چرتــــ و پرتــــ

mr.edison

عضو جدید
ولی مستر ادیسون اینجا تاپیک حرفای چرته!!!!تاپیک حرف حق نیستا!!!!!!!!!!!!!
البته حق داری،از بس بهمون حق حرف زدن نمیدن خودمون دیگه عادت کردیم حرف حقمون رو تو جمع چرت و پرتا بذاریم


بيخيال!:smile:


يه روزم نوبت تاختن ما ميرسه...;)
 

entezar89

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از عشق این روزها داستانی به بلندای شنگول و منگول هم نمیتوان نوشت.... چه برسه به فرهاد و شیرین...!!
یه روز یکی از قویترین مردان ایران بانامزدش نشسته بوده از روی عشق وعلاقه دست میندازه دور گردن نامزدش و میگه عزیزم میخواهی گردنتو بشگونم؟
اینم یه داستان عشقی

یارو میاد پیش نامزدش میبینه نامزدش مریضه میگه عزیزم چته؟ میگه مریضم رفتم دکتر یه آمپول بهم زدن میخواهی جاشو نشونت بدم؟
یارو خوشحال میشه میگه اره آره .نامزده میگه دارو خونه سر خیابونو میشتاسی؟ مطب بالاییش.
 
آخرین ویرایش:

nj_electronic88

عضو جدید
[h=6]معلم: هرکی سوال بعدی منو جواب بده میتونه بره خونه.
شاگرد زبله کیفشو از پنجره میندازه بیرون...
معلم با عصبانیت: کی اون کیفو انداخت بیرون؟
من بودم آقا.خداحافظ ...:redface:[/h]
 

oil girl

عضو جدید
اون روزها ، وقتی دانش آموز بودیم ؛

یکی از ترسناک ترین جملات دنیا ، این بود که :

" یه برگه از کیفتون بیارید بیرون "
يادتونــــــــــــــه؟؟؟؟:cry:
اخی...اره البته گاهی فقط واسه شوک واردکردن این کارومیکردن...امتحانی درکارنبود!!!!
 

nj_electronic88

عضو جدید
[h=6][/h][h=6][/h][h=6]يه سرى توى دوران بچگى،طبق عادت هميشگى زنگ خونه مردم رو ميزديم و فرار ميكرديم! يه سرى تا زنگ رو فشار داديم طرف درو وا كرد، نگو طرف پشت در بود! آقا ما هم كوپ كرديم، :cry:يهو من به دروغ گفتم عمو ما فوتبال بازى كرديم و تشنه ايم، ميشه يكم آب بياريد؟ اون يارو هم دلش سوخت رفت يه پارچ آب ورداشت اورد واسمون:redface:[/h]
 

nj_electronic88

عضو جدید


یادتونه :دی بعدم مبسر با هرکی لج بود مخصوصا اسمشو مینوشت تو بدها و جلوش ضربدر میزد :دي
 

nj_electronic88

عضو جدید
[h=6]میگن تو بهشت اگه 5 دقیقه از شروع کلاس هم گذشته باشه یه نفر بگه استاد خسته نباشید استاد کلاس و تموم میکنه...:surprised:[/h]
 

mr.edison

عضو جدید
يه سرى توى دوران بچگى،طبق عادت هميشگى زنگ خونه مردم رو ميزديم و فرار ميكرديم! يه سرى تا زنگ رو فشار داديم طرف درو وا كرد، نگو طرف پشت در بود! آقا ما هم كوپ كرديم، :cry:يهو من به دروغ گفتم عمو ما فوتبال بازى كرديم و تشنه ايم، ميشه يكم آب بياريد؟ اون يارو هم دلش سوخت رفت يه پارچ آب ورداشت اورد واسمون:redface:


:biggrin::biggrin::biggrin:
;)
 

نارون آبي

عضو جدید
یادش بخیر درخت انجیر خونه همسایمون نصفش توی حیاط ما بود ما انجیراشو میکندیم بد دزدکی میرفتیم بالا و یواشکی همه رو میچیدیم
یه روز همسایه ما رو دید ما از ترس اینکه نیاد و به بابامون بگه به دروغ میگفتیم توپ بدمینتونمون گیر کرده به درخت
اما این درخت از دست ما آسایش نداشت
 

نارون آبي

عضو جدید
همیشه یادمه وقتی ما بچه بودیم خودمونو به بهترین نحو سرگرم میکردیم کلی هم حال خوشحال بودیم
اما الان با بیشترین امکانات کسی خوشحال نمیشه از ته دل
 

نارون آبي

عضو جدید
الان اگه میخوای تازه واردای دانشگاه رو متوجه بشی اول سال که توی سالن پیداشون بشه یه کیف کولی میدازن روی کولشونو
هدنسفری میزارن توی گوششونو رژه میرن داخل سالنو تازه کلی هم حال کلاس میزان که خوش تیپن
 

نارون آبي

عضو جدید
یادش بخیر چقدر ما با فوتبال بازی کردن با برادرم
شیشه خونه همسایه رو شکوندیم
 

yekta69

عضو جدید
دنیا ، دنیای کثیفیست ... آدمها از دور همه دوست داشتنی اند ... ولی از نزدیک ، ترس آور ...:(
 

orchidak

عضو جدید
بعد 18سالگی زندگی چرت و پرت شد برام....
یادش بخیر ،دبیرستانو منفجر کردیم :redface:....خیلی خوش میگذشت...اما الان جایی واسه اون شیطنت ها تو زندگیمون نداریم:cry:
 

nj_electronic88

عضو جدید
[h=6]ﻳﻪ ﭼﺮﻧﺪﻱ ﻫﻢ ﻣﺪ ﺷﺪﻩ ﺟﺪﻳﺪﺍً
ﻫﻤﻪ ﻣﻴﮕﻦ:
"ﻭﻟﺶ ﮐﻨﻴﺪ ﺑﺮﻩ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻳﻌﻨﻲ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﺎﻝ ﺷﻤﺎﺳﺖ"
ﮐﻔﺘﺮ ﺑﺎﺯﻱ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻣﻲﮐﻨﻴﻢ ﻣﮕﻪ
بی خیاااااااااااااااال[/h]
 
آخرین ویرایش:
بالا