داستان فوق العاده حضرت علی و ...

torpheh

عضو جدید
[FONT=tahoma,sans-serif]داستاني از حضرت علی(ع) و میثم تمار مدت ها پيش خواندم که متن اصلی داستان در دسترسم نیست اما مضمون آن را به خوبی در خاطر دارم:[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]امیر مومنان علی (ع) را حکایت کنند که روزی بر میثم تمار گذشت و او را دید که مشغول جدا کردن خرما ها از یکدیگر است[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]حضرت از ميثم پرسید چه می کنی؟[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]میثم پاسخ داد: خرما های خوب را از سایر خرما ها جدا می کنم تا به قیمت بیشتر به هر که خواست بفروشم.[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]علی(ع) بسیار ناراحت شد و ميثم را از این کار بازداشت و به او فرمود: تمام خرما ها را با یکدیگر مخلوط کن چرا که در حکومت اسلامی همه باید يک جور خرما بخورند چه کسی که داراست و چه [/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]کسي که ندار است[/FONT].
 

arash_441

متخصص انرژی های نو
[FONT=tahoma,sans-serif]داستاني از حضرت علی(ع) و میثم تمار مدت ها پيش خواندم که متن اصلی داستان در دسترسم نیست اما مضمون آن را به خوبی در خاطر دارم:[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]امیر مومنان علی (ع) را حکایت کنند که روزی بر میثم تمار گذشت و او را دید که مشغول جدا کردن خرما ها از یکدیگر است[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]حضرت از ميثم پرسید چه می کنی؟[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]میثم پاسخ داد: خرما های خوب را از سایر خرما ها جدا می کنم تا به قیمت بیشتر به هر که خواست بفروشم.[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]علی(ع) بسیار ناراحت شد و ميثم را از این کار بازداشت و به او فرمود: تمام خرما ها را با یکدیگر مخلوط کن چرا که در حکومت اسلامی همه باید يک جور خرما بخورند چه کسی که داراست و چه [/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]کسي که ندار است[/FONT].

عوض اینکه دوستان رو این نکات و فرمایشات بزرگوار مولا علی تفکر کنن و سر لوحه و الگو کارای روزمره زندگیشون قرار بدن سر چیزایی هیچ و پوچ بحث می کنن!!
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام علي(ع) به مردم مي گفت:
با من چنان که با سرکشان سخن گويند، سخن مگوييد و چونان که با تيز‌خويان کنند، از من کناره مجوييد، و با ظاهر آرايي آميزش مداريد و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد و نخواهم مرا بزرگ انگاريد؛ چه آن کس که شنيدن سخن حق بر او گران افتد، و نمودن عدالت بروي دشوار بُود، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است. پس از گفتن حق يا راي زدن (مشورت کردن) در عدالت باز مايستيد، که من نه برتر از آنم که خطا کنم، و نه در کار خويش از خطا ايمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفايت کند که از من بر آن تواناتر است.
جز اين نيست که ما و شما بندگان و مملوک پروردگاريم و جز او پروردگاري نيست. او مالک ما است و ما را بر نفس خود اختياري نيست. ما را از آنچه در آن بوديم بيرون کرد و بدان چه صلاح ما در آن بود، درآورد، به جاي گمراهي رستگاريمان نصيب نمود، و به جاي کوري، بينايي مان عطا فرمود (نهج‌البلاغه: خطبه 116).
او از تملّق و مُداهنه بيزار بود و به سخن راست و بي غل و غش خشنود مي شد.
 

Similar threads

بالا