ما باید اول بریم خونشون جهت آشنایی.....تا پدرش بفهمه من چند مرده حلاجم!!![/FONT]
 

زندگی!!!

عضو جدید
دوست من من کاملا حرفاتونو درک میکنم

اما شما الان 23 سالتونه و شاید اونجوری که باید و شاید منطقی فکر نمیکنید.....


سلام ممنون.....
من نمیدونم چرا بعضی دوستان به من میگن پخته نیستم،ولی درحالی که نوشته هاشون چیز دیگه ای رو نشون میده!!!خب این که واضح هست پخته نیستم ولی این دلیل نمیشه تصممم اشتباه باشه....دلیل نمیشه که عقلم کار نمیکنه!!!
23 سال خیلی کمه!!؟؟پس اینطوی که همه میگن همه راضی هستین در سنین 30 سالگی ازدواج کنین...
هر کسی دوست داره هر جور که میخواد زندگی کنه ....فقط مطمئن باشین بالا رفتن سن هم مضرات خودشو داره و خیلی بدترم هست....
یه سوال از شما آقا احمد دارم:
شما نامزدی رو جز زندگی نمیدونین؟؟؟یعنی باید حتما عروسی صورت بگیره و بعدش میشه زندگی؟؟؟
من نمیخوام ایشونو بعد مدتی طلاق بدم که.....من میخوام تلاش کنم،تو ارشدم دنبال کار میرم....خودمو به باباش ثابت میکنم...بعد ارشدم امریه سرباز معلمی که گرفتنش زیادم سخت نیست میتونم صبحا برم کار و بعد از ظهر برم پیش خانمم...متاهل باشی میشه تو شهرت بیفتی...
دارین اینجا چی میگین؟؟!!این راهنمایی معقولی نیست....این یه عادت ورسم شده که جوونا تو سنین بالا ازدواج کنن،دلیل نمیشه که این رسم درست باشه،ما خودمون عقل داریم و اینو میفهمیم که جوون زودتر ازدواج کنه مسئولیت پذیر تر میشه و خیلی موفقتر میشه،البته بستگی به خود شخص داره....این سختگیری هاست که مانع شده...ستختگیری های دو خانواده.....مشکل اصلی جامعه ما همینه....اگه سختگیری نکنن و انتخاب درست داشته باشن،هیچ مشکل پیش نمیاد،من به راه خودم ادامه میدم و بدجورم ادامه میدم،از حرفاتون زیاد خوشم نیومد،من مطمئنم راهم درسته.....این خانواده ها هستن که سخت میگیرن....
دوست عزیز منم میخوام هر دو رو با هم داشته باشم....و اگه بخوام یکی رو انتخاب کنم خود همین دختر نمیزاره ازدواج کنیم!!!
خودش بهم گفت حتما باید مادرت راضی باشه.....از معرفت وشعور این دختر هر چی بگم کم گفتم....ایشون شعور خیلی بالایی دارن.....و منو کاملا فهمیدن،امیدوارم بفهمین که ما دوتا به چه مرحله ای رسیدیم.....همینطور من ایشون رو درک میکنم...آقا احمد حرف شما نسبت به بقیه فرق داره....نه این که بد باشه.....یه جورایی منطقی تر و غیر مستقیم میخوان یه حرفی رو بهم برسونین....چون من هالو نیستم.....یه چیزایی بارم هست
آن راهی که شما مدنظرتونه که زودتر و بهتر به نتیجه میرسم چیه؟؟؟
خب اگه آدم بخواد اینقدر ترسو باشه که فک کنه یه مشکلی ممکنه درآینده پیش بیاد که هیچ وقت نمیتونه زندگی کنه....شما به تلاش و روزی رسوندن خدا اعتقاد داری؟؟؟
 

زندگی!!!

عضو جدید
ان دختر را ترک کنی شاید تو بتونی فراموشش کنی ولی فراموش شدنت محاله !!!!!!!!!ضربه خیلی سختی می خوره که هیچی جبرانش نمی کنه
ولی درست هم باید تصمیم گرفت حتما پیش مشاور برید دو نفری هم برید
خب بقیه کارها مثل سربازی و... را دوران نامزد هم میشه رفت چطوریه پنهونی میشه وایساد ولی مطمئن باشی مشکل داره؟؟؟
همین الان نتیجه بگیر یا بهم صد در صد میخورید و مشاوران ازدواجم تایید می کنن یا که خدای نکرده قسمت هم نیستید پس بهتره تصمیم نهایی را الان بگیرید که آینده و زندگیتون چطور میشه !!!
توکل کنید راهیی که انتخاب کردید بهترین راه هست اگر سالها نامزد پنهونی (ینی فقط بین خانواده ها باشه و بدونن )خیلی بهتر از دوستی هست چون اگر جدایی بخواد رقم بخوره سالهای بعد سخت تر هست و آن دختر خواستگاراش از دست میده و هم شروع ی محبت جدید زمان می بره و در حقش ادامه دادن این رابطه ظلم بزرگی هست
خواهرت با ان دختر آشنا کن خانوادت مطمئن کن که کنارش خوشبخت هستی
با اجترام جلو برو و سعی کم خانوادت را راضی کنی . حالا نتجه مشاوره را بگو . خواهرات با دختر آشنا کن در مورد خانوادش با خواهر برادرهات تحقیق کنینن وهمه را مطمئن کن که بهترین هست حتی اگر از نظر شرایط بهتر از آن در آینده باشه اما تو الان نیاز داری
با کسی که راحت تری بگو که نیاز داری و ممکنه اینجوری پیش بره سراغ راههای نادرست بری و زندگیت تباه بشه !! خلاصه جوری همه اینها که اینجا گفتی واسه خانوادت روشن کن
انشا.. خوشبخت باشید

تصمیم گرفتم که اصلا جواب ارشدم نیومده برم بگم همین فردا به ولله به خواهرم میگم یه راهی جلوم بزاره،میرم بهش میگم بره دختر رو ببینه و باهاش حرف بزنه.....

دوستان خیال نکنین من ازون پسرایی هستم تا یه دختر ببینم دل ببندم،یاعلی
 

زندگی!!!

عضو جدید
با سلام..

من هم صحبت های شما رو کامل خوندم و ازنوع دیدگاه و نگرشی که به رابطتون دارین وتصمیمی که گرفتین احساس کردم ممکن این چند تا پیشنهاد من واستون ماثر باشه...

-با اختلاف و فاصله سنی که با مادر و پدرتوندارین شاید و درک و پذیرش شرایط حاکم از طرفپدر و مادرتون قطعا کمی مشکل هستش و به نظر من شاید اگر طور دیگه ای مساله رو عنوانمی کردین شیوه ی برخورد خانواده کمی نرم تر بو.مثلا این موضوع که هم دیگه رو میشناسینو چند سال هست که با هم در ارتباطین ممکنه طرز فکر خانوادتون رو نسبت به این خانوم کمی منفی شکل بده با در نظر گرفتن اختلاف سنی واینکه خانواده تصور می کنند این خانوم شماروخام کردن یا گول زدن یا تصورات اشتباهی از این شکل.به نظر من اگر این طور عنوان میکردین که مثلا یکی از دوستان ایشون رو معرفی کردند من هم غیر مستقیم ایشون رو دیدمو به نظر دختر مناسب و خوبی هستند و این در خواست رو از خانوادتون داشتین که برای شمانظر بدن و با مشورت اون ها انتخابی رو انجام بدین شاید جور دیگه ای برخورد می کردندو طرز فکر منفی از ایشون به وجود نمیومد(البته نظر شخصی من این هست و در حال حاضر اینبحث پیش اومده)

-از تصمیم خودتون مطمئن بشین .همه ی سنگاتونرو با خودتون وا بکنین و در نهایت اگر به این نتیجه رسیدین که تصمیم درستی گرفتین بایدشروع کنین بهانه هایی که خانواده برای ازدواج دارن رو تا جایی که میشه حل کنین و بههیچ وجه با خانوادتون بحث و جدل نداشته باشین و بر عکس سعی کنین احترام و ارزشی کهقبلا وجود داشته رو دو چندان کنید تا این تفکر که اون خانم ممکن قصدشون تاثیر گذاشتنروی شما و جدا کردنتون از خانوادتون باشه کاملا از بین بره..

-تمام تلاشتون رو انجام بدین تا بتونینیه کاری حتی محدود و کوچیک پیدا کنین و بتونین اول به خودتون ثابت کنین که تواناییاداره یک زندگی مستقل رو دارین و به خانواده خودتون و خانواده اون خانوم این موضوعرو ثابت کنین.

-فقط و فقط تا جایی که می تونین تلاش کنینتا فعالیت هایی رو انجام بدین و جوری جلو برین ا وقتی ب امید خدا با رضایت خانوادتونبه خاستگاری رفتین خانواده ایشون هیچ جای ایراد و رد کردن شمارو نداشته باشند که دراین صورت و موافق نبودن خانواده ایشون مشکل شما از هر دو طرف میشه و اینجاست که بادو تا مشکل و مخالفت روبرویین و کارتون سخت تر میشه.

-به خدا توکل کنین و از خدا کمک بخواهینتا شرایط و موقعیت هایی رو واستون رقم بزنن که تمام مشکلات تون به راحتی حل بشن و بهاین موضوع ایمان داشته باشین که اگر با تمام وجود و ازته دل ازش کمک بگیرین مطمئن باشینبه هر چیزی که می خواین میرسین..فقط کافی ازش چیزی رو طلب کنین.(موفق و سر بلند باشین)

گر نگهدارمن آن است که من می دانم/شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

سلام ممنون،
اتفاقا نظر شخصی درست و بجایی بود.....و یکی از اشتباهات خودم بود و هنوز هنوزه دارم خودمو به خاطر این حرف نفرین میکنم.....حالا باید خودمو بکشم تا به مادرم ثابت کنم بابا این دختر آنی نیست که تو فکر میکنی!!!
 

mech.shima

دستیار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
سلام دوست عزیز
راستش من بیشتر وقتا با ازدواج با دختری که از پسر بزرگتر باشه مخلفم
اما...متن رو کامل خوندم
راستش توی حرفاتون یه اراده ای هست که میشه بهش اعتماد کرد
لابه لای کلماتتون عقل هست,فکر درست هست,شناخت هست
واین نشون میده آینده رو میتونین بسازین حتی اگه شرایطتون سخت باشه
حتی اگه سربازی نرفته باشین
حتی اگه اون خانوم راه دورن
و ازهمه مهمتر حتی اگه 3سال ازتون بزرگتره
خب پس حرفاتون قابل قبوا
حالا راه حل
در وحله اول چرا مشاور نمیری؟
اما غیر از این
حتما توی خانوادتون کسی هست که مادرتون از حرفش حساب میبره اگه آره پس معطل نکن
وقتی هم که رفتی حرف بزنی اونقد قشنگ وعاقلانه حرف بزن که به حرفات اعتماد کامل کنه و فک نکنه یه فکر زودگذره
راه حل بعدی خواهرات میتونن نظر مادرت رو تغییر بدن
لیسانس مکانیک داری از همین الان برو پی کار کنارشم ارشد میخونی همه این کارو میکنن
فک کنم پدرتون مخالف نباشن از ایشون کمک بگیر
میتونی یه بار خواهرت رو ببری و اون خانوم رو ببینه مطمئنم برخورد منش و شخصیت اون خانوم اگه برای خواهرت جذاب باشه میتونه برای راضی کردن مادرت تلاشش رو بکنه
امیدوارم مشکلتون حل بشه
ویه زندگی سالم داشته باشین
همین که تا اینجا برای خوب زندگی کردن تلاش کردین جای تبریک داره
 

samane456

اخراجی موقت
سلام دوستان

شاید پستم بی ربط باشه.

ولی منم یه مشکل پیدا کردم با دوستم.آنم خیلی اساسی:(

میخواستم بگم من اگه بخوام پیش مشاور برم باید پیش روانشناس برم یا مشاور ازدواج!!!؟؟؟

شرایط آقا پسر تقریبا مثل همین استارتر هست.

مشاورهای ازدواج تو شهرستان هستن؟؟اصلا مطب دارن؟من تا حالا با این چیزا برخورد نداشتم ولی میخوام برم مشاوره خیلی لازم دارم:(حالم خوب نیست:(

کجا برم تو رو خدا کمکم کنین:(
 

صالحی-م

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ممنون،
اتفاقا نظر شخصی درست و بجایی بود.....و یکی از اشتباهات خودم بود و هنوز هنوزه دارم خودمو به خاطر این حرف نفرین میکنم.....حالا باید خودمو بکشم تا به مادرم ثابت کنم بابا این دختر آنی نیست که تو فکر میکنی!!!

:smile: چرا نفرییییییین؟!!!!!
ما خدایی رو داریم که اگر ذره ای از بزرگی و بخشندگیش رو درک می کردیم هیچ وقت احساس ضعف و نگرانی برای به دست اوردن خواسته هامون رو نداشتیم...بهش توکل کن..ازش بخواه........

به امید اون روزی که تو تایپیک مناسبت ها خبر ازدواجتون رو تبریک بگیم..
:w33::w33::w33:
 

avayestan

کاربر بیش فعال
آروم باشین.... اووووووووه... چقد مضطرب.. مطمئن باشین اگه قسمت هم باشین همه چی درست میشه... دلتو اآروم کن.. بسپر بخدا... بعدشم هراز گاهی با مادرتون راجع بتصمیمتون منطقی حرف بزنین.. بعدم یه وقت این دوستتونو دعوت نکنید خونه ها... هنوز جا نیفتاده ازین کارا.. میخواین بهونه بددین دست مادرتون که دختره بلانسبت بی حیاس.. نه برادره من... صبور باشین.. تحت هیچ شرایطی نزارین ارتباط کلامیه بدی بین اون خانم و مادرتون صورت بگیره و کار به لجبازی کشیده بشه.. مثلا یه جورایی به مادرتون بگین دوستتون میگه خونواده شما و رضایتشون براش مهمه... تا دل مادرتون شاید رحم بیفته.. بعدم درسته ازدواج تو سن پایین خوبه بشرطی که بر اساس منطق و عاقلانه باشه فک میکنم شما از سن 21 با این خانوم در ارتباطین... اای کاش همون اولین روزای آشناییتون شرایطو میسنجیدیدن تا این خانومم اینجوری پای شما نمونه.. با اینحال قوی باشین.. اگه بشناخت کامل و درستی رسیدین باز واسطه ای رو جور کنین.. و مصمم باشین ... البته هر مادری خیر بچش رو میخواد.. برای دلایل غیر مطقی که میاره جواب منطقی بیارین.. و اینکه اگه صلاح باشه حتما میشه... فقط صحبت محترمانه... صحبت.. صحبت و صبر.. همین... موفق باشید...
 

صالحی-م

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان

شاید پستم بی ربط باشه.

ولی منم یه مشکل پیدا کردم با دوستم.آنم خیلی اساسی:(

میخواستم بگم من اگه بخوام پیش مشاور برم باید پیش روانشناس برم یا مشاور ازدواج!!!؟؟؟

شرایط آقا پسر تقریبا مثل همین استارتر هست.

مشاورهای ازدواج تو شهرستان هستن؟؟اصلا مطب دارن؟من تا حالا با این چیزا برخورد نداشتم ولی میخوام برم مشاوره خیلی لازم دارم:(حالم خوب نیست:(

کجا برم تو رو خدا کمکم کنین:(

سلام عزیزم..
دوست من چرا نا امیییید؟انقدر بی انرژی..ببین به این ایمان داشته باش اگه چیزی رو بخوای و از خدا کمک بگیری که راه و انتخاب درست رو بهت بده حتما بهش میرسی..
در مورد مشاور هم اگر دوست داشته باشی خوشحال می شم راهنماییت کنم البته اگه بدونم کجایی؟اگه دوست داشتی اینجا مطرح کن وگر نه واسم pm بده تا جایی که بتونم خوشحال می شم کمکت کنم.
 

omid_omid

عضو جدید
اینجا مشاوره بگیرید: سایت تخصصی مشاوه و ازدواج هست http://www.hamdardi.net/forum.php
بهترین جوابی که بهت داده شد همینه.
همدردی برترین انجمن تخصصی مشاوره هست. وقتت رو با نیم ذره سواد کاربرای این جا هدر نده. اگه بتونی با دکتر سنگتراشان، دکتر sci، فرشته مهربان ... یا حتی بی دل مشاوره بگیری، افق دید بلندی پیدا می کنی.
 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بسم لرب الشهدا و الصدیقین!
______________________
عارضم خدمتتون که :
توی ازدواج رضایت خانواده ها شاید کم اهمیت باشه ولی خیلی مهمه !
یکی رو میشناسم که علیرغم مخالفت خانواده ها به هر دری زد تا عقد کرد ولی الان پشیمون شده ... چون مادرش راضی نبود و تا تقی به توقی میخوره مادره تو رابطه شون آشوب میکنه !
ازدواجی موفقه که خانواده هم پذیرای همسرتون تو جمع خانوادگیشون باشند نه اینکه احساس کنند این انتخاب رو بهشون تحمیل کردی! قاعدتا" این مدل ازدواج با عکس العمل و جبهه گیری مادر (زن- شوهر) ها میشه که این خیلی مشکل ساز میشه !
نمیشه استنباط کرد که بعد ازدواج با خانواده قطع ارتباط میکنم، چون این از نظر تئوری شدنیه ولی در عمل وابستگی خانوادگی به سادگی قابل اغماض نیست .
من متن تون رو کامل نخوندم ولی استنباط کردم که مادرت مخالفه
سعی کن اول مادرتو راضی کنی بعد وارد مرحله جدید بشی.
امیدوارم با فکر باز راهتو انتخاب کنی دوست عزیز. ما هم براتون دعا میکنیم.
.
.
.
.
.
.

و من الله التوفیق!
 

aaj6551

عضو جدید
سلام و درود
من بهت نمیگم چیکار کن فقط حرف هایی را خواهم زد که این حرف ها تو را بهنتیجه خواهند رسانید
مسئله 1)خانواده
در ازدواج هایی که پدر و مادر با آنها مخالف هستند معمولا روابط با خانواده همسر مثه مادر و پدر خوب نیست و همیشه اختلافات هستند و مدیریت اختلافات بسیار کار دشواری است.چونکه نه شما می توانی خانواده خودت و نه همسر خودت فرق بزاری و در نهایت نمی توانی یکی را انتخاب کنید.
مسئله 2)سربازی
سربازی یک مانع بزرگ بر سر ازدواج است . هرچند اگر خانواده دختر قبول کنند هم پسر و هم دختر مجبور به تحمل شرایط بسیار سختی هستند.ممکن است پسر در شهری دیگر باشد و دوری از هم به هفته ها برسد.خود فرِایند سربازی زمان عروسی را 2 سال به تاخیر می اندازد و تاخیر در عروسی شایسته نیست.
مسئله 3)بزرگ تر بودن دختر از پسر
در تحقیقات به عمل آمده این گونه ازدواج ها در سال های اخیر بسیار افزایش یافته و اغلب منجر به طلاق و جدایی می شوند(طبق آمار 85 درصد منجر به طلاق هستند)
دلایل....
خانم به خاطر بزرگتر بودن احساس سر تری می کنند و این با توجه به ویژگی های آقایان ،برای آقایان قابل تحمل نیست.
ممکن است طبق گفته همین آقا در ظاهر اختلاف سنی مشهود نباشد ولی مطمئن باش که پس حداقل 5 سال دیگر این اختلاف در نشاط و سرزندگی خانمت آشکار خواهد شد و در نهایت از کرده الانت پشیمانت خواهد کرد.
یکی از دلایل مخالفت مادر همین مشکل سن است که طبق مسئله 1 مشکلات خودش را به دنبال خواهد داشت.
دلیل 3)عاشق پیشگی
از کجا مطمئنی که واقعا عاشقی و از دوریش بی تابی؟
د رمحیط هایی که دختر و پسرها به کرات با هم هم صحبت هستند و هم دیگر را مرتب می بینند به وجود آمدن اینگونه احساس ها عشقی امری طبیعی است که به هیچ وجه نمی تواند آن را عشق نامید.این احساس از چیزی به عنوان غریزه نشات می گیره و بسیار جفا د رحق عشق که این احساسی که از غریزه می آید را عشق بنامیم.
اگر چند صباحی آن خانم را نبینی مطمئن باش که دیگه احساسی نسبت به اون نداری.....
از دل برود هر آنکس که از دیده برفت
مسئله 5)وجود عشق در واقعیت
همه تا قبل از ازدواج شیفته عاشقی و عشق ورزی هستند ولی بعد از ازدواج به این میرسند که عجب خیال پرداز ساده لوحی بوده اند.چونکه عشق اصلا وجود نداره.عشق ماله تو فیلم هاست.
مرد حسابی عشق کجا بوده که هی میگی عشق و عاشقی......عشق اصلا وجود نداره.....الکی خودت سر این حرف ها گول نزن......بیا برو دنبال درس و زندگیت
مسئله 6)کارشناسی ارشد
ازدواج یک مانع بزرگ برای کارشناسی ارشد است مطمئن باش که حجم زیاد درس های ارشد با زن داری و این حرف ها اصلا باهات شوخی نداره مطمینا زمینت میزنه.
 

samane456

اخراجی موقت
سلام عزیزم..
دوست من چرا نا امیییید؟انقدر بی انرژی..ببین به این ایمان داشته باش اگه چیزی رو بخوای و از خدا کمک بگیری که راه و انتخاب درست رو بهت بده حتما بهش میرسی..
در مورد مشاور هم اگر دوست داشته باشی خوشحال می شم راهنماییت کنم البته اگه بدونم کجایی؟اگه دوست داشتی اینجا مطرح کن وگر نه واسم pm بده تا جایی که بتونم خوشحال می شم کمکت کنم.

من شمالیم،کجا مشاوره برم؟
پیش روانشناس برم یا مشاوره ازدواج؟

تو شهرمون مشاور ازدواج تا حالا نشنیدم و ندیدم..

یکی نیست به ما جواب بده؟؟؟؟؟؟
 

samane456

اخراجی موقت
سلام و درود
من بهت نمیگم چیکار کن فقط حرف هایی را خواهم زد که این حرف ها تو را بهنتیجه خواهند رسانید
مسئله 1)خانواده
در ازدواج هایی که پدر و مادر با آنها مخالف هستند معمولا روابط با خانواده همسر مثه مادر و پدر خوب نیست و همیشه اختلافات هستند و مدیریت اختلافات بسیار کار دشواری است.چونکه نه شما می توانی خانواده خودت و نه همسر خودت فرق بزاری و در نهایت نمی توانی یکی را انتخاب کنید.
مسئله 2)سربازی
سربازی یک مانع بزرگ بر سر ازدواج است . هرچند اگر خانواده دختر قبول کنند هم پسر و هم دختر مجبور به تحمل شرایط بسیار سختی هستند.ممکن است پسر در شهری دیگر باشد و دوری از هم به هفته ها برسد.خود فرِایند سربازی زمان عروسی را 2 سال به تاخیر می اندازد و تاخیر در عروسی شایسته نیست.
مسئله 3)بزرگ تر بودن دختر از پسر
در تحقیقات به عمل آمده این گونه ازدواج ها در سال های اخیر بسیار افزایش یافته و اغلب منجر به طلاق و جدایی می شوند(طبق آمار 85 درصد منجر به طلاق هستند)
دلایل....
خانم به خاطر بزرگتر بودن احساس سر تری می کنند و این با توجه به ویژگی های آقایان ،برای آقایان قابل تحمل نیست.
ممکن است طبق گفته همین آقا در ظاهر اختلاف سنی مشهود نباشد ولی مطمئن باش که پس حداقل 5 سال دیگر این اختلاف در نشاط و سرزندگی خانمت آشکار خواهد شد و در نهایت از کرده الانت پشیمانت خواهد کرد.
یکی از دلایل مخالفت مادر همین مشکل سن است که طبق مسئله 1 مشکلات خودش را به دنبال خواهد داشت.
دلیل 3)عاشق پیشگی
از کجا مطمئنی که واقعا عاشقی و از دوریش بی تابی؟
د رمحیط هایی که دختر و پسرها به کرات با هم هم صحبت هستند و هم دیگر را مرتب می بینند به وجود آمدن اینگونه احساس ها عشقی امری طبیعی است که به هیچ وجه نمی تواند آن را عشق نامید.این احساس از چیزی به عنوان غریزه نشات می گیره و بسیار جفا د رحق عشق که این احساسی که از غریزه می آید را عشق بنامیم.
اگر چند صباحی آن خانم را نبینی مطمئن باش که دیگه احساسی نسبت به اون نداری.....
از دل برود هر آنکس که از دیده برفت
مسئله 5)وجود عشق در واقعیت
همه تا قبل از ازدواج شیفته عاشقی و عشق ورزی هستند ولی بعد از ازدواج به این میرسند که عجب خیال پرداز ساده لوحی بوده اند.چونکه عشق اصلا وجود نداره.عشق ماله تو فیلم هاست.
مرد حسابی عشق کجا بوده که هی میگی عشق و عاشقی......عشق اصلا وجود نداره.....الکی خودت سر این حرف ها گول نزن......بیا برو دنبال درس و زندگیت
مسئله 6)کارشناسی ارشد
ازدواج یک مانع بزرگ برای کارشناسی ارشد است مطمئن باش که حجم زیاد درس های ارشد با زن داری و این حرف ها اصلا باهات شوخی نداره مطمینا زمینت میزنه.

نظر شما محترمه ولی اشتباهه!!!

درسته شاید عشق واقعی وجود نداشته باشه ولی دوست داشتن واقعی وجود داره.

فقط مساله 1 و 2 درسته بقیه به خود دختر و پسر بستگی داره.
 

سناساوجی

عضو جدید
به مامانت بگو بشم سی ساله م بشه پاش وامیستی که کسی روکه انتخاب کنی خوشبختم کنه بگو الان ک انتخاب کنم مسول خودمم وطلبکارنیستم اما ممکنه فردا هرکسی روبرام انتخاب هربحثی بینمون پیش بیاد شمارومقصربدونم اما خواهشن بامنطق هم پیش برو وازمشاوره کمک بگیر
 

سناساوجی

عضو جدید
کسی رومیشناسم ب انتخاب پسر ازدواج کردن وزندگی اما خانواده پسر چون مادرش مثل شما وپسرش تحصیلات عالی هنوز ک هنوز بااون دختر خوب نیست اما پسر داره زندگی میکنه ودورادوربنظر اززندگیش راضی البته دختروپسرهمسن ودوران دانشجوبیی اشنا ازمشااااااااااااااااااااااااوره خوب کمک بگیرررررررررررررررررررررررررر هرکسی از روی منطق خودش داره صحبت میکنه دوست عزیز
 

سناساوجی

عضو جدید
جالب این دوست ما نظراتی راکه موافق حرف هاش هست میپذیره ونظراتی ک مخالف حرفاش سریع مخالفت دوست عزیز باهمه چیزبا فکر ومنطق فکر کن وبا کسی لجبازی نکن انشالله هرچی خیرباشد برایت پیش اید
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا