دومین نظر سنجیِ مسابقۀ ادبیِ4

وضعیت
موضوع بسته شده است.

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سلام دوستان و همراهانِ گلم.:gol:


از همۀ دوستانِ عزیزم که دعوتمو پذیرفتن ؛ در مسابقه شرکت کردن و با همراهیِ قشنگشون منو خوشحال کردن؛ بسیارممنونم.

در این مسابقه 40 نفر از عزیزانم شرکت کردن که بالاترین تعداد شرکت کننده در مسابقه هایِ ادبیِ اخیر بود.

برایِ ارزش نهادن به زحماتِ شما همراهانِ خوبِ شرکت کننده در مسابقه و برایِ اینکه نظر سنجی راحت تر انجام بشه و زیاد وقتِ دوستان گرفته نشه ،نظر سنجی در دو مرحله انجام میشه.

دومین نظر سنجی مسابقۀ ادبیِ 4

موضوع: پاییز



برایِ هر مرحله سه نفر انتخاب میشن، یعنی در مسابقۀ ادبیِ 4 دو سری برنده خواهیم داشت.

در هر نظر سنجی: نفرِ اول100 امتیاز ، نفرِ دوم 75 امتیاز و نفرِ سوم 50 امتیاز خواهند گرفت.


به پاسِ زحماتِ شما عزیزان برنده ها و امتیاز ها دو برابر شدن.



اما خواهشِ من از شما:

1-کاربرانِ تازه وارد به هیچوجه رای ندن ؛ آرایِ این عزیزان شمرده نمیشه.

2- لطفا فقط کاربرانِ فعال و شرکت کننده هایِ مسابقه که دعوت میشن رای بدن .

3- از شرکت کننده هایِ مسابقه انتظار دارم که خودشون کاربرا رو برایِ رای دادن دعوت نکنن.

4- لطفا برایِ متنتون تبلیغ نکنین ، اجازه بدین در شرایطِ مساوی برنده ها انتخاب بشن.

دوستانِ گلم! از بینِ 20 متنِ پستِ 2 لطفا به 5 متن رای بدین.

دوستانِ شرکت کننده در مسابقه می تونن به متنِ خودشون هم رای بدن.

مهلتِ نظر سنجی تا 22 دی 1391





با سپاس: نغمه

 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دوستانِ گلم! لطفا از بینِ 20 متنِ به 5 متن رای بدین.:gol:

دوستانِ شرکت کننده در مسابقه می تونن به متنِ خودشون هم رای بدن.

مهلت نظرسنجی تا 22 دی 1391


همۀ متن ها با یک رنگ و یک فونت نوشته شده.

موضوع : پاییز

شمارۀ21

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیزجاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .پادشاه فصلها ، پائیز .

***
شمارۀ 22

چقدر این روزها آرزوهایمان اندک است
این روزهای آخر پاییز کسی چه میداند شاید رویای با تو بودن نیز...با سرمای زمستان...با سوزی سرد در افکارم یخ ببندد.

***

شمارۀ 23

شب های ملال آور پاییز است
هنگام غزل های غم انگیز است
گویی همه غم های جهان امشب
در زاری این بارش یکریز است
برخیز و بزن بر دف رسوایی
فسقی که در این پرده ی پرهیز است
سهل است که با سایه نیامیزند
ماییم و همین غم که خوش آمیز است

هوشنگ ابتهاج

***
شمارۀ 24

سالهاست که من
نوشتنِ بی اشتباهِ باران را
به تشنه ترین بوته های بازمانده یاد داده ام
همین خار و خاشاکِ خسته ی امروز
فردا برای خودشان سوسن و نسترن می شوند

***
شمارۀ 25

گریزی از این پاییز اضطراب انگیز نیست؛ بوی کیف چرمی نو، مدادهای نتراشیده و دفترچه های سفید؛
برق رفتگی و خواب رفتگی زیر کرسی مادر بزرگ؛ ناگزیر پا در چکمه زرد سال می کنیم؛ سرما مورمور می کند روحمان را!

***
شمارۀ26

باد می آید...
چای را از مردی که داد میزند چای چای میخرم وبا یک حبه قند می نوشمش...
دستانم را به دو طرف باز میکنم و به پشتی نیمکت تکیه میدهم...
برق رفتگی و خواب رفتگی زیر کرسی مادربزرگ را به یاد می آورم...
ناگزیر پا در چکمه زرد سال میکنم و میگویم این باد همان باد سرد و پاییزی است!

***
شمارۀ27

هی ...!!
پاییـــــــــز...!!
ابرهایت را زودتر بفرست
شستن این گرد غم
از دل من
چند پاییز
باران میخواهد...!!!

***

شمارۀ 28
[SUB]
به یادت هست با بهار آمدی برایم
قراربود بمانی کنارم اما.......
پاییز نیامده.....
رنگ پاییز گرفتی ورفتی.....
حالا من ماندم و سرمای این روزها
باید تا زمستان نیامده شال و کلاه کنم بروم
من دیگر تحمل سردی دنیای بی تو را ندارم!!

***
[/SUB]
شمارۀ 29

برگ های پاییـــزی
سرشار از شعور درخت اند
و... خاطرات سه فصل را به دوش میکشند
آرام قدم بـــگذار...
بر چهره ی تکیده ی آنها
این برگها حرمت دارند...
درد پاییز
درد دانستـــ ـن استــــ

***
شمارۀ 30

باز پاییز است ، اندکی از مهر پیداست
حتی در این دوران بی مهری , باز هم پاییز زیباست

***
شمارۀ 31

خورشید قلب من بدجوری خون شده؛
مثل غروب دل،گیر خزون شده
شبهای من چرا یلداییه همش؟
!بی شوق شعله ی چشات،ماه هم پنهون شده

برگهای احساس من؛ می ریخت از رو درخت؛
فصل بهار من توی خزون نشست
حرفای تو فقط قلب منو شکست ؛
این خش خش برگ نبود!احساس من شکست

***

شمارۀ 32

چرا دلخوش به پاییزی کند مردم؟
برای برگ ریزانش؟ برای لختی سبزان پا بر خاک؟ برای چه؟
ولی می گویم ای مردم بیایید و ببینیدم
خزانم من خزانستان و شاید لذت باران
چه می داند کسی شاید
مبارک باد میلادم
رفیق آشنایی ها نه زجر این جدایی ها
چه می داند کسی شاید

**
*
شمارۀ 33

پاییز
بهانه ای بود برایِ دل تنگیِ ما
دروغ چرا؟
نباشی
دل یخ می زند چلۀ تابستان.

***
شمارۀ 34

پاييز
زني ست زيبا،
با موهاي بلند و روبان هاي رنگي
و مردي است تنها،
عابر هميشه ي خياباني كه
زن از آن گذشته، رفته باشد.

رضا كاظمي

***
شمارۀ 35

زمین بایست

زمین نچرخ
نچرخ که منتظرند
در پاییز پیراهن نارنجی تنت کنند
جارو به دستت بدهند
و محکومت کنند
تمام خاطرات بهار را
از ذهن خیابان‌ها پاک کنی
زمین! بایست
زمین!
نچرخ

***

شمارۀ 36

زیر سایبون چشمات تو شبستون نگاهت یه جایی گوشه اشکات مچ عشقتو میگیرم
بین پاییز و زمستون انتظار و نم بارون میون نامهربونی تا بخوای برات میمیرم

***
شمارۀ 37

سراپای زمان در بندِ پاییز است *** و یلدا آخرین ترفندِ پاییز است
چنان در خاطرِ عشاق می ماند *** تو گویی بهترین لبخند پاییز است
شروعش مهر و آذر آتش ِ هجرش *** و عاشق زین جهت مانند پاییز است
زمین آبستن سرما شد و دی شد *** زمستان نام این فرزندِ پاییز است
زمستان و بهار و فصل گرما شد *** ولی دل همچنان پابندِ پاییز است

***

شمارۀ 38

می پسـندم پاییـز را
که معافـم می کنـد از پنـهان کردن ِ دردی که در صـدایم می پیچـد ُ
اشکی که در نگاهـم می چرخـد ؛
آخر همه مـی داننـد
سـرما خورده ام !! …

***

شمارۀ 39

کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,
آفتاب دیدگانم سرد می شد,

آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,

***

شمارۀ40

پاییز بمان کجا می روی؟
من هنوز دلتنگم
هنوز دستهایش را نگرفته ام
قول داده بود تا تو نرفته ای برگردد
قول داده بود زردی برگها را زیر پایمان حس کنیم
پاییز بمان
وقت رفتن نیست من هنوز نگفته ام دوستش دارم!
زمستان که بیاید و گرمِ دستانش نباشد
سرما امانم نمی دهد
پاییز بمان هنوز بر نگشته است
هنوز جایش خالیست
هنوز منتظرم
پاییز بمان
می ترسم تا ابد در زمستان دفن شوم...







 
آخرین ویرایش:

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
شمارۀ 24

سالهاست که من
نوشتنِ بی اشتباهِ باران را
به تشنه ترین بوته های بازمانده یاد داده ام
همین خار و خاشاکِ خسته ی امروز
فردا برای خودشان سوسن و نسترن می شوند
--------------------------------------------------------------------------
شمارۀ26

باد می آید...
چای را از مردی که داد میزند چای چای میخرم وبا یک حبه قند می نوشمش...
دستانم را به دو طرف باز میکنم و به پشتی نیمکت تکیه میدهم...
برق رفتگی و خواب رفتگی زیر کرسی مادربزرگ را به یاد می آورم...
ناگزیر پا در چکمه زرد سال میکنم و میگویم این باد همان باد سرد و پاییزی است!
----------------------------------------------------------------------------------------------------
شمارۀ 30

باز پاییز است ، اندکی از مهر پیداست
حتی در این دوران بی مهری , باز هم پاییز زیباست
---------------------------------------------------------------------------------------

شمارۀ 33

پاییز
بهانه ای بود برایِ دل تنگیِ ما
دروغ چرا؟
نباشی
دل یخ می زند چلۀ تابستان.
-------------------------------------------------------------------------------

شمارۀ 34

پاييز
زني ست زيبا،
با موهاي بلند و روبان هاي رنگي
و مردي است تنها،
عابر هميشه ي خياباني كه
زن از آن گذشته، رفته باشد.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خسته نباشی نغمه جون :gol:


ممنونم پریسا جونم..:gol:

متن های بسیار زیباییست...
تشکر از دوستانی که شرکت کردن و سپاس از شما نغمه خانم بخاطر زحماتی که میکشید...:gol:

بازم مرسی محسنِ عزیز:gol:

ممنون از متن های زیباتون

و ممنون از همکار مدیر تالار ادبیات .

ممنون از شما که شرکت کردین و رای دادین:gol:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا