هدیه!!!

just mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرد جوانی ، از دانشكده فارغ التحصیل شد . ماهها بود كه ماشین اسپرت زیبایی ،پشت شیشه های یك نمایشگاه به سختی توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو می كرد كه روزی صاحب آن ماشین شود . مردجوان ، از پدرش خواسته بود كه برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست كه پدر توانایی خرید آن را دارد .

بلأخره روز فارغ التحصیلی فرارسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت :




من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تورا بیش از هر كس دیگری دردنیا دوست دارم . سپس یك جعبه به دست او داد . پسر ،كنجكاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یك انجیل زیبا ، كه روی آن نام او طلاكوب شده بود ، یافت .



با عصبانیت فریادی بر سر پدر كشید و گفت : با تمام مال ودارایی كه داری ، یك انجیل به من میدهی؟


كتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترك كرد .


سالها گذشت و مرد جوان در كار وتجارت موفق شد . خانه زیبایی داشت وخانواده ای فوق العاده . یك روز به این فكر افتاد كه پدرش ، حتماً خیلی پیر شده وباید سری به او بزند . از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود . اما قبل ازاینكه اقدامی بكند ، تلگرامی به دستش رسید كه خبر فوت پدر در آن بود و حاكی از اینبود كه پدر ، تمام اموال خود را به او بخشیده است . بنابراین لازم بود فوراً خود رابه خانه برساند و به امور رسیدگی نماید .


هنگامی كه به خانه پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی كرد . اوراق و كاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت . در حالیكه اشك می ریخت انجیل را باز كرد وصفحات آن را ورق زد و كلید یك ماشین را پشت جلد آن پیدا كرد . در كنار آن ، یك برچسب با نام همان نمایشگاه كه ماشین مورد نظر او را داشت ، وجود داشت . روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است .

این تاپیک رو واسه این زدم که سعی کنیم عجولانه تصمیم نگیریم
همه جنبه های کارهای دیگران رو مد نظر قرار بدیم
و اگه اشتباهی کردیم در صدد جبرانش بربیام تا دیر نشده
 

آبیدر751

اخراجی موقت
خیلی مخلصیم داستان سراینده شدی جالب انگیز مند بود !!!!:biggrin:
راستی من شبا خوابم نمیبره میتونی از این داستانها برام بگی؟؟؟!!!:(
 

just mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی مخلصیم داستان سراینده شدی جالب انگیز مند بود !!!!:biggrin:
راستی من شبا خوابم نمیبره میتونی از این داستانها برام بگی؟؟؟!!!:(
خدا به سرایندش طول عمر عطا بفرماید
در خدمتم داداش فقط میترسم هیچ خوابت نبره گریه کردنتم بهش اضافه بشه اون وقت خودمم خوابم نمیبره :D
 

yoolia

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

درکه

عضو جدید
قشنگ بود خوب شد گفتی اگر یه موقع برای من کادو میوه چیزی بود نگم این چی شاید کلی د خانه باشه
 

.SHaDi

عضو جدید
متن خیلی تاثیر گذاری بوووود مخصوصا پارگراف اخرش:(..فوق العاده بود
 

Similar threads

بالا