به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

russell

مدیر بازنشسته

از نبودنت هماره سخن گفتند ،
و زین سخنها چه رنجها کشیدند ،
و از خوبیهایت بسی گفتند ،
اندیشمندانه چنان نشان دادند
که چگونه بهترینها را برگزیده اند ،
و صد البته ، که این از همه بهترین
برای من پنهان نخواهد ماند ،
از آنجا که به واقع ،
در آن عزلتگاه ،
دو سه تن بیش نبود ،
من ناشی و هنوز کارآموز
برگزیدند به ناچار زمان ،
و آن مومن توبه کار به من آموخت ،
آدمی به چه هنگام نیست ........


خواستم شعری تقدیمت کنم با باز کردن کتاب غربی-شرقی گوته این شعر باز شد
:gol:


 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست

گمگشته ی دیار محبت کجا رود؟
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
:gol:
"ه.ا.سایه"
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
آسيمه سر رسيدي از غربت بيابان
دل‌خسته ديدمت از آوار خيس باران

وامانده در تبي گنگ، ناگه به من رسيدي
من خود شکسته از خود در فصل نااميدي

در برکه دو چشمت نه گريه و نه خنده
گم کرده راه شب را سرگشته چون پرنده
:gol:
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلامی چو بوی خوش آشنایی

بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
 

elnaz66

عضو جدید
هر شب هجر بر آنم که اگر وصل بجویم

همه چون نی به فغان آیم و چون چنگ بمویم

لیک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببویم


گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
این شفق است یا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام ؟ جان دقایقم بگو
ایینه در جواب من باز سکوت می کند
باز مرا چه می شود ؟ ای تو حقایقم بگو
جان همه شوق گشته ام طعنه ی ناشنیده را
در همه حال خوب من با تو موافقم بگو
پاک کن از حافظه ات شور غزلهای مرا
شاعر مرده ام بخووان گور علایقم بگو
با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش
منظره های عقل را با من سابقم بگو
من که هر آنچه داشتم اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو
یا به زوال می روم یا به کمال می رسم
یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو


(از محمد علی بهمنی)
خودم این شعرو خیلی دوست دارم....
شرمنده تنکس ندارم..تاپیک جالبیه..الان دیدمش)
 

massom11111

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مهر بی نظیری در دلبری به نامی
چشم نو را بنازم کز هر نظر تمامی
در جامه یی پرندین چون شمع در حبابی
یا چون شراب گلرنگ لغزان میان جامی
دل های عاشقانست در دام گیسوانت
صد آفرین چه صیدی صد مرحبا چه دامی
میخانه پیش چشمت تشبیه ناصوابی
گلخانه پیش رویت تصویر ناتمامی:heart::gol:
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
این ترانه بوی نان نمی دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد
سفره ی دلم دباره باز شد
سفره ای که بوی نان نمی دهد
نامه ای که ساده وصمیمی است
بوی شعر و داستان نمی دهد :
... با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی دهد
کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی دهد
یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه آسمان نمی دهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد ، زمان نمی هدد
فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی دهد
هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی دهد
هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه ای به رایگان نمی دهد
کس ز فرط های و هوی گرگ و میش
دل به هی هی شبان نمی دهد
جز دلت که قطره ای است بی کران
کس نشان ز بیکران نمی دهد
عشق نام بی نشانه است و کس
نام دیگری بدان نمی دهد
جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی دهد
نا امیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن ... نمی دهد
پاره های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی دهد

خواستم که با تو درد دل کنم
گریه ام ولی امان نمی دهد ...
:heart:
(قیصر امین پور)

گلکم تنکسام تمومیده:gol:...این شعر هدیه ایست ناقابل برای بهترین دوستم:gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تقديم به خوشبوترين ارغوان دنيا

داني از زندگي چه ميخواهم
من تو باشم ... تو پاي تا سر تو
زندگي گر هزار باره بود
بار ديگر تو .... بار ديگر تو
 

massom11111

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو

گل های امیدم
آخر
به انتظارتوخشکید وزرد شد
مثل همان گل نرگس
که درلای دفترم
گذاشته بودی

اکنون بیا !
ورق بزن
دفتر زندگانی امرا
وتن پژمرده امرا
روح دیگر ببخش.:heart:
تقدیم به گلابه نازنینم :gol:
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اما خيال‌ات را هنوز
فراگرد ِ بسترم حضوری به کمال بود
از آن پيش‌تر که خواب‌ام به ژرفاهای ژرف اندرکشد.


گفتم اينک ترجمان ِ حيات
تا قيلوله را بي‌بايست نپنداری.


آن‌گاه دانستم

که مرگ
پايان نيست.
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
" رهرو" ی هستم که در هر منزلی از کاروان

خاطرات کودکی را با تـــــــــــــــــو زیبا میکنم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
خواب و خاموشي امروز تو را
در حضور تاريخ، درنگاه فردا
هيچكس بر تو نخواهد بخشيد
باز هم منتظري؟
هيچكس بر در اين خانه نخواهد كوبيد
و نمي گويد برخيز
كه صبح است بهار آمده است
تو بهاري آري
خويش را باور كن
:gol:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
آواز بلند!

آواز بلند!

وقت است که بنشيني و گيسو بگشايي
تا با تو بگويم غم شب‌هاي جدايي

بزم تو مرا مي‌طلبد، آمدم اي جان
من عودم و از سوختنم نيست رهايي

تا در قفس بال و پر خويش اسيرست
بيگانه‌ي پرواز بود مرغ هوايي

با شوق سرانگشت تو لبريز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوايي

عمري است که ما منتظر باد صباييم
تا بو که چه پيغام دهد باد صبايي

اي واي بر آن گوش که بس نغمه‌ي اين ناي
بشنيد و نشد آگه از انديشه‌ي نايي

افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در آينه‌ات ديد و ندانست کجايي

آواز بلندي تو و کس نشنوَدت باز
بيروني از اين پرده‌ي تنگ شنوايي

در آينه‌ بندان پريخانه‌ي چشمم
بنشين که به مهماني ديداري خود آيي

بيني که دري از تو به روي تو گشايند
هر در که در اين خانه‌ي آيينه گشايي

چون "سايه" مرا تنگ در آغوش گرفته‌ست
خوش باد مرا صحبت اين يار سرايي.
:gol:
 
آخرین ویرایش:

Dr ehsan

عضو جدید
به گلگشت جوانان
یاد ما را زنده دارید، ای رفیقان!
که ما در ظلمت شب
زیر بال وحشی خفّاش خون آشام
نشاندیم این نگین صبح روشن را
به روی پایه انگشتر فردا
و خون ما
به سرخی گل لاله،
به گرمی لب تبدار عاشق،
به پاکی تن بیرنگ ژاله
ریخت بر دیوار هر کوچه!
. . .
(محمّد زهری)
 

Dr ehsan

عضو جدید
ما در ره عشق تو اسیران بلائیم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که مائیم
بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم
بر ما کرمی کن که در این شهر گدائیم
:gol:
 

Similar threads

بالا