*** آشنایی و گفتگوی بچه های کامپیوتر....***

zahra1386

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای!:D ببین کی اومده! چیطوری مهندس! چطوری نفتکش من!:surprised:
سلام خوشگل پسر . نفتکش چیه بی ادب. الان میرم شیر فلکه چاه نفتو می بندم ماشینت بی بنزین بمونه. سعید میگم چرا اصفهانی بازی در میاری یه زنگیم نزدی صداتو بشنویم. راستی اینجا دو تا رفیق اصفهانی پیدا کردم خیلی گلن به خدا. بیست بیستن.باهاشون رفیق شدم اساسی.پسر باورت میشه دیشب واسم بستنی خریئ ببین من دیگه کی هستم مخ اصفهانی رو هم زدم.تازه یکیشون هفته پیش واسم گز اورد با چای می خورم خیلی حال میده
 

zahra1386

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام به ابجی زهرای خودم

سلام دربو داغون چرا اواتارتو عوض کردی. من همون قبلی رو دوست دارم خوب

به به به سلام علیکم حاژ شهرام:D

اهلا و سهلا اخوی....قدم رو چشم شیخ گذاشتی....میگفتی تالارو نوربارون میکردیم..شیخ بدو اون رقص نور تالارو روشن کن ببینم بلدی:D

چه صفت برازنده ای داری یا شیخ:w15:
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام خوشگل پسر . نفتکش چیه بی ادب. الان میرم شیر فلکه چاه نفتو می بندم ماشینت بی بنزین بمونه. سعید میگم چرا اصفهانی بازی در میاری یه زنگیم نزدی صداتو بشنویم. راستی اینجا دو تا رفیق اصفهانی پیدا کردم خیلی گلن به خدا. بیست بیستن.باهاشون رفیق شدم اساسی.پسر باورت میشه دیشب واسم بستنی خریئ ببین من دیگه کی هستم مخ اصفهانی رو هم زدم.تازه یکیشون هفته پیش واسم گز اورد با چای می خورم خیلی حال میده

..........:razz:

اعلام برائت می نمائیم از این اصفهانی ها:D
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به به به سلام علیکم حاژ شهرام:D

اهلا و سهلا اخوی....قدم رو چشم شیخ گذاشتی....میگفتی تالارو نوربارون میکردیم..شیخ بدو اون رقص نور تالارو روشن کن ببینم بلدی:D

چه صفت برازنده ای داری یا شیخ:w15:

 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیخ مرا نکته نغزی اموز تا از این گرمای جان فرسا خلاصی یابم

شیخ را گفتند اعتکاف را چون دیدی؟(چگونه دیدی؟)
گفت هیچ ! که نا گفتنش اولی!
مریدان پاپیچ شدندی سخت و شیخ را مجبور به تکلم نمودند:
شیخ فرمود: اینگونه که چون برون آمدم خود را در هیبت اصحاب کهف دیدم!
مریدان پرسش را بسیار کردند :
شیخ فرمود:به دم خبازخانه شدندی از برای تهیه قوت خود!
سکه ای مرحمت نمودیم خباز را از برای ستاندن یک قرص نان!
خباز ما را دیده و پوزخندی نثارمان کرده و گفت یا شیخ این که کنجد نان هم نمی شود چه برسد به نان!
گفتم عجب! خدا گواه است سه روز معتکف بودیم نه 300 سال!
مریدان چو این بشنیدند فی الفور خشتک ها را به باد فنا داده به همراه شیخ رو به سوی کشور دوست و همسایه کومور شدندی!
 

Similar threads

بالا