مهربانی را وقتی دیدم ... حرفهای زيبا و رويايی(ادامش بده)

no_one

عضو جدید
درختان سبزیشان را به تو نمی بخشند
تو خود باید سبز بنمایی
سبزی تداوم غروب در کوچه باغ زندگیست
ساختن قلعه برنجی برفراز تپه فقرا
پایین آمدن از کوه پوچی.
غروب را عینکی سبز می بخشم
که نشانه رهایی باشد نه جدایی.
 

no_one

عضو جدید
ببخشید من نمی دونستم باید مهربانی رو ادامه بدی پس دوباره می گم

مهربانی را وقتی دیدم که مورچه ای لاشه شکسته دوستش را بردوش می کشید
یا شیون پرندهای بر نعش جفتش
یا بی اعتنایی شب بوها به آفتاب
مهربانی را وقتی دیدم که انسانها یکدیگر را می کشتن.
 

narges_delangiz

عضو جدید
مهربانی را وقتی دیدم که پدری به شدت کودک 2-3 ساله خود را دعوا کرد و او شروع به گریه کردن کرد، وقتی اطرافیان برای آرام کردن کودک گفتند باباتو بزنم بابات بده؟
گریش شدید تر شد و گفت نه نه نزن گناه داره............
 

Similar threads

بالا