یه خاطره جالب از دوسته عرب من

sajjad satan

عضو جدید
یه روز جاسم با موتور پوکیدش داشت میرفت منزل یه دفعه الگانس نیرو انتظامی اومد ازش سبقت بگیره دید هر چی میرونه جاسم هم میرونه (تا240 سرعت گرفته بود) با عصبانیت زد رو ترمز وایسه دید جاسم افتاد و چرخ میخوره رو زمین رفت بالا سرش دید زندست گفت موتوری (جاسم) مگه موتورت چندتا میره جاسم عرب گفت بابا دشداشم(نوعی ماکسی زنانه،لباس رسمی عربها)تو آیینه گیر کرده بود:biggrin:
 

Similar threads

بالا