آدم های رنگارنگ

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار



تا حالا با آدم های رنگارنگ سر و کار داشته ای؟ آنهایی که نمی دانی وقتی به شان سلام کنی، با کدام رنگشان مواجه می شوی.
یک روز وقتی می بینیشان احساس آرامش می کنی. سلام
آبی رنگی تحویلت می دهند. سرشان شلوغ است. کاری به کار تو ندارند. حواسشان به چیزهای مهم تر از تو است. احساس می کنی رویاهایت نزدیک و واقعی می شوند. نفس های عمیق می کشی و فکر می کنی همه چیز آرام و راضی کننده است.
همین آدم ها یک روز با
قرمز جیغ صدایت می زنند و به سمت تو می دوند. از طوفان ویرانگر هیجاناتشان در امان نیستی. پشت جیغ ها و فریادهای قرمزرنگشان اتفاق مهم و جالبی افتاده است. شاید هم تو لطفی در حقشان کرده ای که تا همین ثانیه از آن بی خبر بود ه ای! از این قرمزی بی ثبات کمی هم به تویی سرایت می کند که رنگت مثل گچ از حیرت و ترس سفید شده. دست آخر مجبور می شوی لبخند صورتی رنگ و زیبایی تحویلشان بدهی. خودت نباشی.
ممکن است روزی یک توده ی
زرد به تو نزدیک شود. احساس خطر می کنی. برای کمی حقیر و ابله به نظر آمدن آماده می شوی. احتمالا تو آدم مهمی هستی که کارهای زیادی از دستت برمی آید. می توان از تو برای همه چیز مایه گذاشت. می توان تو را برای همه چیز بهانه کرد. و مطمئنا قرار نیست از تو " نه" بشنوند. قرار نیست اعتراضی داشته باشی.
شاید گاهی که اصلا قابل درک نیستند اما قابل ترحم به نظر می آیند با
بنفش پررنگی تو را بخواهند تا در وحشت تنهاییشان سهیم باشی. عاجزانه ناله های بنفش خود را نثارت می کنند تا خودت به این نتیجه برسی که باید کمکشان کنی. کار دیگری از تو ساخته نیست.
امان از روزی که تو آن آدمی نباشی که آنها می خواسته اند. خودخواه های
نارنجی رنگی می شوند که خشمگین و خطرناک اند. با وسعت اعتراض ها و گلایه هایشان مواجه می شوی. تو را به غصه واداشته اند. به پنهان کردن سبزهای رضایت و آبی های آرامشت. حرصشان می دهی چون عصبانی به نظر می آیی. چون حاضر به اطاعت کردن نشده ای. داری تقلا می کنی زردها و نارنجی ها و قرمز های خودت را پیدا کنی. سرکشی می کنی و بعد که خسته شدی، با سیاه هولناکی به طرفت هجوم می آورند. طعنه آمیز صحبت می کنند. با نگاه هایشان مضطربت می کنند و تو متهم هستی به ندانستن رنگ ها!
خلاصه که آزارت می دهند. درست وقتی که تو در "
خاکستری رنگ" بودن خودت سرگردان می شوی.
این رنگ ها از کی این همه آزار دهنده شده اند؟ من
زرد دوست داشتم، قرمز دوست داشتم و چقدر آبی را دوست تر داشتم. من عاشق چترهای رنگارنگ، پرده های هفت رنگ، جعبه های مدادرنگی و یک کمد پر از لباس با رنگ های جیغ و متنوع بودم و هستم. پس چرا این آدم های رنگارنگ دوست داشتنی نیستند؟
شاید چون آدم های رنگارنگ مثل پرده ها و چترها و لباس ها و دیوارها نیستند، واضح و شفاف رنگ هایشان را لو نمی دهند.


زهرا عزیز محمدی

سایت پنج روز
 

Similar threads

بالا