معماری با مصالحی از جنس دل

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز


زیاده خواه نیستم !
جاده‌ ی شمال.. یک کلبه ی جنگلی‌..
یک میز کوچک چوبی با دو تا صندلی..
کمی‌ هیزم.. کمی‌ آتش.. مه‌ِ جنگلی‌..
کمی‌ تاریکی ‌ِ محض.. کمی‌ مستی.. کمی‌ مهتاب..
و بوی یـار.. و
بوی یـار.. و بوی یـار ...!
تـو باشی
مـن باشم
و ...هــیچ !
دنــیـا هم ارزانی خودشان ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می گویی تنها نرو... مراقب باش !

از این جاده هایی

که تو را می برند بی من

می ترسم ...

و کاش یک بار حتی

می فهمیدی که این صورت مساله های زمینی

به خدا از سواد من فراتر است ...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من درختی بودم
ميوه هايم همه تو

ريشه هايم، تنه ام
هر چه که بود
همه از عشق تو بود...
برگ سبزی هم اگر بود
دلم بود
کنارت روييد...

تو رسيدی يک روز
به زمين افتادی
دل سبزم خشکيد
ريشه هايم افسرد...

من درختی بودم
که شکستم ديروز
از تو تا اين امروز
و کسی در من مرد...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلامی از زبان لیلی به عاشقان دشت عشق

سلامی از زبان مجنون به باغبان آن دشت.

هر شب وقتی پنجره ها ی بسته را باز می کنم

و به سوی آسمان پر ستاره نگاه می کنم

تو را چون کهکشان ها در آسمان ها می بینم

هر شب در مقابل رویم تو را می بینم و

که به رویم لبخند می زنی و می گویم:

همیشه در خاطرم هستی

و من به تو می گویم ای مونس و ای مجنونم

اگر سینه ی مرا بشکافند و قلب مرا ببینی می فهمی که

روی آن نوشته ام:

(((((( تنها تو را دوست دارم))))))
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من از تمام آسمان یک باران را میخواهم

ازتمام زمین یک خیابان را

واز تمام تو

یک دست که قفل شود در دست من
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا

بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی !

خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام …

تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت :

دوستت دارمــ خاص ترین مخـاطب خـاص دنیـا


براي ديدن اين عكس با اندازه واقعي اينجا كليك كنيد . اندازه واقعي اين عكس 679x686 مي باشد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که دیگر کسی نیست

تا برایش کلمات را کنار هم بگذاری ...

اندیشه ات را باید به فراموشی بسپاری ...

چرا که

دلت را فراموشی گرفته است !

برای او که تنها رفت ...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

اگر بدانم که خواب تو را بیشتر خواهم دید برای همیشه دیدن تو هرگز بیدار نمی شوم

اگر بدانم که مرد گان تو را بیشتر خواهند دید برای همیشه دیدن تو


قید زنده بودن را میزنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گونه ماهي خود را به آب مي سپرد !

به دست موج خيالت سپرده ام جان را .

فضاي ياد تو، در ذهن من، چو دريائي است؛

بر آن شكفته هزاران هزار نيلوفر .

درين بهشت برين، چون نسيم مي گذرم،

چه ارمغان برم آن خنده گل افشان را ؟


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در آينه كودك بي نقابي است كه از مواجه شدن با خود واهمه دارد ...

اتاق، مرگ را انتظار مي كشد ...

هوا بوي تو را مي بلعد !

و من ...

جا مانده از اين همه هياهو ...

دوان دوان به صفر مي رسم ...

به نقطه اي سرخط ...

براي ثبت شدن ...

براي بودن ...

همين ...!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


زیاده خواه نیستم !
جاده‌ ی شمال.. یک کلبه ی جنگلی‌..
یک میز کوچک چوبی با دو تا صندلی..
کمی‌ هیزم.. کمی‌ آتش.. مه‌ِ جنگلی‌..
کمی‌ تاریکی ‌ِ محض.. کمی‌ مستی.. کمی‌ مهتاب..
و بوی یـار.. و
بوی یـار.. و بوی یـار ...!
تـو باشی
مـن باشم
و ...هــیچ !
دنــیـا هم ارزانی خودشان ...


روزی تو می آیی با چشمانی که عشق در پیاله های شیرین آن موج می زند .

با دستانی پر از عطوفت و دامانی پر از سخاوت ...

روزی که باران عشقت را بر تن خسته من می باری و من در میان مهربانی های تو گم می شوم .

روزی می آیی تا کشتی شکسته قلبم در ساحل مهر تو پهلو بگیرد !

روزی خواهی آمد میدانم و آن روز من با تمام تمنای نگاهم به تو خواهم گفت که به شوق آمدنت
تمام سال های عمرم منتظرت بودم .

تو مرا به خود می بری به وسعت بی کرانه عشق و تا آخرین سر منزل دوست داشتن . ..
من و تو ما می شویم !

و بال به بال هم تا هر چه آبی است پرواز می کنیم .

دیگر غمی ندارم با تو بودن برایم بس است و این است سرود خوشبختی!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دفترم را باز کردم تا بنویسم
از نگاه همیشه منتظرم
از چشمان بارانیم


ازبوسه های نشکفته ام
بنو یسم برایت از ترسم
ترس از بی تو ماندن وبی تو رفتن


بی تو گفتن وبی تو خواندن
بنویسم برایت از نغمه های شبانه غم
در گنج عزلت تنهایی ام


بنویسم برایت از معنای زندگی
از اینکه من زندگی را در کنار تو بودن معنا می کنم
زندگی را برای تو سرودن معنا می کنم


من زندگی را در خروش چشمان نیلگونت معنا می کنم
من زندگی را در آغوش تو بودن معنا می کنم
معنای زندگی معنای بوسه های آتشین عشق است
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


تو ؛ در من و بي من !
من ؛ با تو و بي تو !
در تو چه حرف ها نهفته ، اي راز سر به مهر من ،
و من روزي واژه به واژه جان خواهم بخشيد ؛
اين احساس هاي باراني را !
اين چه نجابتي ست كه در قدم هايت نهفته و مرا تا فراسوي خواستن مي برد ؟!
اي دليل نيازهاي نوراني ؟!
انعكاس برق چشمانت از زمين ؛
تبسم هاي جرقه بر خرمن تو ؛
يعني ؛ ريسمان !!!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

کودک نجوا کرد: خدايا با من حرف بزن ...

مرغ دريايي آواز خواند کودک نشنيد

سپس کودک فرياد زد: خدايا با من حرف بزن

رعد در آسمان پيچيد اما کودک گوش نداد ...

کودک نگاهي به اطرافش انداخت و گفت

خدايا بگذار ببينمت ...

ستاره اي درخشيد ولي کودک توجه نکرد

کودک فرياد زد

خدايا به من معجزه اي نشان بده !

و يک زندگي متولد شد ...

اما کودک نفهميد ...

کودک با نااميدي گريست ...

خدايا با من در ارتباط باش

بگذار بدانم اينجايي ...

بنابراين خدا پايين آمد

و کودک را لمس کرد ...

ولي کودک پروانه را کنار زد و رفت ...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صبر کن ...

همين روزهاست که شب می شود !

آنقدر شب ...

که دست از پا نشناسی !

صبر کن

شايد توانستيم

بادبادکهامان را هوا کنيم

و روزهای تعطيل را

به شمردن بی ستارگی هايمان بگذرانيم ...

هنوز می شود يک نفس ِ راحت مرد ...!

صبر کن ...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیشب که آمدم

در آستانه نگاهت

نشسته بودی

دعای باران می خواندی ...

حالا که نیستی

هر سپیده دم

انگار کسی

در آینه ام نماز می خواند !

راستی

چقدر برای رفتنت

حرف داشتم ...

تا یادم نرفته

بگویم

بی اجازه کفشهای تو را می پوشم !

ترانه در جیبهایم می ریزم ...

خودم را برمی دارم ...

حوالی آسمان گم می شوم ...

از خواب که برمی خیزم

دستانم دور از تو

بیقرار نوشتن می شوند ...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا دریاب. بی تو شکسته ام و تو مرا نمیبینی در انتظار یک نگاهم که خواهش دل را به بستر خوابی جاودانه برساند بی تو از دست رفته ام به فریادم رس.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حواسم هستـــ

که دلتنگی را

گاهی نباید گفتـــ ...

ببخش،

برای دوستتـــ دارم

راهِ دیگری بلد نیستـم ...!

می دانستم زود می روی !

بی تو ...

بهشت خدا خیلی سوت و کور بود ...

...

حالا

دیدن تو

بهانه خوبی است

برای همه خوبی ها !

به خدا می سپارمت ...

...

تا روزی که باران ببارد ...

تا روزی که گندم... جوانه بزند

بر سفره های خالی کودکان سرزمین داغ ...

تا روزی که آفتاب نسوزاند

و ابر بهانه ای نباشد برای گریستن ...

...

تا روزی که هیچکس

سیاه نباشد ... سفید نباشد ...

...

تا تو ...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي آشنا

مرا صدا كن

تا از شبستان تاريكي هايم شاخه گلي برايت بفرستم

كه زيبايي آن به وسعت بزرگي ات باشد

صدايم كن

تا از وراي غم هايم پيامي برايت بفرستم

كه معناي آن به اندازه راز چشمانت باشد.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


تمام هستی ام را برگی کن!
بر درختی بیاویز!
خودت باد شو!
بر من بوز!
به زمینم بیانداز!
خدا که شدی و از من گذر کردی ...
خیالم راحت می شود
جای پای تو، مرا
و همه هستی مرا
تقدیس می کند!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم
يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
من صبورم اما . . .
چقدر با همه ی عاشقيم محزونم !
و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .
من صبورم اما . . .
بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .
من صبورم اما . . .

آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند چيست !!!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنبال تو ميگردم
در ان سحري كه در جاده ها سگي پي استخوان مي گردد
در ان شبي كه در خيابانها آواره اي پي سرپناه مي گردد
من هم دنبال تو مي گردم.
بر آستان كويري كه در آن چوپاني مآيوس دنبال علف مي گردد
در آسمان مه آلودي كه در آن گمشده اي پي ستاره قطب مي گردد
من هم به دنبال تو مي گردم
آنسوي زباله داني كه درآن عاشقي پي وفاي معشوقه اش مي گردد
اينسوي گورستاني كه در آن زني پي گور جگر گوشه اش مي گردد
من هم دنبال تو مي گردم.
من در ذهن پير زنان كوچه نشين به جستجوي عبور كمياب توام
در قدمتِ دبستانهاي قديم پي عكس كودكي توام
من در بساط هر كهنه فروش پي پيراهن نوجواني توام
در عطاريها و مشام عطاران پي عطر ناياب توام.

من چون رهگذري كه در تابوت ياس ارام بر دوش خاطره ها مي گذرد
چون قمار بازي كه نمي داند از غم پاك باختن از كجا مي گذرد
من چون نيمه شبي كه ارام از سكوت برهوت مي گذرد
مثل جاني كه آهسته از كالبد يك رو به مرگ مي گذرد
خويشتن را در وجود تو گم كرده
به جستجوي تو از همه جا مي گذرم.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دیدارم بیا هر شب،
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند،

دلم تنگ است.
بیا ای روشن، ای روشن تر از لبخند.
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها.
دلم تنگ است.

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه،
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها.
واین نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی.
بیا، ای همگناهِ من در این برزخ.
بهشتم نیز و هم دوزخ.
به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من،
که اینان زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهیها.
و من می مانم و بیداد بی خوابی.

در این ایوان سر پوشیده متروک،
شب افتاده است و در تالاب من دیری است ،
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها.
بیا امشب که بس تاریک وتنهایم.
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی،
که می ترسم ترا خورشید پندارند.
و می ترسم همه از خواب برخیزند.
و می ترسم که چشم از خواب بردارند.
نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را.
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را.
و نیلوفر که سر بر مکشد از آب؛
پرستوها که با پرواز و با آواز،
و ماهیها که با آن رقص غوغایی؛
نمی خواهمم بفهمانند بیدارند.

شب افتاده است و من تنها و تاریکم.
و در ایوان و در تالاب من دیری است در خوابند،
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی.
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی!





 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]آره زندگیم همینه[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]دیگه چاره ای ندارم[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]صبح تا شب این شده کارم[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]یا تو باشی و بخندم[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]یا نباشی و ببارم[/FONT]
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!!عشق این است که یکی برای دیگری چتر شودو دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد
 
بالا