مشاعرۀ سنّتی

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است/ ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است/ ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش


حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین

گو در نظر آصف جمشید مکان باش
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش


حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین

گو در نظر آصف جمشید مکان باش

شبی در گوشه ی محراب قدری ربنا خواندم/همان بک بار تار موی یار افتاد در چنگم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل
هر جا گذشت جلوه‌ی جانانه‌ی تو بود
دلمرده و تكیده و مبهوت
در زیر بار شوم جسد هاشان
از غربتی به غربت دیگر می رفتند
و میل دردناك جنایت
در دستهایشان متورم میشد
گاهی جرقه ای جرقه ناچیزی
این اجتماع ساكت بی جان را
یكباره از درون متلاشی می كرد
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلمرده و تكیده و مبهوت
در زیر بار شوم جسد هاشان
از غربتی به غربت دیگر می رفتند
و میل دردناك جنایت
در دستهایشان متورم میشد
گاهی جرقه ای جرقه ناچیزی
این اجتماع ساكت بی جان را
یكباره از درون متلاشی می كرد
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع /شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع /شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه
ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
میشست کاکلی به لب آب تقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه
ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
میشست کاکلی به لب آب تقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را

الا ای نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادی
نگارین نخل موزونی همایون سرو آزادی
به صید خاطرم هر لحظه صیادی کمین گیرد
کمان ابرو ترا صیدم که در صیادی استادی
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الا ای نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادی
نگارین نخل موزونی همایون سرو آزادی
به صید خاطرم هر لحظه صیادی کمین گیرد
کمان ابرو ترا صیدم که در صیادی استادی
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت / دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الا ای نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادی
نگارین نخل موزونی همایون سرو آزادی
به صید خاطرم هر لحظه صیادی کمین گیرد
کمان ابرو ترا صیدم که در صیادی استادی

یك پنجره برای دیدن
یك پنجره برای شنیدن
یك پنجره كه مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود به سوی وسعت این مهربانی مكرر آبی رنگ
یك پنجره كه دست های كوچك تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های كریم
سرشار میكند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان كرد
یك پنجره برای من كافیست
من از دیار عروسكها می آیم
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

یك پنجره برای دیدن
یك پنجره برای شنیدن
یك پنجره كه مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود به سوی وسعت این مهربانی مكرر آبی رنگ
یك پنجره كه دست های كوچك تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های كریم
سرشار میكند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان كرد
یك پنجره برای من كافیست
من از دیار عروسكها می آیم
من بلبل آن گلم که در گلشن راز/// پژمرده شد و منت شبنم نکشید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من بلبل آن گلم که در گلشن راز/// پژمرده شد و منت شبنم نکشید
دریغا آن دو چشم آتش افروز
به دامان گناه افکند او را
به او جز از هوس چیزی نگفتند
در او جز جلوه ظاهر ندیدند
به هرجا رفت در گوشش سرودند
که زن را بهر عشرت آفریدند
شبی در دامنی افتاد و نالید
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دریغا آن دو چشم آتش افروز
به دامان گناه افکند او را
به او جز از هوس چیزی نگفتند
در او جز جلوه ظاهر ندیدند
به هرجا رفت در گوشش سرودند
که زن را بهر عشرت آفریدند
شبی در دامنی افتاد و نالید
ر شب مرگم به جامی مست و مدهوشم کنید ـــ دردل خاکم نهاده سخت خاموشم کنید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ر شب مرگم به جامی مست و مدهوشم کنید ـــ دردل خاکم نهاده سخت خاموشم کنید
در او جز جلوه ظاهر ندیدند
به هرجا رفت در گوشش سرودند
که زن را بهر عشرت آفریدند
شبی در دامنی افتاد و نالید
مرو ! بگذار در این واپسین دم
ز دیدارت دلم سیراب گردد
شبح پنهان شد و در خورد بر هم
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در او جز جلوه ظاهر ندیدند
به هرجا رفت در گوشش سرودند
که زن را بهر عشرت آفریدند
شبی در دامنی افتاد و نالید
مرو ! بگذار در این واپسین دم
ز دیدارت دلم سیراب گردد
شبح پنهان شد و در خورد بر هم
من خاک ره وتشنهٔ آن پای نگارم ـــ پنهان قدمی نه تو بر این خاک که پاکم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو نه مثل افتابی که حضور و غیبت افتد /دگران روند و ایند و تو هم چنان که هستی
یک شب بروی سینه تو مست عشق و ناز
لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس
خندید در نگاه گریزنده اش نیاز
لبهای تشنه اش به لبت داغ بوسه
زد
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک شب بروی سینه تو مست عشق و ناز
لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس
خندید در نگاه گریزنده اش نیاز
لبهای تشنه اش به لبت داغ بوسه
زد
دل خرابی می کند دلدار را آگه کنید * زینهار ای دوستان جان من و جان شما
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل خرابی می کند دلدار را آگه کنید * زینهار ای دوستان جان من و جان شما
از من رمیده یی و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم

دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم
رفتی و با تو رفت مرا شادی و
امید
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از من رمیده یی و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم

دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم
رفتی و با تو رفت مرا شادی و
امید
دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار/// گرچه هشیاران ندادند اختیار خود به کس
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار/// گرچه هشیاران ندادند اختیار خود به کس
سر نهاده ام به روی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دو رویی و جفای
ساکنان خاک
کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستاره ها ستاره های خوب و پاک
من که پشت پا زدم به هر چه که هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم
لعنت خدا بمن اگر بجز جفا
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سر نهاده ام به روی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دو رویی و جفای
ساکنان خاک
کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستاره ها ستاره های خوب و پاک
من که پشت پا زدم به هر چه که هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم
لعنت خدا بمن اگر بجز جفا
اسمان با امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دیوانه زدند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اسمان با امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دیوانه زدند
درد را چگونه توانم نهان کنم
آندم که قلبم از تو بسختی رمیده است
این شعر ها که روح ترا رنج داده است
فریادهای یک دل محنت کشیده است
گفتم قفس ولی چه بگویم که پیش از این
آگاهی از دو رویی مردم مرا نبود
دردا که این جهان فریبای نقشباز
با جلوه و جلای خود آخر مرا ربود
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد را چگونه توانم نهان کنم
آندم که قلبم از تو بسختی رمیده است
این شعر ها که روح ترا رنج داده است
فریادهای یک دل محنت کشیده است
گفتم قفس ولی چه بگویم که پیش از این
آگاهی از دو رویی مردم مرا نبود
دردا که این جهان فریبای نقشباز
با جلوه و جلای خود آخر مرا ربود
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس / که چنان زد شده ام بی سرو سامان که مپرس
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس / که چنان زد شده ام بی سرو سامان که مپرس
سر می کشد به بستر عشاق بی گناه
نیزار خفته خامش و یک مرغ ناشناس
هر دم ز عمق تیره آن ضجه می کشد
مهتاب می دود که ببیند در این میان
مرغک میان پنجه وحشت چه می کشد
بر آبهای ساحل شط سایه های نخل
می
لرزد از نسیم هوسباز نیمه شب
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سر می کشد به بستر عشاق بی گناه
نیزار خفته خامش و یک مرغ ناشناس
هر دم ز عمق تیره آن ضجه می کشد
مهتاب می دود که ببیند در این میان
مرغک میان پنجه وحشت چه می کشد
بر آبهای ساحل شط سایه های نخل
می
لرزد از نسیم هوسباز نیمه شب
بنده ی پیر خراباتم که درویشان او / گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بنده ی پیر خراباتم که درویشان او / گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گرچه پریوش است و لیکن فرشته خوست
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم امید عاطفتی از جناب دوست

کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

دانم که بگذرد ز سر جرم من که او

گرچه پریوش است و لیکن فرشته خوست
تو را توش هنر می باید اندوخت / حدیث زندگی می باید آموخت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را توش هنر می باید اندوخت / حدیث زندگی می باید آموخت

تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش


حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین

گو در نظر آصف جمشید مکان باش
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا