ضامن آهو (تاپیک ویژه امام رضاعلیه السلام )

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
ما خیلی ارادت داریم امام جان !!:smile:

دست بوسم ....
 
آخرین ویرایش:

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
:cry::cry::cry: امام رضا دوباره میخوام بیام پیشت ....این دفه دوست دارم همونجا بمونم ...... دیگه برنگردم .....

خسته ام ......... دلم هواتو کرده .....
 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

فنا2011

اخراجی موقت
:cry::cry::cry: امام رضا دوباره میخوام بیام پیشت ....این دفه دوست دارم همونجا بمونم ...... دیگه برنگردم .....

خسته ام ......... دلم هواتو کرده .....

من چی بگم که تا حالا یه بارم پیشش نرفتم ... خوب نطلبیده دیگه
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
تا که لطف تو مهیا نشود
گره از کار دلم وا نشود
سائلی رانده نگردد زین در
نا امید از تو دل ما نشود
هیچ کس بهر پناه آوردن
شبیه آهوی صحرا نشود
زشتی نامه ی اعمال بدم
جز به احسان تو زیبا نشود
وای اگر آخر کارم آقا
سند نوکری امضا نشود
تا نیایی کمکم زیر لحد
راضی از من دل زهرا نشود
مهربان تر، ز تو مولای کریم
به تو سوگند که پیدا نشود
من ز دست تو کفن می خواهم
تا که حشر، عبد تو رسوا نشود​
شاعر : جواد حیدری​
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
یا ثامن الحجج به امید نگاه تو
دل را سپرده ام به حریم پناه تو

صدها سلام خاصه بر روی ماه تو
از این گدای بی هنر روسیاه تو

من از ازل گدای تو بودم و همچنان
بر سینه ام مدال گدایی است، بی گمان

اصلا محبت تو عجین است با دلم
از مشهد تو فاصله ای نیست تا دلم

می لرزد از تلاطم نقاره ها دلم
به به! چقدر با تو شده با صفا دلم

مدفون به ارض طوسی و از خانواده دور
ساقی مباد یک نفس از جام باده دور

دستم بگیر حضرت سلطان، امام عشق
تکبیر گفته ام به هوای قیام عشق

چیزی نمانده پر بزنم تا مقام عشق
وقتی که می شود غزلم همکلام عشق

زیباترین سروده ی هستی است مشهدت
ترکیب بند پنجره فولاد و گنبدت

مرغ دلم هوایی مشهد شد و پرید
دلتنگی ام برای تو بی حد شد و پرید

از کوره راه حادثه ها رد شد و پرید
دل، بی خیال فاصله شاید شد و پرید

اشکی به روی گونه نشست و چکید و بعد...
یک "السلام"بر لبم از دل دوید و بعد...

دست نوازشی که کشیدی تو برسرم
دیدم ضریح پاک تو را در برابرم

آقا! من خراب کجا و کجا حرم؟؟!!!
ای کاش از این مکاشفه سر در بیاورم

ای آیه های یوسف و اخلاص و نور، تو
والشمس تو، کوثر و لقمان و طور، تو

شمس الشموسی و حرمت آسمان من
وصف تو را چگونه بگوید بیان من؟

ای حجت رئوف خدا؛ مهربان من
شکر خدا که عشق شما شد از آن من

این بی قراری دلم اصلا عجیب نیست
جز اهل بیت؛ هیچ حبیبی حبیب نیست



شاعر : علیرضا بیاتانی

 

باران 87

عضو جدید
یا امام رضا تورو خدا تورو به حضرت فاطمه زهرا قسمت میدم حاجتمو بده. امام مهربونم تورو قران تورو خدا......
 

Pure Liveliness

عضو جدید
امام رضا هیچ وقت دست رد به سینه ی آدم نمی زنه.همین طور همه ی امامای دیگه.همین امروز یه مشکلی داشتم که انقد درگیرش بودم توو خیابون نزدیک بود ماشین بهم بزنه. اما خدا خودش به خاطر این که قسمش داده بودم به ائمه درستش کرد....
یه وقتایی غیر ممکنم ممکن میشه با دعا....
خدای من .................عاشقتم.
 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
 
  • Like
واکنش ها: floe

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
شعر – رضا غریب الغربا رضا معین الضعفا
قربون کبوترای حرمت امام رضا
قربون این همه لطف وکرمت امامرضا
از روزی که با تو آشنا شدم امام رضا
مورد رحمت خدا شدم امام رضا
رضا غریب الغربا رضا معین الضعفا
دست هر بنده که بر دامن مولا برسه
درد پنهانش امشب به مداوابرسه
امشب از پرده دل آن همه فریاد کنیم
تا مگر رضا به فریاد دل ما برسه
رضا غریب الغربا رضا معین الضعفا
دل من زندونی تویی که تنها می دونی
قفس وا کنی و پرنده رو رها کنی
میش کنج حرمت گوشه ی قلب من باشه
میش قلب من ومثل گنبدت طلاکنی
یا علی موسی الرضا میشه به من نگاه کنی
اونقده رضا می گم تا دردم و دوا کنی
رضا غریب الغربا رضا معین الضعفا



منبع:http://reza.ommolketab.ir/%D8%AF%D8%...5%DB%8C%D9%87/
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: floe

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
داستان های کوتاه از زندگی امام رضا – میهمان دوستی
مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید». امام فرمود: «خوش آمدی!» مرد گفت: « ببخشید که دیر وقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبور کرد که در این وقت شب، مزاحم شما شوم». امام لبخند زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده ای میهمان دوست هسیتم». در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرو نشست و شعله اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده ام! کاش این قدر شما را به زحمت نمی انداختم». امام در حالی که با تکه پارچه ای، روغن را از دستش پاک می کرد، فرمودند: ما خانواده ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».

منبع:http://reza.ommolketab.ir/داستان-های-کوتاه-از-زندگی-امام-رضا-میه/
 
  • Like
واکنش ها: floe

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اخلاق امام رضا(ع)
كتاب: سيره معصومان، ج 5، ص 148
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
حلم: در شناخت‏حلم آن حضرت، شفاعت وى در نزد و مامون در حق جلودى كافى است جلودى كسى بود كه به امر هارون رشيد به مدينه رهسپار شد تا لباس زنان آل ابو طالب را بگيرد و بر تن هيچ يك از آنان جز يك جامه نگذارد. وى همچنين بر بيعت مردم با امام رضا (ع) انتقاد كرد. پس مامون او را به حبس افكند و بعد از آن كه پيش از وى دو تن را كشته بود او را خواست. امام رضا (ع) به مامون گفت: اى امير مؤمنان! اين پيرمرد را به من ببخش!جلودى گمان برد كه آن حضرت مى‏خواهد از وى انتقام گيرد. پس مامون را سوگند داد كه سخن امام رضا (ع) را نپذيرد مامون هم گفت: به خدا شفاعت او را درباره تو نمى‏پذيرم و دستور داد گردنش را بزنند.
تواضع: در بخش صفات و اخلاق آن حضرت از قول ابراهيم بن عباس نقل میکنیم كه گفت: چون امام رضا (ع) تنها بود و براى او غذا مى‏آوردند آن حضرت غلامان و خادمان و حتى دربان و نگهبان را بر سر سفره‏اش مى‏نشاند و با آنها غذا مى‏خورد. همچنين از ياسر خادم نقل شده است كه گفت: چون آن حضرت تنها مى‏شد همه خادمان و چاكران خود را جمع مى‏كرد، از بزرگ و كوچك، و با آنان سخن مى‏گفت. او به آنان انس مى‏گرفت و آنان با او. كلينى در كافى به سند خود از مردى بلخى روايت مى‏كند كه گفت: با امام رضا (ع) در سفر به خراسان همراه بودم. پس روزى خواستار غذا شد و خادمان سيه چرده خود را نيز بر سفره خود نشاند يكى از يارانش به او عرض كرد: اى كاش غذاى اينان را جدا مى‏كردى. فرمود: پروردگار تبارك و تعالى يكى است و مادر و پدر هم يكى. و پاداشها بسته به اعمال و كردارهاست.
اخلاق نيكو: در بخش صفات آن حضرت از ابراهيم بن عباس نقل میشود كه گفت: امام رضا (ع) با سخن هرگز به هيچ كس جفا نكرد و كلام كسى را نبريد تا مگر شخص از گفتن باز ايستد. و حاجتى را كه مى‏توانست‏برآورده سازد رد نمى‏كرد. پاهايش را دراز نمى‏كرد و هرگز روبه‏روى كسى كه نشسته بود، تكيه نمى‏داد و هيچ كس از غلامان و خادمان خود را دشنام نمى‏داد. هرگز آب دهان بر زمين نمى‏افكند و در خنده‏اش قهقهه نمى‏زد بلكه تبسم مى‏نمود. كلينى در كافى به سند خود نقل كرده است كه مهمانى براى امام رضا (ع) رسيد. امام شب در كنار مهمان نشسته بود و با وى سخن مى‏گفت كه ناگهان وضع چراغ تغيير كرد. مرد مهمان دستش را دراز كرد تا چراغ را درست كند ولى امام او را از اين كار بازداشت و خود به درست كردن چراغ پرداخت و كار آن را راست كرد. سپس فرمود: ما قومى هستيم كه ميهمانان خود را به كار نمى‏گيريم. همچنين در كافى به سند خود از ياسر و نادر خادمان امام رضا (ع) نقل شده است گفتند: ابو الحسن، صلوات الله عليه، به ما فرمود: اگر من بالاى سرتان بودم و شما خواستيد از جا برخيزيد، در حالى كه غذا مى‏خوريد برنخيزيد تا از خوردن دست‏بكشيد و بسيار اتفاق مى‏افتاد كه امام بعضى از ما را صدا مى‏زد و چون به ايشان گفته مى‏شد آنان در حال خوردن هستند، مى‏فرمود: بگذاريدشان تا از خوردن دست‏بكشند.
كرم و سخاوت: يكى از شاعران به نام ابراهيم بن عباس صولى به خدمت آن حضرت آمد و امام به او ده هزار درهم داد كه نام خودش بر آن ضرب شده بود. همچنين آن حضرت به ابو نواس سيصد دينار جايزه داد و چون جز آن، مال ديگرى نداشت استر خويش را هم به وى بخشيد. و نيز به دعبل خزاعى ششصد دينار جايزه داد و با اين وجود از وى معذرت هم خواست.
در مناقب از يعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است كه گفت: مردى به ابو الحسن رضا (ع) برخورد كرد و گفت: به قدر مردانگى‏ات بر من ببخش. امام گفت: به اين مقدار ندارم. مرد گفت: به قدر مردانگى خودم ببخش. امام فرمود: اين قدر دارم. سپس فرمود: اى غلام دويست دينار به او بده.
همچنين در مناقب از يعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است كه امام رضا (ع) تمام ثروت خود را در روز عرفه تقسيم نمود. پس فضل بن سهل به وى گفت: اين ضرر است. امام فرمود: بل سود و بهره است. چيزى را كه پاداش و كرامت‏بدان تعلق مى‏گيرد ضرر محسوب مكن.
كلينى در كافى به سند خود از اليسع بن حمزه نقل كرده است كه گفت: در مجلس ابو الحسن رضا (ع) بودم. مردم بسيارى به گرد آن حضرت حلقه زده بودند و از وى درباره حلال و حرام پرسش مى‏كردند كه ناگهان مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و گفت: السلام عليك يا بن رسول الله. من يكى از دوستداران تو و پدران و نياكان تو هستم، من از حج‏باز مى‏گردم و خرجى خود را گم كرده‏ام و با آنچه همراه من است نمى‏توانم به يك منزل هم برسم، پس اگر صلاح بدانى كه مرا به ديارم روانه كنى كه براى خدا بر من نعمتى داده‏اى و اگر به شهرم رسيدم آنچه از تو گرفته‏ام به صدقه مى‏دهم. امام (ع) به او فرمود: بنشين خدا تو را رحمت كند. آنگاه دوباره با مردم به گفت و گو پرداخت تا آنان پراكنده شدند و تنها سليمان جعفرى و خيثمه و من مانده بوديم پس امام فرمود: اجازه مى‏دهيد داخل شوم سليمان گفت: خداوند فرمان تو را مقدم داشت. پس امام برخاست و به اتاقش رفت و لختى درنگ كرد و سپس بازگشت و در را باز كرد و دستش را از بالاى در بيرون آورد و پرسيد: آن خراسانى كجاست؟پاسخ داد: من اينجايم. فرمود: اين دويست دينار را برگير و در مخارجت از آن استفاده كن و بدان تبرك جو و آن را از جانب من به صدقه بده. اكنون برو كه نه من تو را ببينم و نه تو مرا. مرد بيرون رفت. سليمان به آن حضرت عرض كرد: دايت‏شوم بخشش بزرگى كردى و رحمت آوردى، پس چرا چهره از او پوشاندى؟فرمود: از ترس آن كه مبادا خوارى خواهش را در چهره او ببينم. مگر اين سخن رسول خدا را نشنيدى كه مى‏گويد: آن كه به نهان نكويى آورد با هفتاد حج‏برابرى مى‏كند و آن كه پليدى و زشتى را اشاعه مى‏دهد، مخذول و خوار است و كسى كه در نهان گناه كند، آمرزيده است. آيا سخن اول را نشنيده‏اى كه مى‏گويد:
متى آته لا طلب حاجة
رجعت الى اهلى و وجهى بمائه (1)
ششم، فراوانى صدقات: پيش از اين از ابراهيم بن عباس صولى نقل كرديم كه گفت: امام رضا (ع) بسيار نكويى مى‏كرد و در نهان صدقه مى‏داد و بيشتر اين عمل را در شبهاى تاريك به انجام مى‏رساند.
 
  • Like
واکنش ها: floe

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



داستان کرامتی از حضرت رضا علیه السلام


امام رضا علیه السلام بر روی صندلی نشسته بود و گل قشنگی در دست داشت. امام گل را به دست یکی از خادمین داد و فرمود آن را به من بدهد. همین که گل را به دستم داد، احساس بهبودی کردم !


آیة اللّه حاج شیخ حبیب اللّه گلپایگانی تحصیلات خود را در اصفهان به پایان رساند. سپس به مشهد هجرت و امام جماعت مسجد گوهرشاد شد و در مدرسه علمیه «خیرات خان» تدریس فقه، حدیث، تفسیر و درس اخلاق داشت و در جمادی الثانی 1384 ق. رحلت نمود و در حرم مطهر امام رضا علیه السلام به خاک سپرده شد.1
حجة الاسلام صالحی خوانساری در شب 21 ماه مبارک رمضان 1381 ش. در مصلای قدس شهر قم درباره شیخ حبیب اللّه گلپایگانی فرمودند:
خودم شاهد بودم که عده ای از بیماران لاعلاج بعد از نماز در مسجد گوهرشاد به دور وی گرد آمده و از او خواستند تا برای آنها از خدا شفا بخواهد. آن عالم وارسته دست مبارک خود را بر سر هر مریضی که می‌کشید، بدنش عرق می‌کرد و شفا می‌یافت.
آقای صالحی خوانساری، به نقل از یکی از مراجع تقلید کنونی، گفت: وقتی که فلسفه آن را از وی پرسیدم، در جواب فرمود:
مدت چهل سال تمام همیشه نماز شب را پشت دربهای بسته حرم مطهر امام رضا علیه السلام می‌خواندم و همه روزه هنگامی که دربهای حرم را باز می‌کردند،2 اوّلین کسی بودم که قبر مطهر آن حضرت را زیارت می‌کردم.
یکبار یک هفته مریض شدم، به طوری که توان رفتن به حرم را نداشتم؛ یک شب از پنجره خانه چشمم به گلدسته های حرم امام رضا علیه السلام افتاد. رو کردم به حرم و عرض کردم: آقا! خودت می‌دانی که مدت چهل سال همه روزه اوّل زائر تو بودم ولی یک هفته است که مریضم؛ معذرت می‌خواهم که نتوانستم به زیارتت بیایم!

شیخ حبیب اللّه می‌گوید:
یکباره خوابم برد؛ در عالم رؤیا دیدم امام رضا علیه السلام بر روی صندلی نشسته و گل قشنگی در دست دارد و دو خادم جلوی امام ایستاده‌اند. امام گل را به دست یکی از خادمین داد و فرمود آن را به من بدهد. همین که گل را به دستم داد، احساس بهبودی کردم. ناگهان از خواب بیدار شدم. اتاق پر از بوی عطر بود و همان دسته گلی که امام در خواب به من داده بود، در دستم بود و کاملاً بهبود یافتم.
بلند شدم طبق معمول همیشه، به جلوی حرم آمده و مشغول عبادت شدم تا اینکه درب حرم باز شد و مثل همیشه، اوّل زائر بودم. بعد از زیارت برای اقامه جماعت به مسجد گوهرشاد رفتم. بعد از نماز دیدم عده ای از بیماران جواب کرده دورم را گرفته و می‌گفتند: «شیخ حبیب اللّه! از آن گل که امام علیه السلام به تو داده، به بدن ما بمال تا خوب شویم!» متوجه شدم که این افراد که در جریان نبودند حتماً امام رضا علیه السلام آنها را پیش من فرستاده است. از برگ گل به سر و صورت آنها مالیدم؛ متوجه شدم که بیماری آنها خوب شده، از آن زمان به بعد فقط همین دستم که با آن گل را گرفته بودم، مریضها را شفا می‌دهد.
آن مرجع تقلید بزرگوار می‌گوید: به شیخ حبیب اللّه گفتم: این گل را امام رضا علیه السلام به یکی از خادمین داد تا آن را به تو بدهد؛ از آن زمان به بعد دستت مریض، شفا می‌دهد. اگر خود امام رضا علیه السلام گل را به دستت می‌داد، چه کار می‌کردی؟
یک وقت شیخ حبیب اللّه چهره اش دگرگون شد و فرمود: واللّه اگر امام رضا علیه السلام خودش گل را به دستم می‌داد و دست مبارکش با بدنم تماس می‌گرفت بعد از آن، مطمئن بودم دستم اگر به مرده می‌خورد، آن را زنده می‌کرد.
 
  • Like
واکنش ها: floe

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امام رضا علیه السلام سجده کردن بر معبود را نزدیک ترین حالت بنده میداند و می فرمایند:«نزدیک ترین حالت بنده به خداوند متعال، در حال سجده است و این همان قول خداوند تبارک و تعالی است که فرمود: سجده کن و نزدیک شو. »
هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مدینه دیده به جهان گشود. مشهورترین لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب این لقب گفته اند: «او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده: از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند.»

امام رضا (ع) در طی بیست سال دوران امامت خود با سه خلیفه عباسی هم عصر بود:
۱- هارون الرشید به مدت۲ سال
۲-امین به مدت ۵ سال
۳- مأمون به مدت۱۳ سال
بیشتر دوران امامت امام رضا (ع) در زمان خلافت مأمون بود. مأمون که یکی از مکارترین و زیرک ترین خلفای عباسی به شمار می آمد. پس از قتل برادرش امین و به دست گرفتن قدرت، مرو را مرکز حکومت خود قرار داد و با بهره گیری از هوش وزیر خود فضل بن سهل پایه های حکومت خود را مستحکم کرد.
انـگیزه های سیاسی مانند: جذب ایرانیان، سرکوب نهضتها و قیامهای علویان، مشروع جـلـوه دادن حـکومت خود، مأمون را وادار کرد به امام پیشنهاد ولایتعهدی دهد ولی از این روی، امام رضـا (ع) از پـذیرش پیشنهاد مأمون سرباز می زد. به هر حال امام رضا (ع) درنهایت، ولایت عهدی را با قید شرایطی پذیرفت. پس از مراسم بیعت اجباری، در حضور مردم و دیگران فرمود:
لـنـا عـلیکم حق برسول الله و لکم علینا به حق فاذا انتم ادیتم الینا ذلک وجب علینا الحق لکم. مـا اهـل بیت، به واسطه رسول خدا (ص) بر شما مردم حقی داریم، شما نیز بر ما حقی داریـد وقتی که شما حق ما را به ما دادید، بر ما لازم است که حقوق شما را رعایت کنیم. (بحارالانوار جلد
۱۴۶)
اگر چه این پیشنهاد رنگ تهدید و اجبار نیز گرفته بود. مسئله ولایتعهدی با تلاش های امام برای افشاگری همراه بود و شرط اصلی دخالت نکردن در عزل و نصب ها که همان شریک نبودن در حکومت جائر زمان برای حضرت محسوب می شد، نیز به همین منظور بود و امام بدین ترتیب توطئه های مأمون را یکی پس از دیگری خنثی می کرد و کار بدانجا رسید که عرصه بر مأمون تنگ شد و امام رضا (ع) را بزرگترین خطر جدی برای بقای حکومت خود می دانست و وقتی دریافت عوام فریبی های او در اعلام ولیعهدی امام رضا (ع) نیز کارگشا نیست، چاره ای جز به شهادت رساندن امام (ع) برای خود ندید.
سرانجام خورشید فروزان وجود امام (ع) در روز
۲۹ صفر سال ۲۰۳ ق. غروبی سرخ را به مشرق ایمان نشست و بار دیگر سیاست مزورانه عباسی تن به شکست داد.
 
  • Like
واکنش ها: floe
بالا