حتما بخونید!!!!!!هر 3تاشو.....شعر تو به من خندیدی از حمید مصدق و فروغ فرخ زاد و جواد نوروزی
حتما بخونید!!!!!!هر 3تاشو.....شعر تو به من خندیدی از حمید مصدق و فروغ فرخ زاد و جواد نوروزی
شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده :
تو به من خندیدی و نمی دانستی/
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم/
باغبان از پی من تند دوید/
سیب را دست تو دید/
غضب آلود به من كرد نگاه/
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك/
و تو رفتی و هنوز،/
سالهاست كه در گوش من آرام آرام/
خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم/
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم/
كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت/
بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:
من به تو خندیدم/
چون كه می دانستم/
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی/
پدرم از پی تو تند دوید/
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه/
پدر پیر من است/
من به تو خندیدم/
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم/
بغض چشمان تو لیك/
لرزه انداخت به دستان من و/
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك/
دل من گفت: برو/
چون نمی خواست به خاطر بسپارد/
گریه تلخ تو را/
و من رفتم و هنوز/
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام/
حیرت و بغض تو تكرار كنان/
می دهد آزارم/
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم/
كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت/
و از اونا جالب تر واسه من جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده
که خیلی جالبه بخونید :
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت