هر کی سوتی داده تعریف کنه!

مبینا جون

عضو جدید
کاربر ممتاز
خونه تنهابودم یهو برامون مهمون اومد......
پسرخالم وزنش ودختر دوسالش .........
بچشون روخیلی دوست داشتم دختر نازی بود..از در که واردشد پریدم بغلش کردم گفتم الهی مامانی دخترگلم خوشگلم..........:surprised::D

یهودیدم پسرخالم وزنش دارن چپ چپ نگام میکنن...........:razz:
بچه رو گذاشتم زمین رفتم تواشپزخونه پشت اپن نشستم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم........
 

zarzari jon

عضو جدید
مهمان داشتیم دیشب...من داشتم درباره یه موضوع که واقعا بی جا بود می حرفیدم...مامانم از آشپزخونه بهم تک زد یعنی ساکت باش...جلوی همه بلند گفتم بله مامان کارم دارید:w15:..آبروی مامانمو خودمو بردم
 

Honey.ChEng

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند روز پیش برام خواستگار امده بود طرف سوال کرد دخترخانمتون متولد چه سالی هستند مامانم به جای سال تولد من تاریخ ازدواجشونو گفت. منم با تعجب یه نگاه به مامانم انداختم اما متوجه نشد. بعدش که رفتم با آقا صحبت کنم گفتم متولد چه سالی هستم بیچاره با تعجب پرسید چرا مامانتون سن شمارو بالاتر برده؟
بعداز رفتن مهمونا این قضیه سوژه خنده ای شده بود تو خونه ما
 

m.a.r.y.jooon

عضو جدید
با مامیم رفته بودیم بیرون بعد دربست تا خونه اومدیم ( اون مسیر رو چند بار اومده بودم و میدونستم کرایه اش میشه 5 ) وقتی خواستیم پیاده بشیم من 5 دادم ... یارو گفت : نه خانم 6 میشه ..... :cool: آقا منم عصبی شدم خواستم بگم نه 5 تومن هست من همیشه این مسیرو میام تو دهنم 6 تومن چرخید و حالا هی 5 تومنی رو نشون میدم و باهاش بحث میکنم :w13: ( هزار تومن که پولی نیس ولی خواستم جلو مامیم کم نیارمو بگم از حقم دفاع میکنم :warn:) حالا من هی میگم 6 تومن میشه و راننده هم میخنده و تو تعجبه :surprised::biggrin::eek: از اون ور هی مامانم میگه مریم خفه شو بیا پایین منم تعجب که چرا مامیم اونجوری میگه :surprised:میگم نه مامان آخه 6 تومن میشه ...:exclaim: آقا دیگه هیچی دیگه یهو حواسم اومد سر جاشو دیدم دارم 5 نشون میدم و چی میگم .... آخرش هم همون 6 تومن رو دادم و کلی ضایع شدم :redface: الانم هر وقت یادمون میفته کلی میخندیم :biggrin::w25:
 

setare11

عضو جدید
سوتی تو خواستگاری

سوتی تو خواستگاری

چند روز پیش برام خواستگار اومده بود من و اون اقا تو اتاق در باز داشتیم صحبت میکردیم که یک دفعه متوجه شدم صدای مامانم و مادر اون اقا هم نمیاد:question: تو فکر بودم که چی شده ... که یک دفعه شنیدم مامانم با صدای بلند به خواهرم که تو اتاق پایین قائم شده بود میگه:"مریم بیا بیرون کسی نیست ...":redface:
من هم خندم گرفته بود، هم مثل دیونه ها بلند بلند حرف میزدم که سوتی مامانم رو بپوشونم .طفلک پسره هم به رو خودش نیاورد .
بعدش که رفتن همه مون شدیم این جوری :w15:
 

setare11

عضو جدید
یک بار داشتم با یک خواستگارم صحبت میکردم خوب که صحبت کرد گفت شما هم یک چیزی بگید
منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم شما لباساتون رو خودتون میشورید؟؟؟
گفت نه لباس شویی میشوره
وای دیگه نمیدونستم چیکار کنم مردم از خجالت تازه فهمیده بودم چه چرت و پرتی پروندم
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
چند روز پیش برام خواستگار امده بود طرف سوال کرد دخترخانمتون متولد چه سالی هستند مامانم به جای سال تولد من تاریخ ازدواجشونو گفت. منم با تعجب یه نگاه به مامانم انداختم اما متوجه نشد. بعدش که رفتم با آقا صحبت کنم گفتم متولد چه سالی هستم بیچاره با تعجب پرسید چرا مامانتون سن شمارو بالاتر برده؟
بعداز رفتن مهمونا این قضیه سوژه خنده ای شده بود تو خونه ما

چند روز پیش برام خواستگار اومده بود من و اون اقا تو اتاق در باز داشتیم صحبت میکردیم که یک دفعه متوجه شدم صدای مامانم و مادر اون اقا هم نمیاد:question: تو فکر بودم که چی شده ... که یک دفعه شنیدم مامانم با صدای بلند به خواهرم که تو اتاق پایین قائم شده بود میگه:"مریم بیا بیرون کسی نیست ...":redface:
من هم خندم گرفته بود، هم مثل دیونه ها بلند بلند حرف میزدم که سوتی مامانم رو بپوشونم .طفلک پسره هم به رو خودش نیاورد .
بعدش که رفتن همه مون شدیم این جوری :w15:

یک بار داشتم با یک خواستگارم صحبت میکردم خوب که صحبت کرد گفت شما هم یک چیزی بگید
منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم شما لباساتون رو خودتون میشورید؟؟؟
گفت نه لباس شویی میشوره
وای دیگه نمیدونستم چیکار کنم مردم از خجالت تازه فهمیده بودم چه چرت و پرتی پروندم

سوتی های خواستگاری بانوان داره زیاد میشه ها
 

سرسخت

عضو جدید
یک بار داشتم با یک خواستگارم صحبت میکردم خوب که صحبت کرد گفت شما هم یک چیزی بگید
منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم شما لباساتون رو خودتون میشورید؟؟؟
گفت نه لباس شویی میشوره
وای دیگه نمیدونستم چیکار کنم مردم از خجالت تازه فهمیده بودم چه چرت و پرتی پروندم

:w15:
 

بی ازار

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه که بودم وقتی نمره های امتحانم کم میشد امضای مامانم رو جعل می کردم و زیرش می نوشتم مچکرم ولی دانش اموز بعدشم که نشون معلم میدادم برگه امتحانم رو تو قایم می کردم بعد از چند سال خواهرام برگه هامو پیدا کردن و متن مچکرم ولی دانش اموز شده سوژه خنده ملت
 

dokhtare bala

عضو جدید
ديروز رفتم خريد كنم به ميوه فروشه بعد از مدتها مغاز ه خيلي شلوغ بود داد زدم گفتم اقا فلفل دمله اي دارين :smile:يارو هنگ كرده بود هي مي پرسيد چي؟ كل مغازه تركيد از خنده فقط از خجالت سرمو انداختم پايين و فرار كردم اما هنوزم يادم مياد مي خندم:biggrin:
 

s-pashaee

عضو جدید
بجه بودم.(دبستانی) بابام رفته بود بنگاهی گوشیش جاموند خونه. مامانم با بابام کارداشت مجبور بودیم به بنگاه بزنگیم که مامانم به من گفت این کارو انجام بدم. منم که احساس کردم بزرگ شدم با اعتماد بنفس رفتم سراغ تلفن...
الو سلام بنگاهی آقای مروتی؟؟
بله..
ببخشید آقای مروتی هستن؟؟؟؟؟؟
بله خودمم بفرمایید...
ااااااا.خودتی؟؟؟!!!!
:surprised:ای وای ....اصلا نفهمیدم چی گفتم.. خلاصه کلا یادم رفت با بابام کار داشتم.....
هنوزم که هنوزه مامانم اینا تعریف میکنن و میخندن....
:w15:
خب بچه بودم. مگه چی میشه؟؟؟:redface::D
 

maryam_68

عضو جدید
تازه فارغ التحصیل شده بودم و توی خونه تنها بودم .
تلفن زنگ خورد و تلفن رو برداشتم که گفتن منزل فلانی؟ گفتم بفرمایید. گفتش میتونم با خانم مهندس ... (من) صحبت کنم؟
منم فکر کردم که یکیه داره اذیتم میکنه! هی میخندیدمو میگفتم که برو بابا شوخی نکن، بعد هی میگفتم رضا تویی؟ مسعود تویی؟ هزارتا اسم پسر گفتم ولی دیدم نه مث اینکه طرف خیلی جدیه! بعد با شک گفتم خودمم بفرمایید؟ گفتش از فلان جا تماس میگیرم، برای مصاحبه فردا ساعت 8 اینجا باشید!
ایشون رئیس دفتر مدیر عامل بود و الان دوساله که هر روز همو میبینیم و اونم هربار منو میبینه بهم میگه چطورین خانم مهنـــدس؟؟؟
 

khalaj_mohsen

عضو جدید
چند روز پیش برام خواستگار اومده بود من و اون اقا تو اتاق در باز داشتیم صحبت میکردیم که یک دفعه متوجه شدم صدای مامانم و مادر اون اقا هم نمیاد:question: تو فکر بودم که چی شده ... که یک دفعه شنیدم مامانم با صدای بلند به خواهرم که تو اتاق پایین قائم شده بود میگه:"مریم بیا بیرون کسی نیست ...":redface:
من هم خندم گرفته بود، هم مثل دیونه ها بلند بلند حرف میزدم که سوتی مامانم رو بپوشونم .طفلک پسره هم به رو خودش نیاورد .
بعدش که رفتن همه مون شدیم این جوری :w15:

یک بار داشتم با یک خواستگارم صحبت میکردم خوب که صحبت کرد گفت شما هم یک چیزی بگید
منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم شما لباساتون رو خودتون میشورید؟؟؟
گفت نه لباس شویی میشوره
وای دیگه نمیدونستم چیکار کنم مردم از خجالت تازه فهمیده بودم چه چرت و پرتی پروندم
شما چقد خواستگار دارین! اگه از بعضیاشون خوشتون نیومد دایورتشون کنین خونه ما که یه نظری هم به من بندازن... حسودیم شد خووو :D
 

m.khos

عضو جدید
امروز رفتم اتاق فرمانده مون که برگه سه روز تشویقیم بگیرم برم مرخصی.وقتی اومد برگه رو بده از خوشحالی یا حواس پرتی بدون اینکه کلاه سرم باشه احترام گذاشتم براش.اونم رفت تو انپاس شدید برگه تشویقیمو پاره کرد.نذاشت برم مرخصی
 

فروزان_F

کاربر بیش فعال
یه دوستی داریم خدای سوتی اصن از خلقت این بشر ما شادروانیم :))))
یه روز این بنده خدا بحث جدی را انداخته بود اومد ضرب المثل بگه قاطی کرد گفتش خر ما از بچگی پل نداشت:biggrin:
 

نفس شیمی

عضو جدید
خدا نصیب هیشکی نکنه
توایسگاه اتوبوس یهو دیدم یه آقایی شبیه دائیمه
کاملأ شبیه بود بخدا حتی لباساش
منم یواشکی رفتم پشت سرش محکم کوبیدم تو کمرش
بدبخت گفت آااآآخ
منم بلند گفتم سلام دایی زشتوو
وقتی برگشت طرفم قیافم دیدنی بود
شانسه من چن وقت بعد تودانشگامون دیدمش.آب شدماااا
هییییییی
 

sahar29

عضو جدید
یه بار یکی ازم پرسید چه خبر؟
منم میخاستم بگم "بوی ماه مهر ماه مدرسه بوی بازی های راه مدرسه"
ولی نوشتم "بوی ماه مهر ماه مدرسه بوس بازی های راه مدرسه"
آبروم رفت خدا نصیب گرگ بیابونم نکنه
 

m.a.r.y.jooon

عضو جدید
خدا نصیب هیشکی نکنه
توایسگاه اتوبوس یهو دیدم یه آقایی شبیه دائیمه
کاملأ شبیه بود بخدا حتی لباساش
منم یواشکی رفتم پشت سرش محکم کوبیدم تو کمرش
بدبخت گفت آااآآخ
منم بلند گفتم سلام دایی زشتوو
وقتی برگشت طرفم قیافم دیدنی بود
شانسه من چن وقت بعد تودانشگامون دیدمش.آب شدماااا
هییییییی

:biggrin:
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
ی بار داشتیم فیلم عروسی پسر داییم رو میدیدیم
زن داداشم درومد گفت این خانومه ک با عروس میرقصه کیه (زنعموی عروس بود)
منم با جدیت گفتم فکر کنم عمه داماده:biggrin:
 

yaldayi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شما دیگه تهشی بابا......
آقا ما یه بار تو بچگی (حدود 13 سالگی) بابام داشت کولر درست می کرد.منم عین مورچه هی دور و برش می پلکیدم.بابام خواست یه کاری بم بگه مثلا مفبد باشم تسمه کولرو بم داد که یه تیکه پوستش ازش جدا شده بود گفت اینو از بیخ ببر. منم بدون هیچ سوالی گرفتمش روی چار پایه با چاقوی تیز شروع کردم به بریدنه خود تسمه.:surprised:خیلی سخت بود .... تمام مدت به این فکر میکردم بیخ این تسمه کجاست....؟!:redface:
جالب اینجاست که وسطاش خسته شدم از داداشم که 12 سال ازم بزرگتر بود کمک خواستم و اونم با اقتدار ابقیه تسمه رو زحمتشو کشید...:surprised:
وقتی با غرور دادمش به بابام یه نگا به تسمه کرد یه نگا(انگار داره یه کره خرو می بینه) به من کرد و خندید:biggrin:. بیچاره رفت یکی دیگه بخره... و من:confused:
 

ENG.L.S

کاربر فعال تالار مهندسی عمران ,
3-4 سالم بود خواهرم که 2سال ازم بزرگ تره از خواب بیدارشدو از پا درد گریه ای میکرد.:cry:بابام هم حاضر شدو خواهرمو بغل کردکه برن یهو شروع کردم به گریه کردن منم میام منم زیگیلم درد میاد.
هنوز هنوزه هر وقت کسی میگه جاییم درد میاد منم میگم منم همینطور میگن باز زیگیلش درد گرفت.
 

ENG.L.S

کاربر فعال تالار مهندسی عمران ,
یه سری سرکلیس دین وزندگی بودیم معلمون اسم منو صداکرد درس جواب بدم منم هیچی نخونده بودم خیلی شرمنده بودم گفتم:من نخوندم.:(
معلمون گفت : چرا ؟
گفتم :اخه دیشب یحیی بودم !
معلمون وکل بچه ها::w15:
منظور از یحیی همون احیا بود وقتی از خنده بقیه فهمیدم چی گفتم از خجالت اب شدم.
 

ENG.L.S

کاربر فعال تالار مهندسی عمران ,
توی خونه ما هرکی میخاد با جایی تماس بگیره به من میگه من بزنگم منم بعضی موقعا:
یه سری زنگ زدم 118 شماره دبیرستان بگیرم:سلام خسته نباشید شماره ی مدرسه ی دبیرستان دخترونه ی سمیه ی شهر محمدیه رو میخاستم؟!:D
یه سری هم باز زنگ زدم به 118 هوسم به جایی پرت شد همین جواب دادن حواسم نبود:شماره 118 رو میخواستم بعد از خنده طرف مقابل حواسم اومد سرجاش گفتم ببخشید شماره جایی که میخواستیم گرفتم.:biggrin:
 

gsm1

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
یبار مسابقه دوره ای فوتبال داشتیم منم داور مسابقه بودم یه سوتی داشتیم بعد مسابقه منم دادمش داور بازی بعدی....دی
 

سرسخت

عضو جدید
یبار مسابقه دوره ای فوتبال داشتیم منم داور مسابقه بودم یه سوتی داشتیم بعد مسابقه منم دادمش داور بازی بعدی....دی

خخخخخخخخخخخخخخخخ خو بچه سوت داده ديگه ايول
عاقا ما همه اشتباه نوشتيم ايشون فهميده منظور چيه!! خخخخخخخخ
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاله ای بس عزیز دارم که دهان مبارکو که میگشایه چی از توش میخاد در بیاد باخداس!
این بنده خدا میخاد به دخترش بگه من رو ازدواج تو خیلی حساسمو اینا.... بهش میگه ببین شیما جان تو اگه یروز واست خواسگار بیاد من نمیزارم زیاد تو عقد بمونی خودم میخوام 3 ماااااااااااااااه روش بخوابم!!!!!!!!(کنایه از تمرکز و زوم کردن و تحقیقات عظیمولجثته...!!!به بزرگی خودتون ببخشید دیه..!!)
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یبارم دخترخالم با داداششو شوهرشو پسر 3 سالش میرن یه مغازه خیلی شیک و پیکس و میخوان واسه داداشه شلوار بخرن خلاصه این بچه کوچولوشون خیلی اذیت میگرده هی ازینور به اونورو....شوهر دخترخالم ام این فسقلیو بغل میکنه ببرتش بیرون همین که بلندش میکنه اینم نامردی نمیکنه ببمممممبببببببب!!!!!! مغازه رو به گند میکشه ....:ی حالا همه به باباهه نیگا میکنن قیافه ها شوککککککک !:ی
باباهم عصبانیییی بچه شو بغل میکنه میبره میزاره بیرون میاد تو ....انگار نه انگار که همه نگاها به خود بد بختشه...:ِ:ی
 

Similar threads

بالا