عبادت در جبهه ...

آقا سید

مدیر بازنشسته
سلام آقا سيد
واقعا خاطرات قشنگي هستن
مشهد كه بودم حسابي براتون دعا كردم
آقا سيد يه ضرب المثل چيني كه ميگه يه روز حق و باطل تصميم گرفتن برن كنار درياچه شنا كنن
وقتي به درياچه رسيدن باطل به حق گفت : تو لباسات رو در بيار و اول شنا كن
وقتي كه حق لباساش رو در اورد و درون آب پريد ، باطل سريع لباساي حق رو پوشيد

بله تو جامعه ما هم خيلي از ارزشها و ضد ارزش ها جابه جا شدن
آقا سيد اين وظيفه ماست كه تا حد توان بتونيم از اين امر جلوگيري كنيم

مثال قابل تأملی بو محمود جان ممنون ...
 

بانوی ایرانی

عضو جدید
چند تا از بچه ها بهم می گفتن سید ، مدت زیادیه خاطره نذاشتی ،
به سفارش اونها تصمیم گرفتم یه خاطره از عملیات کربلای پنج بگم ، که اسمش رو هم گذاشته بودم " درگیری در کسوف " ،
ولی امروز تصمیمم عوض شد ، دیدم چند روزی نیست که از ماه مبارک رمضان خارج شدیم ،
از طرفی یکی دو روز بیشتر به هفته دفاع مقدس نمونده ،
پس دیدم بهتره یه خاطره بذارم با موضوع " عبادت در جبهه " ، خاطره درگیری در کسوف هم باشه یه فرصت دیگه ،
اگه اجازه بدید این خاطرات رو درچند قسمت کوتاه بیان کنم :
1- نماز نافله یا جماعت :
برای اولین بار بود جبهه می رفتم ،
نیمه های شب رسیدیم پادگان دوکوهه ،
نمی دونم این پادگان رو دیدیت یا نه ، اگه هم سفر کاروان راهیان نور شده باشید حتما دیدیت ،
تو قطار بچه هایی که از ما قدیمی تر بودن موقعی که چشمشون به پادگان افتاد مثل کسانی که حرم امام معصومی رو دیده باشن دست رو سینه گذاشتن و با تواضع کامل گفتن اسلام علیک یا ابی عبدالله (ع) ،
حال خیلی خوبی داشتم ، درست مثل کسانی که می خوان وارد بهشت بشن ، وارد پادگان شدم ،
با خودم گفتم بهتره برم یه جایی رو پیدا کنم تا اذان صبح مقداری استراحت کنم ،
بی اختیار به طرف حسینیه حاج همت حرکت کردم ،
بلند گوی پادگان آروم مناجات نورایی رو زمزمه می کرد ،
بوی خوش عطر همه فضا رو معطر کرده بود ،
با اینکه تصمیم داشتم استراحت کنم نمی دونم چرا تحت تاثیر اون جو و فضای معنوی قرار گرفته بودم ، بنابراین وضو گرفتم و وارد حسینه شدم ،
محشری بود ، نمی شد تشخیص داد این جماعتی که اینجا ایستادن و با اشک و تضرع نماز می خونن نماز جماعت صبح رو بر پا کردن یا در حال خوندن نماز شب هستند ،
تعدا اونها آنقدر زیاد بود که همگی در صفوف به هم چسبیده در حال خوندن نماز شب بودن ،
این صحنه رو دیگه هیچ وقت بعد از جنگ ندیدم ...
2- خادمی رزمندگان :
مدتی بود که تو سنگر اتفاقات عجیبی می افتاد ،
مثلا یه روز صبح از خواب بیدار شدیم ، یکی از بچه ها گفت لباس های شخصیم نیست ،
به شوخی بهش می گفتیم شاید یکی از بچه ها می خواسته بره مرخصی لباس نداشته یواشکی لباس های تو رو برداشته ، تو هم بهتره صداشو در نیاری ،
اونم در جواب می گفت بابا با لباس های چرک کی میره مرخصی ، چند روزی بود می خواستم بشورمشون حالشو نداشتم ،
بعد که از سنگر خارج می شدیم می دیدیم لباس ها شسته شده رو بند آویزونه !
معلوم هم نبود کار کیه ،
بچه ها می گفتم احتمالا خداوند یه حوری بهشتی در خدمتمون گذاشته که کارهمونو بکنه !
بعضی وقت ها صبح از خواب بیدار می شدیم می دیدیم پوتین هامون واکس زده جلوی سنگر گذاشته شده ،
سرتون رو درد نیارم کسی که این کارها رو می کرد شناسایی شد ،
وقتی دلیل این کار رو سوال کردم ، اشک تو چشماش جمع شد و گفت من این کار رو عین عبادت می دونم ،
و از من خواست به کسی اونو معرفی نکنم ، چرا که دوست داشت این کارها رو مخفیانه انجام بده ...
3- تواضع در برابر خدا تا چه حد :
نیمه های شب از خواب بیدار شدم ، برای گرفتن وضو به طرف سرویس های بهداشتی دو کوهه حرکت کردم ،
موقعی که رسیدم یه صحنه نظر منو به خودش جلب کرد ،
یکی از رزمنده ها برای اینکه شناسایی نشه ، چفیه دور صورتش پیچیده بود و در حال شستن توالت ها بود ، اونم نیمه های شب ،
شب های بعد هم این منظره رو دیدم ،
خیلی کنجکاو شدم ، تصمیم گرفتم یه شب این مرد خدا رو ، که شستس توالت های رزمنده ها رو برای خودش عبادت می دونست تعقیب کنم و ببینم کیه !
ولی چون شب ها در ساعات منظمی نمی اومد نمی تونستم خودم رو باهاش هماهنگ کنم ،
ولی مطمئن بودم هر شب میاد ،
تا اینکه یکی از دوستان موفق شده بود اونو تعقیب کنه و بفهمه اون کیه ،
موقعی که به من گفت اون شخص یه فرمانده گردانه ، اشک تو چشمام جمع شد ،
بی اختیار یاد فرمانده گردان خودمون افتادم که هر وقت با ما سر یه سفره هم غذا می شد ،
اجازه نمی داد کسی ظرف ها رو بشوره و خودش حتی نظافت سنگر رو هم انجام میداد ،
خداوند این اخلاص در عمل و تواضع رو به ما هم عطا کنه ، ان شاءالله ...

واقعا چرا؟ چی این جوریشون کرده بود؟
شاید میون اونها کسایی بودن که تا دیروزش نماز هم نمی خوندن.
به قول بزرگی محیط عنصر مهمی هست.
محیط چه خوب باشه چه بد تاثیر میذاره.

مثلا همون که گفتید می خواستید برید استراحت کنید اما...
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
واقعا چرا؟ چی این جوریشون کرده بود؟
شاید میون اونها کسایی بودن که تا دیروزش نماز هم نمی خوندن.
به قول بزرگی محیط عنصر مهمی هست.
محیط چه خوب باشه چه بد تاثیر میذاره.

مثلا همون که گفتید می خواستید برید استراحت کنید اما...

از نکته سنجیت ممنونم ،
درسته ، فضایی که توش زندگی می کنیم در رفتارهای ما تاثیر میذارن ،
یادمه موقعی که به سن نوجوانی رسیدیم ،
بزرگترهای ما سفارش می کردن که دوستان خودتون رو از داخل مساجد انتخاب کنید ، چرا که همنشینی اثر میذاره ،
ولی الان همه چی فرق کرده ،
اندیشه های بزرگامون شده قدیمی و همین که لب وا می کنند بهشون میگن شما قدیمی فکر می کنید !
خیلی از انتخاب ها بر اساس تیپ و رفتارهای غیر ارزشی شکل می گیره ،
ولی جالب اینجاست که همین آدم ها زود به اشتباهشون پی می برن و ابراز ندامت می کنند ،
البته اگه فرصتی براشون باقی مونده باشه ...
 

بانوی ایرانی

عضو جدید
از نکته سنجیت ممنونم ،
درسته ، فضایی که توش زندگی می کنیم در رفتارهای ما تاثیر میذارن ،
یادمه موقعی که به سن نوجوانی رسیدیم ،
بزرگترهای ما سفارش می کردن که دوستان خودتون رو از داخل مساجد انتخاب کنید ، چرا که همنشینی اثر میذاره ،
ولی الان همه چی فرق کرده ،
اندیشه های بزرگامون شده قدیمی و همین که لب وا می کنند بهشون میگن شما قدیمی فکر می کنید !
خیلی از انتخاب ها بر اساس تیپ و رفتارهای غیر ارزشی شکل می گیره ،
ولی جالب اینجاست که همین آدم ها زود به اشتباهشون پی می برن و ابراز ندامت می کنند ،
البته اگه فرصتی براشون باقی مونده باشه ...

خواهش.

به نکته ی خیلی جالبی اشاره کردید.
شاید بهتر باشه این قدر سر سری از این کلام شما نگذرم

ممنون.
 

رز سیاه

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ می دونی این خاطره رو بنا به درخواست تو نوشتم :gol:

خیلی عزیزی سید ..خدا سایه ات رو بالای سرمون نگه داره ...:smile:
این خاطرت رو برای هزار نفر تعریف کردم سید...:D
 
آخرین ویرایش:

بانوی ایرانی

عضو جدید
اختیار داری ،
تو به من خیلی لطف داری ،
این خاطره رو به درخواست تو گذاشتم ...

خوب پس یه خاطره هم از خانم های دوران دفاع مقدس به خاطر من بذارید:smile:
از مجاهدین زن، یا از مادر ها و خواهر ها و همسر های رزمنده ها. یا از پرستار های خانم که زخمی ها رو تیمار می کردن. هر چی شد ما خریداریم. فقط توش اسمی از یکی از بانوان اون دوره بیاد.:redface:

به این میگن خاطره ی سفارشی!!! :D
البته اگر زحمتی نیست و اگر چنین خاطره ای موجود بود!!!
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
خوب پس یه خاطره هم از خانم های دوران دفاع مقدس به خاطر من بذارید:smile:
از مجاهدین زن، یا از مادر ها و خواهر ها و همسر های رزمنده ها. یا از پرستار های خانم که زخمی ها رو تیمار می کردن. هر چی شد ما خریداریم. فقط توش اسمی از یکی از بانوان اون دوره بیاد.:redface:

به این میگن خاطره ی سفارشی!!! :D
البته اگر زحمتی نیست و اگر چنین خاطره ای موجود بود!!!
چشم ،
اول باید تمرکز کنم ، تا موردی رو پیدا کنم ،
به وقتش حتما میذارم ...
 

s.ferdows

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب پس یه خاطره هم از خانم های دوران دفاع مقدس به خاطر من بذارید:smile:
از مجاهدین زن، یا از مادر ها و خواهر ها و همسر های رزمنده ها. یا از پرستار های خانم که زخمی ها رو تیمار می کردن. هر چی شد ما خریداریم. فقط توش اسمی از یکی از بانوان اون دوره بیاد.:redface:

به این میگن خاطره ی سفارشی!!! :D
البته اگر زحمتی نیست و اگر چنین خاطره ای موجود بود!!!

یکی از بهترین و شیواترین کتاب ها در این زمینه کتاب " دا" هستش خاطرات سیده زهرا حسینی
 

ITDeveloper

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشم ،
اول باید تمرکز کنم ، تا موردی رو پیدا کنم ،
به وقتش حتما میذارم ...

آقا این که نمی شه
پارتی بازی تو روز روشن اونم از سید بزرگوار
ما هم از طرف صنف آقایون ازتون درخواست می کنیم که برای ما هم خاطره بزارید
بزارید به کوری چشم دشمنان
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
آقا این که نمی شه
پارتی بازی تو روز روشن اونم از سید بزرگوار
ما هم از طرف صنف آقایون ازتون درخواست می کنیم که برای ما هم خاطره بزارید
بزارید به کوری چشم دشمنان
به روی چشم ،
البته من خاطرات هشت سال دفاع مقدس رو میگم ،
ولی تو می تونی خاطرات 30 سال دفاع در جنگ نرم رو بگی ،
حالا بگو :
تو خاطرات بیشتر داری یا من ؟
 

بانوی ایرانی

عضو جدید
آقا این که نمی شه
پارتی بازی تو روز روشن اونم از سید بزرگوار
ما هم از طرف صنف آقایون ازتون درخواست می کنیم که برای ما هم خاطره بزارید
بزارید به کوری چشم دشمنان

آها این کوری دشمنان با من بودید دیگه؟ دست شما درد نکنه. :D
آقایون برن تو تالار دفاع مقدس پره از این خاطرات.:whistle:
خانم ها مظلوم واقع شدن.

فکر کردی من کوتاه میام؟ :w46:

آقا سید من بگم از خاطرات جنگ نرمم؟ :Ph34r:
 

ITDeveloper

عضو جدید
کاربر ممتاز
به روی چشم ،
البته من خاطرات هشت سال دفاع مقدس رو میگم ،
ولی تو می تونی خاطرات 30 سال دفاع در جنگ نرم رو بگی ،
حالا بگو :
تو خاطرات بیشتر داری یا من ؟

شما هر روزتون خاطره بود و ما...
خاطره های شما تن ادم رو می لرزونه و ما.....
جبهه کجا و ما....

آها این کوری دشمنان با من بودید دیگه؟ دست شما درد نکنه. :D
آقایون برن تو تالار دفاع مقدس پره از این خاطرات.:whistle:
خانم ها مظلوم واقع شدن.

فکر کردی من کوتاه میام؟ :w46:

آقا سید من بگم از خاطرات جنگ نرمم؟ :Ph34r:
ما دیدیم شما دارید تمام خاطرات رو به نام خدتون می زنید
گفتیم علنی اعتراض کنیم از طرف صنف آقایون
مگه این جا تالار دفاع مقدس نیست شما اینجا چه کار می کنید؟!!!
اگه بحث کوتاه اومدن باشه مطمئن باش اون یه نفر من نیستم
من پشتم به صنف آقایون محکمه شما ...:D
:cool:
خلاصه اقا سید یکی اگر برای خانم ها تعریف کردید باید 6 تا برای ما تعریف کنید
.
.
منظورم از دشمن شما نبودید که بابا :gol:
شما که جای خود دارید
دشمنان واقعی رو می گم
خلاصه این بحث باعث بشه تا آقا سید بیشتر خاطره تعریف کنه و از ایثار بچه ها بگه تا شاید ..
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
آها این کوری دشمنان با من بودید دیگه؟ دست شما درد نکنه. :D
آقایون برن تو تالار دفاع مقدس پره از این خاطرات.:whistle:
خانم ها مظلوم واقع شدن.

فکر کردی من کوتاه میام؟ :w46:

آقا سید من بگم از خاطرات جنگ نرمم؟ :Ph34r:

شما هر روزتون خاطره بود و ما...
خاطره های شما تن ادم رو می لرزونه و ما.....
جبهه کجا و ما....


ما دیدیم شما دارید تمام خاطرات رو به نام خدتون می زنید
گفتیم علنی اعتراض کنیم از طرف صنف آقایون
مگه این جا تالار دفاع مقدس نیست شما اینجا چه کار می کنید؟!!!
اگه بحث کوتاه اومدن باشه مطمئن باش اون یه نفر من نیستم
من پشتم به صنف آقایون محکمه شما ...:D
:cool:
خلاصه اقا سید یکی اگر برای خانم ها تعریف کردید باید 6 تا برای ما تعریف کنید
.
.
منظورم از دشمن شما نبودید که بابا :gol:
شما که جای خود دارید
دشمنان واقعی رو می گم
خلاصه این بحث باعث بشه تا آقا سید بیشتر خاطره تعریف کنه و از ایثار بچه ها بگه تا شاید ..

شما ها همتون عزیز هستید ، چون کارتون خیلی با ارزشه ،
یه روزی دشمن به ما حمله کرده بود که خاکمون رو ببره ، امروز به ما حمله کرده که اعتقاداتمون رو ببره ،
اون روز با جنگ سخت اجبار رو به ما تحمیل می کرد ، امروز با جنگ نرم اقناع رو ،
تو این دور و زمانه ای که دشمن فضا رو غبارآلود کرده تا به اهداف خودش برسه ، خیلی باید حواس ها جمع باشه ،
روزی می رسه ، بچه های که در این راه قدم برداشتن ، به خودشون می بالن ، اون روز دیر نیست ،
سیاهیش برای کسانی می مونه ، که با نام دین مقابل دین ایستادن و خواسته یا ناخواسته با شعار روشنفکری به دین و کشور خیانت می کنند ،
دیر نیست روزی که حق و حقیقت برای همه روشن بشه ، اما دیگه فرصتی برای جبران نمونده ،
روزی که برای خیلی ها جز حسرت چیز دیگه ای نداره !!!
 

narges66

عضو جدید
آقاسیددستت دردنکنه خیلی عالی بود

بین ماهاتااون گل ها بی نهایت فاصله است :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
دعاکنید که بتونیم این فاصله روبشکنیم
ان شاءالله
 

کنترل871

عضو جدید
سلام علیکم -خاطره بگذارند-برای انسانها همه برای یکی یکی برای همه (اجرتون با خدای بلند مرتبه)
 

Similar threads

بالا