معماری با مصالحی از جنس دل

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]چقدر خوب است[/FONT]

[FONT=&quot]که این همه آدم[/FONT]

[FONT=&quot]هم نام تواند[/FONT]

[FONT=&quot]حالا[/FONT]

[FONT=&quot]هر کسی[/FONT]

[FONT=&quot]هر کجا[/FONT]

[FONT=&quot]عزیز دلش را صدا کند[/FONT]

[FONT=&quot]من ناخواسته به یاد تو می افتم
دوستت دارم
[/FONT]

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مخاطب خاص که داشته باشی، دیگر فرقی ندارد چه می نویسی.
قلم را به دست می گیری
کافی است تصورش کنی ...
کافی است خاطراتش را ورق بزنی ...
کافی است گرمای دستانش را به خاطر آوری ...
حتی اگر خنده اش هم در ذهنت مرور شود ، کافی است.
بعد شروع به نوشتن میکنی.
می نویسی ...
آنقدر می نویسی تا به آرامش برسی.
و وقتی برمی گردی و به نوشته هایت نگاه می کنی،
می بینی تمامشان ،
آغشته به حس لطیف با "او" بودن است ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی . . .
کم می آورم ، بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند ، اما نه هر بازوانی ، فقط حصار آغوش تو . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

در امتداد بازوانت

پنهانم كن...

همين امشب؛

دلم گوشه ي خلوتي ميخواهد

در دنج ترين نقطه

آغوشت...!

جايي كه دست كسي به احساسم نرسد

امشب....

بايد خلوت كنم با دلي...!

... با كسي...!

شايد ديگر فردايي نباشد ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقـدرمحکـم احساس ِ دوست داشتن را مشت کرده ای

خود ِ تو هم باور نداری

که این مشت خالی ست . .

باز کن مشتت را

قول می دهم با هم تعجب کنیم !!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای کاش

فشار … غصه … غم … درد

واحد و عدد داشت

کاش

قابل قیاس و اندازه گیری بود

آن وقت

شاید روزگار

با تمام بی رحمی اش می فهمید

بر سر یک نفر چقدر آوار

می ریزد





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرام نیستم . چه می خواهم؟
یک آغـــــوش؟
یک محبت سرد؟
نمی خواهم از روی ترحم باشد.
کجاست یک آغوش گـــــــرم؟
یک شانه کـه بتوان بــه آن تکیه کرد
آری، در کنج تنهایی و کنار غم و غصه هایم
زانوهای مهربانـی دارم کـه مرا در آغوش بکشد.
گوی کــه همه کسه من است.
سرم بــه شانه اش تکیه می کند.
اوست کــه تنهائیم را درک می کند
همـــــــــان آغــــــــــــــوش . . .

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

انگار


خشتـــــ اول کــج بوده !


که وقتی حرفــِ آخــــر را زدی


شانــه ام لرزیــد


و خرابـــــــ شدم...




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای دلم گاهی مادری مهربان می شوم
دست نوازش بر سرش می کشم و می گویم: غصه نخور عزیزکـــــــــــــم می گذرد ...

برای دلم گاهی پدر می شوم
خشمگین می گویم: بس کن دیگر بزرگ شدی ...

گاهی هم دوستی می شوم مهربان
...دستش را می گیرم و می برمش به باغ رویا، کنار تو

دلم از دست من خسته است...

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
با توام با تو خدا
یک کمی معجزه کن
چند تا دوست برایم بفرست
پاکتی از کلمه
جعبه ای از لبخند
نامه ای هم بفرست
کوچه های دل
من باز خلوت شده است
قبل از این که برسم
دوستی را بردند
یک نفر گفت به من
باز دیر آمده ای
دوست قسمت شده است
با توام با تو خدا
یک دل قلابی
یک دل خیلی بد
چقدر می ارزد؟
من که هر جا رفتم
جار زدم:
شده این قلب حراج
بدوید
یک دل مجانی
قیمتش یک لبخند
به همین ارزانی
هیچ وقت اما
هیچکس قلب مرا قرض نکرد
هیچ کس دل نخرید


با توام با تو خدا
پس بیا این دل من مال خودت
من که دیگر رفتم اما
ببر این دل را
دنبال خودت
"عرفان نظر آهاری"
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
بـراي ِ خاصــ ترينـمـــــ :
لـا ب ِ لـای ِ ثانیــهـ هـا، بـی وَقـفـهـ

سهـمـ ِ مــن بــاشــ .
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
جزایــــــــــی بالــــاتر از ایـــــن نیســــت
که به چیــــزی که
قسمــــت تو نیســـت دل ببنــــــدی.
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنکه میرود نمی فهمد

ولی آنکه بدرقه میکند خوب میفهمد کاسه آب معجزه نمیکند .
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط برای یک نفر...

فقط برای یک نفر...

" خیلی وقت ها چیزی می نویسم​
فقط برای یک نفر،اما دلم میگیرد وقتی یادم می افتد که هر کسی ممکن است بخواند جز آن ، یک نفر"
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای دوباره آمدنش دعا نکن
شاید وقتی آمدهمانی نباشد که رفته بود...
:cry:
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
من زني هستم كه آوازهايم را گم كرده ام...
ميان شاخسار غربت و تنهايي خويش
دست به گريبان هستي و نيستي
حجم تنهاييم آنقدر بزرگ است كه
دلم را چون قطره ايي در خود بلعيده
و نگاهم اندوه هزار ساله را در خود زنداني كرده
آسمان قلبم همچنان ابري و تاريك است
روياهايم دست نخورده و بكر
و همچنان منتظر معجزتي
منتظر دستي كه غباري بگير
از اين كهنه اندوه لب پر شده
منتظر نگاهي به گرمي خورشيدي تمام
تا زنده كند دانه شوق را در تربت دلم
تا بميراند هرزه علفهاي ترديد را

تا دوباره طعم ترانه ايي را بر لبانم بچشاند
تا دوباره آواز سردهم...
تا دوباره من شوم
تا دوباره سايه ايي شوم
به خنكاي ابر و نسيم و جويبار
تا دوباره لبريز شوم از
احساس و حرارتي خانگي
مثل طعم نفسهاي گرم
مثل طعم شرابي تلخ و آرام بخش
مثل حس بودن..
مثل حس فرياد
مثل حس شعر
امن و لطيف و سرشار
سرشار از نگاهي شيرين
ميخواهم باشم
ميخواهم خوانده شوم
ميخواهم ببينم ديده شوم
ميخواهم سكوتم را بشكنم
ميخواهم خود را به دست باران بسپارم
تر شوم...تازه شوم...رويان شوم
..
بيا و بگير دستم را
در اين دلزدگي بي ترانه
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم یک اتفاق می خواهد!
یک تلفن نا آشنا
با بی میلی تمام جواب دهم
و
صدای تو...
:cry:
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
همــه میتونـטּ اسمتـ رو صـפا کنـטּ اما....​
کم هستـטּ کسایےِ که وقتےِ اسمتـ رو صـפا میزنـטּ لذتـ​
میبرےِ وبا تمامـ وجوפ פوس פارےِ פر جوابشــوטּ بگےِ:​
جاااانمــ ...!​
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
پرندگان پشت بام را دوست دارم
دانه‌هایی را که هر روز برایشان می‌ریزم

در میان آن‌ها
یک پرنده‌ی بی‌معرفت هست
که می‌دانم روزی به آسمان خواهد رفت
و برنمی گردد.
من او را بیشتر دوست دارم
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
نگاه کن
آسمان نزدیک است.
بهار
سهم توست
و کسی که در کنارت
دکلمه میکند
روز را.
ستاره و مهتاب
سهم توست
و کسی که در کنارت
دکلمه میکند
هنوز را.
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
حرف هایی است برای گفتن،که اگر گوشی نبود نمی گوییم.
وحرفایی هست برای نگفتن;
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
حرفایی شگفت،
زیبا
و
اهورایی
همین هایند
وسرمایه ی ماورایی هرکسی به اندازه حرف هایی است
که برای نگفتن دارد،
حرفایی بی تاب و طاقت فرسا،
که همچون زبانه های بی قرار آتشند،
وکلماتش هریک،
انفجاری را به بند کشیده اند;
کلماتی که پاره های بودن آدمی اند...
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
تنهاترین تنها منم سرگشته و رسوا منم


عشق تو خوابی بود و بس نقش سرابی بود و بس
این آمدن این رفتنت رنج و عذابی بود و بس









 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
سـکوت" خطرناکتر از "حـرفهای نیشدار" است!
بدونِ شَـك کسی که "سُکــوت" مـی کــند؛
روزی حرفهایش را
سرنوشت به شما خواهد گفت.
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
خـــــــــــــــــــــوبم :(

خـــــــــــــــــــــوبم :(

چه لحظه دردآوريه،
اون لحظه که میپرسه: خوبی؟
بغض تو گلوت میپیچه ...
۵ خط تایپ میكني، ولی به جای send...
همه رو پاک مي‌كني و مي‌نويسي: ...
خوبم مرسی تو خوبی؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی خسته ام....

احساس کردم می توانم قوی باشم ولی انگار نیستم!

خدایا نمی دانم!!!

کجای زندگی ام؟





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
امروز هم تکرار شد. مثل روزهای قبل خورشید طلوع کرد. بیدار شدم و منتظر ماندم.
منتظر اتفاقی تازه، ولی . . .
هیچ اتفاقی رخ نداد.



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرگز از دوری این راه مگو
واز این فاصله ها که میان من وتوست
وهر آنگه که دلت تنگ من است
بهترین شعر مرا قاب کن وپشت نگاهت بگذار
تا که تنهاییت از دیدن من جا بخورد
وبداند دل من با توست در همان نزدیکی...

 
بالا